آفتابنیوز : آفتاب: مسعود بهنود بعد از خواندن کتاب «گوشهای از خاطرات سیدمحمود دعایی» که با محوریت خاطرات این روحانی از انقلاب و ناگفته هایی از دوران همراهی او با امام خمینی منتشر شده است دست به قلم برده و نامهای به سیدمحمود دعایی نوشته و احوال خودش را بعد از خواندن کتاب شرح داده است.
به گزارش آفتاب، در نامه مسعود بهنود به سیدمحمود دعایی که سالها است روزنامه اطلاعات را اداره می کند چنین آمده است؛
سلام و ادب خدمت جناب دعایی
القاب و آداب به کار نبردم که سخن بی پیرایه گفته باشد از صمیم دل و شمیم جان.
کتاب گوشهای از خاطرات سیدمحمود دعایی را دوست عالیقدر به من رساند که الحق بهتر نمایندهای است از جانب شما و طرز فکرتان در دیار غریب و خانه استیجاری موقتی ما. کنارش ننهادم تا تمام نشد. و تازه وقتی که نگاه از صفحاتش برگرفتم انگار که همانند فیلمی همه این سی، چهل از برابر چشمانم گذشت.
من که در جنابعالی جز صداقت و صفا سراغ نکردهام، البته که عجب نیست که از گفتههای شما هم همین به مشامم رسید. اما طرفه حکایتی شخصی هم رخ داد که چون از مرحمت شماست باید برایتان میگفتم. وقتی قرائت کتاب به پایان رسید برگشتم به صفحه شش و نامهای و گلایهای را بار دیگری خواندم. ناگهان اشکم سرازیر شد. آری غربت همچون زندان است و آدمی در آن بیش از همیشه خود نازک است و سریع التاثر، اما از چه بود این تاثر؟
اولش از ظلمی بود که بر سیدی میرفت که باور دارم ظلمی به کس نکرده است. خدایا تو شاهدی اما بعدش آرامشی در درونم حاکم شد. انگار کسی در درون گفت وقتی با کسی چون سیدمحمود دعایی چنین شود، تو چه میگویی که گلایه داری و شکایت. سعدی تو کیستی که در این حلقه کمند چندان فتاده اند که ما صید لاغریم.
من هرگز بر این گمان نبودهام که جایگاهی دارم که شاعر آن را بارگه داد دیده است وقتی در گله از سرنوشت تبهکاران را تنبه داده که جز خذلان نصیب نخواهند برد، اما همیشه گمانم این بود که روزگار به از این هم میشد با ما سر کند که نکرد. با خواندن این نامه و گلایه، انگار باران رحمتی بارید و هرچه گلایه داشتم شست و برد. و به جایش طمانینهای نشست و نوعی رضایت به داده.
گفتم اگر برای شما ننویسم گناه است. وجود ذیجود شما نخواسته و از دور هم منبع رحمت است.
خداوند همچنان که تا حالا شما را با آبرو و عزت گذاشته، همواره عمر در این مقامتان بدارد.
زیاده جسارت است.
مسعود بهنود