مجید انصاری، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام با تأکید بر اینکه بین قرائت امام از جمهوری اسلامی که «رأی مردم پایه مشروعیت نظام و یکی از ارکان اساسی است»، و قرائتهای دیگر که مردم را رعیت میدانستند و حکومت از بالا به پایینی را ترسیم میکردند خیلی تفاوت هست، گفت: با کمال تأسف ما این روزها میبینیم به جای تبیین اندیشه امام در صدا و سیما، نماز جمعهها، دانشگاهها، کرسیهای آزاداندیشی و فضای مجازی از سوی اندیشمندان، جامعهشناسان، مصلحان اجتماعی و احزاب و گروهها، در صدا و سیما و سایر مراکز شاهد ترویج نظریه پردازان و کسانی هستیم که تفاوت دیدگاههای سیاسی آنان با دیدگاههای حضرت امام مشهور و آشکار بوده و هست. با کمال تعجب حتی بعضی مسئولین هم اعلام میکنند که گام دوم انقلاب بر پایه تبیین این نظریات و اندیشهها باید پیموده شود.
بخش هایی از گفت و گوی انصاری را در ادامه می خوانید:
مهمترین مسألهای که توانست پیوند گسترده و عمیقی را میان امام و مردم برقرار کند، و همان پیوند موجب پیروزی انقلاب و تشکیل نظام جمهوری اسلامی ایران شد، اعتماد و پیوستگی بسیار گسترده و عمیق آحاد مردم با امام بود و آرمانها و برنامه هایی که ایشان مطرح کردند.
در حقیقت نگاه امام به نقش، رأی و انتخاب مردم در کانون مرکزی اندیشه سیاسی ایشان قرار داشت. وقتی صحبت از «مردم» هم میکنیم، مردم ایران بودند که اکثریت قاطع آنها مسلمان و طبعا خواهان اجرای احکام اسلام واقعی، نه اسلام تحجری و انحرافی، بودند.
بنابر این، با توجه به اعتقادات و خواست قلبی مردم، تکیه اصلی امام از ابتدای نهضت بر این بود که باید اراده مردم بر سرنوشت کشور حاکم باشد؛ و همه امور کشور با اراده و رأی مردم و در دست مردم باشد؛ از نوع حکومت گرفته تا انتخاب تک تک حکام و مسئولان و کارگزاران نظام.
ایشان اساسا انقلاب را بر این پایه استوار کردند که حکومت استبدادی شاهنشاهی کنار برود و مردم خودشان حکومتی را انتخاب کنند که مطلوبشان هست و مسئولینی را انتخاب کنند که به عنوان خدمتگزار آنها مجری خواست و اراده آنها باشند.
همین مسأله باعث شد که آن حمایت گسترده را از امام داشته باشند و انقلاب پیروز شد؛ و بعد از پیروزی انقلاب هم بر پایه همین نگرش و بینش سیاسی امام، قانون اساسی تدوین و به رفراندوم مردم گذاشته شد.
در قانون اساسی هم تمام ارکان و اجزاء قدرت به نوعی مستقیم و غیر مستقیم برآمده از رأی و اراده آزاد مردم بود؛ از اصل نظام گرفته تا خود قانون اساسی، ریاست جمهوری، مجلس، خبرگان، شوراها و دیگر نهادها.
متأسفانه این مسأله در گذر زمان تضعیف شده و طبیعی است که وقتی «اعتماد عمومی» و «امید به آینده» تضعیف شود، خود به خود همبستگی اجتماعی و ملی هم تضعیف میشود و به تبع آن مشارکت اجتماعی از جمله مشارکت مردم در انتخابات و برنامه های مهم توسعه کشور تضعیف خواهد شد و ما شاهد از دست رفتن قدرت نرم بسیار بزرگی خواهیم بود که در 40 سال گذشته گرهگشای همه مشکلات بوده است. آن قدرت نرم، حضور داوطلبانه و امیدوارانه مردم در کنار مسئولان و در تمام عرصهها به خصوص عرصههای انتخابات بوده است.
قرائتی که امام از جمهوری اسلامی داشتند را دهها بار قبل و بعد از پیروزی به خصوص قالب مصاحبهها و سخنرانیهای پاریس به صراحت هرچه تمام تر بیان کردند و بعد از پیروزی انقلاب هم با همه وجود پاسدار و تبیین کننده این قرائت بودند و در میدان عمل هم میخواستند همین چیزی که ایشان به مردم عرضه کردند و مردم پذیرفتند، به منصه ظهور و عمل برسد و در میدان عمل اجرا شود و به صورت یک شعار و آرمان باقی نماند.
به همین سبب بود که امام اصرار داشتند اصل نظام را به رفراندوم مردم بگذارند. در حالی که احتیاجی نبود و مردم با استقبال از امام و پیروز کردن انقلاب در واقع رأی خودشان را اعلام کردند، امام اعلام کردند به لخاظ حقوقی باید در قالب یک رفراندوم اصل نظام به رأی مردم گذاشته شود و این مردم هستند که باید بگویند اصلا نظام جمهوری اسلامی را میخواهند یا نمیخواهند.
بعد هم که آن رفراندوم جمهوری اسلامی انجام شد، بلافاصله برای تشکیل ساختار نظام سیاسی، باز مردم را در کانون توجه و اولویت دولت موقت قرار دادند و فرمودند دولت موقت بلافاصله باید انتخابات خبرگان را انجام بدهد و خبرگان بدون فوت وقت پیشنویس قانون اساسی را بنویسند. پیشنویس قانون اساسی مصوب خبرگان را با اینکه نمایندگان مردم تصویب کرده بودند، امام فرمود باید به رأی مردم گذاشته شود. در واقع طی کمتر از دو سه ماه امام چند مرتبه رجوع به رأی مردم را انجام دادند.
بعد از تصویب قانون اساسی در همهپرسی، باز بدون فوت وقت اقدامات برای انتخابات مجلس و ریاست جمهوری انجام شد. در 10 سالی که امام رهبری انقلاب بعد از پیروزی را عهدهدار بودند، با اینکه هشت سال آن درگیر جنگ بود و شرایط کشور برای انجام انتخابات آزاد و سراسری آماده نبود، امام یک روز هم اجازه تأخیر در برگزاری انتخابات را ندادند و اصلا اجازه مداخله در انتخابات را به این و آن ندادند که در مسیر انتخاب مردم سنگ اندازی و مانع ایجاد کنند.
مجموعه این اقدامات موجب شد هر روز اعتماد و امید مردم نسبت به آینده کشور و نظام افزایش پیدا کند و خودشان را صاحب انقلاب میدانستند و به همین جهت مشکلات را هم خودشان مدیریت کردند. چون بین خودشان و حکومت و امام جدایی احساس نمیکردند و اگر میخواستند تغییری هم ایجاد کنند از طریق صندوق رأی گرایش خودشان را اعمال میکردند.
بین این قرائت که «رأی مردم پایه مشروعیت نظام و یکی از ارکان اساسی است»، و قرائتهای دیگر خیلی تفاوت بود که مردم را رعیتی میدانستند که حتما باید بیعت کنند، و حکومت از بالا به پایینی را ترسیم میکردند که حاکم تعیین شده است و مردم موظف به بیعت هستند. بین کسانی که رأی مردم را حداکثر تقویتی برای نظام میدانستند و نه رکن مشروعیت، با قرائت امام تفاوت اساسی داشت.
اگر کسی معتقد به بینش امام نسبت به جمهوریت نظام باشد، تبعا تمام همت صرف این میشود که عوامل مشارکت اجتماعی مردم تقویت و موانع آن برطرف شود. اما اندیشه های جزمگرا و خود حق پندار دیگران را بر باطل میدانند و تصور میکنند به هر قیمتی شده باید فکر، اندیشه، انتخاب و تشخیص آنها بر جامعه تحمیل شود و اگر جامعه نپذیرفت آنها برای انتخاب آزاد مردم موانعی ایجاد کنند که جامعه ناگزیر از پذیرش سلیقه آنها شود.
طبعا وقتی این نوع نگرش وجود داشته باشد هر روز ما شاهد فاصله گرفتن مردم، کاهش مشارکت مردم در انتخابات، کاهش مشارکت مردم در حل مشکلات و کاهش اعتماد آنها به قول و فعل مسئولان خواهیم بود؛ و نتیجه این میشود که آثارش را سنوات اخیر در برخی ناآرامیها و به خصوص اعتراضات سال گذشته برای ما مشهود بود.
نکتهای که من میخواهم اینجا تأکید کنم، با کمال تأسف ما این روزها میبینیم به جای تبیین اندیشه امام در صدا و سیما، نماز جمعهها، دانشگاهها، کرسیهای آزاداندیشی و فضای مجازی از سوی اندیشمندان، جامعهشناسان، مصلحان اجتماعی و احزاب و گروهها، در صدا و سیما و سایر مراکز شاهد ترویج نظریه پردازان و کسانی هستیم که تفاوت دیدگاههای سیاسی آنان با دیدگاههای حضرت امام مشهور و آشکار بوده و هست. با کمال تعجب حتی بعضی مسئولین هم اعلام میکنند که گام دوم انقلاب بر پایه تبیین این نظریات و اندیشهها باید پیموده شود.
سؤال جدی و اساسی این است که آیا میشود گام اول انقلاب را در 40 سال گذشته بر اساس اندیشه امام و با مشارکت عمومی مردم در سرنوشت کشور پیمود و گام دوم را در جهت مخالف آن و تحمیل یک سلیقه خاص سیاسی بر جامعه، پیش برد؟!
و علی رغم اینکه رهبری بارها تأکید فرمودهاند که راه ما همان راه امام است و در مراسم 14 خرداد و مراسمهای مختلف دیگر تأکید بر این موضوع میکنند، در عمل ما میبینیم حرفهای دیگری زده میشود و هیچ تغییر اصلاحی و معناداری که مردم را قانع کند، در اصلاح قانون انتخابات و روندهای مربوط به انتخابات صورت نگرفته در حالی که پایان سال جاری با دو انتخاب مهم مواجه هستیم.
بالأخره اگر قرار است اندیشه امام محور قرار بگیرد، ما باید آثارش را ببینیم. یکی از آثارش «توسعه آزادی احزاب و گروههای سیاسی» است. آیا ما واقعا شاهد این هستیم؟! باید شاهد توسعه آزادی بیان و آزادی اندیشه در سطوح مختلف باشیم اما من احساس میکنم در عمل غلبه با افراد یا جریانات سیاسی است که اندیشه سیاسی آن به نوعی در تقابل با اندیشه اولیه انقلاب و اندیشه امام است.
بعد از اعتراضات سال گذشته جلسات مختلفی در شورای عالی امنیت ملی و شورای عالی انقلاب فرهنگی و حتی به صورت غیررسمی در مجمع تشخیص مصلحت نظام تشکیل شد و در میان احزاب و گروههای سیاسی جلسات تحلیلی بسیار زیادی بوده است.
من خودم در جریان اصلاحطلبان شاهد مباحث فراوان، آسیبشناسیها و بررسیهای زیادی بودهام و میدانم همین جلسهها در جریانات سیاسی اصولگرا و دیگر جریانات هم بوده و مجموعه خیلی ارزشمندی از آسیبشناسی، علتیابی و راهکارها در این جلسهها ارائه شده و بعضا به صورت مکتوب به مراکز ذی ربط و مسئولین عالی کشور ارائه شده است.
باید این مسأله جدی گرفته شود. متأسفانه من احساس میکنم یک نوعی ساده انگاری و عادی انگاری در حال انجام است و عدهای این طور تصور میکنند که اعتراضات سطحی و مقطعی بوده و گذشته و تمام شده است و آنها بر اوضاع مسلط هستند؛ اعتراضات را هم در سطح اغتشاشاتی محدود تنزل دادهاند.
در حالی که اغتشاشگرانی که از اعتراضات سال 1401 سوء استفاده کردند، محدود بودند. افرادی در داخل و البته رسانههای ضد انقلاب خارج به آن دامن زدند، آموزش دادند و در خارج تحرکات گستردهای را انجام دادند. اما فروکاستن آن اعتراضات وسیع و علل و خواستههای مردم در آن به سطح فقط اغتشاش و اغتشاشگران، برخورد واقعبینانه با مسأله نیست.
من معتقد هستم باید تمام دستگاههای ذی ربط مبتنی بر همان بررسیهای کارشناسی که کردهاند، اصلاحات اساسی را در حوزههای مختلف انجام بدهند، مسأله «گسست بین نسلی» را جدی بگیرند، مسأله توجیه جوانان و ارتباط با نسل جوان و تأمین خواستههای ذهنی و فکری و آینده آنها را جدی بگیرند.
باید به خواستههای بخش وسیعی از جامعه که تحت تأثیر معیشت سخت، گرانی، تورم و مشکلات زندگی بودهاند پاسخ اساسی، علمی و ریشهای داد. این اقدامات مقطعی و مسکن فقط میتواند برای حل کارهای اساسی زمان بخرد ولی اگر این اقدامات مقطعی و مسکن جانشین درمان اساسی میان مدت و درازمدت شود، بسیار خطرناک خواهد بود.
الآن بعضا مسئولین اجرایی صحبتهایی میکنند و یا آمار و ارقامی ارائه میدهند که باواقعیتهای میدانی منطبق نیست و این یا ناشی از بی اطلاعی آنان و یا اطلاعات و آمار نادرست و یکجانبهگرایی است که در اختیار آنان قرار میگیرد.
در مورد اینکه تلاش میکنند به جامعه امید بدهند، «دادن امید به جامعه» امری ضروری و مطلوب است. «بیان موفقیتهای واقعی»، و نه صوری هم، امری مهم و ضروری است. اما اولا در ارائه اطلاعات و آمار اقتصادی و غیر اقتصادی نباید بزرگنمایی کرد و نباید در بیان واقعیات، مشکلات را نادیده گرفت.
مردم در صورتی اعتماد میکنند که احساس تغییر کنند؛ احساس کنند واقعا مسئولین در کنار تلاشی که دارند انجام میدهند، واقعیتهای زندگی آنها را هم میفهمند. مردم خیلی ساده و آشکار هر روز میتوانند تغییرات مثبت یا منفی ایجاد شده در قدرت خرید و سفره خود را حس کنند. اینکه صرفا در آمار رسمی اعلام شده بهبود را بشنوند و عملا چیزی در زندگی آنها تغییر مثبتی ایجاد نکرده باشد، طبعا موجب تقویت امید آنان نخواهد بود.
بعد از اقدامات مثبت خوبی که اخیرا برای مذاکره با عربستان و حل مشکلات با این کشور بزرگ منطقه و دیگر کشورهای همجوار صورت گرفته، چشم انداز مثبتی را ایجاد کرده و در همین حد تأثیرات روانی خودش را داشته و انتظارات تورمی را تا حدودی کاهش داد و در بازار ارز و سکه تأثیرات مثبتی را بر جای گذاشت. همچنین چشم انداز امیدبخش نسبی که برای حل مشکل برجام در اظهارات و اقدامات مسئولین بود، روزنههایی از امید را در جامعه به وجود آورده است که نباید این روزنههای امید مسدود شود.
چندجانبهگرایی در سیاست خارجی بسیار مطلوب است، ولی ادامه روش گذشته و ایجاد فضای پرتنش سیاسی با دنیا، حتما زمینه اصلاحات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی کشور را با چالش مواجه خواهد کرد.
از نظر من هیچ فرصتی برای حل مسائل سیاست خارجی و روابط بینالملل را با هیچ کشوری نباید از دست داد و اکتفا کردن به توسعه روابط با برخی از کشورها کار درستی نیست. البته من توسعه ارتباطات با چین، روسیه، کشورهای منطقه و سایر کشورها را تأیید میکنم، ولی اینکه به همین مقدار ارتباط محدود اکتفا شود و تصور کنیم ما از ارتباط اقتصادی و تعامل سازنده با بخش عمدهای از جهان مثل اروپا، آمریکا و دیگر کشورها بی نیاز هستیم، افتادن از این طرف بام است.
اگر غربگرایی و تکیه یکجانبه به غرب نادرست است، به همین میزان تکیه یکطرفه و یکجانبه به شرق هم نادرست است. ما بر اساس سیاست موازنه منفی، یعنی «نه شرقی، نه غربی»، باید منافع ملی را مطرح کنیم و بر اساس منافع ملی با همه دنیا تعامل سازنده داشته باشیم؛ و تلاش کنیم روابط بهبود پیدا کند و یک تغییر جهت اساسی در روابط بینالملل به وجود بیاید.
در سیاست داخلی هم به همین صورت، واقعا باید رجوع به نخبگان، احزاب و گروهها و گروههای مرجع اجتماعی از هنرمندان، ورزشکاران، اساتید دانشگاه، دانشجویان و دیگر اصناف و اشخاص را جدی بگیریم و جلسههای هماندیشی برای پیدا کردن راهکار برون رفت از مشکلات با آنها داشته باشیم.
واقعا باید میدان فعالیت برای مردم و بخش خصوصی باز شود. اینکه تحت عنوان مولدسازی و واگذاری داراییها به سمت نهادها و دستگاههای خاص برویم اشتباه مهلکی خواهد بود. نهادهای عمومی، غیردولتی و بنگاههای اقتصادی وابسته به آنها و وابسته به نهادهای نظامی میدان را برای فعالیت مردم باز کنند، واگذاریهای واقعی را انجام بدهند و از تصدیگری در امور غیرضروری پرهیز کنند.
به هر میزان مردم احساس کنند تغییر رویکرد واقعی در عرصه مدیریت کشور رخ داده و کارآمدی نظام افزوده شده، تبعا امیدشان تقویت خواهد شد. امید که تقویت شود، اعتماد تقویت میشود؛ اعتماد که تقویت شد، همبستگی ملی تقویت میشود؛ همبستگی ملی که تقویت شد، مشارکت اجتماعی اوج خواهد گرفت و ما به روزهای پرشکوه همبستگی و مشارکت اجتماعی دهه اول انقلاب برخواهیم گشت؛ البته با تجربیات خوب و موفقیتهایی که در این 40 سال کسب کردهایم، تبعا شتابانتر میتوانیم به سمت جلو حرکت کنیم.
اصل حجاب یک مسأله شرعی قطعی است و مردم ایران هم به دلیل اعتقادات و پایبندی که به ارزشهای اجتماعی و دینی خودشان دارند، در طول زمان حتی قبل از پیروزی انقلاب رعایت میکردند؛ البته شدت و ضعف داشته است.
مسأله حجاب را باید از طریق کار فرهنگی و اقتاع عمومی، مثل سایر واجبات دینی ترویج کرد. متأسفانه ناشیگری در برخورد با پدیده کم حجابی یا بی حجابی در گذشته موجب شد که مسأله اجتماعی به یک مسأله سیاسی تبدیل شود.
سال گذشته هم با حوادث تلخی که در این رهگذر اتفاق افتاد، رسانههای بیگانه و جریانات برانداز هم سعی کردند از این پوشش و محمل به عنوان ابزاری برای نشان دادن اعتراض سیاسی در سایر عرصهها یا نسبت به اصل نظام استفاده کنند و آن را به نمادی در مقابله با نظام تبدیل کنند.
از این جهت من برخی اظهارات نسنجیده و تند روزهای اخیر، و بدتر از آن برخی اقدامات نابخردانه، سخیف و اهانتبار مانند ماستپاشی که از سوی برخی افراد تحریک شده یا مغرض صورت گرفته را نه تنها در جهت حل این مشکل نمیدانم بلکه معتقدم همان نگاه سیاسی به مسأله را تشدید و عدهای را به لجبازی وادار خواهد کرد و بستری را برای رسانههای معاند فراهم میکند.
من این روزها گاهی رصد میکنم و میبینم جریاناتی که احساس میکنند در اعتراضات گذشته آتش معرکهای برافروخته بودند و به اتاق جنگ و فرمان برای برهم زدن آرامش اجتماعی تبدیل شده بودند و ناکام ماندهاند، این روزها مجددا با طرح همین موضوع روی به تحریک آوردهاند؛ تحریک جوانان، خانمها و خبرسازی و بزرگنمایی از برخی حوادث. دستاویزشان هم همین اظهارات نسنجیده، بسیار خشن و تند برخی از روحانیون، ائمه جمعه و مقامات غیر مسئول هست.
اولا وقتی پای اقدام و عمل پیش میآید کشور قانون و مسئول دارد. اینکه هر کسی صبح از خواب بیدار میشود یا هر امام جمعهای که پشت تریبون قرار میگیرد به خودش حق بدهد که فرمان عمل و فرمان آتش به اختیار صادر کند، مگر اینجا ملوک الطوایفی است که آقایان به خودشان حق میدهند در هر کاری دخالت عملی کنند؟!
یک دفعه میخواهند تبیین کنند و مسأله حجاب را توضیح بدهند یا فلسفه حجاب را بیان کنند، با زبان درست و جذاب و با منطق صحیح بگویند. این از شئون روحانیت نماز جمعه هم هست. اما اینکه در مقام فرمانده عملیات پشت تریبون قرار بگیرند و دستور بگیر و ببند و برخورد صادر کنند، قطعا به نفع ضد انقلاب هست و کار را برای مسئولان اداره کشور هم دشوار خواهد کرد.
اما مسئولین امر هم باید این مسأله چند بعدی و پیچیده را به لحاظ جامعه شناسی و فرهنگی تا فرصت هست مورد بررسی قرار بدهند و راهکارهایی را پیدا کنند. البته خواهش من از جامعه زنان فرهیخته و عفیفه کشور که همیشه پاسدار عفت، حیا و بزرگمنشی زن ایرانی بودهاند، این است که سعی کنند احیانا اگر افرادی در صدد هنجارشکنی واقعی هستند و مسأله آنها آزادی پوشش و حجاب نیست بلکه به نوعی تحریک و ایجاد آشوب اجتماعی است، به نحو شایسته توضیح و تبیین کنند و فضا را برای تفاهم و درک متقابل تلطیف کنند.