کد خبر: ۸۴۴۱۷
تاریخ انتشار : ۲۰ بهمن ۱۳۸۷ - ۱۹:۰۳
رئیس‌جمهور سابق ایران از دوره 8 ساله ریاست‌جمهوری خود دفاع کرد

خاتمی: هیچگاه مشتاق داشتن سمت‌های رسمی ‌نبوده‌ام

شعارزدگی، ظاهرگرایی و رواج خرافات با اصول‌گرایی مغایر است
آفتاب‌‌نیوز : آفتاب: رییس جمهور سابق کشورمان، ضمن تشریح آرمان ها و دیدگاههای امام خمینی(ره)، نگاهی کرده است به دوران اصلاحات. او اصلاح طلبی را از زاویه امام دیده است و تاکید دارد که تلاشش این بوده که آرمان‌های امام را محقق کند. اما اینکه آیا این آرمان ها محقق شد؟ مهمترین سووالی است که این روزها مطرح است. خاتمی که با ویژه نامه نشریه «حضور» تحت عنوان «آرمانهای امام (ره)»، متعلق به مؤسسه نشر و تنظیم آثار حضرت امام (ره) گفتگو می‌کرد، امام را مصلح بزرگ دوران می داند و او از همین زاویه تاکید می‌کند که بردباری دولت اصلاحات و تحمل پذیری او ناشی از تاثیری پذیری از رفتار امام بوده است.

به گزارش سرویس سیاسی آفتاب، متن کامل این گفتگو بدین شرح است:

تلقی شما از مفهوم آرمان‌های امام خمینی چیست؟
اگر شخصیت امام خمینی(ره) دارای حیثیت‌ها و شأن‌های گوناگون است آرمان‌های ایشان نیز به تناسب هر شأنی متفاوت است. گرچه چون این شئون و حیثیات در شخص واحد مجتمع است. مجموعه آن آرمان‌ها را در می‌توان و باید آرمان امام خمینی به حساب آورد.

امام به عنوان عالم دین عارف حکیم فقیه و اهل سلوک و معنی آرمانشان همین است که هدف خلقت انسان است. یعنی پرستش خداوندو طبعاً پرستش خدا نقطه کانونی خواست و آرمان امام خمینی است. یعنی اینکه خود بنده خدا باشد و در مقام ارشاد نیز همه انسان‌ها را بنده خدا بخواهد و آنان را به سوی این هدف والا رهنمون باشد.

ولی امام یک رهبر اجتماعی دینی و سیاسی نیز هستند. انسانی که در این دنیا زندگی می‌کند و نسبت به سرنوشت انسان در این جهان دغدغه خاطر دارد و بر این باور است که دین خدا ناظر به ساز و کار‌های تأمین کننده زندگی سالم و برخوردار آدمی‌در این جهان است و امام از موضع دین خواستار زندگی خوب و متناسب با‌ شأن انسانی برای همه انسان‌ها و در درجه اول برای هم‌کیشان و هم‌وطنان خویش است و انقلاب اسلامی‌نیز از همین‌جا ناشی می‌شود و معنی پیدا می‌کند.

در این مقام امام استبداد، فساد، استیلای بیگانگان فزون‌خواه و عقب‌ماندگی جامعه را نمی‌پسندد و آرمانشان رهایی جامعه و مردم و در درجه اول کشور از این آفت‌ها است و آنچه امام را از خیلی از رهبران و مصلحان خیر خواه جدا می‌کند اینکه حرکت آرمان‌خواهانه ایشان برپایه دین است و از این جهت بعد از نفی استبداد و وابستگی در مرحله ایجاب «جمهوری اسلامی» را پیشنهاد می‌کنند. نظامی‌که در عین رعایت موازین دینی بر رای و نظر مردم استوار است. (و دین در دیدگاه امام تامین کننده آزادی و کرامت انسان و حق و حرمت مردم و پیشرفت جامعه و بهره‌گیری از دستاورد‌های مثبت تمدن بشری و… نیز هست و در اجتهاد مورد نظر امام زمان و مکان دو عنصر تعیین‌کننده است و مصلحت اساس نظم اجتماعی و حکومت و تنظیم کننده سازو کار‌هایی که جامعه را به هدف خود می‌رساند) در عین حال جمهوری همان است که در جهان رایج است یعنی متضمن حاکمیت فرد بر سرنوشت خود میزان بود رای ملت مسوول بودن حکومت در برابر مردم و نهاد‌های مردمی‌و آزادی اندیشه و بیان و عدالت و برخورداری همگان از مزایای زندگی و… و در همه حال معیار‌ها و ارزش‌های اسلامی‌نیز بر این جمهوری حاکم است.

در عرصه حیات اجتماعی باید گفت که آرمان‌های امام در جهت خواست‌های تاریخی و روشن مردم و برآمده از متن وجدان ملت ایران است که در طول بیش از یک قرن همواره آزادی استقلال پیشرفت و عدالت و رهایی از استبداد و استعمار و عقب‌ماندگی را فریاد زده است و حرکت او از مشروطیت تا انقلاب اسلامی‌دارای فراز‌های بلندی بوده است. اما این‌بار به رهبری امام این حرکت خیلی روشن با دین پیوند داشته است.

آیا آنچه با عنوان «آرمان‌های امام خمینی» مطرح است نسبتی با گرایش‌های چهارگانه فوق دارد؟
تقسیم‌بندی دورانی که بر جامعه ما پس از پیروزی انقلاب گذشته است و تطبیق آن بر رویکردها و گرایش‌های چهارگانه دقیق و درست نیست و دست‌کم خالی از تسامح نیست.

به نظر من اصول، اصلاحات، سازندگی و عدالت را قسیم یکدیگر به حساب آوردن نادرست است. هم اصول و هم ساختن و آباد کردن ایران و هم عدالت و هم اصلاحات مستمر همواره مورد نظر و خواست مردم، جامعه و امام بوده است منتها به اقتضای شرایط و احوال گاهی وجهی پررنگ‌تر و وجه دیگر کم‌رنگ‌تر بوده یا جلوه کرده است.

اینکه گفته شود طرفداران سازندگی به اصول، عدالت و اصلاحات بی‌اعتقاد بوده‌اند یا طرفداران اصلاحات با عدالت و سازندگی و اصول بیگانه بوده‌اند، جفای بزرگی است و جفای بزرگتر اینکه دوره اخیر را با عنوان دوران اصولگرایی از دوره‌های دیگر جدا کنیم در عین اینکه باید از تلاش و زحمت مسوولان همه دوره‌ها ازجمله این دوره تقدیر کرد ولی توجه داشته باشیم که خدای ناکرده شعارزدگی، ظاهرگرایی و حتی ظاهر پرستی و احیانا رواج خرافات را اصول به حساب نیاوریم.

کدام اصول روشن‌تر و محکم‌تر از اعتقاد و گرایش و تلاش برای بسط اخلاق، پایبندی به موازین دین و به خصوص در عرصه اجتماعی، گسترش علم و فناوری به عنوان پایه‌های اقتدار ملی، کاهش فاصله طبقاتی، رفع تهدید‌ها از کشور جامعه و نظام، تقویت بنیان آزادی و حقوقی که مردم به برکت انقلاب به‌دست آورده‌اند و خواست مردم هم بوده است، وجود دارد. و مگر سازندگان و اصلاح‌گران دقیقا بر همین اصول تکیه نداشته‌اند؟ و آیا در این دوران بهتر و سریعتر در این جهت‌ها حرکت کرده‌ایم؟

با توجه به تجربه سی ساله انقلاب در حال حاظر چگونه به آرمان‌های امام می‌نگرید؟ آیا آنچه امام در پی آن بود محقق شد؟ دستاورد‌ها و ناکامی‌ها در چه مقاطعی پدید آمد و دلایل آن چه بود؟ نسبت آینده نظام جمهوری اسلامی‌با آرمان‌های امام چیست؟ برای تحقق آرمان‌های امام چه راهی را باید برویم که ناتمام مانده است؟
آرمان‌های انقلاب که امام بیانگر آن بودند با آنچه ملت رشید ایران و رهبران صالح و مصلح آن در طی بیش از یک قرن می‌خواستند مطابقت دارد و البته آن اهداف و آرمان‌ها چیزی نیست که یک‌شبه به طور کامل محقق شود. منتها مهم این است که ما به آنسو حرکت کنیم و موانع کمتر شود ولی اگر خدای ناخواسته در بعضی موارد از آن اهداف دورتر شویم باید نگران بود. در اینجا به اجمال به نکاتی اشاره می‌کنم:

ما در ایران زندگی می‌کنیم، انقلاب هم بر دوش این ملت جریان یافت و اوج گرفت و پیروز شد و نظام جمهوری اسلامی‌هم در ایران تاسیس شد. به نظر من پس از پیروزی انقلاب آنچه مورد خواست امام و مردم و به مصلحت جامعه بوده و هست این است که:

۱- نظام پیشنهادی یعنی جمهوری اسلامی ‌با همه لوازم و ملزومات آن (و تاکید می‌کنم با همه لوازم و ملزومات آن) محقق شود.

۲- میثاق ملی که نخبگان و خبرگان منتخب ملت تهیه کردند و در نهایت هم در معرض رای و تصویب مستقیم مردم قرار گرفته است و امام هم آن را تایید کردند یعنی قانون اساسی، مبنا و معیار ساختار نظام و رفتار و عمل و رابطه میان اجزای جامعه با یکدیگر و با حاکمان و بالعکس قرار گیرد.

۳- جامعه به سوی برخورداری مادی و معنوی و اقتدار ملی و بین‌المللی حرکت کند.

اینکه در این زمینه‌ها موفق بوده‌ایم یا نه نیاز به بحث طولانی‌تری دارد هرچند که بی‌انصافی است اگر تحولاتی را که در همه زمینه‌ها پس از انقلاب پدید آمده منکر شویم.

امام توجه ویژه‌ای به قانون اساسی و شکل‌گیری نظام بر اساس موازین و معیارهای مشخص شده در قانون و بر میزان بودن رای مردم داشتند و از یاد نبریم که ما تاریخی استبدادزده داریم که قانون در آن چیزی جز خواست مستبدان نبوده است، این استبداد در مرحله اخیر تاریخ نیز متکی و وابسته به بیگانه بوده است که خود ازجمله عوامل عقب‌ماندگی مزمن جامعه ما است و باز هم تاکید می‌کنم اگر وضعمان را با آنچه پیش از انقلاب بوده است مقایسه کنیم و حتی در قیاس با بسیاری از کشورهای اسلامی‌و منطقه‌ای و آنان که به لحاظ شرایط تاریخی و اجتماعی شبیه ما هستند، در موقعیت بهتر و مناسب‌تری قرار داریم ولی با توجه به آرمان‌ها معتقدم هنوز عقب هستیم و تاسف‌بارتر اینکه بعد از امام احیانا عقب‌تر هم رفته‌ایم.

در دوران رهبری امام بعد از انقلاب که بیش از یک دهه به طول انجامید کشور ما همواره با مشکلات و بحران‌های سهمگین مواجه بود. از آشوب‌های سال‌های اول انقلاب تا جنگ تحمیلی؛ از فشارهای بین‌المللی تا تروریستی شدن فضای جامعه و ناامنی‌ها و تهدید‌های فراوان و… اما در همه حال امام کوشیدند تا همه چیز طبق موازین و ضوابط و با محوریت قانون اساسی باشد ولی در بعضی موارد به طور استثنایی پاره‌ای تصمیمات اتخاذ و اقدام‌هایی شد که خلاف موازین بود و امام هم به صراحت به این امر اذعان کردند و گفتند: (نقل به مضمون) «ما در موقعیت‌های بحرانی ناچار به بعضی تخلفات برای حفظ نظام بودیم و حالا بنا داریم همه به قانون برگردیم» طبیعی است که در موقعیت بحرانی حفظ نظام و اساس موجودیت جامعه در اولویت است و استثناءها هم باید با این ملاک و محور سنجید.

پرسش این است که بعد از جنگ و بعد از رفع یا کاهش خطر تروریست‌ها و بعد از فراهم آمدن زمینه سازندگی و آبادانی کشور و ترمیم خرابی‌های دوران جنگ و پیش از انقلاب و بعد از پدید آمدن امکان جدی تامین نیاز‌های جامعه و… آیا نمی‌بایست قاعده و اساسی که برای آن هزینه سنگینی پرداخته شده و امام به نهادینه شدن آن اهتمام داشتند و قول بازگشت تمام عیار به آن را دادند، مستحکم و جدی‌تر مورد توجه و مبنای عمل قرار گیرد؟ و آیا گرفته است؟ 

آیا تفسیرهای عجیب و غریب از قانون اساسی و تصمیم‌هایی که حق انتخاب مردم را که رای آنان میزان است محدود می‌کند و به جای نظارت بر انتخاب آنان، بر آنان قیمومیت می‌شود، ما را به آنچه امام قول بازگشت به آن را دادند نزدیکتر می‌کند یا دورتر؟ 

شگفت اینکه تداوم استثناءها و دورشدن از روح قانون اساسی گاه به ادامه راه امام تعبیر می‌شود ولی این همه اصرار امام به میزان بودن رای مردم و لزوم مبنا قرار گرفتن قانون اساسی و استثنا بودن انحراف از این موازین مورد کم‌توجهی قرار می‌گیرد. 

آرمان بزرگ امام و مردم در عرصه اجتماعی چیست؟ به نظر من استقرار نظامی‌است که نه با توهمات وحشتناک متحجران و خشونت‌گرایان سازگاری دارد و نه عینا منطبق بر مدلی و الگویی است که در غرب تحقق یافته و خلاء‌ها و کاستی‌هایی دارد که خود غربیان متفکر و منصف هم به آن اذعان دارند.

برخی می‌کوشند گفتمان حضرت امام را «گفتمان انقلابی» یک بعدی و دگم‌اندیشانه معرفی کنند. در داخل کشور نیز گاه این تعریف از سوی برخی طرح می‌شود. آیا این تحلیل را که اما خمینی نه رهبر اصلاح‌گر بلکه رهبر انقلابی بودند می‌پذیرید؟ تحلیل شما چیست؟
انقلاب و اصلاح، دو اصطلاح جدید است و در جغرافیای سیاسی و فکری دنیای جدید مفهوم و معنا و کاربرد ویژه دارد. باید به این نکته توجه جدی داشت تا دچار سوء برداشت و کلیشه اندیشی نشویم.

ولی به هر حال و با تسامح نسبت به این امر می‌توان گفت که امام به یک معنی شخصیتی انقلابی هستند. آنجا که نظام فاسد، مستبد و وابسته را هدف قرار می‌دهند و راه رهایی دین و میهن را تغییر آن نظام می‌دانند و جامعه را به سوی این هدف رهبری می‌کنند و در این راه موفق هم می‌شوند. و طبق خواست تاریخی مردم و بر پایه یک احساس مسوولیت الهی در راس جنبشی قرار می‌گیرند که نظام استبدادی فاسد را به نظامی‌مبدل می‌کند که هم مردم و هم اسلام در آن نقش محوری دارند. 

اما اگر این واقعه را در چارچوب بزرگ‌تر لحاظ کنیم، خود یکی از فراز‌های بلند اصلاح است. و امام نیز از اصلاح‌گران و احیاگران بزرگ هستند. اصلاح اگر در قالب تنگ مفهوم رفرم حبس نشود، یک حرکت مستمر و مداوم است. مگر جنبش قرن‌های اخیر ملت ایران و بسیاری از ملت‌های مسلمان و مظلوم در جهت رهایی از سلطه استبداد و استعمار و عقب‌ماندگی نبوده است؟ و انقلاب اسلامی ‌یکی از اوج‌های این حرکت اصلاحی است که خواست تاریخی ملت ایران را هم‌سو با هویت تاریخی این ملت پیگیری کرده است. و آرمان‌های امام همان است که مردم داشته‌اند و در انقلاب اسلامی‌ بروز شکوهمند داشته است. و هرچند به برکت انقلاب گام‌های بزرگی در جهت تامین آنها برداشته شده است، ولی هنوز کاملاً برآورده نشده است و تا آن آرمان‌های اصلاحی هست، حرکت اصلاحی نیز هست و باید باشد.

فرق اصلاح و اصلاح‌طلبی در این زمان با اصلاحات در دوره رژیم قبل این است که در گذشته جنبش اصلاحی در جهت از میان برداشتن رژیم فاسد بوده است، و امروز در جهت تحکیم مبانی و بسط ارزش‌هایی‌ست که تاسیس نظام مردمی‌ برآمده از انقلاب براساس آنها و برای تحقق آنها بوده است. و اگر اصلاح ساختار و رفتار در نظر است در متن همین نظام و برای رسیدن به هدف‌ها و آرمان‌های آن است.

شما پرچمدار گفتمان اصلاح‌طلبی در ایران هستید که در دهه سوم انقلاب با استقبال مردم روبه‌رو شد. این گفتمان چگونه پدید آمد و آیا در ایده‌های حکومتی حضرت امام ریشه داشت؟اگر پاسخ مثبت است مثادیق این گفتمان را در سیره امام چه می‌دانید؟
من در گذشته و حال در باب اصلاح و اصلاح‌طلبی، تبار تاریخی و آرمان‌ها و اقتضاهای آن به لحاظ شرایط زمانی و مکانی فراوان سخن گفته و می‌گوییم.

اصلاحاتی که مورد باور من است یک امر بدیع نیست بلکه ادامه یک حرکت بزرگ تاریخی است که خود انقلاب اسلامی‌از اوج‌های آن بوده است و ازجمله رو به استقرار، تقویت و دفاع از پیشنهادی دارد که امام داشتند و چون آن پیشنهاد پاسخ به خواست تاریخی و نیاز واقعی مردم اصلاح‌طلب بود به دلها نشست و با پشتوانه اراده مردم زمینه تحقق یافت ؛ مرادم جمهوری اسلامی ‌است و اینک نیز می‌گویم اصلاح طلبی عبارت است از برنامه‌ریزی و تلاش برای تقویت جمهوری اسلامی ‌و پایدار شدن آن با همه لوازم و ملزوماتش. بارها در این باره سخن گفته‌ام و باز هم خواهم گفت انشاءالله.

چه اتفاقاتی رخ داد که وقتی در دهه هفتاد تصمیم به حضور در رقابت‌های انتخاباتی گرفتید گفتمان خود را بر محور اصلاحات و توسعه سیاسی استوار کردید؟ در این تعریف جایگاه جامعه مدنی چه بود؟ چرا آرام آرام این مفهوم به مدینه النبی تغییر یافت؟ آیا در ادامه راه با مشکلاتی روبه‌رو شدید که نیاز به باز تعریف اصلاحات جامعه مدنی بود؟ آیا این انتخاب آگاهانه بود یا فضای عمومی‌و سیاسی کشور شما را به آن‌سو کشاند؟
من هیچگاه مشتاق داشتن سمت‌های رسمی ‌نبوده‌ام و همه می‌دانند که به اکراه در جریان انتخابات دوره هفتم حضور یافتم در حالی که چند سال پیش از آن عطای وزارت را به لقایش بخشیده بودم و استعفا دادم و داوطلبانه کنار رفتم ولی در جریان انتخابات هفتم که اصرار دوستان را دیدم استنکاف را نه شرط مروت دانستم نه مقتضای مسوولیت پذیری. من دیدگاه‌ها و سخن‌هایی داشتم که این امر زمینه طرح آنها را فراهم می‌کرد و کرد. از جمله توسعه همه جانبه و نه فقط توسعه سیاسی و استقرار و بسط جامعه مدنی.

هنوز هم بر این باورم که استقرار جامعه مدنی نیاز مبرم جامعه و مقتضای زمان ماست. جامعه مدنی مستلزم پذیرش حاکمیت مردم بر سرنوشت و میدان‌داری آنان و حضورشان در عرصه‌های مختلف و وجود نهاد‌های مردمی‌ است که از یکسو مدافع خواست‌ها و نیازهای مردم و در همان حال جهت‌دهنده و تبیین کننده آنها است و از سوی دیگر واسطه ایست میان قدرت متمرکز (دولت به معنی عام) و مردم وجود این نهاد‌ها حضور مستمر مردم در صحنه‌ها را تضمین می‌کند و قدرت را نیز از افتادن در دام خودکامگی باز می‌دارد. 

ولی این امر ریشه در معیار‌ها و ارزش‌هایی دارد که آیین و فرهنگ، متضمن آنهاست و برای دست یافتن به آن ریشه‌ها باید غبار تحریف و عادت‌زدگی و محبوس شدن در شرایطی را که مقتضای زمان خاص است از چهره دین زدود. این ارزش‌ها و معیار‌ها را بهتر از هرجا در جامعه‌ای که مدار و محور آن پیامبر اکرم(ص) بود می‌توان دید (به شرط اینکه شکل‌ها و قالب‌ها را که متناسب زمان و مکان و معروض تحویل و تحول‌اند اصل نشود چنانکه در دوران ما به جای خلافت و امارت، جمهوری اسلامی‌مطرح شد در حالی که جمهوری در دوران اسلامی‌سابقه نداشت) این پیامبر اکرم بود که یثرب را به «مدینه‌النبی» مبدل کرد.

اینکه بعضی‌ها جامعه مدنی را مغایر با مدینه‌النبی می‌دانند یا شکل پرستند یا معیار‌هایی جز معیار‌های اسلامی ‌و سنت و سیرت نبوی و علوی را اصیل می‌دانند و فقط جامعه مدنی را در صورت وجود چنین معیار‌هایی ممکن به حساب می‌آورند.

جامعه مدنی گرچه در فرآیند تکامل تاریخی جامعه بشری مطرح شده است ولی نه به این معنی است که میزان‌ها و معیارهای سازگار با آن در اسلام وجود ندارد. آنچه در بیان و موضع من بود در واقع تبیین یک واقعیت است که به آن باور دارم. نه اینکه به مصالحی تغییر جهت داده باشم یا از میان دو امر مغایر یکی را انتخاب کرده باشم و از دیگری صرف نظر. بنابراین پرسش از اینکه این انتخاب آگاهانه یا غیرآگاهانه بوده است یا فضای سیاسی و عمومی‌کشور مرا ملزم به آن امر کرده باشد یا چیز دیگر اصلا جا ندارد.

آیا گفتمان اصلاحات توانست به یک ایده عملیاتی تبدیل شود؟ اگر پاسخ مثبت است این اتفاق در چه حوزه‌هایی بوده تا آنها را مولفه‌های اصلاحات بدانیم؟ این اتفاق در چه درجه و مرحله‌ای و در چه حوزه‌هایی اتفاق افتاد و در چه حدی؟ اگر پاسخ منفی است دلایل آن چیست؟
معنی این پرسش را نیز دقیقا نمی‌دانم. زیرا ظاهراً بر این فرض استوار است که اصلاحات یک «پروژه» است که با یک برنامه یا کمتر و بیشتر قابل تحقق است در حالی که اصلاحات یک فرا شد «پروسه» است و استوار بر اراده و حرکت جمعی.

اصلاحات حرکتی مستمر و دیر پا است و در جهت استقرار حاکمیت مردم بر سرنوشت و تبیین حقوق اساسی مردم و تاکید بر حدود و مسوولیت‌پذیری حکومت که لوازمی ‌چون آزادی اندیشه و بیان و پاسخگویی قدرت متمرکز به مردم و نهاد‌های مردمی ‌را دارد و نتیجه آن پیشرفت همه جانبه کشور و رهایی از عقب‌ماندگی مزمن و دفع و رفع توطئه‌ها و اطماع بیگانه برای سلطه بر کشور. 

البته برای ما که مسلمانیم و میهن و ملتمان در شرایط تاریخی و اجتماعی خاص خویش است، رعایت موازین دینی، اخلاقی و معنوی و نظایر آن نیز مهم است.

مگر گفتمان اصلاحات که ریشه در وجدان و فطرت جامعه ما دارد، بیش از همه گفتمان‌ها برای جامعه و بخصوص نخبگان قابل لمس و پذیرش نبود؟ اینکه دولت اصلاحات با همه محدودیت‌ها، کار شکنی‌ها و موانع در همه عرصه‌های سیاسی، فرهنگی و بین‌المللی توفیقات چشمگیر داشته است، نشانه موفقیت روند اصلاحات نیست؟ 

هرچند که با توجه به آرمان‌های ملت و انقلاب و نیز به علت مشکلات فراوان درونی و بیرونی آنچه رخ داد کافی نبوده است و قطعا ناکامی‌هایی نیز داشته‌ایم.

مگر بعد از اصلاحات، مردم سالاری سازگار با این محور گفتمان غالب در جامعه و از جمله مسوولان نبوده است؟ مگر تحمل‌پذیری دولت اصلاحات در برابر نقد‌ها و حتی اعتراض‌ها بی‌سابقه نبوده است؟ و مگر یک مورد را سراغ دارید که کسی به خاطر نقد و اعتراض به دولت هزینه‌ای پرداخته باشد؟ آیا اینها برای رخنه در فضای تاریخی استبداد زده موثر نبوده است؟

مگر تلاش برای مستحکم‌تر کردن پایه‌های اقتصاد، تقویت بخش خصوصی به عنوان موتور محرک توسعه رخ نداده است؟ و مگر جلب و جذب سرمایه و امکانات و تکنولوژی خارجی بدون دست برداشتن از اصول و منافع ملی، زمینه ساز اقتدار و قوت ملی نبوده است؟ 

مگر دانشگاه و دانشگاهیان حرمت بیشتری نیافتند و حتی حرکت به سوی انتخابی شدن مسوولیت‌ها در آن عرصه صورت نگرفت؟ مگر کمک بنیادی به حوزه‌های علمی‌در جهت تامین اجتماعی و بسط پژوهش و… بدون دخالت در امر حوزه و وابسته کردن حوزه به دولت صورت نگرفت؟ 

مگر آمار نشان از حرکت به‌سوی کاهش فاصله طبقاتی نمی‌داد؟ مگر تاسیس وزارت رفاه و تامین اجتماعی در جهت بسط و استحکام پایه‌های تامین در جامعه و حرکت مطمئن و اساسی به سوی عدالت اجتماعی نبود؟ و…

در عین حال از شعار‌های اصلی نظیر حمایت از مستضعفان و نکوهش و محکوم کردن مستکبران و دفاع از مظلومان غافل نبودیم. به هر حال در این باب به خصوص با مقایسه منصفانه آن روزگاران با آنچه در این روزگار ساری و جاری است می‌توان به داوری منصفانه رسید.

مخالفان شما که خود را «پیروان خط امام و رهبری» می‌دانستند گفتمان اصلاحات را در تضاد با آرمان‌های امام معرفی کردند. آیا این تحلیل را می‌پذیرید؟ آیا چنین مخالفت‌هایی در کندی و خاموش شدن حرکت اصلاحی تاثیر داشت؟ اگر پاسخ مثبت است شما برای جلوگیری از آن چه اقدامی‌کردید؟
فکر می‌کنم با توضیحاتی که دادم پاسخ به این پرسش تا حدی روشن است. امام در عرصه اجتماعی چه می‌خواستند؟ جمهوری اسلامی، میزان بودن رای مردم، آزادی به عنوان یک حق اساسی، عدالت در همه مساحت‌های اقتصادی، حقوقی و اجتماعی. ایستادگی در برابر فزون‌خواهی‌ها و توطئه‌های بیگانه. تلاش برای ایستادن بر پای خود، جبران عقب‌ماندگی‌ها و اخلاق و ادب اسلامی‌و انسانی.

مگر اصلاحات جز اینها را می‌خواسته و می‌خواهد؟ اسلامی‌که امام بیانگر و نماینده آن بودند و اصلاحات هم به آن پایبند است، در برابر این خواست‌ها نیست بلکه موید آنهاست. شما به بیانات امام به خصوص در آستانه پیروزی انقلاب و نیز در ۱۵-۱۶ سال قبل از آن رجوع کنید. 

در عین حال که همه جا دعوت کننده به ایمان و پرستش خدا و پرهیز از دنیازدگی و تقویت اخلاق هستند، درست بر پایه همین محورها خواستار دفع استبداد، رفع استعمار، آرای ملت، جلوگیری از چپاول ثروت و منابع ملی، حاکمیت مردم بر سرنوشت، رهایی از عقب‌ماندگی و برخورداری عادلانه همگان از مزایای مثبت زندگانی در عرصه‌های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی هستند. 

اگر پیروان امام جز اینها را می‌طلبند، باید پاسخگوی تحریف و انحراف خود از امام و راه امام باشند و اگر اینها را می‌خواهند نباید خود را در برابر اصلاحات که دقیقا بر این موازین تکیه دارد، قرار بگیرند.

آیا اصرار بر این که حاصل انقلاب یعنی جمهوی اسلامی‌که با هزینه سنگینی برقرار شده است با همه لوازم آن پیاده شود، پیروی از امام است یا اظهارات وحشتناکی نظیر آن که اسلام با جمهوریت سازگار نیست و وحشتناک‌تر آنکه به امام نسبت دهند که جمهوری اسلامی‌را باور نداشتند. 

فکر می‌کنم در ورای ادعاهای تبلیغاتی و جنگ روانی باید به واقعیت‌ها توجه کرد تا مرز میان ادعا و حقیقت معلوم شود.

مطمئنا کارشکنی‌ها و سنگ‌اندازی‌ها و مشکل‌آفرینی از عوامل مهمی‌بودند که توفیق .حرکت سریعتر و جامعتر را از اصلاحات سلب کردند. 

هر چند که ما نیز مثل دیگر انسان‌ها دارای حدود و کاستی بودیم ولی معتقدیم که آنچه در خواست تاریخی یک ملت ریشه دارد پیروز است. منتها دستیابی به آن اگر در فضای مساعد باشد ارزانتر و آسانتر است و اگر مانع شکنی باشد رسیدن به هدف‌ها گرانتر و دشوارتر خواهد بود.
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
انتشار یافته: ۰
ناشناس
|
-
|
۱۵:۵۷ - ۱۳۸۷/۱۱/۲۳
0
0
الحمدالله جناب خاتمي مواضعشان تغيير نكرده وهمان توسعه سياسي حرف اولشان است راجع به شادابي حرفي زده نشده اميدوارم چوب لاي چرخشان گذاشته نشود و يقينآ براي استفاده از كمكهاي خارجي رها شدن از این بختك ... هم لازمست
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین