مهاجرتهای داخلی بهعنوان یکی از تعیینکنندههای مهم تغییرات جمعیتی در تقسیمبندیهای استانی و شهرستانی شناخته میشود. مرکز پژوهشهای مجلس در گزارشی که بهتازگی منتشر کرده، آمار و ارقام درخورتوجهی از مهاجرتهای داخلی منتشر کرده است. در گزارش این مجموعه میخوانیم که در سه دهه اخیر، سالانه به طور متوسط حدود یک میلیون نفر در داخل مرزهای کشور جابهجا شدهاند. مهاجرت عمدتا از مناطق کمتر توسعهیافته به مناطق توسعهیافته اتفاق افتاده است. در دهههای گذشته، بر نسبت مهاجرتهای شهر به شهر اضافه شده و از نسبت مهاجرتهای روستا به روستا کاسته شده است. مهاجرت روستا به شهر نیز با کاهش مداوم روبهرو بوده است. مهاجرتها در دامنه سنی ۲۰ تا ۳۴سالگی اتفاق افتاده و نسبت جنسی مهاجران بیشتر از نسبت مشابه در جمعیت کل بوده است. با کاستهشدن از نسبت مهاجرتهای درون استانی و در مقابل افزایش مهاجرت بیناستانی، از نقش فاصله در مهاجرت کاسته شده است. از سویی مهاجرتهای طول عمر نیز در سالهای ۱۳۹۵-۱۳۶۵ افزایش یافته و نسبت این افزایش در جمعیتهای شهری بیشتر از روستایی بوده است.
نگاهی به چند عدد و رقم مهم
چرا مهاجرت داخلی مهم است؟ «مهاجرت» در کنار دو عامل باروری و مرگومیر، سه مؤلفه اصلی اثرگذار بر تغییرات جمعیتهای انسانی و اندازه و حجم آن است. نگاهی به آمارهای سالانه نشان میدهد که تقریبا روند تولدها و مرگها در ایران ثابت است و با کاهش یا افزایش درخورتوجهی در نمودارها مواجه نیستیم؛ ازاینرو مهاجرتهای بیناستانی یکی از تعیینکنندهترین متغیرهای تأثیرگذار بر تغییرات جمعیتی در استانهای کشور است. افزایش شدت مهاجرتها با هر نوع و انگیزهای که باشد، با توجه به مقیاس بسیار بزرگ آنها، مدیریت مهاجرت را به مسئلهای جدی فراروی دولتها بدل کرده است؛ ازاینرو مهاجرت داخلی هم میتواند فرصت باشد و هم چالش که دراینباره، زمینه سیاست و مدیریت مهاجرت نقش بسیار مهم و کلیدی ایفا میکنند. روند پژوهشی مهاجرتهای داخلی در سه دهه اخیر گزارشهای درخورتوجهی را برای ما نمایان میکند. مهمترین نتیجه این روند پژوهشی این است که به طور متوسط سالانه یک میلیون نفر در داخل کشور در دهههای اخیر مهاجرت کردهاند. با این حال در سالهای اخیر از شدت مهاجرت کاسته شده است. از دیگر دادههایی که در این پژوهش درخورتوجه است، این است که افزایش مهاجرتها و جابهجاییهای جمعیتی بهویژه از مناطق مرزی کشور به سمت مرکز و سکونت آنها در پیرامون شهرهای بزرگ بهویژه پایتخت، یکی از مسائل و چالشهای اجتماعی، جمعیتی و امنیتی حال حاضر کشور است. همچنین شکل غالب مهاجرتها، مهاجرت شهر به شهر بوده است. از سوی دیگر در بُعد تقسیمات سیاسی کشور، مهاجرتهای دروناستانی همیشه بالاترین نسبت مهاجرت را داشتهاند؛ اما در سالهای اخیر به صورت چشمگیری بر نسبت مهاجران بیناستانی افزوده شده و این مسئله نشاندهنده کاهش اهمیت فاصله در مهاجرت کشور است. بازه سنی مهاجرتهای داخلی هم اغلب بین ۱۵ تا ۳۴ سال را دربر میگیرد. در بخشی از گزارش مرکز پژوهشهای مجلس دراینباره نوشته شده:
«با توجه به غلبه گروههای سنی جوان در مهاجرت باید توجه داشت که جمعیت گروههای سنی ۱۵-۳۴ افراد فعال اقتصادی هستند که به صورت بالقوه در آستانه تشکیل خانواده و ازدواج و باروری به شمار میآیند؛ بنابراین مهاجرت این افراد میتواند علاوه بر تأثیر مستقیم بر حجم جمعیت هریک از دو منطقه، با تحت تأثیر قراردادن الگوی سنی و در نتیجه میزانهای ازدواج و باروری، جمعیت آتی را نیز متأثر کند».
نسبت جنسی مهاجران بالاتر از جامعه مبدأ و مقصد است و این نشاندهنده غالببودن مهاجران مرد است. باوجوداین در سالهای اخیر بر تعداد و نسبت مهاجران زن نیز اضافه شده است؛ به طوری که در مطالعات بسیاری از عبارت زنانهشدن مهاجرت استفاده میشود.
مهاجرت مردان بهویژه مردان جوان ضمن کاهش نیروی کار در مبدأ، تراکمی از نیروی کار در مقصد را ایجاد کرده و میکند که ماحصل آن چیزی جز افزایش نرخ بیکاری در مقصد، گسترش مشاغل غیررسمی و مسائلی از این دست نیست. از سویی با مهاجرت افراد جوان، روند سالمندی افزایش مییابد و آمارهای ازدواج در مبدأ هم افزایش مییابد.
اما نکته درخورتوجه این است که مهاجرت در همه مناطق کشور به طور یکسان رخ نداده است. مهاجرتهای داخلی از سمت مناطق کمتر توسعهیافته به سمت توسعهیافته در جریان است. استانهای دارای سطح توسعه بالاتر، مهاجرپذیرتر و برعکس استانهای در حال توسعه، تراز مهاجرتی منفی دارند. همچنین براساس اعلام مرکز پژوهشهای مجلس استانهای کرمانشاه، خوزستان و ایلام همواره دارای نرخ مهاجرت منفی بالایی هستند؛ درحالیکه استانهای تهران، البرز، اصفهان و یزد غالبا بالاترین تراز مهاجرتی مثبت را داشتهاند.
روند و الگوهای مهاجرت
روند و الگوی مهاجرت داخلی، تغییرات مهمی را در جمعیت مناطق داخلی کشور موجب شده است. در گذر زمان، ویژگیهای اجتماعی - اقتصادی مناطق داخلی هر کشوری در نتیجه مهاجرتهای داخلی تغییر میکند؛ زیرا جریان مهاجرت تنها یک جریان نظاممند از جابهجایی افراد بین دو منطقه نیست؛ بلکه جابهجایی افراد بین دو منطقه با ویژگیهای اجتماعی – اقتصادی متفاوت است. شهرها و مناطقی که بیشتر در معرض مهاجرت هستند، بیش از دیگر مناطق این تغییرات را تجربه میکنند. تأثیر مهاجرت روی خدمات و امکانات اجتماعی مناطق، نرخ جرم و انحراف، جدایی یا تطابق اجتماعی، محیط فیزیکی و توسعه اقتصادی محلی و امکانات بهداشتی و پزشکی ازجمله این تغییرات است که در مطالعات مختلف بررسی شده است؛ بنابراین شناخت دقیقی از الگو و مسیرهای مهاجرت داخلی در جهت برنامهریزی برای اختصاص منابع به مناطق مختلف، ضروری به نظر میرسد. فهم و درک مهاجرت داخلی در مقیاسهای کوچک و ملی امروزه بیش از هر زمانی دیگر مهم به نظر میرسد، از سوی دیگر الگوهای مهاجرتی هر کشوری در بلندمدت میتواند تغییر الگوهای سکونتی را به دنبال داشته باشد؛ افزایش شهرنشینی و تغییر الگوی غالب سکونتی از روستا به شهر در ۵۰ سال اخیر از مهمترین تغییراتی بوده که مهاجرت ایجاد کرده است. افزایش تعداد کلانشهرها و همچنین افزایش بار جمعیتی آنها که نشانگر تمایل نسبت بیشتری از افراد برای اقامت در شهرهای بزرگ است، نیز ازجمله تغییرات سکونتی است که به دنبال مهاجرتهای گسترده داخلی در بسیاری از جوامع رخ داده است.
براساس آنچه در جدول زیر ارائه شده است نوسانات زیادی در هریک از الگوهای مهاجرتی در کشور در ۳۰ سال اخیر وجود دارد. در زمینه مهاجرتهای استانی، دادهها نشان میدهد که روند نسبتا ثابتی از مهاجرت در کشور وجود دارد. بر این اساس نسبت مهاجرتهای بیناستانی با نرخ رشد متفاوتی، در ۳۰ سال اخیر افزایش پیدا کرده و در مقابل از سهم مهاجرتهای دروناستانی کاسته شده است. در حالی که در سالهای ۱۳۷۵-۱۳۶۵ بیش از نیمی از مهاجرتها (۶۳ درصد) درون استانها صورت گرفته است، این نسبت در سالهای ۱۳۹۰-۱۳۹۵ به حدود ۴۹ درصد کاهش یافته که با توجه به ثبات نسبی سهم مهاجران خارجی در کشور، در واقع الگوی مهاجرتی بروناستانی است که روند افزایشی به خود گرفته است. به طوری که از نسبتی حدود ۳۳ درصد در سالهای ۱۳۶۵-۱۳۷۵ نیمی از مهاجرتهای سالهای ۱۳۹۰-۱۳۹۵ یعنی حدود ۴۸ درصد افزایش یافته است. در واقع در هر دوره سهم مهاجرتهای بیناستانی افزایشی است و تنها در سالهای ۱۳۸۵-۱۳۹۰ است که اندکی کاهش در این الگوی مهاجرتی قابل رؤیت است. نکته قابل تأمل در دادههای مهاجرت این دوره نسبت مهاجرانی است که اطلاعات مکانی خود را ذکر نکردهاند. در حالی که در هر دوره کمتر از یک درصد از مهاجران بهعنوان اظهارنشده ثبت شدهاند، این نسبت طی سالهای مذکور به بیش از شش درصد رسیده است. این نسبت از کل مهاجران میتواند سهم درصدی سایر الگوهای مهاجرتی را تحت تأثیر قرار دهد.
براساس آنچه در جدول قابل مشاهده است بیشترین نسبت مهاجرتهای دروناستانی به سهمی برابر با ۶۳ درصد مربوط به سالهای ۱۳۶۵-۱۳۷۵ است و کمترین آن با ۱/۴۹ درصد برای سالهای ۱۳۹۰-۱۳۹۵ ثبت شده است، اما بیشترین و کمترین نسبت مهاجرتهای بین استان کاملا عکس بوده و به ترتیب با نسبتهای ۴۸ و ۷/۳۳ درصد برای سالهای ۱۳۹۰-۱۳۹۵ و ۱۳۶۵-۱۳۷۵ به دست آمده است. در هر دوره بیش از ۹۷ درصد از مهاجرتها به صورت بین/درون استانی است و سهم مهاجرتهای خارجی در هر دوره کمتر از سه درصد بوده است.
مهاجرت داخلی و نگاه اشتباه به توسعه
مسئله توسعه کلیدواژه اصلی در ماجرای مهاجرتهای داخلی در ایران است. توسعهنیافتگی مناطق مختلفی از ایران و توجه بیش از پیش به مرکز و مرکزگرایی در کشور موجب شده بسیاری از مردم مناطق حاشیهای دست به مهاجرت داخلی بزنند. کامل دلپسند، جامعهشناس مسائل مرزی در گفتگو با «شرق» و در واکنش به آمار منتشرشده از سوی مرکز پژوهشهای مجلس میگوید: داستان مهاجرت از مناطق مرزی به مناطق مرکزی یا از مناطق کمتر توسعهیافته به مناطق بیشتر توسعهیافته صرفا یک داستان اکنونی نیست. ماجرا به خیلی قبل از این بازمیگردد و میتوانید رد آن را از زمان پهلوی دوم به این سو ببینید. دلیل اصلی آن هم در درجه اول قطعا نگاه دولتهای مرکزگراست. سیاستی که دهههاست در ایران اجرا میشود و دولتها تنها در پی توسعه مرکز به عنوان پایتخت و مراکز استانها هستند. این مسئله از توزیع نامتوازن توسعهای نشئت میگیرد که پیش از انقلاب در سیاستگذاریهای کلی کشور وجود داشته و بعد از انقلاب هم تغییری در آن رخ نداده است. تنها در یک دوره و در برنامه ششم توسعه به برنامه توسعه متوازن منطقهای توجه کردیم. در این دوره بود که نسبتا به برخی از استانداردهای این زمینه مثل آمایش سرزمینی توجه شد و کارهایی هم انجام شد. ولی واقعیت این است که به جز این دوره کوتاه دیگر چندان توجهی به این مسئله نشده است.
در این عرصه نظریهای وجود دارد به اسم نظریه دافعه مبدأ و جاذبه مقصد. واقعیت این است که در همه این سالها این مقصد مرکزگرای ایرانی برای ساکنان مناطق مرزی و مناطق کمتر توسعهیافته جذاب است. در این سالها مدام بر جاذبههای مقصد افزوده شده و از سوی دیگر در مبدأ نهتنها تلاشی نشده که دافعه از بین برود که با سیاستهای سختگیرانه و عدم توجه بر میزان دافعه افزوده شده است.
در مناطق مرزی ایران تعداد زیادی نیروی تحصیلکرده داریم که به دلیل نداشتن فرصت اشتغال مجبور به ترک آن منطقه شدهاند. خود من یکی از مهاجران داخلی از مناطق مرزی ایران هستم و به حسب تجربه و مشاهداتم میگویم که نهتنها فکری برای توسعه مناطق مرزی ایران نشده است که اغلب اگر حرکتی در جهت توسعه هم اتفاق بیفتد با نگاه امنیتی حاکم در این مناطق به نتیجه درخوری نمیرسد. همه این رفتارها موجب میشود فرد این انگیزه را پیدا کند که شهر و دیار خودش را رها کرده و به منطقهای مهاجرت کند که این موانع وجود ندارد یا خیلی کماثر است.
همه دولتها و برنامهریزان توسعهای در ایران نگاه از بالا به پایین در مسئله توسعه در ایران دارند. نگاه این دوستان بههیچوجه از پایین به بالا نیست و اغلب کسی به فکر توسعه مناطق محروم، کمتر توسعهیافته و مرزی نیست. حتی اگر چنین نگاهی هم داشته باشند چنان درگیر مشکلات اقتصادی هستند که بعید است بتوانند از پس آن برآیند. یعنی دولت در حال حاضر چنان بحرانهای اقتصادی دارد که حتی اگر بخواهد هم نمیتواند چنین مسئلهای را محقق کند.
کامل دلپسند در پاسخ به این سؤال که این مهاجرتها چه تأثیری در مبدأ و مقصد میگذارد هم میگوید: نگاهی به تهران و کلانشهرهای ایران به خوبی نشان میدهد که بافت این شهرها در همین دو دهه اخیر چه تغییرات گستردهای کرده است. حاشیهنشینی در تهران رشد شدیدی پیدا کرده و از سوی دیگر با مهاجرت گسترده ایرانیها به خارج از کشور بافت اجتماعی این شهرهای بزرگ هم دستخوش تغییرات گستردهای شده است. در مجموع ما شاهد یک سیکل مهاجرتی هستیم که عدهای از مناطق کمتر توسعهیافته به مرکز مهاجرت میکنند و گروهی هم از مرکز به خارج از کشور میروند و به این ترتیب نگهداشت سرمایه انسانی در مناطق مختلف کشور اتفاق نمیافتد.
دلپسند در بخش پایانی صحبتهایش کاهش نابرابریهای منطقهای، اعمال برنامههای مناسب اشتغالزایی در مناطق مهاجرفرست، راهکارهای حمایتی برای تأمین امنیت اقتصادی، اجتماعی و رفاهی افراد آسیبپذیر در مناطق روستایی و شهری را از مهمتریم راهکارهای سیاستی پیشنهادی برای حل این مسئله میداند.