سوژه ملتهب رحم اجارهای در فیلم «بیمادر» و نقش پردیس عابدینی بازیگر جوان و مستعدی که در سریال آقازاده، مخاطبان بسیاری را جذب داستان کرد به خودی خود میتواند شوق گفتگو با این بازیگر را بیشتر کند. چهره تازه وارد، بیحاشیه و متواضع سینمای ایران که برخلاف نقش جنجالیاش در «آقازاده» مدام تکرار میکند «آمده در سینما یاد بگیرد و همچنان در حال آموختن است.» بیمادر نخستین تجربه بلند کارگردانی سید مرتضی فاطمی (مجری، برنامهساز و تهیه کننده تلویزیون) است که در جشنواره چهلم فیلم فجر روی پرده رفت و بازتابهای فراوانی را به دنبال داشت.
این فیلم که به تازگی روی پرده سینما رفته با داستان ملتهبی که تعریف میکند به عنوان یکی از پرفروشترین فیلمهای اجتماعی در حال اکران توجه بسیاری از مخاطبان را به خود جلب کرده است. داستان فیلم درباره دوگانهها و گاه چندگانههای انتخاب است. انتخاب هایی به ظاهر روشن و شفاف که وقتی پای دیگران به میان آید می تواند آدم ها را دچار مخاطرات اخلاقی کرده و به سقوط بکشاند.
خانم پورعابدینی بیمادر ایده جذابی دارد و در اولین روزهای اکران در شرایط رکود فیلم اجتماعی در کنار کمدیها، فروش قابل توجهی داشته نگاه خودت به عنوان یکی از اصلیترین بازیگران بیمادر به این فیلم چیست؟ این فیلم در قاب سینما توانسته حرفهایش را تمام و کمال بزند.
به نظر من بی مادر فیلم دغدغه مندی است که با توجه به همه ممیزیها و خط قرمزها تلاش کرده که موضوع رحم اجارهای و حرف مادرانی که در این جامعه تلاش میکنند شریف و آبرومند زندگی کنند را آن طور که باید و شاید در مدیوم سینما بازگو کند. البته که این موضوع و دغدغه جای کار بسیار بیشتری دارد اما قاب سینما اندازه و زمان محدودی دارد و به نظر من در همین اندازه هم به تصویر کشیده شده قابل تحسین است.
اگر تو نقش مهروز را در بیمادر نداشتی و خودت به عنوان مخاطب آن را میدیدی؟ جذب فیلم میشدی؟
من در ابتدای کار هم عاشق فیلمنامه و روند قصه شدم. به این دلیل که علاقه من در سینما ژانر درام است. فیلمهایی که حرف دل مردم را در بطن جامعه میزند و خب بسیار مشتاق و کنجکاو بودم که ببینم این قصه چه میخواهد بگوید.
فارغ از اینکه در نقش مهروز بودم یا نبودم هم این فیلم را دنبال میکردم. به هر حال سوژه اجتماعی حساسی است که کشش و جاذبه زیادی دارد حتی برای من به عنوان مخاطب. چه بسا من خیلی قبل تر وقتی خط داستانی فیلم تی تی را خواندم مشتاق بودم آن را ببینیم.
درباره سلیقه شخصیات در تماشای فیلم کمی بیشتر بگو؟ هم خارجی و هم داخلی.
فیلمهای داخلی که تقریبا فیلمی نیست که ندیده باشم و به روز همه را دنبال میکنم. از فیلمهای خارجی هم اولین انتخابم درام است. ژانر معمایی و رازآلود را هم در سینما دوست دارم. فیلم کال(Call) یکی از فیلم های مورد علاقهام است که بارها آن را دیدهام و دوست دارم.
بعد از آقازاده و درخشش تو به عنوان بازیگر تازه وارد به سینما این نخستین فیلم بلندی ست که با حضور تو به عنوان بازیگر اصلی روی پرده میرود. (البته هم در خائن کشی مسعود کیمیایی حضور داشتی و هم فیلم غریزه که هنوز اکران نشدهاست) چه ابعادی از کاراکتر مهروز در بیمادر بیشتر تو را جذب کرد؟ (زنی ستمکشیده که در دوراهی اخلاقی قرار میگیرد و...)
پررنگترین ویژگی شخصیت مهروز که مرا جذب خودش کرد. سختی و دور بودنش از کاراکتر خودم بود. من مادر نیستم. ۲۷-۲۸ ساله نیستم. یک بچه کوچک مریض ندارم و خب من رحمم را اجاره ندادهام. من در چنین موقعیتهایی هرگز قرار نگرفتهام و بسیار از من دور است. همین چالشها شخصیت مهروز را برای من جذاب میکرد. به خصوص مادرانگی مهروز که پذیرفتنش برایم ریسک بزرگی بود یا ممکن بود اغراق شده از آب درآید و یا غیر ملموس و تصنعی. اما من این ریسک رو پذیرفتم و در ۲۱ سالگی با همه وجودم آن را زندگی کردم.
خودت حالا و بعد ۲ سال که دوباره فیلم را دیدهای دلت میخواسته که طور دیگری بازی میکردی؟ اگر سکانس یا لحظه خاصی هست و دوست داری بیشتر برایمان بگو.
نه. راستش بعد ۲ سال هم که آن را میبینم هیچ سکانس و لحظهای نیست که دلم بخواهد آن را طور دیگری بازی میکردم. به هر حال مهروز شخصیتی دارد که در هیچ لحظهای اشک نمیریزد و ما گریه یا اشک او را نمیبینیم اما در برخی سکانسها چشمان من پر اشک میشد و آقای فاطمی کات میداد و میگفت پردیس اشک نه. مهروز قرار نیست اشک بریزد. در این لحظات نفسگیر انگار روح من(به عنوان پردیس) آماده گریه بود اما شخصیت مهروز این اجازه را به من نمیداد چون قصه این طور بود که این زن تا آخر نباید گریه نکند.
من نه تنها از تک تک سکانسها راضیام بلکه مهروز یکی از کاراکترهایی است که من همچنان عاشقانه او را دوست دارم و هیچ وقت نظرم درباره بازی خودم عوض نمیشود. فقط دلم میخواست سر سکانسی که مهروز سر قبر بود یک قطره اشک میریخت. کما اینکه من پشت این صحنه حسابی گریه کرده بودم و دلم میخواست حالا نه شیون و زاری اما یک قطره اشک جاری میشد که نشد و خب البته بهتر هم شد و ما گریه اصلی را آخر میبینیم.
چقدر زمان برای تمرین دیالوگها با آقای فاطمی گذاشتی و خودت چقدر انرژی روحی و روانی برای بهتر درآمدن نقش؟
ما در مجموع چهار جلسه دورخوانی گروهی و تعدادی هم جلسه تکی داشتیم ولی به طور کلی آقای فاطمی اصراری بر تمرینات مکرر نداشت و معتقد بود که بازیها تازگی خودش را از دست میدهد اما طبیعتا پشت صحنه سر دیالوگ یا بیان حس و حال با هم خیلی سر و کله میزدیم. مثلا سر همین موضوع گریه کردن واقعا برای من سخت بود و لحظاتی انگار از کنترل من خارج میشد و دوست داشتم گریه کنم اما آقای فاطمی تاکید داشت که نباید گریه کنی.
برای رسیدن به کاراکتر مهروز، نقشهای زنانه مشابه در سینمای ایران را هم دنبال کرده بودی؟
واقعیتش بعد اینکه من مهروز را انتخاب کردم دنبال دیدن نقشهای مشابه نبودم؟ نه. چون دلم میخواست این نقش را در خودم پیدا کنم. من طبیعتا با خواندن فیلمنامه و نقش مهروز در ابتدا یاد «میم مثل مادر» افتادم و همینطور «خون بازی» اما این فقط برای من یک یادآوری ساده بود نه الگو برداری و شبیه سازی. بیشتر سعی کردم این نقش را در خودم جستجو کنم. میخواستم ببینم اگر من مادر بودم در چنین موقعیتی چه میکردم؟ حتی دوست داشتم لحظات دوتایی مهروز با پسرش بیشتر بود که خب زمان فیلم اجازه نمیداد.
نگران کلیشه شدن نبودی؟ بخش مهمی از کاراکتر تو در آقازاده هم دختری رنج کشیده بود که میخواست رشد کند و به آرزوهایش برسد.
نه نگران نبودم به دلیل اینکه کاراکتر من در آقازاده با مهروز متفاوت بود. رنجی که میکشیدن هم از جنس دیگری بود. راضیه در آقازاده دختر نوجوانی بود که دلش میخواست آزاد باشد و به آروزهایش برسد. اما مهروز قصه بی مادر این جنس دردها یا آرزوها را نداشت. او با اینکه نوک انگشتش زخمی بود لوسترها را تمیز میکرد تا بتواند داروی یک میلیون تومانی برای دیالیز پسر بیمارش تهیه کند. و این دو نفر دو دنیای جدا را تجربه میکردند.
مهروز در بیمادر سکوت خاصی دارد. سکوتی که تنها سکوت نیست و سنگینی حرفهای نگفته اش مخاطب را با خودش و قصه درگیر میکند. تا چه اندازه این سکوت به سبک بازی تو بر میگردد و تا چه اندازه به کاراکتر مهروز و همفکری با آقای فاطمی؟
من همانطور که قبلا هم گفتم لحظاتی بود که من پردیس روحم گریه میکرد از رنجی که مهروز میکشید. مثلا در سکانسی که شکم مهروز بالا آمده و نزدیک زایمان است همه درگیر کارهای خودشان هستند مهروز تازه پسرش را از دست داده و تیشرت او را نوازش میکند... واقعا به سختی میشد جلوی اشکم را بگیرم. راستش را بخواهید اوایل کار این چالش را داشتم که چرا مهروز در این لحظهها هم سکوت دارد و وقتی به آقای فاطمه اعتماد کردم دیدم همه چیز درست پیش رفته است. به هر حال من فقط مهروز را میدیدم و آقای فاطمی با نگاه حرفه ای خودش سیر تکاملی قصه و کاراکترها را میدید.
شیمی خوبی بین بازی تو و امیرآقایی برقرار شده است. اگرچه در فیلم جریان مشخص عاطفی را در کلام شما نمیبینیم اما این احساس را به بیننده منتقل میکند که انگار اتفاقهایی بین شما افتاده یا این ماجرا میتواند محل بروز چنین احساسهایی حتی ناخودآگاه باشد.
واقعیت این است که میخواستیم این توجه یا علاقه کمی آشکارتر شود نه شکل زننده و زشتی پیدا کند به هر حال کاراکتر امیر آقایی در این فیلم مردی نبود که بخواهد به همسرش خیانت کند دلیل این توجه شاید بیشتر این بود که روح فرزندش در این زن دمیده شده بود و ناخودآگاه به او توجه خاصی داشت.
اتفاقا برای درآمدن این سکانسها من و امیر آقایی گفتگوهای زیادی داشتیم. برخی دیالوگها را آقای فاطمی خودش حذف کرد تا مخاطب خیلی به وضوح از این رابطه سر در نیاورد و کنجکاویها باقی بماند. ما هم طوری بازی کردیم که برداشت نهایی به عهده مخاطب باشد و حسی که بین این دو نفر بوده را همانطور که قصه ایجاب میکرد نشان داده باشیم.
لحظات سخت از دست دادن فرزند و به دنیا آمدن دوباره فرزند (مرگ و تولد دوباره) در یک زمان داستانی یکی از ابعاد پیچیده شخصیت مهروز بوده که تو به خوبی از پس هر دو برآمدی. به خصوص که سکانس زایمان در این فیلم به نوعی اولین تجربه تصویری در سینمای ایران است. دوست دارم بدانم مثلا برای لحظه تولد نوزاد با توجه به اینکه تجربه زیسته آن را هم نداشتی چه کردی؟
اول اینکه فشار خیلی زیادی را احساس میکردم چون هیچ کدام این لحظات تلخ و شیرین را تجربه نکردم. از دست دادن فرزند و غم و سوگ را شاید تجربه دیدنش را داشتم اما تولد را در هیچ زمینه تجربه نداشتم. قبل از برداشت سکانس زایمان، با مادرم در این باره صحبت کردم. درباره درد زایمان. اینکه این درد از کجا شروع میشود به کجا ختم میشود. سیر درد و زایمان به چه شکل است. متوجه شدم این درد گاهی سینوسی است و بین این دردها نفس زدنهای و تنفسهای متناوب وجود دارد.
راستش را بخواهید من برای برداشت سکانس زایمان جلوی عوامل شرم حضور داشتم اما خب من بازیگرم و هر آنچه غیر از نقش بود را عقب گذاشتم و وارد کالبد مهروز شدم و احساس کردم باید خودم زایمان کنم. همه تلاشم را هم کردم که خیلی اغراق شده نباشد که مخاطب از سر و صدا و فریاد کلافه شود. بیشتر سعیم این بود که خیلی رئال و واقعی دیده شود. برای لحظات از دست دادن عرفان هم که قبلا گفتم به هیچ وجه نباید گریه میکردم وقتی کار آف میشود و من داخل سرویس مینشستم تا رسیدن به خانه گریه میکردم. به هر حال نیاز به برون ریزی داشتم.
اگر پیشنهاد بازی در فیلمی که همچنان امیرآقایی نقش مقابلی با تو داشته باشد میپذیری؟
بله صد در صد. کما اینکه خبرهای خوبی انشالله به زودی میآید. بیمادر سومین کار من و امیر آقایی است در فیلم «خائن کشی» مسعود کیمیایی هم حضور داریم البته نقشهای مقابل هم نداریم اما در پروژه حضور داریم. امیر آقایی از بازیگران بسیار حرفهای و مهربان سینماست که اگر پیشنهاد باز با او را داشته باشم با کمال میل میپذیرم.
یکی از تک نقشهای جدی پژمان جمشیدی در سینما، نقشی ست که مقابل تو در این فیلم دارد. با او چطور کار پیش میرفت؟
پژمان جمشیدی هم یکی از بازیگران درجه یک و حرفهای سینماست که کار کردن با او لذت بخش و باعث افتخار است. من از او در این پروژه خیلی نکات را یاد گرفتم.
اگر لحظه یا خاطره به یادماندنی از زمان تولید فیلم و پشت صحنه داری خوشحال میشم بشنوم.
در جلسهای که قرارداد مهروز را برای بیمادر بستم امیر آقایی هم حضور داشت با هم گپ زدیم به من گفت این فیلم فیلم توست. به ما کاری نداشته باش. این قصه قصه مهروزه و تو میتوانی از پس آن برآیی. این حرفهای امیدبخش از طرف یک همکار برایم بینهایت دلگرم کننده بود.
لحظه دیگر هم لحظه ای بود که نوزاد را در آغوش من گذاشتند واقعا دلم نمیخواست از بچه دل بکنم و او روی تخت نوزاد بگذارم و بروم. همه گریهها و داد و ضجههای آن سکانس هم از اعماق وجودم بود. نتیجه سکوت دو سه ماهه مهروز و خودم بود. من احساس کردم شکستم سر سکانس آخر. یادم هست چشم آقای فاطمی، فیلمبردار ودیگر عوامل همه خیس بود. همه تحت تاثیر قرار گرفتند. این یکی از سکانسهای سخت بود. کاراکتر مهروز انقدر به خود برای من فشار داشت که احساس میکردم باید تراپی شوم انگار همچنان غمی داشتم که بخشی از رنج مهروز بود و با من باقی مانده بود.
به هر حال امیدوارم مردم از سینمای مستقل حمایت کنند و این فیلم را دوست داشته باشند و از تماشای آن لذت ببرند.