چند ماه قبل دختر 13 سالهای به پلیس مراجعه کرد و گفت از سوی 4 جوان مورد تعرض قرار گرفته است. این دختر که ملیکا نام دارد، گفت که 4 مرد او را از پارکی در جنوب تهران ربودند و مدتی در خانه شان نگهداری و به او تجاوز کردهاند.
ملیکا گفت: من بعد از حدود یک هفته موفق شدم از پنجره اتاقی که در آن زندانی بودم خودم را با پایین پرت و فرار کنم.
این دختر که همراه پدرش برای شکایت مراجعه کرده بود خواستار رسیدگی به پرونده شد و بلافاصله پرونده به شعبه 7 دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد.
با دستور قضات دختر 13 ساله به پزشکی قانونی معرفی و 4 پسر جوان بازداشت شدند. متهمان در بازجویی اولیه مدعی شدند ملیکا اعتیاد دارد و خودش با آنها همراه شده است و درباره تعرض دروغ میگوید؛ اما ملیکا این ادعا را رد کرد.
یک ماه از ماجرا گذشته بود که ملیکا و پدرش برای ادامه رسیدگی به پرونده دوباره احضار شدند. این بار پدر ملکیا تنها به دادگاه رفت و گفت دخترش یک ماه است گم شده و او از سرنوشت فرزندش خبر ندارد.
این مرد گفت: ملیکا اعتیاد به شیشه دارد و چند سالی است که مواد میکشد. مدتی در خانه نبود وقتی آمد گفت که به او تجاوز شده و با هم شکایت کردیم. حالا دوباره نیست و من نمیدانم دخترم کجاست.
قضات از مرد جوان پرسیدند آیا موضوع را به پلیس گزارش داده یا خیر که او جواب داد گزارش نداده است!
سپس متهمان در جایگاه قرار گرفتند. آنها گفتند به ملیکا تجاوز نکردند اما قبول دارند با او رابطه داشتند. یکی از پسران درباره نحوه آشناییاش با ملیکا توضیحاتی داد که به شدت دادگاه را متاثر کرد. او گفت: ما با ملیکا در پارک آشنا شدیم. او وضعیت خیلی بدی داشت. لباسهای پاره و بسیار کثیفی داشت و بو میداد. از ما خواست برایش غذا بخریم. از او خواستیم همراه ما بیاید. ملیکا بدون مقاومت با ما آمد. به گفته خودش یک ماه بود که از خانه فرار کرده و حتی حمام نکرده بود. وقتی وارد خانه شدیم، با این دختر رابطه برقرار کردیم. اصرار داشت به حمام برود که ما گفتیم اول باید با ما رابطه داشته باشی. بعد به حمام رفت. برایش تخم مرغ درست کردیم و همگی غذا خوردیم. معلوم بود مدتهاست چیزی نخورده است.
متهم ادامه داد: ملیکا 4 روز در آن خانه با ما زندگی کرد. تا اینکه تلفن یکی از بچهها به نام سیاوش زنگ زد. پشت خط فردی معروف به مملی بود. وقتی ملیکا فهمید مملی پشت خط است خیلی ترسید. به اتاق رفت و بیرون نیامد. دیگر حتی غذا هم نخورد. چند روزی در را بسته و در اتاق بود. بعد متوجه شدیم از پنجره فرار کرده است. ما فکر میکردیم توهم زده و شیشه کشیده برای همین از اتاق بیرون نمیآید. بعد فهمیدیم از ترس مملی بیرون نمیآید. ملیکا خودش به ما گفت که یک هفته قبل از اینکه به خانه ما بیاید مورد هجوم چند جوان قرار گرفته و آنها به صورت گروهی به او تعرض کردند. ملیکا به شدت وحشت زده بود و حالت طبیعی نداشت.
وقتی قضات این حرف را شنیدند به پدر ملیکا گفتند چرا واقعیت را درباره دخترش نمیگوید و چرا دنبال او نیست. رئیس دادگاه گفت: دختر تو فقط 13 سال دارد چطور میتوانی اینطور نسبت به یک کودک بیتفاوت باشی و حتی دنبالش نباشی که ببینی چه سرنوشتی دارد. چرا مسئولیتپذیر نیستی و حتی گم شدنش را گزارش ندادی؟ این دختر هنوز زمان نجات از اعتیاد را دارد تو به عنوان پدر باید از او مراقبت کنی.
مرد که به نظر میرسید خودش هم اعتیاد دارد پاسخی نداد. در ادامه قضات دستور پیگیری سرنوشت ملیکا را صادر کردند.