فارغ از کیفیت «ویلای ساحلی» نمیتوان کتمان کرد که کیانوش عیاری کارگردانی ممتاز و با کارنامهای درخشان در سینمای ایران است. چند فیلم کوتاه در سینمای آزاد اهواز، مستند مهم «تازهنفسها» و ۱۳ فیلم بلند حاصل سالها فعالیت عیاری در سینماست. البته اگر فیلمهای عیاری گرفتار توقیف و اکرانهای نصفونیمه نمیشد، شاید حالا تعداد فیلم بیشتری در کارنامهاش وجود داشت. از بین ۱۳ فیلم بلندش چند فیلمی را که مهمتر است مرور کردهایم. عیاری این روزها در بستر بیماری است و خوشبختانه خبرها از بهبود حالش حکایت دارد. برای او آرزوی سلامتی میکنیم.
تنوره دیو (۱۳۶۴)
محمدعلی پس از دو سال به زادگاهش بازمیگردد و تصمیم میگیرد با کمک عقیل، دوست دوران کودکی و پدر پیرش قنات خشکشده ده را که با حفر چاه عمیقی بیآب شده و اهالی روستا را به کوچ اجباری واداشته، لایروبی و احیا کند. اما کلبعلی که صاحب چاه است، دست روی دست نمیگذارد و تصمیم به حفر چاه عمیقی دیگری میگیرد. قضیه بالا میگیرد و کار به انتقامکشی میرسد. تقابل سنت و مدرنیته یکی از مضامین اصلی فیلم است که در فیلمنامه خیلی قوام نیافته، اما اجرای خوب عیاری باعث شده که این ضعف کمتر در فیلم به چشم آید. فیلم بینقص نیست، اما از استعدادی که میداند چطور از تکنیکهای سینمایی درست بهره بگیرد خبر میدهد.
شبح کژدم (۱۳۶۵)
محمود، فیلمساز فیلمهای هشت میلیمتری، شیفته سینماست و قصد دارد فیلمی بلند به نام «شبح کژدم» بسازد، اما بیپولی مانع بزرگی بر سر راه اوست. محمود دوستی دارد که سیاهیلشکر فیلمهای تجاری است. محمود بر تهیه هزینه ساخت فیلمش مثل فیلمنامهای که نوشته، با دوستش دست به سرقت از طلافروشی میزند. دوست محمود با پولها میگریزد و برادر محمود که به جریان سرقت مشکوک شده، به کمک محمود به تعقیب حسن میپردازد. در پایان دوست محمود جانش را از دست میدهد و برای محمود فقط دریغ و حسرت باقی میماند. یکی از مهمترین فیلمهای سینمای ایران درباره سینما و یکی از بهترین نئونوآرهای ایرانی که در روایت و شخصیتپردازی همتا ندارد.
آنسوی آتش (۱۳۶۶)
نوذر پس از آزادی از زندان به سراغ برادر خود، عبدالحمید، میرود تا سهم خود را از پولی که شرکت نفت بابت تصاحب خانه آنها پرداخته بگیرد. عبدالحمید نگهبان شرکت نفت است. نوذر به عنوان کارگر حفاری در شرکت نفت مشغول کار میشود و به آسیه، دختر لال شیرفروش، دل میبندد. عبدالحمید از علاقه نوذر به آسیه خبردار میشود و برای آنکه از شر نوذر خلاص شود، از مادرش میخواهد که دختر را برای نوذر خواستگاری کند. اما نوذر به این سادگیها دستبردار نیست. عیاری کارگردانی است که از گرمسیر جنوب میآید و در «آنسوی آتش» با ظرافت و استادی به داستان نفت و نفرت، نداری در عین دارایی و تصاحب و قدرت میپردازد.
آبادانیها (۱۳۷۱)
اتومبیل یک مهاجر جنگی مقیم تهران به سرقت برده میشود. او همراه پسرش جستجویی ناامیدکننده را برای یافتن تنها داراییاش آغاز میکنند. در این بین او با مردی آشنا میشود که به اقتضای حرفهاش میتواند وی را در ردیابی اتومبیل مسروقه کمک کند. طی این جستجو، برنا، پسر مرد، نیز در پی یافتن عینک گمشدهاش است. جستجوی همزمان پدر و پسر مسائلی را ایجاد میکند. «دزد دوچرخه» سینمای ایران همانقدر که الگوی اصلیاش در پا گرفتن نئورئالیسم در سینمای ایتالیا اثر داشت، نتوانست در دورهای که نمایش تیرهروزیهای اجتماعی در فیلمها تحمل نمیشد، در سینمای ایران اثر بگذارد. ما قدرت فیلم در رویکرد واقعگرایانهاش در نمایش روزگار تلخ فرودستان بیمانند است.
بودن یا نبودن (۱۳۷۷)
دختر جوانی به نام آنیک نیاز شدید به پیوند قلب دارد. او به همراه پزشکش به بیمارستانی میرود که پسر جوانی به نام امیر را که دچار مرگ مغزی شده به آنجا آوردهاند. از آنجا که خانواده پسر مرگ فرزندشان را قبول ندارند، تلاشهای دکتر برای راضی کردن آنها به اهدای قلب فرزندشان به نتیجه نمیرسد. آنیک برای گرفتن رضایت خود را به زحمت به خانه امیر میرساند و دچار حمله قلبی میشود و اعضای خانواده امیر او را به بیمارستان میرسانند. سرآخر، خانواده امیر با پیوند موافقت میکنند و پس از مراسم خاکسپاری پسر جوانشان با دسته گل به سراغ آنیک که عملش با موفقیت انجام شده میروند. فیلمی انسانی و پر از لحظات عاطفی اثرگذار که با توجه به پخش از تلویزیون در شناساندن موضوع مرگ مغزی به جامعه نقش مهمی داشت.
خانه پدری (۱۳۸۹)
ملوک، دختر جوان خانوادهای سنتی، به دلایل ناموسی به دست پدرش کلبحسن کشته میشود. برادر کوچک ملوک به نام محتشم به دستور پدرش قبری در زیرزمین حفر میکند تا برای پاک کردن ننگ و حفظ آبروی خانواده، ملوک را دور از چشم مادر و خواهرانش بکشند و در آنجا دفن کنند. صحنه کشته شدن ملوک به دست پدر و با معاونت ناخواسته برادرش یکی از قدرتمندترین صحنههای تاریخ سینمای ایران است. همین صحنه هم بود که نمایش فیلم را تقریبا غیرممکن کرد و فیلم مدتها در محاق توقیف ماند و بعد از چند سال هم اکران شد، خیلی کوتاه روی پرده ماند. عیاری این صحنه را کلیدیترین صحنه فیلم میدانست و به هیچ ترتیبی حاضر به حذف آن نشد.