آفتابنیوز : آفتاب- بهرام گلزاده: این روزها و در پی فرارسیدن سیامین سالروز پیروزی انقلاب اسلامی۵۷ و البته شاید کمی تحت تاثیر فضای گرم انتخاباتی سال آینده، شاهد طرح مباحثی جدید، درباره ضرورت احیای دوباره گفتمان انقلابی یا انقلاب اسلامی در کشور هستیم بیآنکه شاید تعریف روشن و هدف مشخص و شفافی از طرح اینگونه مباحث و کاربرد آن برای نظام جمهوری اسلامی وجود داشته باشد.
از منظر جامعه شناسی سیاسی، معمولا انقلاب که همراه با حرکات رادیکال، تند و خشن، است، برای سرنگونی و تغییر یک سیستم و از بین بردن بنیانها و ساختار یک رژیم در شرایطی که جامعه به یک انسداد سیاسی کامل رسیده و استبداد داخلی تنها گفتمان قالب و حاکم بر فضای سیاسی جامعه است، صورت میپذیرد.
این نوع انقلابها علاوه بر طرح شعارهای مقطعی که مقتضای شرایط حاکم بر جامعه است، گفتمانهایی از جمله عدالت و آزدایخواهی را نیز در دل خود دارند که برگرفته از آرمانهای آن انقلاب است.
بدین ترتیب، آنچه از هر انقلابی پس از استقرار یک سیستم جایگزین باقی میماند، را میتوان به دو دسته ۱- شعارهای مقطعی و روشهای تند توام با عصبیت، برای سرنگونی سیستم استبدادی و ۲- شعارهای اصلی و آرمانها و ارزشهای برگفته از ایدئولوژی انقلاب مورد نظر تقسیم کرد که تحقق و به اجرا درآوردن آن آرمانها در اولویت برنامه رهبران انقلابی است و همانگونه که دربالا اشاره شد، عدالتطلبی و آزادیخواهی از آن جمله است.
دوستان و نویسندگان و برخی شخصیتهای سیاسی که این روزها سخن از احیای دوباره گفتمان انقلاب اسلامیسال ۵۷ میکنند روشن نکردهاند که تا چه اندازه به این نکات توجه دارند؟ آیا تفکیکی میان رفتارها و روشهای تند انقلابی که مختص شرایط خاص است و رفتارهای عقلائی و سازمان یافته و معتدل پس از دوران انقلاب و تثبیت نظام سیاسی و مستقر قائل هستند؟
مقصود از احیای گفتمان انقلابی در دوران استقرار حکومت، در حوزههای مختلف داخلی، اقتصادی، روابط اجتماعی و اقتصادی حاکم بر جامعه، حقوق و آزادیهای اجتماعی و فردی و چگونه شکل گیری روابط خارجی امنیت محور و منافع محور، چیست؟
اگر پذیرفتهایم که ظرف نظام، جمهوری است و اسلامی بودن محتوای آن است و چنانچه قبول داریم که همه امور باید بر محور قانون و در یک بستر دموکراتیک و با حفظ اصول، انجام پذیرد، گفتمان انقلابی یا به کارگیری روشهای انقلابی پس از سی سال در کشور چه جایگاهی خواهد داشت و آیا تنها راه حل مسائل خواهد بود؟ این سوالی است که پاسخی دقیقتر و همه فهمتر میطلبد.
باید روشن کرد که نظارت بر عملکرد مسوولان و اداره کنندگان کشور قرار است، با چه مکانیزمی صورت پذیرد، قانون اساسی و اصول پیش بینی شده برای تحقق این نظارت یا روش دیگر؟
جایگاه توسعه سیاسی و توسعه اقتصادی، هر یک در نظام سیاسی ما کجا است؟ و با توجه به اینکه این موضوع اخیر، هم به صورت آکادمیک و نظریهپردازی سالها است که در دنیا مورد توجه قرار گرفته و هم به شکل عملی در بسیاری از کشورهای پیشرفته تجربه شده و زیربنای سیستم سیاسی آنان را تشکیل میدهد. پس باید روشن کرد که کدامیک بستر دیگری برای پیشرفت و توسعه است؟
بدیهی است چنانچه قانون اساسی که پیش بینی همه امور، پس از گذر از دوره انقلابیگری و قرار گرفتن در شرایط مستقر را پیش بینی کرده، مورد عنایت قرار گیرد، بهترین و قابل دسترسترین مکانیزم برای توسعه و تثبیت نظام خواهد بود.
یا اینکه در حوزه سیاست خارجی، آیا ما کماکان رفتارها و روشهای انقلابی را بدون توجه به ضرورتهای حضور موثر در عرصههای بین المللی و پایبندی به مقررات جاری، مورد توجه قرار داده و پی خواهیم گرفت؟ جایگاه گفتمان انقلابی، در شرایطی که حفظ امنیت ملی کشور و پاسداری از منافع ملی و استیفای حقوق ملت ایران، از ضروریات یک حکومت مستقر است و در اولویت قرار دارد، کجا است؟
حکومتها و دولتهایی نظیر کره شمالی و کوبا، نمونههایی هستند که همچنان، همان گفتمان و دقیقتر بگوییم همان روشهای انقلابی را دنبال میکنند، یا اتحاد جماهیر شوروی سابق که روسیه فعلی و جمهوریهای جدا شده از آن، محصول آن گفتمان انقلابی هستند، ملتزم به روشها و گفتمانهای انقلابی بودند که نهایتا در دراز مدت و تداوم آن روش، پاسخ درخوری نگرفتند.
لذا آیا بهتر نیست که به صورت دقیقتر رابطه گفتمان انقلابی با روشهای انقلابی را روشن کرده و کارکردهای این دو مقوله را از هم تفکیک کنیم؟
آیا نباید در انتخاب روشها برای حضور تاثیرگذار در صحنههای سیاسی منطقهای و بینالمللی، و یا حمایت از کشورها یا مردمانی که حمایت از آنان برای ما استراتژیک است یا ایدئولوژیک، اولویتمان در مرحله نخست، حفظ منافع ملی و امنیت ملی باشد؟
آیا حفظ و تامین امنیت و منافع ملی همچنان در گرو بهره گیری از گفتمان و روشهای انقلابی است، یا اینکه مشخصههای یک کشور و حاکمیت مستقر در عرصههای جهانی چیز دیگری است؟ طرح این موضوع به این معنی نیست که بخواهیم آرمانهای اصلی انقلاب را نادیده بگیریم.
اینها مباحث و سوالهایی است که پاسخ عقلائی، منطقی و مستدل به آن، ما را در رسیدن به روشهای موثرتر در اداره کشور و تثبیت جایگاهمان در عرصه های بینالمللی، یاری خواهد کرد.
آیا پس از گذشت سی سال از انقلاب مردمی با محتوای دینی و استقرار جمهوری اسلامی، احیای گفتمان انقلابی با منظور نظر قرار دادن روشهای انقلابی، همچنان ضرورت اول و بدون رقیب ما است یا گفتمان دمکراتیک و دموکراسی با حفظ آرمانهای دائمی انقلاب ۵۷ در کنار اعتدال و عقلانیت در روشها، نیز ضرورتی اجتنابناپذیر برای پیشرفت و آبادانی کشور و بسط عدالت و آزادی در جامعه است؟
انتظار دارم خوانندگان محترم، با به چالش کشیدن نکات مطرح شده در این مقاله و نقد آن، دریچه جدیدی در نگاه به این مباحث مهم، ایجاد کنند.