آفتابنیوز : 
حوادث بعدی ایران اثبات کرد که بسیاری از پیش بینی کنندگان دیگر نیز در تحلیل های خود کاملا اشتباه کرده بودند. چندماه پیش از تسخیر سفارت آمریکا در تهران، هنری پرشت، رئیس میز ایران در وزارت خارجه آمریکا گفته بود: خطر حمله به سفارت آمریکا، اکنون بسیار کمتر از بهار شده است و مطمئنا تا پایان سال کاملا از بین خواهد رفت. از سوی دیگر بلافاصله پس از تسخیر سفارت و دستگیری کارمندان آن، هامیلتون جوردن، رئیس کارکنان کاخ سفید گفته بود: این جریان در چند ساعت خاتمه خواهد یافت. این پیش بینی در حالی صورت گرفت که گروگانگیری 443 روز دیگر هم ادامه یافت.
موارد بالا همگی برگرفته از کتابی است تحت عنوان «کارشناسان سخن می گویند»، نوشته کریستوفر کروف و ویکتور فاواسکی. این کتاب در سال 1984 منتشر شده است و به گفته نویسندگان انبوهی از نظرات کارشناسی نادرست، غلط و مبتنی بر قضاوت های نامناسب را در خود جای داده است. در مقدمه این کتاب از زبان نویسندگان می خوانیم که در این کتاب هزاران نمونه از بی اطلاعی، اطلاعات غلط، درک اشتباه، محاسبات نادرست و دروغ های واضح ذکر شده است.
من ویراست جدید این کتاب را هنوز مطالعه نکردهام تا ببینم که آیا نویسندگان بخش مربوط به ایران را با موارد جدید به روز کرده اند یا خیر. اما در صورتی که این کار صورت نگرفته باشد،آنها اکنون انبوهی از قضاوت ها و نظرات کارشناسی نادرست را برای افزودن به کتاب خود در اختیار دارند. حجم این موارد در طی چند سال گذشته شاید با مجموع موارد ذکر شده در ویراست پیشین برابری کند.
تمامی موارد پیش بینی شده از زمان شروع انقلاب ایران و سرنگونی شاه و حکومت روحانیون که در ارتباط با زمان دسترسی ایران به بمب اتمی، محل ساخت تسلیحات هسته ای، زمان حمله اسرائیل و آمریکا به ایران و حتی پیش بینی در مورد انتخاب رئیس جمهوری این کشور، آن چنان درهم ریخته و متناقض هستند که از همان بدو امر نیز امکان اثبات نادرستی آنها وجود دارد. این موارد می توانند صفحات متعددی – و حتی شاید یک فصل کامل – را در این کتاب به خود اختصاص دهند.
مولفین کتاب می گویند پیش بینی های صورت گرفته در مورد ایران عموما مبتنی بر اطلاعات غلط، بی اطلاعی، درک اشتباه، محاسبات اشتباه و دروغ های واضح هستند. بسیاری از کارشناسان مزبور تنها دروغگویانی حرفه ای هستند که هدف و دستور کار تعیین شده خاصی را تعقیب می کنند. این امر به طور خاص در مورد تبعیدیان ایرانی خارج از کشور که در خدمت لابی آمریکا – اسرائیل یا «یواسرائیل» قرار دارند و رویای تبدیل شدن به چلبی ایران را در سر می پرورانند، صادق است. با این وجود حتی در میان این افراد هم می توان چند کارشناس آگاه و صادق یافت، چند کارشناسی که متاسفانه به صورت ناآگاهانه تحت تاثیر اطلاعات غلط فراهم شده برای آنان قرار می گیرند.
برای مثال اسکات ریتر، بازرس سابق تسلیحات هسته ای سازمان ملل در عراق (1998-1991) را در نظر بگیرید. او در یادداشتی احساسی تحت عنوان «قدم زدن در خواب به سمت فاجعه ای در ایران» که در 30 مارس 2005 برای الجزیره تدوین کرده و سپس در جاهای دیگر نیز مجددا منتشر شد پیش بینی کرده بود که در ژوئن 2005 حمله هوایی گسترده ای به ایران صورت خواهد گرفت. ریتر ادعا می کرد که این اطلاعات را از شخصی بسیار نزدیک به بوش دریافت کرده است. ریتر از منبع خود پرسیده بود: چرا ژوئن 2005؟ پاسخ این بود: اسرائیلی ها نگران هستند که اگر ایرانی ها برنامه های غنی سازی خود را از سربگیرند، هیچ راهی برای متوقف ساختن آنها و ممانعت از دسترسی آنها به تسلیحات هسته ای وجود ندارد. ژوئن 2005 بدین ترتیب تاریخ تعیین کننده ای محسوب می شد.
ژوئن، به هر حال طی شد و هیچ حمله هوایی گسترده ای علیه ایران صورت نگرفت. حتی نوشتن یادداشتی دوباره از سوی ریتر در الجزیره مبنی بر اینکه «جنگ آمریکا علیه ایران شروع شده است» هم دردی را دوا نکرد. پرسش اما اینجاست که چرا ریتر، کارشناسی آگاه و منتقد سیاست های آمریکا در خاورمیانه چنین گاف بزرگی داده است؟
پاسخ این پرسش تا حدی مرتبط به موضوع «کارشناسان دروغین» است. هر کس با تاریخ سیاست لابی «یواسرائیل» در مورد مهار دوگانه ایران و عراق از سال 1979 آشنا بوده و اخبار را با دقت دنبال کنند، می داند که احتمال حمله آمریکا به ایران در شرایط فعلی به شدت دور از ذهن است. دلیل این امر را می توان بدین صورت بیان کرد که 1) ایالات متحده در حال حاضر درگیر دو جنگ خونین در افغانستان و عراق است و نمی تواند جبهه ای دیگر را بر روی خود بگشاید، 2) حمله هوایی فراگیر به ایران از سوی ایالات متحده و یا حتی اسرائیل از لحاظ فنی بسیار دشوار است، 3) چنین حمله ای عملا بی فایده است مگر اینکه به دنبال آن حمله نظامی زمینی گسترده ای هم صورت بگیرد که حداقل در شرایط فعلی امکان آن وجود ندارد و 4) چنین اقدامی بهای گزافی را برای «یواسرائیل» در بر خواهد داشت. فراتر از تمامی این موارد اما باید به موضوع دیگری نیز توجه داشت مبنی بر اینکه علیرغم تمامی تصورات شیرین مخالفان حکومت ایران در خارج از کشور مبنی بر نارضایتی مردم از حکومت، انتخابات اخیر نشان داد که حکومت ایران هم چنان دارای محبوبیتی نسبی در داخل کشور است به نحوی که می تواند در مقابل تهاجم خارجی مقاومت کرده و همزمان به نحوی عمل کند که مقاومت فعلی عراق در مقایسه با مقاومت مردمان ایران رنگ باخته به نظر آید.
با در نظر گرفتن این شرایط و سایر معضل های موجود، سیاست مورد نظر یواسرائیل اعمال تحریم های اقتصادی علیه ایران از سوی شورای امنیت است. این تحریم ها در صورت اعمال، باعث می شود یواسرائیل نسبت به درهم شکسته شدن اقتصاد ایران، نارضایتی عمومی و زمینه سازی بروز انقلاب یا تسهیل زمینه حمله نظامی متعاقب خوش بین شود. با در نظر داشتن این طرح می توان علت سر و صدای «یو اسرائیل» در مورد توسعه توانایی های هسته ای ایران، پیشرفت های صورت گرفته، که آژانس علیرغم تمامی بازرسی های گسترده خود از آن ها اطلاعی ندارد!، و ... را درک کرد. این طرح، بدیهی است شبیه به همان طرحی است که یواسرائیل در مورد عراق اجرا کرد. هر چند باید در نظر داشت که در مورد عراق نیز زمینه سازی لازم چند سال به طول انجامید.
چنین برداشت هایی عموما بر اساس اطلاعاتی صورت می گیرد که به تعبیر ریتر از سوی «منابع نزدیک به بوش» و البته اسرائیل در اختیار کارشناسان قرار می گیرد. این منابع اما غالبا خود درگیر طراحی نحوه «اطلاع رسانی غلط» هستند. در عمل یکی از اهداف اصلی یواسرائیل در چند سال گذشته فراهم آوردن زمینه جنگ روانی علیه ایران است. این بدان معناست که باید بذر اضطراب و ترس برای ثبات زدایی در این کشور افشانده شود. برای انجام این امر «منابع مطلع» جهت انتقال اطلاعات غلط به نویسندگان دارای حسن نیت استفاده می شوند تا اطلاعات غلط در مورد حملات نظامی احتمالی آمریکا و اسرائیل در اختیار آنان قرار گیرد.
برای نمونه، گزارش سیمور هرش، نویسنده معروف، آگاه و خوش نیت آمریکایی تحت عنوان «جنگ های فرارو» را در نظر بگیرید. در این نوشته هرش به نقل از منابع اطلاعاتی ناشناس نقل کرده بود که «اکنون نوبت نبرد ایران رسیده است، ما اعلام جنگ کرده ایم. اشخاص بد، در هر کجا که باشند دشمنان ما هستند. این آخرین فریاد است. ما چهار سال وقت داریم و می خواهیم در پایان بگوییم که در نبرد علیه تروریسم پیروز شده ایم».
اکنون اما در غیاب اطلاعات کافی در مورد هویت این منبع مطلع، نمی توان به راستی گفت که اخبار مربوط به این «جنگ فرارو» واقعی است یا تنها در راستای اهداف یواسرائیل منتشر شده است. با این وجود هرش در مطلب خود از منبع دیگری نام می برد که می تواند نشان دهنده میزان صحت کل اخبار باشد این منبع که هرش از وی به عنوان «کارشناس ایران و معاون مدیر سیاست های خاور نزدیک در مؤسسه واشنگتن» نام می برد، از جمله هواداران دولت فعلی محسوب می شود این منبع جدید می گوید: اگر امکان اجتناب از یک نوع از عملیات نظامی امکان پذیر نباشد، آنگاه واشنگتن و اسرائیل ترجیح خواهند داد که عملیات مخفی را برگزینند. روش دولت فعلی استفاده از انبوه قدرت، هراس و ایجاد وحشت است، اما ما تنها گاز کوچکی به سیب را ترجیح می دهیم!
آنچه که هرش فراموش می کند برای خوانندگان بگوید، سابقه این منبع، انگیزه وی و طبیعت و نوع وابستگی های سیاسی او است. این منبع، که از دوران تروتسکی که به عنوان دبیر نشریه «بازنگری اقتصادهای سیاسی رادیکال» مشغول فعالیت بود و در مورد سوسیالیسم می نوشت، راهی طولانی را پیموده است یکی از مهمترین دشمنان ایران و تبلیغ گران اسرائیلی است.
همانگونه که من چند سال پیش در مطلبی تحت عنوان «سیاست تحریم های اقتصادی آمریکا علیه ایران» نوشتم، در هر موردی که تصمیمی در مورد عراق قرار گرفته شود، این شخص خاص به عنوان «ناظر» در کنگره آمریکا حاضر می شود. این موضوع در مورد ایران هم صادق است.
مؤسسه واشنگتن در حقیقت شاخه ای از کمیته روابط عمومی اسرائیلی های آمریکایی تبار یا همان «آیپاک» است،گروه لابی گر اسرائیلی که اعضای آن بیش از چند بار توسط اف بی آی به اتهام جاسوسی برای اسرائیل مورد بازجویی قرار گرفته اند. مدیر نخست این مؤسسه «مارتین ایندیک» بود که به وضوح به عنوان مشاور رسانه ای و بین الملل نخست وزیر سابق اسرائیل اسحاق شامیر فعالیت می کرد. وی سپس با حمایت اسرائیل به عنوان مدیربخش خاورمیانه در شورای امنیت ملی آمریکا در دوران کلینتون انتخاب شد. ایندیک به نوشته اورشلیم پست (29 ژانویه 1993) یکی از اعضای آیپاک بود. وی سپس به عنوان سفیر آمریکا در اسرائیل منصوب شد.
ایندیک با استفاده از عناوین و پست های سیاسی خود در دهه 1990، عملا تبدیل به طراح و معمار سیاست «مهار دوگانه» شد سیاستی که با ایزوله سازی و ثبات زدایی از ایران و عراق در نهایت هدف سرنگونی دولت های این دو کشور را تعقیب می کرد.
در سپتامبر سال 2000، ایندیک از سوی اف بی آی به انتقال اسناد محرمانه به اسرائیل متهم، مصونیت دیپلماتیک وی لغو شده و به وی دستور داده شد در واشنگتن باقی بماند. اما مدتی کوتاه پس از آن، هنگامی که آیپاک و اسرائیل موفق شدند موضوع «ضدیهودی گرایی» را مطرح کنند. ایندیک بدین ترتیب بار دیگر به سر کار خود بازگشت و به تعقیب سیاست «مهار» ایران در عراق به نفع یواسرائیل مشغول شد. او اکنون مسؤول مرکز سیاست خاورمیانه سابان (Saban) بوده و عموما به عنوان کارشناس مسایل خاورمیانه و ایران به اظهارنظر می پردازد.
استفاده از معاون اجرایی یا قائم مقام و معاون مدیر چنین مراکز اسرائیلی، به عنوان منبع مطلع و یا کارشناس ایران به شدت خطرناک است. نقش و وظیفه چنین جبهه هایی حذف افراد یا کشورهایی است که به هر نحوی با سیاست های اسرائیل مخالف باشند. با در نظر گرفتن چنین نقشی است که این جبهه ها به گردآوری کارشناسانی می پردازند که اطلاعات غلط را ارائه کنند. چنین اطلاعاتی هم زمان می تواند شهرت برخی از روزنامه نگاران خوش نام و خوش نیت را نیز خدشه دار کند.
استفاده از چنین کارشناسانی تنها منحصر به هرش و یا ریتر نمی شود. تقریبا تمام رسانه های خبری به نظر می رسد که به نحوی متکی به یکی از این کارشناسان شاغل در مؤسساتی که هدف آنها بسط و انتشار اطلاعات غلط و نادرست و دروغ است، باشند. نمی توان حتی یک روز را بدون شنیدن یا خواندن مطالبی در مورد «اطلاعاتی» که توسط یک «کارشناس» از موسسه هوور، امریکن اینترپرایز، نشنال ریویو، ویکلی استاندارد، پروژه قرن جدید آمریکا، موسسه یهودی مسائل امنیت ملی، هادسون و سابان پشت سرگذاشت. وجود چنین کارشناسانی، باعث می شود امکان دستیابی مردم آمریکا به حقیقت و یا چیزی نزدیک به حقیقت، به صفر برسد. اما در این میان مسأله اسف بار این است که این «کارشناسان» رسانه ای معمولا همان اشخاصی هستند که سیاست خارجی ایالات متحده را شکل می دهند.
با وجود چنین کارشناسانی جای تعجب نیست که چرا بیش از نیم قرن است که سیاست خارجی آمریکا در مقابل ایران چیزی جز مجموعه ای از اشتباهات و رسوایی نبوده است. جای تعجب نیست که چرا کودتای سال 1953 که با هدایت سیا و زیر نظر برخی «کارشناسان» چون «کرمیت روزولت» صورت گرفت، به «انقلاب اسلامی 1979» منتهی شد.
آیا باید تعجب کرد هنگامی که رابطه نزدیک شکل گرفته توسط کارشناسان میان شاه، ایالات متحده و اسرائیل که باعث شد سیا و موساد حفاظت از شاه و آموزش پلیس مخفی سرکوبگر وی «ساواک» را در قبال نفت ایران، خرید تسلیحات از آمریکا و اسرائیل و اتخاذ سیاست های ضد عرب برعهده گیرند، پس از انقلاب ایران به اخراج آمریکایی ها و اسرائیلی ها منجر شد؟ آیا باید تعجب کرد هنگامی که اصرار برخی از این «کارشناسان» همانند هنری کسینجر در اجازه ورود به شاه ایران، باعث شد تا سفارت آمریکا در ایران تسخیر شود؟ آیا جای تعجب است هنگامی که چراغ سبز برخی از این کارشناسان، مانند برژینسکی به صدام حسین به تجاوز عراق به ایران منتهی شده و به دنبال آن تجهیز صدام به تسلیحات شیمیایی و تلاش آمریکا و اسرائیل برای تداوم جنگ باعث مرگ حدود یک میلیون نفر شد، مردمان این کشور نفرت و کینه از طراحان اصلی جنگ را در دل بپرورانند؟ آیا جای تعجب است هنگامی که «کارشناسان» اسرائیل همانند شیمون پرز و عوامل همراستا با وی و بازرگان همراه آنها، ایالات متحده را دچار رسوایی تراژیک – کمدی چون ایران کنترا می کنند؟
آیا باید تعجب کرد هنگامی که حاصل سیاست های این کارشناسان به تقویت صدام پس از پایان جنگ با ایران و تجاوز متعاقب عراق به کویت منتهی شد؟ آیا باید تعجب کرد هنگامی که تهاجم نخست آمریکا به عراق و متعاقب آن تحریم های سنگین اقتصادی علیه این کشور تماما توسط «کارشناسان» یواسرائیل طراحی شد و در نهایت به مرگ صدها هزار عراقی بی گناه و افزایش نفرت علیه آمریکا در جهان عرب منتهی می شود؟
آیا جای تعجب است هنگامی که سیاست تحریم ایران به کارگردانی کارشناسان آیپاک به شدت شکست خورده و باعث می شود تا دولت کلینتون برای راضی کردن لابی های خشمگین اقتصادی سیاست خود را تغییر دهد؟ آیا باید تعجب کرد هنگامی که نتیجه مشاوره «کارشناسان» یواسرائیل که شاگردان، ماکیاولیست لئواستراوس و اروینگ کریستول هستند به حمله به عراق برای بار دوم منتهی شده و سپس کذب بودن توجیهات این حمله فاش می شود؟ آیا باید تعجب کرد هنگامی که همین «کارشناسان» ملتی را فریب داده و آنها را به این باور می رسانند که جنگ عراق، نبردی بسیار ساده و آسان است؟ آیا باید تعجب کرد هنگامی که حاصل نظرات این «کارشناسان» مرگ 1750 سرباز آمریکایی (تاکنون) و ده ها هزار عراقی در جنگی است که هیچ پایانی برای آن نمی توان متصور بود؟ آیا باید تعجب کرد که هنگامی که علیرغم گیر کردن آمریکا در گرداب عراق، این «کارشناسان» نگاه خود را متوجه ایران، دشمن اصلی اسرائیل کرده اند؟ آیا باید تعجب کرد که در اثر سیاست های «هوشمندانه» این «کارشناسان» عراق اکنون دارای همان نوع حکومت شیعی است که یواسرائیل خواهان سرنگونی آن در ایران است در حالی که ایران عملا دارای حکومتی محافظه کارتر است اما اکنون دو دولت ایران و عراق بیش از هر زمان دیگری در تاریخ معاصر به یکدیگر نزدیک شده اند؟ با چنین «کارشناسانی»، چه کسی نیازمند «آماتورها» است؟