شهاب شهسواری- سید ابراهیم رییسی، رییس جمهور اسلامی ایران، اواخر بهمن ماه سال ۱۴۰۱ در راس یک هیات بزرگ به چین سفر کرد. دولت سیزدهم از زمان آغاز به کارش سیاست نگاه به شرق را به عنوان یکی از بنیانهای سیاست خارجی خود اعلام کردهاست و تلاش میکند که همزمان با آنچه «خنثی کردن تحریمهای غرب» توصیف میشود، روابط ایران را با چین توسعه دهد و با تکیه بر قدرت اقتصادی چین، فقدان روابط با غرب را جبران کند. سیاست نگاه به شرق دولت سیزدهم چه ویژگیهایی دارد و چه دستاوردهایی برای کشور خواهد داشت؟ آرش رییسینژاد، استاد روابط بینالملل دانشگاه تهران معتقد است که رویکرد نگاه به شرق در میان سیاستگذاران دولت جمهوری اسلامی ایران، از اساس دچار مشکل است و باید نگاه به شرق، فارغ از روابط با غرب در دستور کار ایران قرار گیرد. رییسینژاد معتقد است که علاوه بر موانع تحریمی در مسیر روابط با چین و مساله رقابتهای چین با آمریکا، مشکلات داخلی نیز مانعی در مقابل گسترش روابط ایران و چین شدهاست. در ادامه متن کامل گفتگوی «اعتماد» را با آرش رییسینژاد، استاد دانشگاه و معاون گروه روابط بینالملل دانشگاه تهران را مطالعه میکنید.
یکی از سیاستهای اصلی دولت سیزدهم، از ابتدای کارش سیاست «نگاه به شرق» اعلام شدهاست. فکر میکنید این ابتکار تاکنون چه دستاوردهایی برای کشور داشتهاست؟
ابتدا باید توضیح داد که سیاست نگاه به شرق مختص به دولت سیزدهم نیست و پیش از این دولت هم در جریان بود. این دیدگاه نخستین بار در دوران ریاست جمهوری محمود احمدینژاد مورد اشاره قرار گرفت. ولی در ایران متاسفانه برداشت غیرواقعی و نادرستی از این سیاست نگاه به شرق رواج یافتهاست. برداشت جاری در ایران این است که چون ایران با غرب یا غرب با ایران، نتوانستهاند تعامل و همکاری کنند در نتیجه ایران به سمت شرق متمایل شدهاست. یعنی اینکه سیاست نگاه به شرق یک سیاست اصیل نیست و یک ابتکار واکنشی است. یک نگاه مثلثی در ذهن سیاست گذاران ایران وجود دارد که چون در این نگاه سیاست نگاه به شرق یک رویکرد واکنشی است به گمان من نمیتواند سیاستی کارگشا باشد. اگر تهران میتوانست به نگاه به شرق اصالت بدهد، میتوانست دستاوردهایی از آن داشتهباشد. البته الان خیلی زود است که در مورد دستاوردهای دولت سیزدهم در سیاست خارجی صحبت کنیم. ولی نگاه اصلی در سیاست خارجی، از این عدم اصالت رنج میبرد. بنیان نگاه به شرق باید اینگونه باشد که جمهوری اسلامی ایران بدون توجه به اینکه با غرب چه رابطهای دارد، فارغ از دوستی یا دشمنی با غرب، باید با شرق که حالا در اینجا عمدتا منظور چین است، رابطه اصیل داشتهباشد. متاسفانه در ذهن سیاستگذاران ایرانی یک مثلث وجود دارد که دو راس آن ایران و چین هستند و راس پنهان، اما بسیار مهم سوم، آمریکا است. در واقع سیاستگذاران ما نمیتوانند رابطه تهران و پکن را فراتر از رابطه با واشنگتن ببینند. به گمان بنده این دیدگاه چشم اسفندیار سیاست نگاه به شرقی است که در ایران به آن پرداختهمیشود.
مشکل دیگر این است که همین نوع نگاه از طرف مقابل هم وجود دارد و ارزیابی و تحلیل طرف شرقی هم دقیقا همین است که ایران رابطه خود را با چین وابسته به رابطه با غرب میبیند. چینیها کاملا متوجه هستند که ایران در شرایط اضطرار و استیصال رو به سوی آنها آوردهاست. اینجا دو کلیدواژه استیصال و اضطرار بسیار اهمیت دارد. چینیها، درست مانند روسها، متوجه شدهاند که ایرانیها، به دلیل برداشت نادرست و فقدان اصالت در سیاست نگاه به شرق، فقط در شرایط سختی است که به سمت آنها میروند. پکن چون ایران را در حالت استیصال میبینند، اینگونه تصور میکنند که ایران اگر وضعش بهتر شود از این شرایط خارج میشود و باز به سمت غرب باز میگردد، چون به درست یا غلط تصور میکنند که دیانای ایرانیها غربی است. البته برداشت پکن هم در این مورد غلط است، اما این برداشت در چین وجود دارد. در نتیجه این رویکرد، سیاستی که چینیها با ایران دنبال میکنند، کاملا با چشمانداز کوتاهمدت است. هر چند که ایران ظرفیت بسیار عظیمی دارد، جایگاه ژئواستراتژیک دارد، از منابع هیدروکربنی سرشار برخوردار است و در مرکز بیضی استراتژیک قرار گرفتهاست، در کنار جمعیت جوان و بازار دستنخورده ایران، اما به خاطر شرایط استیصال و مضطر بودن، چینیها هم فقط ایران را در وضعیت کوتاه مدت در نظر بگیرند.
این شرایط باعث شدهاست که پکن بدون اینکه وقعی به خطوط قرمز ایران بنهد، دنبال میکند؛ نمونه بارز این مساله را در همین سفر اخیر شی جینپینگ به عربستان و مطالب مطرح شده در بیانیه مشترک با شورای همکاری خلیج فارس در مورد خلیج فارس و جزایر سهگانه ایرانی مشاهده کردیم.
اشاره کردید که نگاه به شرق ایران منحصر به چین است، یا حداکثر چین و روسیه، چرا دیگر قدرتهای شرقی در نگاه به شرق ایران کمتر جا دارند و شاهد تلاش برای توسعه روابط با هند یا کشورهای عضو آسهآن تلاش نمیکند؟
از نظر سیاست گذاران ایران وقتی میگوییم شرق، فقط شرق جغرافیایی مد نظر نیست، بلکه شرق جغرافیایی مد نظر است که زیر لوای غرب ایدئولوژیک نباشد. در این چارچوب ژاپن و کره جنوبی، با اینکه شرق جغرافیایی هستند اما غرب ایدئولوژیک محسوب میشوند. در این چارچوب کشورهای عضو آسهآن هم در همین دسته قرار میگیرند. شرایط دوران ریاست جمهوری اکبر هاشمی رفسنجانی، رییس جمهور پیشین ایران متفاوت بود، در آن دوران نگاهی به دستاوردهای مالزی تحت حاکمیت ماهاتیر محمد وجود داشت، اما در دیدگاه سیاست گذاران فعلی به ویژه در دولت سید ابراهیم رییسی، شرق قدرتمند، چین است. حتی هند هم جز شرق محسوب نمیشود. چرا که از نظر سیاست گذاران در تهران هند همکار آمریکا در مهار چین و شریک اسرائیل محسوب میشود. وقتی میگوییم شرق در ذهن سیاستگذار ایرانی، محور پکن و مسکو تصویر میشود. به این اصطلاحا میگویند غلبه ایدئولوژی بر ژئوپلیتیک و این دیدگاه به شرق یکی از نمودهای سیطره ایدئولوژی بر ژئوپولیتیک است که ممکن است دچار تحول شود، اما تا به امروز ادامه پیدا کردهاست.
در تبلیغات غرب در مورد چین از اصطلاحاتی مانند تله بدهی در مورد سیاستهای چین در مورد شرکای کوچکترش استفاده میشود و اینگونه ادعا میشود که چین برنامههای بلندمدتی برای تحت سیطره درآوردن کشورهای دیگر در پیش میگیرد …
دیپلماسی دام بدهی یا Debt Trap Diplomacy مفهومی بود که هندیها برای نخستین بار در سال ۲۰۱۷ بیان کردند. هندیها نسبت به حضور چین در اقیانوس هند و محاصره دریایی چین از طریق مفهوم ژئواستراتژیک String of Peral یا زنجیره مروارید حساس بودند و هندیها نقش موثری در امنیتی کردن نقش چین یا ترویج چین هراسی برای مقابله با حضور در اقیانوس هند داشتند. البته شواهدی از این نوع اقدام چین هم وجود داشت که چینیها عامدانه کشورهایی را انتخاب میکنند که مشکلات اقتصادی عمیق دارند، با علم به ناتوانی کشورها در بازپرداخت به آنها وام میدادند و سپس در ازای بخشیدن یا استمهال وامها قراردادهای ۹۹ سالهای امضا میکردند که امتیازهای بسیار کلانی دریافت میکردند. نمونه بارز اینگونه اقدامات بندر هامبانتوتا در جنوب سریلانکا بود. اما چینیها بارها این مساله را تکذیب کردهاند و از سالهای ۲۰۱۹ به این سو، سیاست دام بدهی بسیار کمتر شده و چینیها با همکاری بانک جهانی قراردادها را با این کشورها با شفافیت بیشتری اعلام کردند و سال ۱۴۰۰ چینیها بدهیها چند میلیارد دلاری کشورهای آفریقایی را یک جا بخشیدند. در نتیجه بحث دام بدهی، آن مفهوم قبلی را ندارد.
… من به همین دلیل گفتم تبلیغات غربیها در مورد چین، چون میخواستم به اینجا برسم که اساسا به نظر میرسد چینیها با شرکایشان مسیر بلندمدتی را انتخاب میکنند. چه در آسیای میانه، چه در دریای جنوبی چین، آفریقا یا پاکستان این موضوع را مشاهده میکنیم. چرا در مورد ایران هیچ گاه این سیاست دنبال نشدهاست؟
چینیها قراردادهایشان را با کشورهای مختلف در جهان به شکل خلق الساعه نمیبندند، بلکه همه پروژههای چین بر اساس یک نقشه راه تهیه میشود. این پروژهها همگی در راستای ابتکار «کمربند، جاده» مطرح میشود که بخش زمینی آن کمربند است از چین به آسیای مرکزی و آسیای غربی میرود و راه یا جاده، مسیر دریایی است که دریای چین جنوبی و اقیانوس هند را در بر میگیرد. در نقشههای ابتدایی این ابتکار قرار بود که مسیرهای زمینی از ایران عبور کند و ایران مانند دوران باستان که نقطه ثقل و گرانیگاه جاده ابریشم باستانی، جایگاهی باشد که مسیرهای زمینی از آن عبور میکند و پروژههای این ابتکار در ایران هم اجرا شود. اما مشکلی که وجود دارد تحریمها است. به ویژه یکی از مانعهای بزرگ عدم پیوستن ایران به FATF است. بالاخره چینیها دوست ندارند که قراردادهای خودشان را در خطر قرار دهند. این را هم در نظر داشتهباشید که راه ابریشم نوین، یک نمود و نماد رویکرد ژئواکونومیک است، هر چند که ریشه و پیامد آن ژئوپولیتیک است. آمریکاییها هم متوجه این موضوع هستند که انگیزه اصلی چین از این ابتکار و کارهایی که برای اجرای آن انجام میدهد برای دسترسی به اهداف عمده ژئوپلیتیک از مسیر ژئواکونومی است. یعنی چین به دنبال این است که برای رسیدن به اهداف عمده ژئوپلیتیک به دنبال هزینه پول و سرمایهگذاری است. چرا چینیها این مسیر را در پیش گرفتهاند؟ چرا که چینیها میدانند در حوزه اقتصادی توانایی رقابت با آمریکا را دارند، اما در حوزه نظامی-سیاسی یا در حوزه ژئوپولیتیکی، توان رقابت ندارند. تمام کاری که آمریکا انجام میدهد این است که بازی را با چین به سمت حوزه نظامی و سیاسی و ژئوپلیتیکی متمایل کنند و چینیها تمام تلاششان را به کار میگیرند که بازی در حوزه اقتصادی نگه دارند. از این نقطهنظر چین حاضر نیست که وارد همکاری با ایران بشود تا خطر رقابت سیاسی-نظامی با آمریکا بیشتر شود. در نتیجه ایران چون از بازار و جریان اقتصاد جهانی به دور افتادهاست، در مسیر پروژههای چینی قرار نگرفتهاست. عامل اصلی تحریمها و رقابتهای بیرونی است.
اما در کنار عوامل بیرونی، عامل درونی هم وجود دارد که به آن خودتحریمی میگوییم. سیاستهای نادرست و مسوولان ناآشنا با نوع عملکرد چین باعث میشود که این مساله تشدید شود و چینیها در ایران کمتر حضور داشتهباشند.
در مورد مسائل داخلی که فرمودید، به نظر میرسد مشکل بزرگی باشد. وقتی پروژههای چین در پاکستان را مشاهده میکنیم، میبینیم که چینیها با سرعت عمل بالایی پروژههای بسیار عظیمی را اجرا میکنند، اما در ایران میبینیم که قراردادهایی بسته میشود، چینیها وارد میشوند معطل میکنند، کاری از پیش نمیبرند و میروند، چه در حوزههایی مثل نفت و چه حوزههای راهسازی مثالهای متعددی وجود دارد …
جواب شما دو بخش دارد. یکی بر میگردد به تفاوت ایران و پاکستان. بحث شعار «نه شرقی، نه غربی» همچنان در ایران حاکم است و هنوز هم المانهایی در حاکمیت ایران حضور دارند که نسبت به همکاری با چین، درست یا نادرست با تردید نگاه میکنند و گروهی میگویند که ممکن است وابستگی ایجاد شود و گروهی میگویند که نباید با چین باشیم و بهتر است با غرب باشیم. من قضاوتی در مورد هیچ یک از این گروهها نمیکنم. اما ایران و پاکستان را نباید با هم مقایسه کرد. پاکستان به هر حال در طول چند دهه متحد سنتی چین در منطقه جنوب آسیا محسوب میشود. چنین رابطهای بین ایران و چین هیچ وقت وجود نداشت.
مساله دوم اینکه در اعلام پروژهها ایرانیها آگاهانه عمل نمیکنند. مثلا یکی از پروژههایی که ایرانیها پیشنهاد کردهاند که چینیها مشارکت مالی یا فایننس داشتهباشند، راهآهن تهران-اصفهان است. این پروژه پیشنهاد ایران است. همین که ایران پیشنهاد میدهد که چین در راهآهن تهران-اصفهان سرمایهگذاری کند، نشانه فقدان ذهنیت استراتژیک در میان سیاستگذاران است. چین اساسا نیاز به خط راهآهن تهران-اصفهان نیازی ندارد. چین شرقی-غربی نگاه میکند. اگر قرار باشد چین در پروژه راهآهن سرمایهگذاری کند باید پروژهای مانند مشهد-تهران-تبریز به چین پیشنهاد شود. یا پروژهای مثل راهآهن مشهد-تهران-همدان-سنندج-مرز باشماق و از آنجا به عراق و سوریه. پروژههای مد نظر چین، پروژههایی است که به سمت اروپا میرود یا به سمت دریای مدیترانه. وقتی پروژه تهران-اصفهان را به آنها پیشنهاد میدهیم، معلوم است که آنها دلسرد میشوند. من خودم بارها شاهد بودم که سیاستگذاران ایرانی به چینیها پیشنهاد میکنند که روی خط لوله نکا-جاسک سرمایهگذاری کنند، خب این یک خط لوله شمالی جنوبی است، چرا چینی باید روی آن سرمایهگذاری کند؟ وقتی چنین پروژههایی برای چینیها پیشنهاد میشود، نشان میدهد که سیاستگذار خودش درکی از موقعیت کشور خودش ندارد و باعث میشود که چنین وضعیتی پیش بیاید.
در مورد منابع نفتی و گازی همچین جایی سرمایهگذاری میکند که ریسک کمتری داشتهباشد. مثلا در میدان گازی گنبد شمالی قطر ۶۰ میلیارد دلار سرمایهگذاری کرد و در سمت ایران سرمایهگذاری نکرد. این هم به همان مساله تحریمها بر میگردد.
در کنار تحریمها و فقدان نگاه استراتژیک، تنازع منافع میان نهادها هم مانع دیگر است. یعنی نهادهای متفاوت یا گهگاه متناقض و پارادوکسیکال با نگاههای متفاوت به چین و فقدان فرماندهی مرکزی، باعث میشود که چنین وضعیتی پیش بیاید. حتی حرفهایی زده میشود که چینیها رغبتی به شنیدن آن ندارند. مثلا برخی مقامهای ما وقتی با چینیها صحبت میکنند، میگویند که ما آمادگی داریم که ناتوی آسیایی تشکیل دهیم. چینیها اصلا دوست ندارند ناتوی آسیایی تشکیل شود، اصلا علاقهای ندارند با ایران همکاری نظامی داشتهباشند، چون خطر رویارویی با آمریکا بیشتر میشود. باید این درک وجود داشتهباشد که چینیها، به ویژه بعد از قضیه جنگ اوکراین، وقتی میخواهند با آسیای غربی کار کنند، نمیخواهند کاری کنند که حساسیت آمریکا را دوچندان کنند، چرا که هدف نهایی و بنیادین چین بازگشت تایوان به کشور است. در نتیجه نظم موجود ترسیم شده از سوی آمریکا را میپذیرد. به همین دلیل هم هست که شی جینپینگ، رییس جمهور چین، قبل از اینکه به عربستان سفر کند، در اندونزی با جو بایدن، رئیس جمهور آمریکا صحبت میکند و تقریبا همه خواستههای آمریکاییها را مبنی بر نظم موجود و دلخواه آمریکا در آسیای غربی میپذیرد و بعد اقدام به سفر میکند و امضایش را پای بیانیهای مملو از اظهارات ضد ایرانی میگذارد.
ما نباید از چین انتظار داشتهباشیم که از این کشور به عنوان مهرهای در مقابل آمریکا استفاده کنیم. این همان مثلثی است که در ذهن سیاستگذاران ایرانی است. ما باید فارغ از اینکه چه رابطهای با آمریکا داریم با حفظ منافع ملی و بدون از دست دادن استقلال با چین کار کنیم.
برخی از حامیان دولت کنونی دولت گذشته را متهم میکنند که کشور را معطل رابطه با غرب کردهبود. حالا منتقدان دولت کنونی میگویند دولت کنونی سیاست خارجی را معطل شرق کردهاست. فکر میکنید چنین توصیفهایی درست است؟
من با هیچ یک از این دو عبارت خیلی موافق نیستم. به خصوص در مورد دولتهای یازدهم و دوازدهم که بالاخره آقای دکتر ظریف، وزیر خارجه وقت در کنار آقای لاریجانی، معمار قرارداد ۲۵ ساله با چین بودند. تا جایی که من میدانم آقای دکتر ظریف جز اصلیترین افرادی بود که بر روی داشتن رابطه اصیل با چین تاکید میکرد. وقتی میگوییم اصیل، یعنی در دیدگاه ایشان فارغ از وجود عنصر آمریکا، رابطه با چین اهمیت داشت. اما میدانیم که در همان دولتها هم برخی عناصر حضور داشتند که شاید گمان میکردند اگر با غرب کار کنیم بهتر باشد و شراکت با غرب را ترجیح میدادند. به هر حال نتیجه سیاستهای دولت قبلی مشخص است و در مورد آن صحبت نمیکنم. این دولت هم به هر حال آقای رییسی به چین سفر کردند و چیزهایی که تاکنون اعلام شدهاست، بد نبود و خوب بود. اما اینکه آیا این توافقنامهها و تفاهمنامهها میتواند اجرایی شود و به نتیجه برسد، باید منتظر بود و دید. به هر حال همکاری و رابطه با چین، بدون تنشزدایی با غرب ارزش استراتژیکی نخواهد داشت. همانگونه که تنشزدایی با غرب به خودی خود نمیتواند دستاوردی داشتهباشد. ما باید در هر دو حوزه یعنی با همه قدرتهای بزرگ کار کنیم. این سرنوشت ایران است. من در چندین کتاب و مقاله به این موضوع اشاره کردهام که سرنوشت ما زندگی در شکاف است، یعنی توانایی رابطه با همه قدرتهای بزرگ داریم، اما متحد استراتژیک در میان قدرتهای بزرگ نداریم. چین و روسیه، متحد استراتژیک ما نبوده، نیستند و نخواهند بود. اما باید با همه این کشورها روابط پایدار داشتهباشیم، روابطی که حتی میتواند در سطح روابط استراتژیک باشد. روابط پایدار با همه قدرتهای بزرگ به صورت همزمان باید سیاست ما باشد، این تعریف زندگی در شکاف است.
به سند جامع راهبردی روابط بلند مدت ۲۵ ساله ایران و چین اشاره کردید. به هر حال این سند محرمانه است. فکر میکنید ماهیت این سند چیست و ما چقدر به اجرایی شدن محتوای آن نزدیک هستیم؟
بر اساس آنچه خرداد ۱۳۹۹ در دسترس عموم قرار گرفت میتوانم صحبت کنم، نفس این قرارداد قابل قبول است. ما با یک قدرت بزرگ روابط استراتژیک برقرار میکنیم، به شرطی که برداشت روابط داشتهباشیم نه برداشت اتحاد. هر اتحادی یک رابطه است اما هر رابطهای اتحاد نیست. ما با چین متحد نیستیم، نباید هم متحد باشیم. باید با چین رابطه استراتژیک داشتهباشیم و سند ۲۵ ساله یک نقشه راه قابل قبول است. اما در متن این سند اشکالهای بنیادین است. اساس این قرارداد بر اساس یک رابطه دو جانبه شکل گرفتهاست، یعنی ایران منابع هیدروکربنی دارد، ارائه دهد و چین سرمایهگذاری با خود به ایران بیاورد. این نوع نگاه در جهان فعلی، نگاهی شکستخورده است. ما باید ذهنیت شبکهای داشتهباشیم نه دوجانبه. یعنی ایران در متن شبکه پروژههای زمینی و دریایی چین وجود داشتهباشد. ایران یک همکاری مهم در میان همکاران چین باشد. مثلا در متن قرارداد هیچ وقت به همکاری احتمالی ایران و چین در یک یا چند کشور ثالث اشاره نشدهاست، یا اینکه ایران شریک اصلی چین در «کمبرند، جاده» در آسیای غربی باشد. یا در سند به نانو تکنولوژی اشاره شدهاست. نانوتکنولوژی در چین توسط وزارت آموزش عالی چین مدیریت و رهبری نمیشود، دست آکادمی علوم چین است که ۹۹ درصد از همکاریهایش با غربیها است. اینها حاضر نیستند که به خاطر ایران رابطهشان را با غرب قطع کنند. وقتی به نانوتکنولوژی اشاره میشود، یعنی شناخت کافی وجود ندارد و این اشتباه است. چیزهایی که غایب است و میتوانست به عنوان زمینه همکاری قرار بگیرد، مسائل مانند فرودگاه سازی و زیرساخت سازی است.
به گمان من نباید نگاه قطبمحوری از چین داشتهباشیم. چین هنوز قطب یا Pole در جهان امروز نیست. قطب به کشوری گفته میشود که در سه حوزه نظامی، اقتصادی-مالی و هنجاری دست بالا داشتهباشد. چین فقط در حوزه پول است که نزدیک به آمریکا شدهاست. نه روایت و گفتمان جدیدی ارائه دادهاست و نه در حوزه نظامی رقیب آمریکا است. به همین دلیل نباید انتظار ما از چین به عنوان یک قطب باشد. دائم نباید بگوییم که یک قطب شکل گرفتهاست. چین یک قدرت بزرگ است و در حال رشد بیشتر است، هر چند نمیتوان پیشبینی کرد که در آینده به چه سویی میرود. انتظاری که ما از چین باید داشتهباشیم، باید در حد یک قدرت بزرگ باشد.
در مورد عضویت ایران در سازمان همکاری شانگهای چه نظری دارید. مشارکت ایران در این پیمان چه اثری بر روابط ایران و چین و روابط خارجی ایران دارد؟
تصوری که در ایران از سازمان همکاری شانگهای وجود دارد، این است که تلاش میشود این سازمان به یک ناتوی آسیایی تبدیل شود. این اشتباه است. اصل پیمان شانگهای برای مبارزه با تروریسم یا تجزیهطلبی در مناطقی مانند استان سینکیانگ چین و آسیای مرکزی شکل گرفت. در نتیجه برداشتی که ما از پیمان شانگهای داریم، در چین و روسیه وجود ندارد. به خاطر همین نفس پیوستن به این سازمان خوب است. اما انتظارات از این سازمان نباید بیشینه باشد. مهمتر این است که باید به بازارهای اقتصادی و تجاری وابسته به سازمان شانگهای دست پیدا کنیم که هنوز به آن نرسیدیم. به نظر من پیوستن به پیمان شانگهای تعیین کننده و Game Changer نیست. باز هم تاکید میکنم که پیمان شانگهای و رابطه استراتژیک با چین قابل قبول است، اما زمانی این رابطه استراتژیک و تعیینکننده خواهد بود که بتوانیم همزمان با غرب تنشزدایی کنیم.