حرفهایی از جنس «اگر نان ندارند، کیک بخورند» نه منحصر به پاریس و انقلاب فرانسه است نهفقط همین یکشکل از بیان و البته جهالت را دارد. رطبخوردههایی که منع رطب میکنند هم در این دسته قرار دارند. صاحبان ثروتهای آنچنانی که توصیه به قناعت مردم میکنند هم همین جمله مشهور را می گویند.
تازه این برای مواردی است که فرد در میدان حاضر باشد و ببیند چه بر سر مردم میآید و درد چیست و کجاست وگرنه در یک گام قبلتر قرار دارد و اساسا نمیداند یا گمان نمیکند که مردم درد دارند بلکه در توهماند که مردم هم مثل خودشان بیدغدغه زندگی میکنند.
کسانی که بیتوقف از پارکینگ خانه به پارکینگ وزارتخانه و سازمان و از این جلسه به آن جلسه میروند و از خرید منزل تا ثبتنام مدرسه آقازاده هایشان را کارمندانشان انجام میدهند، نه تورم میفهمند، نه قدرت خرید میدانند چیست، نه از قسط و وام و ضامن و امثالهم تصوری دارند و درنتیجه نه دردی دارند و نه دادی میزنند و نه از این بیداد بیزارند.
یک پله بالاتر بیاییم و فرض کنیم علم بر درد مردم وجود دارد و عزمی بر درمان هم هست اما اشتباه محاسباتی درباره میزان توانایی، شخصیت مدیریتی یا مدل آزمونوخطایی باعث میشود فرصت از کشور و مردم گرفته شود و فرآیند درمان دردها بهتعویق بیفتد.بنابراین برای اهتمام واقعی به حل مسئله و درمان دردهای موجود که برخی حاد و برخی مزمن شدهاند باید چند کار انجام شود:
اولا بیگانه بودن با درد مردم و عدم حضور در میدان و نمک پاشیدن به زخم ملت باید از ذات و ادبیات مسئولان رخت بربندد.
ثانیا دردها هرگز نباید کتمان شود. گاهی به نیت مقابله با سیاهنماییها یا بهخاطر کلکلهای رسانهای و عملیات روانی، حقایق و دردها هم بیان نمیشود و بهصورت مبالغهآمیز، تطهیر و سفیدنمایی صورت میپذیرد که نتیجه آن دهنکجی و بیتوجهی به مردم و طبیعتا خشم، عصبانیت و رویگردانی مردم را در پی خواهد داشت.
ثالثا هر کسی باید قدر و اندازه خویش را بداند و بشناسد؛ کمیل و ابوذر برای دعا و بندگی و بهعنوان صحابه، عزیز و گرانقدرند اما برای امیری و فرماندهی ناتوان. بهعلاوه هم افراد باید در جای صحیح خود قرار بگیرند و هم در آن جایگاه، چشم به جایگاه دیگری نداشته باشند؛ چهاینکه در اینصورت نه حال را بهدست میآورند نه آینده را.