عباس عبدی در یادداشتی در روزنامه اعتماد نوشت: ۲۴ خرداد، سالروز انتخابات و پیروزی میلیمتری آقای روحانی بود. اتفاقاتی که در این انتخابات رخ داد از نظر سیاسی بسیار مهم بود و متمایز از گذشته و حتی تاکنون است. چرا آن انتخابات بسیار مهم بود و چه آموزههای سیاسی داشت؟ شاید امروز خیلیها بگویند چه نتیجهای از این انتخابات حاصل شد؟ امروز که وضع ما چنین و چنان است، پس چرا باید آن را مهم بشماریم؟ در این یادداشت میکوشم که چند نکته مهم از آن انتخابات را برشمارم.
۱ـ اولین آن رخ دادن پدیدههایی بود که احتمال وقوعشان پیش از آن به ذهنیت کسی خطور هم نمیکرد و اگر کسی به وقوع این موارد فکر میکرد یا درباره احتمال وقوع آنها مورد پرسش واقع میشد، به صورت پیشفرض وقوع آنها را پیشبینی نمیکرد. برای نمونه چه تعداد افراد احتمال میدادند که روزی برسد که آقای هاشمی با آن سوابق و جایگاه و ریاست مجمع تشخیص و خبرگان رهبری را داشتن، رد صلاحیت شود؟
یا به شرکت گسترده و ۷۳ درصدی مردم در انتخابات به ویژه پس از رد صلاحیت آقای هاشمی فکر کند؟ یا بپذیرد که حکومت نامزد نامطلوبی غیر از قالیباف را با ۷/۰ درصد بیشتر از حد نصاب! پیروز اعلام کند؟ و بالاخره اصل رای آوردن یک روحانی از جناح اصولگرایان میانه با حمایت اصلاحطلبان را چه کسی احتمال میداد؟
ناتوانی در پیشبینی چنین اتفاقاتی ناشی از عدم توجه به سازوکارهای سیاست است. به عنوان نمونه دو ماه پیش از انتخابات مصاحبهای با نشریه مثلث داشتم و در پاسخ به احتمال حضور خاتمی و هاشمی در انتخابات گفتم که: «در این مملکت همهچیز ممکن است، ولی بحث سر این نیست که کدامیک از آنها میتواند بیایند بلکه باید دید چه کسی با چه شرایطی و با چه روندی میتواند رییسجمهور شود، بر این اساس معتقدم هیچکدام از آقایان خاتمی و هاشمی در انتخابات ۲۴ خردادماه رییسجمهور نخواهند شد.»
در واقع تحلیلم این بود که از رییسجمهور شدن یکی از این دو تحت هر شرایطی جلوگیری خواهد شد. پس از رد صلاحیت آقای هاشمی که طبعا خودش هم تصور آن را نمیکرد بسیاری از نیروهای سیاسی، منفعل و ضد حضور انتخاباتی شدند و آنان که در ستاد وی بودند روی زمین و هوا ماندند.
۲ـ دیگر ویژگی مهم این انتخابات پدیده حسن روحانی بود. او که از افراد اصلی جامعه روحانیت مبارز یعنی اصلیترین نهاد اصولگرایان بود، از شکاف ایجادشده میان اصلاحطلبان و حکومت بهره برد و با حضور خود، فرصتی انتخاباتی شکل گرفت که پیش از آن در تصور هیچکس نمیگنجید. این از پویایی جامعه سیاسی است. روحانی از چهرههایی بود که فاقد محبوبیتی نزد هر دو جناح بود. نظرسنجیها نیز این را نشان میداد. گروه نخبگان سیاسی او را میشناختند با این حال جذابیت شخصی نداشت. به گمانم این ویژگی را تا حالا پاسداری کرده است. ولی عرصه سیاست الزامات و مقتضیات خود را دارد.
کسی که ۲۳ تیر سال ۱۳۷۸ آن سخنرانی را کرد در ۲۴ خرداد سال ۱۳۹۲، تبدیل به نامزد مورد حمایت اصلاحطلبان و مردم شد و بهطور کلی از اصولگرایان جدا گردید. من هم بهرغم برخوردهای قبلی او با خودم، چون به لحاظ تحلیلی معتقد بودم که با وجود ترکیب حاضر نوبت اصلاحطلبان نیست و باید از فرد میانهای حمایت کرد، از او حمایت کردم؛ حمایتی که خودش هم باور نمیکرد و در حمایت از مشارکت انتخاباتی و انتخاب او به سفر رفتم و سخنرانی کردم.
به گمان من انتخابات سال ۱۳۹۲ بهرغم همه مشکلات آن جایگاه نهاد انتخابات را ارتقا داد. حمایت اصلاحطلبان از او نیز به نوبه خود فصل جدیدی را در معنای سیاست عملی در ایران پس از انقلاب گشود. مهمتر اینکه جامعه بهطور نسبی از تبعات جریان سال ۱۳۸۸ عبور کرد. البته فراموش نکنیم که ظرفیتهای روحانی برای بازی در این میدان سیاست نیز بسیار تعیینکننده و مهم بود، ولی بروز ظرفیتهای سیاسی مردم و اصلاحطلبان و حتی حکومت اهمیت اصلی را داشت و باید مورد توجه قرار گیرد.
۳ـ اتفاق مهم بعدی رایآوری روحانی و سقوط قالیباف بود که روحانی نیز با کمتر از یک درصد رای بیشتر از حد نصاب انتخاب شد. این اتفاق به ویژه پس از انتخابات سال ۱۳۸۸ برای منتقدان باورنکردنی بود و به نوعی در تعارض با ادعای سال ۱۳۸۸ تصور میشد. گرچه استدلال دیگر هم وجود داشت که از واکنش مردم در سال ۱۳۸۸ درس گرفتهاند، ولی در مجموع حتی اگر همین درسآموزی را هم بپذیریم پدیده مهمی بود. همچنین سقوط آرای آقای قالیباف موضوع جالب دیگری بود که به آن توجه کمتری شد. آرایی که ریشه عمیقی نداشت و تکرار میکنم از جایش کنده یا درو شد.
۴- گستردگی شرکت مردم در آن انتخابات را کمتر کسی پیشبینی میکرد. ولی مشارکت ۷۳ درصدی محقق شد. حتی آغاز این حرکت مشارکتی از مناطقی غیر از تهران بود. گویی بخشی از همانهایی که در سال ۸۸ به احمدینژاد رای داده بودند و احساس گناه میکردند، عجله داشتند که زودتر به میدان بیایند و آمدند. برخلاف مناطق دیگر شور مشارکت انتخاباتی مردم تهران از ۲۱ و ۲۲ خرداد شکل گرفت. با دیدن این حضور در بعدازظهر چهارشنبه در کرمانشاه بودم زنگ زدم به یکی از دوستان جامعهشناس که در ستاد قالیباف بود و گفتم انتخابات تمام شده است. او نیز با وضعیتی که در تهران پیش آمده بود پذیرفت.
۵- به نظرم ترکیب چند عامل موجب پدیده انتخابات سال ۱۳۹۲ شد. شکلگیری امید در میان مردم و فعالان سیاسی در کنار اعتماد مردم به کارایی انتخابات و تن دادن آگاهانه یا ناآگاهانه نظام سیاسی به تبعات و نتایج این وضعیت و امید بود. هر گاه این شرایط رخ دهد قطعا انتخاباتی مهم و باشکوه را تجربه خواهیم کرد.
۶- همه رویدادهای انتخاباتی سال ۹۲ پیش از اتفاق افتادن از نظر ناظران غیر ممکن مینمود، ولی بعد که اتفاق افتاد گمان کردند که این کار باید اتفاق میافتاد و طبیعی بود. بنابر این تمام آنچه درباره احتمال رخ دادن وضعیتهای بد سیاسی در آینده گفته میشود هیچکدام الزامی نیست اگر هم رخ دهد شاید محصول بیارادگی ما است. سیاست در همه جهان از جمله ایران پویاییهای خاص خود را دارد و غیرممکنهای آن ناشی از فقدان امکانات و قدرت است که با تامین آنها شاهد ممکناتی خواهیم بود که پیشتر تصورش را هم نمیکردیم.
ماجرای امروز حجاب نمونه روشن آن است. باید خود را برای مشارکت در شکلگیری بهترین احتمالات آماده کنیم و نه برای مشارکت در بدترینها. بدترینها عمدتا محصول بدبینی و انفعال ما است و بهترینها محصول خوشبینی و مشارکتجویی ما. این تحلیل عام از وضعیت سیاسی است و بدون توجه به شرایط کنونی، نمیتوان صرفا بر اساس این تحلیل در جهت شرکت در انتخابات پیشرو نتیجه گرفت.