کد خبر: ۸۵۷۶۹۳
تاریخ انتشار : ۳۱ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۶:۰۴

سقوط دولت مصدق کودتا بود یا نبود؟

ادبیات فاطمی فراتر از رقابت بود. ادبیاتی ستیزه‌جویانه و تند که در طرف مقابل خودش نیرو‌های خشن را تقویت می‌کرد؛ بنابراین مساله را می‌توان از زاویه سیاست به مثابه ستیز یا سازش دید.
سقوط دولت مصدق کودتا بود یا نبود؟
آفتاب‌‌نیوز :

عباس عبدی در یادداشتی با عنوان «سیاستِ مبارزه» در روزنامه اعتماد نوشت: گرچه صلاحیت کافی برای نوشتن درباره تاریخ را ندارم به ویژه آنچه به ۱۳۳۲ و پیش از آن مربوط می‌شود. از این رو این متن را تاریخی نبینید، بلکه بیشتر با رویکرد جامعه‌شناسی سیاسی به آن نگاه کنید و در حد یک نظر می‌تواند قابل استفاده باشد.

امسال مساله ۲۸ مرداد و کودتا بودن یا نبودن آن بیش از گذشته مطرح شد. گرچه این مباحث نزد برخی نیرو‌ها هویتی است، ولی می‌توان ماجرا را به گونه دیگری هم دید. از این زاویه بنده نیز توییتی نوشتم که: «هنگامی که سیاست هدف تامین خیر عمومی و سازش را زمین گذاشت و به مبارزه و ستیز رو آورد، به مرور شاهد وضعیتی شدیم که زمینه‌ساز اتفاقات ۲۸ مرداد شد و این وضعیت به نوبه خود موجب تشدید مبارزه و ستیز‌های بعدی شد و مفهوم واقعی سیاست به حاشیه رفت و هنوز هم برنگشته است.»

سپس یک خواننده محترم در زیر آن نوشته بود که: «پس شما هم کودتا را رد می‌کنید و شاه اقدام قانونی کرد.»

در این یادداشت می‌کوشم که مفاد آن توییت و نظرم را توضیح دهم.

کودتا بودن یا نبودن دو وجه حقوقی و سیاسی دارد. از منظر حقوقی هر دو نظر وجود دارد که شاه می‌توانست یا نمی‌توانست مصدق را از نخست‌وزیری عزل کند. تا آنجا که بنده خوانده‌ام کفه شواهد به سود اقدام شاه نیست، ولی کفه او کاملا هم خالی نیست. فارغ از این نکته آنچه قطعی است، اقداماتی فراتر از روند قانونی برای عزل مصدق است که حضور نیرو‌های خارجی در این فرآیند تردیدناپذیر است و بسیاری از اسناد و مستندات امریکایی و انگلیسی نیز به آن اشاره کرده‌اند. به علاوه مقامات خودشان بار‌ها به صراحت اقرار کرده‌اند حالا چه معنی دارد که عده‌ای بخواهند آن را نفی کنند.

به علاوه اگر کسی بخواهد صرفا مساله را در چارچوب حقوقی نگاه کند، آنگاه می‌تواند به اصل رژیم پهلوی نیز ایراد بگیرد یا موظف است به اقدامات بعدی شاه که به کلی همه را مسلوب‌الاختیار کرد و خود را غیر مسوول نامید بپردازد. ضمن اینکه اختلاف نظر اساسا حقوقی نیست و الا چرا باید نامه عزل را بدهد و بعد با هواپیما از کشور خارج شود؟ تنش میان طرفین از مرحله حقوق گذشته و وارد مرحله ستیز شده بود و این همان ایرادی است که به نظر بنده در آن مقطع وجود داشت.

نوشته‌های دکتر فاطمی به عنوان یکی از مهم‌ترین اعضای کابینه دکتر مصدق، بهترین مصداق برای تایید این ادعاست. ادبیات فاطمی فراتر از رقابت بود. ادبیاتی ستیزه‌جویانه و تند که در طرف مقابل خودش نیرو‌های خشن را تقویت می‌کرد؛ بنابراین مساله را می‌توان از زاویه سیاست به مثابه ستیز یا سازش دید. برخی انتقاد می‌کنند که سازش با کی و با چی؟ بریتانیا مطلقا کوتاه نمی‌آمد و سازش بلاموضوع شده بود. در این مورد باید تاریخ‌شناسان نظر دهند، ولی بنده به عنوان یک ناظر نتیجه سیاست را می‌بینم. اینکه در فاصله یک‌سال از پیروزی در شورای امنیت یا مراجع حقوقی بین‌المللی و اتحاد با کاشانی و دیگران به جایی برسد که در برابر اوباش و کودتاچیان دست تنها بماند را نمی‌توان فقط ناشی از توطئه خارجی‌ها دانست. توطئه بود و قطعا هم بود، ولی قابلیت طرف مقابل موجب شد آن‌ها چنین کنند. مثل این است که دشمن در یک خط و جبهه حمله کند و پیروز شود. ولی بررسی دقیق نشان می‌دهد که خودمان آن خط را ضعیف کرده بودیم که دشمن توانست از آنجا حمله کند.

واقعیت جنبش ملی شدن نفت یک چیز است؛ شکست. اینکه سیاستمدار نتواند اهدافش را به هر دلیلی پیش ببرد یا حفظ کند، مسوولیت سیاسی آن با خودش است. تبعید و زندانی شدن مصدق و اعدام فاطمی برای مردم نان و آب و توسعه نمی‌شود. آن‌ها شعاری دادند و باید به الزامات تحقق آن پای‌بند می‌بودند و آن‌ها را پیش‌بینی می‌کردند. چه الزامات حقوقی و چه سیاسی و چه خارجی. اگر کسی شکست خورده و زندانی و تبعید شده، یعنی شکست خورده. مصدق ابزار کمی در اختیار نداشت. باید متوجه می‌شد که آیا تحقق هدفی که تعیین کرده با این ابزار همخوانی دارد یا خیر؟ نمی‌توان یک تنه هم با نیرو‌های داخلی و هم‌پیمان مبارزه کرد و هم با دربار و هم با خارج. شکست جنبش ملی شدن نفت یک ضایعه سنگین برای توسعه ایران بود. ما می‌توانیم و حق هم داریم که شاه و خارجی‌ها و نیرو‌های مخالف مصدق را مقصر بدانیم و محکوم کنیم، ولی این به معنای نادیده گرفتن عملکرد مصدق نیست.

ما امروز دنبال محکوم‌کردن کسی نیستیم. همه آنان که در این ماجرا بودند اکنون فوت کرده‌اند، چه داخلی‌ها و چه خارجی‌ها. پس گذشته چه فایده‌ای برای ما دارد؟ درس‌آموزی. این امر هم بیش از هر چیزی از نقد رفتار مصدق که خود را با اهداف او همدل می‌دانیم به دست می‌آید. آنچه ما امروز نیاز داریم، محکوم کردن گروه اول نیست، ما نیازمند عملکرد صحیح در گروه دوم هستیم. بنده هم چند دهه پیش چنین فکر نمی‌کردم در تصورم سیاست به مبارزه تقلیل یافته بود. این بزرگ‌ترین ضعفی است که فرآیند سیاست را در ایران در معرض خطر قرار می‌دهد. مبارزان و سازش‌ناپذیران حرف اول را می‌زنند، ولی هر چه در این گزاره باشد، خیر عمومی در آن نیست. خیر عمومی رسیدن به تفاهم ملی برای پیشبرد توسعه‌ای پایدار است. البته این کار نیازمند گذشت و مبارزه است، ولی مبارزه‌ای که در خدمت این هدف باشد، نه آنکه خودش اصل شود.

بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین