این توافق با وساطت پاکستان و قطر به معاهده دوحه منجر شد که براساس آن آمریکا اجازه داد حکومت اشرف غنی سرنگون شود و حکومت طالبان جای آن را بگیرد. این تبانی، به سرعت اجرائی شد و در 25 مرداد 1400 طالبان کابل را تصرف کرد و نیروهای نظامی آمریکا به تدریج از افغانستان خارج شدند. طرفه اینکه براساس همان معاهده دوحه، قرار شد نام این فعل و انفعالات «شکست آمریکا در افغانستان» گذاشته شود تا طالبان «قهرمان» جلوه کند و طرفهتر اینکه در ایران هم کسانی که از پشت پرده تبانی آمریکا و طالبان اطلاع داشتند از این فعل و انفعالات به«شکست آمریکا در افغانستان» یاد کردند و طالبان متحجر تکفیری را «جنبش اصیل» نامیدند و برای جا انداختن این دروغ بزرگ، تمام امکانات رسانهای خود را بکار گرفتند.
حالا که طالبان به خواسته قانونی مسئولین ایرانی جواب سربالا میدهد و حتی حاضر نیست هیأت کارشناسی ایرانی را برای راستیآزمائی ادعای خشکسالی و بیآبی هیرمند به افغانستان راه بدهد، اصحاب تطهیر دچار انفعال شدهاند اما هنوز هم حاضر نیستند از مسیر نادرستی که طی کردهاند برگردند. کنار هم قرار دادن تجربه 22 سال قبل عملکرد طالبان با آنچه امروز انجام میدهد، ایجاب میکند مسئولان ایرانی به مهندسی معکوس در تعامل با این گروه غیرقابل اعتماد و غیرقابل تطهیر روی آورند. سیاست دقیق و حساب شده مهندسی معکوس ایجاب میکند تمام امتیازات داده شده به طالبان پس گرفته شوند و سرنوشت این گروه بیگانه از مردم به خود مردم افغانستان سپرده شود.