رسیدگی به این پرونده از ظهر ۲۸خرداد امسال و از زمانی کلید خورد که همسایهها به کلانتری محل اطلاع دادند یک زن و ۲ فرزندش به طرز مرموزی کشته شدهاند.
وقتی گشت پلیس به محل جنایت که در یکی از خانههای واقع در صبا شهر شهریار بود رسیدند با ۳ قربانی غرق در خون به نامهای فاطمه ۲۶ساله، اسماعیل ۳ و نیم ساله و ادریس ۲ و نیم ساله روبهرو شدند و این در حالی بود که صدای گریههای یک بچه از داخل اجاق گاز خانگی به گوش میرسید که به سرعت مأموران به محل رفته و مشخص شد فرزند کوچک خانواده داخل گاز خانه پنهان شده است.
بررسیهای میدانی نشان از آن داشت که مادر خانواده با پیشبینی اقدام هولناک همسرش برای نجات فرزند کوچکش او را داخل گاز خانه پنهان کرده است.
به دستور بازپرس کشیک قتل که خودش را خیلی زود به صحنه جنایت رسانده بود، اجساد به پزشکی قانونی منتقل شدند.
رازگشایی این پرونده در حالی در دستور کارآگاهان جنایی قرار گرفت که با معمای پیچیدهای روبهرو شده بودند و تجسسها برای دستگیری عامل این جنایت هولناک کلید زده شد.
دعوای شب قبل
تحقیقات اولیه از همسایهها نشان میداد شب قبل از جنایت، زن و شوهر همسایه درگیری لفظی داشتند که صدای این بگو مگوها به خانه همسایهها نیز رفته بود. ظهر روز بعد زن همسایه که نگران فاطمه بود به سراغش میرود، اما کسی در را باز نمیکند و سپس با کمک همسایههای دیگر قفل در را شکسته و وارد خانه میشوند که با صحنه دلخراش حمام خون روبهرو میشوند.
با توجه به ناپدید شدن مرد خانواده تحقیقات برای دستگیری وی کلید زده شد تا اینکه فردای روز جنایت یعنی روز ۲۹ خرداد ماه مرد جوان که در محلههای اطراف صحنه جرم در حال پرسهزنی بود، شناسایی و در عملیاتی غافلگیرانه دستگیر شد.
گفتگو با قاتل
مرد جوان در حالی که باورش نمیشود ۲ پسر و همسرش را کشته است به لرزه افتاده و با جملاتی کوتاه میگوید، من خانوادهام را میخواهم، باور ندارم که چنین کاری را مرتکب شدهام، من چقدر ظالم بودم...
او نگاهی خیره به میز داشت به طوری که پلکهایش هم تکان نمیخورد!
چند سال داری؟
۲۹سال
چرا همسر و ۲ فرزندت را کشتی؟
من باور ندارم که چنین کاری کردهام.
چطور با همسرت آشنا شدی؟
من چند سالی در ترکیه بودم که موقع برگشت مادرم مرا به خواستگاری دختر خالهام برد، او یک بار ازدواج ناموفق هم داشت.
درباره رابطهات با همسرت بگو.
من او را بینهایت دوست داشتم، اما او به من علاقهای نداشت، مدام سرش به گوشیاش بود و به من محل نمیداد.
چطور شد که باهم اختلاف پیدا کردید؟
ماجرای درگیری ما از یک سال قبل از زمانی شروع شد که پسرعموی همسرم سر و کلهاش پیدا شد. او در افغانستان زندگی میکرد و از ما میخواست آنجا برویم، اما من از این ماجرا حس خوبی نداشتم.
شب جنایت چه اتفاقی افتاد؟
من از سر کار آمدم که بر سر همین رفتن به افغانستان با هم درگیر شدیم. دعوا تمام شد و خوابیدیم. صبح که بلند شدم به سر کار بروم به من گفت که اگر از سر کار برگردم دیگر او و بچهها را نمیبینم. این جمله انگار باعث شد خونم به جوش بیایید و با چاقوی آشپزخانه به جان او و پسرانم افتادم.
آیا فهمیدی که دخترت زنده مانده است؟
تازه میفهمم که او نبود و خوابیده بود.
اعتیاد داری؟
بله چند سالی است که به مواد مخدر پناه بردهام.
چند کلاس سواد داری؟
بیسواد هستم.
بعد از قتل کجا رفتی؟
اصلاً نمیدانستم چه کار کنم. همان اطراف در حال پیادهروی بودم. آنقدر پیاده رفته بودم که حتی نمیدانستم کجا هستم که بعد بازداشت شدم.