چندی پیش فرصتی به دست آمد تا با غلامعلی حدادعادل، رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی مصاحبهای داشته باشیم. از چند هفته قبل هماهنگیها را انجام دادهایم. قرار است مصاحبه در دفتر کار او در فرهنگستان انجام شود. حداد عادل ۷۸ ساله، ۱۵ سالی میشود که سکاندار فرهنگستان است. البته این دوره، دورۀ دوم مدیریت او در فرهنگستان است که به فرهنگستان زبان و ادب سوم معروف است و گاه نوک پیکان انتقادها و شوخیها دربارۀ واژههای مصوّب فرهنگستان به سمت او نشانه میرود؛ هرچند گلهوار میگوید: «فرهنگستان فقط من نیستم، استادان رشتههای مختلف دور هم جمع میشوند و درستترین و نزدیکترین واژه را انتخاب میکنند. آنها استقلال خود را دارند و من دخالتی در جلسات و انتخابهای آنها ندارم.»
مشروح گفتوگوی با غلامعلی حدادعادل، رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی در پی میآید:
شما سالهاست ریاست فرهنگستان زبان و ادب فارسی و بنیاد سعدی را بر عهده دارید، دو نهادی که در حوزه زبان فارسی فعالیت دارند؛ اما چهرهای که از شما به دلیل صبغه فعالیتهایتان در ذهن مردم نقش بسته، چهرهای سیاسی است. به عنوان سوال نخست آیا دیدگاه و رویکردهای شما در عالم سیاست، بر فعالیتهای فرهنگستان تأثیر داشته است؟
در واقع سوال شما این است که چه رابطهای میان کار بنده در عرصه سیاست و کار بنده در فرهنگستان وجود دارد؛ پاسخ به این سوال بستگی به این دارد که مقصود از سیاست در این سوال چه باشد؛ اگر مراد از سیاست دلبستگی به کشور و استقلال کشور، و تلاش در راه سربلندی ملت ایران و تقویت هویت ملی باشد حضور بنده در فرهنگستان عین سیاست است؛ زبان فارسی رکن مهم و شناسنامه ملت ایران است و حفظ و تقویت زبان فارسی به استقلال و تقویت هویت ملی کشورمان کمک میکند.
اما اگر مراد از سیاست کار جناحی باشد، به آن معنا بنده در فرهنگستان به هیچوجه کار سیاسی نمیکنم؛ البته در روزگار ما معمولا اهل سیاست، اشتغال زیادی به ادبیات و زبان ندارند و کمتر دیده میشود که کسانی که دستی در کار شعر و زبان و ادبیات فارسی داشته باشند در عرصۀ سیاست هم فعال باشند، اما در گذشتههای نه چندان دور این امر خیلی رایج بوده است.
دستکم از مشروطه تا امروز، اشخاص معروفی در عرصۀ سیاست داریم (چه با مشی سیاسی آنها موافق باشیم و چه مخالف) که در زمرۀ فعالان سیاسی بودهاند، که در عرصۀ زبان و ادبیات زبان فارسی هم مشهور بودهاند و فعال و بلندآوازه؛ کسانی چون وثوقالدوله که دیوان شعر دارد و شاعر توانایی بوده یا ملکالشعرای بهار که یک فعال سیاسی و زندانی رضاشاه و دارای فراز و فرود در عالم سیاست بوده و درعینحال ملکالشعرا هم بوده است.
بهار استاد دانشگاه تهران بوده و در ادبیات مقامی بالاتر از سیاست داشته است اما فردی کاملا سیاسی و نمایندۀ مجلس هم بوده است. یا ذکاءالملک فروغی. از گذشتههای نهچندان دور نمونههای زیادی میتوان پیدا کرد، بنابراین اینکه کسانی هم به ادبیات فارسی عشق بورزند و هم فعالیت سیاسی داشته باشند، چندان غریب نیست اما آنچه عجیب است، دوری اهل سیاست از زبان و ادبیات در زمانۀ ماست که باعث تأسف است.
اشارهای شد به دوری اهل سیاست از زبان و ادبیات فارسی. این موضوع در مجلس شورای اسلامی که شما سالها ریاست کمیسیون فرهنگی آنها را عهدهدار بودید، مشهود است. این کمیسیون در سالهای اخیر کمتر هواخواه داشته و نامزدهای منتخب داوطلبانه وارد این کمیسیون نمیشوند، در واقع اگر در کمیسیونهای دیگر جایی نباشد، به ناچار وارد آنجا میشوند که این امر بر نقشآفرینی مجلس در امور فرهنگی مثلا قانونگذاریها در حوزه فرهنگ تأثیر داشته است یا باعث شده در تحولات فرهنگی نقشی نداشته باشد.
بنده هشت سال در کمیسیون فرهنگی مجلس بودم، در مجلس ششم چهار سال عضو و در مجلس هشتم چهار سال رئیس کمیسیون بودم.
اصولا اشخاصی که به امور فرهنگی اشتغال دارند، در جامعه بخت زیادی برای نماینده شدن ندارند؛ تعداد کسانی که با شعر و کتاب و ترجمه و هنر و موسیقی و نمایش و سینما و با این امور و شئون فرهنگی سر و کار دارند یا دستاندرکار این امور هستند، در این سالها در مجلس شاید یک درصد هم نبوده است. علت هم این است که مردم این نوع افراد را انتخاب نمیکنند. انگیزه غالب مردم برای رأی دادن این است که به سراغ کسانی بروند که مشکل معیشتی آنها را حل کنند. مردم به دنبال حل مشکلات اقتصادی، گرانی و تورم و در یک کلام دلنگران سفرۀ خودشان هستند.
حالا اگر کسی بگوید من دلبستۀ زبان و ادبیات فارسی هستم، ممکن است در دل یا به زبان به او بگویند «این حرفها برای ما نان و آب نمیشود» و به همین جهت معمولا اشخاصی رای میآورند که قول بدهند اگر ما وارد مجلس شویم، مثلاً برایتان جاده درست میکنیم یا لولهکشی آب میکنیم، و از این قبیل قولهای ملموس بدهند. فرهنگ، مشکل خیلی از مردم نیست، و متأسفانه به همین جهت اشخاص صاحبنظر و متخصص در مسائل فرهنگی در مجلس کم هستند. مشکلی که درباره کمیسیون فرهنگی بیان کردید، درست است و به همین ریشه برمیگردد.
امیدواریم نوعی فرهنگسازی در جامعه و باور رأیدهندگان ایجاد شود تا معلوم شود که اهمیت کار فرهنگی در مجلس، کمتر از اهمیت کار اقتصادی نیست اما «دریغ از راه دور و رنج بسیار».
آیا میتوان تمهید دیگری در مجلس برای این موضوع اندیشید تا قدمی در رویکرد فرهنگی نسبت به مسائل برداشته شود و قدمی در جهت رفع مشکلات و اعتلای فرهنگی از جمله زبان فارسی برداشته شود؟
مجلس چیزی غیر از نمایندگان مجلس نیست، اینگونه نیست که مجلس یک واقعیت باشد و نمایندگانش واقعیت دیگری. همان حکایت است که شخصی کنار دریا رفت و گفت آنقدر آب بود که دریا پیدا نبود. مجلس همان نمایندههای مجلس است و اگر تعدادی از کسانی که وارد مجلس میشوند به این امور توجه داشته باشند، میشود امیدوار بود. اگر نه، نه.
البته مجلس به زبان فارسی بیتوجه نبوده است؛ قانون ممنوعیت استفاده از واژههای بیگانه را مجلس پنجم تصویب کرده و قانون خوبی است، هر چند مانند هر قانون دیگری اصلاحاتی نیاز دارد که ما هم به مجلس پیشنهاد کردهایم و کار را دنبال میکنیم. این قانون، قانون خوبی است، بگذریم از اینکه بد اجرا میشود و یا در بسیاری از موارد اصلاً اجرا نمیشود.
باید تلاش کنیم تا اشخاصی که به اهمیت فرهنگ توجه دارند و فرهنگشناس هستند در مجلس زیادتر شوند و کمیسیون فرهنگی جامعیتی پیدا کند و بتواند مسائل فرهنگ و هنر را لمس و درک کند و بتواند در قوه قانونگذاری، فضا را برای امور فرهنگی باز و راه را هموار کند.
مثلا مسئله استفاده یا سوءاستفاده از کتابهای مولفان در فضای مجازی که نوعی دزدی و تقلب است و فراوان شده از اموری است که احتیاج به قانونگذاری و تدبیر دارد؛ در حال حاضر حقوق مترجمان، مولفان و ناشران از این طریق تضییع میشود. این یکی از دهها مسئلهای است که کمیسیون فرهنگی میتواند به آن اهتمام داشته باشد و به کمک اهل قلم بیاید. در عالم هنر و سینما و جاهای دیگر هم همینطور است.
از عالم سیاست دور شوم و به موضوع مورد بحثمان یعنی زبان فارسی برگردم. درباره زبان فارسی و لزوم پرداختن به آن همگی ما و کسانی که در رسانهها کار میکنند، آگاهی دارند. عملکرد رسانهها به ویژه صدا و سیما را در این زمینه چطور ارزیابی میکنید؟ آیا مثلا ساخت برنامهای در یکی از بخشهای خبری برای تذکر واژههای مصوب را کافی میدانید؟
من از اول انقلاب با صدا و سیما مرتبط بودهام و کمتر هفته یا ماهی است که پایم به صدا و سیما باز نشود. صدا و سیما را میشناسم و همیشه با دوستانم در صدا و سیما ارتباط و همکاری داشتهام. رسانه به معنای عام کلمه که شامل رسانههای مکتوب و صدا و سیما و دیگر انواع رسانه شود، در واقع میدان ظهور و بروز زبان است، ابزار کار رسانه زبان است.
در گذشته رسانههای مکتوب، رسانه درجه اول بودند مانند روزنامهها. در این ۲۰ سال اخیر که فضای مجازی قوت گرفته است، رسانههای مکتوب به حاشیه رانده شدهاند و اگر امروز شمارگان روزنامهها را با ۲۰ سال پیش مقایسه کنید حیرت میکنید، این یک واقعیت است اما روزنامهها هنوز هستند.
امروزه نقش رسانۀ ملی در مقایسه با روزنامهها پررنگتر شده است. بهتازگی در مصاحبهای به مناسبت روز خبرنگار در شبکه خبر گفتم «صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، یعنی صدای ملت ایران و صدای ملت ایران یعنی زبان ملت ایران.» این نامگذاری به وضوح حکایت از اهمیت زبان در این رسانه دارد، زمانی که میگویم صدای ملت ایران منظورمان پیام و گفتار و زبان است. در صدا و سیما زبان رکن و اصل است.
در ۱۵ سال اخیر که نوبت دوم مسئولیت من در فرهنگستان بوده، راهبرد بنده گسترش همکاری با صدا و سیماست، اما در صدا و سیما آنقدر سیاست بر سایر چیزها غلبه دارد که در آنجا هم زبان فارسی دغدغه اول مدیران نیست. همۀ رؤسای دیروز و امروز صداوسیما مایل بوده و هستند که زبان فارسی تقویت شود، هیچ رئیسی را در صداو سیما ندیدم که حرفهایمان را تصدیق نکند، اما فرق است میان آمال و اعمال، از آمال تا اعمال راه درازی است. گاهی وقتها بهتر میشود و گاه بدتر.
مجال نیست وارد جزئیات شویم اما به نظر میرسد در این دوره از برخی از جهات توجه بیشتری شده است. همین که جرأت میکنند زمانی که یک مسئول برخلاف قانون به جای لفظ فارسی، کلمۀ خارجی به کار میبرد، آن مسئول را نقد میکنند، قدم رو به جلو و مبارکی است و این را مثبت میدانیم. در حال حاضر هم سیما برنامههایی برای تقویت زبان فارسی دارد، هم شبکههای مختلف رادیویی. البته برای ادبیات فارسی هم برنامههایی دارند، گرچه این توجه را کافی نمیدانیم اما پیشرفتی میدانیم.
بهتازگی در صدا و سیما گفتم و پخش شد، اهمیت زبان و ادبیات در صدا و سیما به اندازهای است که جا دارد یک معاونت زبان ایجاد شود که در همه شبکههای رادیویی و تلویزیونی پاسداران زبان فارسی حضور داشته باشند. باید این حساسیت و مبالات راجعبه زبان فارسی وجود داشته باشد.
فضای مجازی هم یک رسانه است، اتفاقات فضای مجازی را در حوزه زبان پیگیری میکنید.
راجعبه فضای مجازی باید بگویم به قول سعدی: «گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست/ در و دیوار گواهی بدهد کاری هست». اگر ما پیگیری نکنیم آنها سراغ ما میآیند؛ فضای مجازی جایی را آسوده و فارغ نگذاشته از جمله زبان فارسی را.
فرهنگستان سالهاست مسائل خط و زبان فارسی را در فضای مجازی و شبکههای مجازی بررسی میکند. فضای مجازی یکی از دغدغههای ماست.
نسل نوجوانی که از این فضا استفاده میکنند، زبان فارسیشان گاه متفاوت و بعضا دیریاب است. البته کورش صفوی در مصاحبهای گفته «یک نسل، زبان خاصی را برای خودش ایجاد میکند. این امر دلایل جامعهشناختی دارد. شما یک نسلی را میبینید که با هنجارهایی از جامعه سازگاری ندارد. ناسازگارشدنش میتواند نمودهای مختلفی داشته باشد. ممکن است در لباس پوشیدن یا طرز صحبت کردنش باشد و یا زبان خاصی را برای خودش ایجاد کند. اینها را ما نمیتوانیم بهعنوان یک پدیدۀ اجتماعی جامع و ماندگار در نظر بگیریم.» نظر شما در رابطه با زبان فارسیای که نسل جوان در فضای مجازی به کار میگیرد چیست، آیا شما هم آن را امری گذرا میدانید و یا اینکه این نسل بر زبان فارسی تأثیر گذاشته و واژه و اصطلاحاتی وارد آن میکند؟
من هم مثل مرحوم دکتر صفوی نگرانیای از این جهت ندارم؛ چیز جدیدی هم نیست و از این جزیرههای کوچک زبانی در همه جای دنیا و در همه زبانها وجود دارد و حتی این نوع زبان ویژۀ گروههای محدود، لفظی هم در زبان فارسی دارد و در فرهنگهای لغت آمده است و به آن «لوترا» میگویند. اگر به دهخدا یا فرهنگ سخن دکتر انوری مراجعه کنید در آنجا آمده است. [دهخدا آورده است: لوترا. [تَ] (اِ) لوتر. لوتره. زبانی غیرمعمول که دو کس با هم قرار داده باشند تا چون باهم سخن کنند دیگران نفهمند و آن را زبان زرگری هم گویند. ||لغز. چیستان. لهجه. شکسته زبانی. ]
در گذشته هم برخی از صاحبان اهل فن و صاحبان حِرف بین خود زبان ویژۀ خودشان را داشتند، امروز هم اگر گروهی از جوانان اصطلاحات خاصی به کار ببرند این چیز غریبی نیست، نگرانکننده هم نیست. گیریم چند واژه هم از این زبان خاص وارد زبان عمومی شد، آن هم مشکلی نیست و در طول تاریخ هم شاید چنین اتفاقی افتاده باشد که بعدها جزو زبان میشوند و جای نگرانی وجود ندارد.
یعنی میتواند در گسترده شدن دامنه زبان فارسی کمک کند؟
نه چندان، معمولاً این زبانها بین گروه محدود باقی میماند و با گذشت زمان هم کمرنگ میشود، همیشه و در طول تاریخ بوده است.
میخواهم درباره پیشنهاد تشکیل «فرهنگستان زبان ترکی» بپرسم که گویا موضوع جدیدی هم نبوده و سالها پیش هم مطرح شده و در نهایت به تشکیل بنیاد فرهنگ و هنر آذربایجان انجامیده است. زمانی که یکی از واکنشها به ماجرا را در ایسنا منتشر کردیم، فحوای نظر برخی از مخاطبان این بود که چه اشکالی دارد که زبانهای دیگر غیر از زبان فارسی فرهنگستان داشته باشند یا سیاستهای تبعضآمیز نسبت به زبانها و گویشهای محلی وجود دارد. شما سیاستهایی را که نسبت به زبانهای محلی هست، تبعیضآمیز تلقی میکنید با توجه به اینکه بعضا گویشوران چنین حسی را داشتهاند؟
واقعیت این است شمار زیادی از ایرانیان در جای جای این کشور زبان مادریشان فارسی نیست. این یک واقعیت است. خواهران و برادران ترک یا آذری ما، زبان ترکی دارند، بلوچها زبان بلوچی دارند، کردها به زبان کردی سخن میگویند و عربهای خوزستان زبان عربی، و همین طور مناطق و اقوام دیگر ایران. به هر حال این یک واقعیت است. از دیرباز هم همینطور بوده و پدیدۀ جدیدی نیست؛ چندهزار سال است که مردم این سرزمین با داشتن زبان مادری متفاوت از زبان فارسی، پذیرفتهاند یک زبان مشترک داشته باشند که همان فارسی بوده است.
زبان فارسی محدود به مرزهای امروز ایران هم نبوده است، در غزنه که شهری است در افغانستان امروز، فردوسی به همان زبانی شعر میگفته که قطران در آذربایجان شعر میگفته است، ببینید فاصله چقدر است. حتماً زبان محلی قطران با زبان محلی غزنه فرق میکرده اما زبان مشترک آنها فارسی بوده است.
اشتراک در زبان فارسی عامل وحدت بین همه ایرانیان بوده است؛ در واقع کسیکه میگفته من ایرانی هستم منظورش این بوده اگر بخواهم با ایرانی دیگری صحبت کنم که زبان مادریاش غیر زبان مادری من باشد، من و او به زبان فارسی صحبت میکنیم. درست مثل امروز. امروز یک ایرانی از سرخس خراسان با یک عرب در آبادان، هر دو به زبان فارسی با هم صحبت میکنند یا یک ایرانی از بندرعباس با یک ایرانی در ماکوی آذربایجان به زبان فارسی صحبت میکنند. همیشه اینطور بوده است.
زبانهای مادری و محلی جزو سرمایههای زبانی کشور ما هستند، باید وجود داشته باشند و باید ادامه پیدا کنند. سیاست جمهوری اسلامی به هیچ وجه دستکم گرفتن و از بین بردن زبانهای مادری نیست، بلکه حفظ این زبانها در کنار تقویت زبان فارسی و رسمی بودن و مشترک بودن زبان فارسی است.
دربارۀ زبان ترکی هم همینطور است. ما علاقهمند هستیم که در هر خانوادۀ ترکزبان پدر و مادرها با فرزندانشان به زبان ترکی صحبت کنند تا آنها قبل از ورود به دبستان و قبل از اینکه از خانه پا به جامعه بگذارند، زبان مادری خود را خوب یاد بگیرند. رهبر انقلاب زبان ترکی را از خانواده خود یاد گرفتهاند با اینکه ایشان استاد زبان فارسی هستند و از شعرشان و علاقهشان هم به زبان فارسی خبر دارید.
ولی گاه اتفاق افتاده خانوادهای آذریزبان با ایشان دیدار کردهاند، بچههایشان هم بودهاند، ایشان احوالپرسی کرده و از بچهها پرسیدهاند: «ترکی هم بلد هستند؟ که گفتهاند: «نه، خانواده در تهران زندگی میکردند.» ایشان به خانواده گفتهاند: «چرا با بچهها در خانه ترکی صحبت نمیکنید که ترکی یاد بگیرند؟» این نگاه نظام ماست.
امروز برای حفظ، دوام و بقای زبان ترکی در ایران میان ترکزبانها هیچ مانعی وجود ندارد. هیچکس نه میخواهد و نه میتواند مانع از سخن گفتن به ترکی با فرزندان در خانه بشود، همین واقعیت برای حفظ زبان ترکی و هر زبان محلی و مادری دیگری کافی است که شامل زبان فارسی هم میشود.
بچههای ما در تهران چگونه زبان فارسی یاد میگیرند؟ آنها هم فارسی را در خانه یاد میگیرند. ترک باشند ترکی یاد میگیرند، عرب باشند عربی یاد میگیرند، بلوچ باشند بلوچی یاد میگیرند. جمهوری اسلامی هم به این زبانها اهمیت میدهد. در صدا و سیما گاهی بیش از ۳۰ درصد اوقات شبانهروز را در استانها به زبان محلی اختصاص میدهند و گویندگان، سخنرانان، اهل منبر و حتی امام جمعهها بخشی از صحبتهای خودشان را یا همه صحبتهای خود را بر سر منبر به زبان ترکی بیان میکنند.
امروز اگر به شهر بزرگی مانند تبریز سفر کنید میبینید مردم بهراحتی و سادگی میان خودشان ترکی صحبت میکنند و در مجالس مذهبی و اجتماعاتشان به ترکی صحبت میکنند و اگر کسی از خارج از آذربایجان بیاید با او به فارسی صحبت میکنند و همه چیز طبیعی است.
بنیاد فرهنگ و هنر آذربایجان هم برای علاقهمندان زبان ترکی و متخصصان و پژوهشگرانی که دربارۀ زبان و ادبیات ترکی، آثاری تولید میکنند ایجاد شده است. خود فرهنگستان ما نیز شاخه و شعبهای در تبریز به نام «بنیاد پژوهشی شهریار» دارد که در آنجا، ما هم به زبان فارسی توجه داریم و هم به زبان ترکی، کلاس آموزش زبان و ادبیات ترکی داریم و دربارۀ زبان ترکی و زبان فارسی تحقیق میکنیم.
در جمهوری اسلامی ایران به این زبانها، یعنی به کردی و عربی و بلوچی و ترکی اجازه داده شده که به زبان خودشان کتاب بنویسند، روزنامه داشته باشند، فرهنگ لغت تألیف کنند و اجازه داده شده که در دانشگاهها زبان و ادبیات آنها هم تدریس شود؛ در دانشگاه تبریز و دانشگاه سنندج رشتههای زبان و ادبیات ترکی و زبان و ادبیات زبان کردی داریم. حتی در سمنان واحد زبان سمنانی داریم و این حق مردم و جزء فرهنگ مردم است و هیچ مانعی نیست.
بد نیست بدانید فرهنگستان هم با توجه به سیاستهای علمی و فرهنگی کشور و ضرورت ثبت و ضبط گویشهای مختلف، گروهی برای تحقیق در زبانها و گویشهای ایران دارد که استادان و پژوهشگرانی در این گروه مشغول پژوهش هستند. تا کنون بیش از ۳۰ عنوان کتاب دربارۀ گویشهای ایران در فرهنگستان منتشر شده است. مجلۀ نامۀ فرهنگستان هم تا کنون چندین ویژهنامه با عنوان «گویششناسی» منتشر کرده است که حاصل پژوهشهای اعضای هیئت علمی و پژوهشگران فرهنگستان و سایر محققان بوده است.
اتفاقاً بسیاری از استادان نامآور زبان و ادبیات فارسی از آذربایجان برخاستهاند، فرهنگستان در سال ۱۴۰۱ دیوان قطران تبریزی را منتشر کرده که آقای دکتر محمود عابدی – عضو پیوستۀ فرهنگستان- نزدیک به ۱۰ سال در تصحیح آن زحمت کشیده بودند. این دیوان چندصد صفحه است، شعری بسیار استوار، پخته و پرورده دارد که متعلق به هزار سال پیش است.
هزار سال پیش در آذربایجان یعنی زمانی که زبان مردم آذربایجان ترکی نشده بود، [زبان مردم آذربایجان قبلا زبان دیگری بوده که به آن زبان زبان آذری میگفتند و الان آذری را برای زبان ترکی به کار میبرند] و قطران در آن زمان به زبان آذری صحبت میکرده است. ناصرخسرو در سفر خود زمانی که به تبریز میرسد با قطران ملاقات میکند که در سفرنامهاش از این سفر یاد کرده است، قطران برخی از واژههای متداول گونۀ بلخی و خراسانی را که نمیدانسته از ناصرخسرو سؤال میکند.
در طول تاریخ بزرگانی در زبان فارسی در آذربایجان پیدا شدهاند که شاید از همه معروفتر در دوران ما شهریار باشد که نمونۀ یک آذربایجانی تمامعیار است. هم عشق به زبان مادری و هم عشق به زبان فارسی هر دو در شهریار دیده میشود.
امروزه فرهنگستان زبان و ادب فارسی استادان بزرگی دارد که زبان مادریشان ترکی است. از آن جمله، از همه بلندآوازهتر استاد محمدعلی موحد است که اهل تبریز است، دکتر حسن انوری که «فرهنگ سخن» ایشان یک خدمت ارزنده به زبان فارسی است اهل تکاب آذربایجان است، خانم دکتر ژاله آموزگار اهل خوی هستند و آقای دکتر نصیری اهل تبریز است، آقایان دکتر چنگیز مولایی و دکتر صدرینیا هم اهل آذربایجان هستند. اینها اعضای پیوسته و وابستۀ شورای فرهنگستان زبان و ادب فارسی هستند. اما اینکه صحبت از تأسیس نهادی به نام فرهنگستان زبان ترکی بشود جای بررسی دارد.
باید سوال کنیم، مقصود شما از اینکه چنین نهادی تأسیس شود آیا این است که جایی به وجود بیاید تا در آنجا دربارۀ زبان ترکی تحقیق شود، انتشارات داشته باشند و کار ادبی و پژوهش کنند؟ اگر چنین باشد در حال حاضر چنین مؤسسهای وجود دارد، در خود تبریز بنیاد فرهنگ و هنر آذربایجان تأسیس شده و میتواند این کارها را بکند.
تأسیس فرهنگستان برای هر امری، از شئون شورای عالی انقلاب فرهنگی است و به نظر میرسد اگر برای زبان فارسی فرهنگستان تأسیس شده، از آن جهت نیست که جمهوری اسلامی نسبت به زبان ترکی و یا کردی و بلوچی نظر منفی داشته و خواسته تبعیض قائل شود بلکه علتش این است که زبان فارسی همیشه زبان مشترک و رسمی ایرانیان بوده است، زمانی که یک زبان، زبانِ رسمی ملتی شود جنبههای حاکمیتی پیدا میکند و این جنبههای حاکمیتی باید در نهادی مشخص، مدون و مراقبت بشود. به همین دلیل فرهنگستان به وجود آمده است.
کارهایی که ما در فرهنگستان میکنیم، کارهایی از این قبیل است و مانند کارهای پژوهشی که در دانشگاههای سراسر کشور دربارۀ زبان فارسی میشود، نیست.
ما به هر امری در زبان و ادبیات فارسی نگاه میکنیم در درجۀ اول از حیث جنبۀ حاکمیتی زبان فارسی است؛ مثلا واژهگزینی امری است که جنبۀ حاکمیتی دارد به این معنا که جایی باید بگوید معادل فلان اصطلاح خارجی این اصطلاح فارسی است و آن معادل را تعیین و تصویب و تثبیت کند تا بعداً بهفرض اگر در متون حقوقی واژهای فرنگی آمد، معلوم شود که این کلمه معادل آن است یا اگر بخواهیم متنی را از فارسی به فرنگی برگردانیم معلوم شود معادل فرنگی آن واژه فارسی چیست.
اینها احتیاج به یک ثبات و پشتوانه حاکمیتی دارد و از این جهت است که برای زبان فارسی فرهنگستان تأسیس شده است. خوب است کسانی که صحبت از تأسیس فرهنگستان زبان ترکی و یا هر زبان دیگری میکنند، بگویند چه مشکلی دارند که اگر فرهنگستانی برای زبان آنها تأسیس شود، مشکلشان حل میشود؟ بنده اطمینان میدهم هیچ مشکلی وجود ندارد و در جمهوری اسلامی همۀ زبانهای مردم ایران محترم شمرده میشود.
خود من شخصاً علاقه دارم زبان ترکی را یاد بگیرم و گاهی با دوستانی که دارم و ترکزبان هستند صحبت میکنم و از آنها خواهش میکنم برایم توضیح دهند و سؤالاتم را از آنها میپرسم. پدربزرگ من ترکی بلد بود، ترکی را هم از خانواده یاد گرفته بود، شوهرخواهرم نیز آقای مهندس شافعی است که اهل مرند آذربایجان و ترکزبان است. معتقدم کسانی که در تاریخ ایران، دربارۀ تاریخ صفویه و قاجاریه مطالعه میکنند، حتماً باید با اصطلاحات حکومتی و دیوانی ترکی آشنا باشند. همین عقیده را نسبت به زبان کردی و زبانهای دیگر هم دارم. این عقیده، تنها عقیده شخص من نیست آنچه عرض میکنم، نظر شورای فرهنگستان زبان و ادب فارسی و سیاست جمهوری اسلامی و نظر رهبری این نظام است.
به قلمرو زبان فارسی اشاره کردید، از غزنه تا آذربایجان. در محدودۀ خارج از جغرافیای سیاسی امروز ایران، تاجیکستان و افغانستان هم هست؛ اخیراً نقل قولهایی از حکومت طالبان مبنی بر ممنوعیت زبان فارسی در این کشور شنیده میشود. هرچند این موضوع چیز تازهای نیست و در دورۀ اول حکومت طالبان نیز طرح میشد. پیش از دورۀ دوم حکومت طالبان محدویتها کمتر شده بود. دیدگاه شما نسبت به این تصمیم چیست و چطور میتوانیم ارتباطمان را با این قلمرو زبان فارسی و استادان زبان فارسی در این کشورها نگه داریم؟
بحث زبان فارسی فراتر از مرزهای امروز ایرانی، بحث مهم و مفصلی است، بهویژه در افغانستان و بالاخص بعد از به روی کار آمدن طالبان. البته بیمهری نسبت به زبان فارسی، در افغانستان چیز جدیدی نیست، دستکم ۱۰۰ سال است که این نغمه از آنجا شنیده میشود اما قوت و ضعف داشته حتی در دوران آقای اشرف غنی هم ما مخالفت با زبان فارسی را میدیدیم و علت خارجی آن را هم میدانستیم.
دربارۀ سیاست طالبان نسبت به زبان فارسی، حرفهای متفاوتی شنیده میشود؛ گاهی برخی از مقامات و مسئولان طالبان اظهار میکنند، بنای ما مخالفت با زبان فارسی نیست. ذبیحالله مجاهد، سخنگوی طالبان، تاجیک و فارسیزبان است، با زبان فارسی هم صحبت میکند، و بعضی از اعضای حکومت طالبان همین را دلیلی برعدم دشمنی با زبان فارسی میدانند. از سوی دیگر برخی اقدامات شنیده میشود که خلاف این است؛ مثلا اصرار بر اینکه در تابلوهای دانشکدهها و دانشگاهها حداقل در برخی مناطق فقط زبان پشتو باشد.
اخیرا از قول یکی از مسئولان طالبان ظاهرا در بلخ یا مزار گفته شده احتیاجی به زبان فارسی نداریم، بهتر است که بروند و فنون نظامی را یاد بگیرند. این حرفها نگرانکننده است. ما به عنوان فرهنگستان زبان و ادب فارسی موضوع زبان فارسی را در افغانستان تعقیب میکنیم و در پی آن هستیم که این زبان فارسی جایگاه خود را در این کشور حفظ کند.
این را هم باید بگویم زبان فارسی، زبانِ قاطبۀ مردم افغانستان است و هیچ حکومتی نمیتواند با زبان مردم خود مخالفت کند. مخالفت با زبان مردم یعنی مخالفت با مردم. زبان فارسی زبانِ اقلیتی از مردم افغانستان نیست. دوسوم مردم افغانستان یا فارسیزبان هستند و یا فارسی را خوب میدانند.
بزرگان زبان فارسی از افغانستان برخاستهاند، بیهقی تاریخ خود را که گوهر درخشندهای در نثر فارسی است، هزار سال پیش در غزنه نوشته، فردوسی شاهنامه را که سرچشمه زلال زبان فارسی است در غزنه سروده است، سنایی شاعر بزرگی که پیشرو مولانا بوده، اهل غزنه است. اینها به مردم و ملت افغانستان تعلق دارند، ما اطمینان داریم مردم افغانستان با زبان فارسی مخالفت نخواهند کرد. زبان فارسی با روح مردم افغانستان درآمیخته است و طالبان اگر خود را به ملت افغانستان متعلق میداند، با زبان فارسی مقابله و مخالفت نخواهد کرد.
در مصاحبهای که با استادان زبان فارسی کشور افغانستان داشتیم که اتفاقا بنیاد سعدی آنها را به ایران دعوت کرده بود، درباره این مخالفتها صحبت شد و این موضوع به صراحت گفته شد که «ممکن است سر چهار تا واژه، مثلا دانشجو و دانشگاه جنگ باشد اما در پهلویش همین اهل زبان دیگری، صد واژه فارسی ناب را به کار میبرند که خودشان هم نمیدانند. این واژهها از دانشجو و دانشگاه هم نابتر و فارسیتر است». و میتوان گفت حوزه واژهگزینی کشورهای افغانستان و تاجیکستان ظرفیتهای بسیاری دارند، راهکار و تمهیدی داشتهاید تا معادل فارسی در سه کشور به صورت واحد استفاده شود؟
ما فارسی رایج در افغانستان را یکی از سرچشمههای تقویت زبان فارسی میدانیم و در واژهگزینی هم معتقدیم که باید از این منبع سرشار استفاده کرد. نظیر این اعتقاد را دربارۀ فارسی رایج در تاجیکستان داریم، حتی زبان اردو را هم از حیث وجود ۶۰ درصد لغات فارسی حداقل در این زبان، یکی از منابع حفظ و تقویت زبان فارسی میدانیم. در ۲۰ سال گذشته خیلی تلاش کردیم تا با دستگاههای رسمی این دو کشور اتصال و ارتباط پایداری در حوزۀ زبان فارسی ایجاد کنیم تا بتوانیم در کار واژهگزینی همکاری مشترک داشته باشیم و سه کشور برای اصطلاحات جدید یک نوع معادلگزینی کنند.
این آرمان ماست اما متأسفانه چندان موفق نبودیم و علت آن هم بههمریختگی اوضاع افغانستان بوده است. آنجا هیچگاه با یک ثبات و آرامش اجتماعی و سیاسی روبهرو نبودهایم که سیاست روشنی در باب زبان فارسی داشته باشند و بتوانند باب همکاری رسمی را باز کنند.
در تاجیکستان وضع اندکی بهتر بوده ولی جدای همکاریهای رسمی، ما از فارسی رایج در افغانستان و تاجیکستان برای دستیابی به واژههای نو و نیرومندتر کردن زبان فارسی به صورتهای مختلف استفاده میکنیم. ما واقعیتهای زبان فارسی افغانستان و تاجیکستان را بسیار مهم تلقی میکنیم.