او که پشیمانی در چهرهاش نمایان بود، ادامه داد: یک دورانی دختر درسخوان خانواده بودم. چندین خواستگار برایم آمد که موقعیت اجتماعی خوبی داشتند، اما با سختگیریهای بیش از حد به آنها جواب رد دادم و خیلی مصمم گفتم فعلاً میخواهم ادامه تحصیل بدهم. دوران تحصیل و دانشگاه به سرعت گذشت. در رشته حقوق فارغالتحصیل و در کار وکالت مشغول شدم. با گذشت زمان تعداد خواستگاران دلخواهم کم شد. در همین اوضاع و احوال بود که در فضای مجازی(فیسبوک) با پسری به نام رامین که مهندس کامپیوترو ساکن کشور بلژیک بود، آشنا شدم.
رامین میگفت با توجه به اینکه درغربت زندگی میکند، دنبال یک شریک خوب و شایسته برای زندگیاش است. ارتباط ما در فضای مجازی نزدیک به 6 ماه طول کشید. رامین نسبت به من ابراز علاقهمندی کرد و پیشنهاد ازدواج داد. حسابی اسیر احساسات هیجانی شده بودم. موضوع را با پدرو مادرم درمیان گذاشتم، والدینم راضی نبودند و متأسفانه با وجود مخالفت خانوادهام به خواستگاری پسر مورد علاقهام جواب مثبت دادم.
از آنجا که رامین در ایران سکونت نداشت و پناهنده کشور بلژیک بود با پدرش هماهنگ کرد و در استانبول به وی وکالت داد تا من به عقدش دربیایم. بدین ترتیب مقدمات عقدمان در تهران فراهم شد و با 110 سکه بهار آزادی با وی پیمان زندگی بستم. بنابراین قرار شد که او مقدمات اقامت مرا در کشور بلژیک فراهم کند، بعد از عقدمان از طریق تلفن و شبکههای اجتماعی با یکدیگر در ارتباط بودیم و هربار از وی درباره اقامتم سؤال میکردم؛ میگفت پیگیر کارهایم است اما با گذشت 4سال و نیم وعده، سرانجام در اسفندماه سال گذشته ارتباط تلفنی و مجازی رامین با من قطع شد. چندین بار با او تماس گرفتم، او اما جوابگو نبود تا اینکه برایم پیام گذاشت و به خاطر اینکه قادر به گرفتن اقامت برایم نشده است، خواست حلالش کنم. با دیدن این پیام شوکه شدم و... برای چندمین بار شماره وی را گرفتم اما پاسخی دریافت نکردم و اکنون با گذشت 5 سال از این ماجرا به دادگاه آمدهام تا به صورت غیابی از همسرم جدا شوم. حالا میفهمم چقدر اشتباه کردهام. رامین آن فرد شایستهای نبود که فکرش را میکردم. حالا درخواست طلاق غیابی از همسرم را دارم و از این بلاتکلیفی خسته شدهام.