کد خبر: ۸۸۹۳
تعداد نظرات: ۷ نظر
تاریخ انتشار : ۱۶ مرداد ۱۳۸۴ - ۲۱:۳۴
گزارش كامل

سخنراني پر سر و صداي سروش در پاريس

آفتاب‌‌نیوز : وي درباره ديدگاه شيعيان درباره ولايت و اين‌که اين ديدگاه، تعارض آشکار با خاتميت پيامبر(ص) دارد، گفت: اول خصلت، ولايت است يعني آن خصوصيتي که در پيامبر بود ادامه پيدا مي‌کند و با مرگ پيامبر، پايان نمي‌پذيرد آن هم در افراد معين نه در همه افراد. در ميان شيعيان، اين اولياي الهي، نام برده شده‌اند همانها که امامان شيعه ناميده مي‌شوند و نيز شخصيتي كه به اين افراد داده شده، تقريبا برابر با شخصيت پيامبر است که مي‌توانيم بگوييم مفهوم خاتميت پيامبر را دچار تزلزل کرده است.

وي افزود که: اين نکته بسيار مهمي است که ما چه شيعه باشيم يا نباشيم، بايد تکليفمان را با آن مشخص بکنيم. قرآن به وضوح مي‌گويد که پيامبر اسلام، خاتم النبيين است اما شيعيان، مقام و منزلتي که به ائمه خودشان بخشيده‌اند، تقريبا مقام و منزلتي است که پيامبر دارد و اين نکته‌اي است که نمي‌توان به سهولت از آن گذشت، يعني مفهوم خاتميت در تشيع، مفهوم رقيق‌شده و سستي است. زيرا امامان شيعه، حق تشريع دارند حال آنکه اين حق انحصارا حق پيامبر است.

به اعتقاد سروش، اين نگاه يعني اعتقاد به مهدويت، همه چيز را به آينده حوالت مي‌دهد و از پرداختن به مصالح عامه در شرايط کنوني فاصله مي‌گيرد.

سروش با اشاره به ديدگاه اقبال لاهوري که تمامي روايات مربوط به مهدويت را نادرست دانسته و در اين باب از «ابن خلدون» پيروي کرده است، در شرح ناسازگاري اعتقاد به مهدويت و نگاه واقع‌بينانه به سياست و مصلحت عامه گفت: نزد شيعيان، هر حکومتي حتي همين جمهوري اسلامي که خودش را حق مي‌داند، آب و جاروکننده آن حکومت جهاني بوده و مقدمه‌اي است براي آن ظهور نهايي و جنبه موقت دارد و بيش از آن‌که رعايت مصلحت عامه را بکند، زمينه‌ساز آن وعده نهايي است. خيلي شبيه آن چيزي که در اسرائيل مي‌گذرد و از اين جهت مشابهت‌هاي زيادي دارد. اسرائيلي‌ها در واقع بنايشان را بر همين گذاشته‌اند که در آخرالزمان مسيح مي‌آيد و در آن موقع بيت‌المقدس بايد آماده شده باشد براي آن دوران و يهودي‌ها دارند زمينه‌سازي مي‌کنند بازگشت مجدد مسيح را.

سروش افزوده است: حکومت‌ها دو نوع بيشتر نمي‌توانند باشد؛ يا حکومتي هستند که مال مردم هستند و مصالح کنوني مردم را تأمين مي‌کنند يا حکومت‌هايي که نهايتا براي تحقق يک موعودي در آخرالزمان عمل مي‌کنند و رسالت اصلي‌شان را آن مي‌دانند.

وي سپس با تأکيد بر تعارض ديدگاه‌هاي شيعه درباره ولايت و مهدويت با مسئله دمکراسي چنين نتيجه‌گيري مي‌كند كه: يک تعارضي چنين است که بين انديشه دموکراتيک با انديشه مهدويت و رقيق کردن خاتميت آشکار مي‌شود.

اين نظرات سروش، موجي از احساسات مخالف و موافق را برانگيخته و برخي آن را شاهدي متقن در جهت شك آوري سروش در ولايت امامان شيعه و مهدويت خوانده اند، در حالي كه موافقانش، اين نظرات دليل ترديدي وي نسبت به تشيع ندانسته و مي گويند اين نظرات مشابه نظرات مهندس بازرگان است كه از منظري ديگر در كتاب "آفات توحيد" آورده است. 

از جهت داوري دقيقتر، آفتاب متن كامل گزارش اين سخنراني را عيناً به نقل از انجمن اسلامي دانشجويان پاريس، مي آورد.

دكتر عبدالكریم سروش روشتفكر و متفكر برجسته روز دوشنبه بیست و پنج ژوئیه به دعوت انجمن اسلامی دانشجویان پاریس در محل آمفی تئاتر دانشگاه سوربن به ایراد سخن پرداخت. در این جلسه كه جمعی از ایرانیان و دانشجویان حضور داشتند دكتر سروش در ادامه سخنرانی چند ماه پیش خود در خصوص رابطه اسلام و دموكراسی به بیان نسبت میان تشیع و مردم سالاری پرداخت .

دكتر سروش در ابتدا گفت: اكنون در ایران حكومتی برپا است كه مبتنی بر تعلیمات شیعی حكومت می كند و فقیهان و شخص ولی فقیه و حاكم بالفعل تكیه بر نیابت امام زمان زده است و از جانب او حكومت را اداره می كند و از جانب او دستی از آستین قدرت بدر می آورد. قداستی برای حكومت وقدرت قائل است كه برای سایر حكومتهای غیر دینی قائل نیستند. سخن در سطح تئوریك رابطه میان تشیع و دموكراسی است. تشیع شاخه ای در مقابل اسلام نیست بلكه تشیع و تسنن دو تفسیر از اسلام هستند. بدون آنكه بخواهیم یكی را بر دیگری ترجیح بدهیم تعدادی از صحابی پیامبر برداشتی از ایشان داشتند كه اقلیتی به نام تشیع را پایه گذاشتند و بخش دیگری از صحابی برداشت دیگری داشتند كه اهل سنت نام گرفت. هشتاد و پنج تا نود درصد مسلمانان سنی مذهب هستند وشیعیان اقلیت هستند.

دكتر سروش آنگاه با اشاره به مباحث طرح شده در سخنرانی قبلی خود در پاریس افزود: دو دوران را پشت سرگذاشتیم، یك دوران آنكه سخن از اسلام انقلابی می گفتند و متفكران ما وشاید روشنفكران ما و در صدر آنها مرحوم شریعتی بدنبال آشتی دادن اسلام و انقلاب بودند كه الحق توفیق عملی پیدا كردند. ما اكنون این دوران را پشت سر گذاشتیم و دوره مبازات چپ و ضد كاپیتایستی انقلابها ظاهرا بسر آمده است و ارزش آكادمیك و مطالعاتی پیدا كرده و نقش پیشین خودش را در عرصه اجتماع ندارد.

یك دوره دیگری را نیز پشت سر گذاشتیم كه در آن عده ای در كشورهای عموما اسلامی عربی و كمتر در كشور ما بدنبال استخراج دموكراسی از اسلام بودند یعنی می خواستند بگویند همان چیزی كه در مكاتب لیبرال دموكراسی هست می توان از تعالیم اسلامی بیرون آورد و استخراج كرد. تعالیم ابولعلی مودودی و همچنین مرحوم بازرگان در میان ما بدنبال چنین مفهومی بودند بطور مثال آنگاه كه قرآن از شورا سخن گفته ایشان از آن مجلس شورا و پارلمان برداشت می كردند و آنگاه كه سخن از بیعت به میان می آمد حمل بر مفهوم انتخابات می كردند. می خواستند بگویند ما با داشتن مكتب اسلام به مكاتب دیگر نیازی نداریم . این همان نگاه ماكسیمالیتسی به دین است كه در صدر اسلام می گفتند حسبنا كتاب الله. امروز این دوران را نیز پشت سر گذاشته ایم و من به جرئت می توانم بگویم اقلیتی از روشنفكران مسلمان و متفكران جهان اسلام ایران و عرب و تركیه و غیره اكنون در این فكر هستند كه مبانی بنیادین دموكراسی را از اسلام استخراج بكنند. كم و بیش ما به اجماعی رسیده ایم كه اجماع میمونی است كه به ما می گوید آن كار ناشدنی است و محكوم به شكست است اقلا در ایران چنین است و راه باطلی را كه می رفتیم فرونهادیم. كوششها به جانب دیگری معطوف شده است. نسبت میان اسلام و مردم سالاری در سطوح بالاتری دنبال می شود ، كار پیچیده تر شده است و بهتر می توانیم راه را ببنیم. اكنون باید به جاده اصلی برگردیم، جاده اصلی چیست؟ جاده اصلی تشخیص منفی است یعنی پاره از اندیشه ها را نباید دنبال كرد و اینكه برخی راهها بدنبال سراب است.

سروش در ادامه سخنرانی خود به تشریح ماهیت تمدن اسلامی پرداخت و افزود: تمدن اسلامی را باید تمدن فقه و حقوق بدانیم نه تمدن فلسفی . این فقیه پروری یك ذهنیت قانونگرا و قانون اندیش به تمام مسلمانان داده است كه در واقع یك ذهن تكلیف اندیش به مسلمان داده شده است . مسلمانان در تمام زمینه ها باید به مقررات شریعت توجه نمایند، هنگام كار، استراحت ،استحمام ،خوردن و آشامیدن و سایر امور.

سروش در تبیین وجه فقه پروری تمدن اسلامی و اثرات آن گفت: فقه یك دانش تكلیف اندیش است اما سخنی از حقوق در آن به میان نیامده است. سن بلوغ ، سن تكلیف هم گفته می شود اما هیچ سخن از سن حقوق به میان نمی آید. نمی گویم مفهوم حق از فقه غائب است اما كفه تكلیف بر حقوق در فقه میچربد. در حالی كه جهان جدید آدمی را موجودی محق تعریف می كند. در واقع مقررات فقهی ما مقررات به معنی تكلیف بوده و هست و نه مقررات به معنی حقوق پس باید اینجا یك موازنه ای بین حق و تكلیف ایجاد شود. ما باید این توازن را برقرار كنیم.

سروش سخنرانی خود به ذكر وجوه متمایز شیعه و سنی پرداخت و گفت : تشیع مشتركات زیادی با اهل تسنن دارد اما در اینجا باید به اختصاصات آن توجه نمود. دو مفهوم كلیدی خصوصیتی به تشيع می دهد كه با آن درجه از غلضت در جهان تسنن وجود ندارد. اول خصلت ولایت است یعنی آن خصوصیتی كه در پیامبر بود ادامه پیدا می كند و با مرگ پیامبر پایان نمی پذیرد آنهم در افراد معین نه در همه افراد . در میان شیعیان این اولیاء الهی نام برده شده اند همانها كه امامان شیعه نامیده می شوند و نیز شخصیتی به این افراد داده شده تقریبا برابر با شخصیت پیامبر كه می توانیم بگوئیم مفهوم خاتمیت پیامبر را دچار تزلزل كرده است. این نكته بسیار مهمی است كه ما چه شیعه باشیم یا نباشیم باید تكلیفمان را با آن مشخص بكنیم. قرآن به وضوح می گوید كه پیامبر اسلام خاتم النبیین است اما شیعیان مقام و منزلتی كه به ائمه خودشان بخشیده اند تقریبا مقام و منزلتی است كه پیامبر دارد و این نكته ای است كه نمی توان به سهولت از آن گذشت، یعنی مفهوم خاتمیت در تشیع مفهوم رقیق شده و سستی است. زیرا امامان شیعه حق تشریع دارند حال آنكه این حق انحصارا حق پیامبر است.

سروش آنگاه به بیان منابع فقه نزد شیعه و سنی پرداخت و گفت : ابوحنيفه اعتقاد داشت كه كل احادیث صحیح از پیامبر به بیست حدیث نمی رسد و یك دانش فقه به این عظمت بر اساس هفده حدیث از پیامبر و آیات قرآن كه آنهم در زمینه های فقهی بسیار محدود هستند بنا نهادند در واقع منبع دیگری وجود نداشت قرآن به علاوه روایات موثق از پیامبر. به همین دلیل فقه اهمیت زیادی پیدا كرد.

اما وضع در شیعیان متفاوت بود و منابع نزد ایشان بسیار نامحدود و بی پایان بود یعنی وقتی از امام حسین(ع)، امام جعفر صادق(ع) و امام باقر(ع) روایتی را می شنیدند یعنی خود پیامبر گفته بود. از نظر شیعیان اما م صادق(ع) و سایر ائمه فقها نیستند و رأی فقهی نمی دهند كلماتی می گویند كه عین حكم الهی است و همان رفتار با آن می كنند كه با كلمات پیامبر و قرآن می كنند، هیچ فرقی از این جهت وجود ندارد. البته شیعیان نمی گفتند كه امامان شیعه مورد و محل وحی قرار می گیرند ولی تعبیری دیگر بكار می برند و می گویند اینها محدث و مفهم هستند یعنی یك جوری حقایق را به ایشان می فهمانند آن شكلش را نمی گفتند اما اسم وحی هم نمی آوردند برای اینكه متمایز بشوند از پیامبر اما شأن و مرتبتی كه برای امامان شیعه قائل بودند دقیقا همان شأن پیامبر بود یعنی مقام عصمت قائل هستند درست مثل پیامبر و سخن ایشان همردیف كلام پیامبر و قرآن می باشد. بدلیل آنكه ایشانرا حاملان ولایت الهی می دانند. اهل سنت هر حرمتی هم برای ابوحنیف قائل باشند وی را معصوم نمی دانند و ویرا حامل ولایت الهی نمی دانند و هرگز اورا مصون از انتقاد و اعتراض نمی دانند. غزالی منتقد ابوحنیفه بود و سخن ماندگاری گفت كه ما باید همیشه آنرا به یاد داشته باشیم. غزالی گفت: تا آنجائی كه سخن قرآن و پیامبر است هرچه گفتند روی چشم بنده اما از پیامبر كه پائین آمدید "هم رجال و نحن رجال" آنها برای خودشان كسی بودند و ما هم برای خودمان كسی هستیم آنها برای خودشان حرفی دارند و رأیی دارند و ما هم حرف و رأیی داریم آنها را به رخ ما نكشید كه مثلا ابو حنیفه چنین گفته شما دهانت را ببند، چرا؟ او صاحب اجتهاد بود و ما هم به قدر خودمان فكر می كنیم و صاحب اجتهادیم وعقلا و منطقا از نظراتمان دفاع می كنیم.

این یك تفاوت اساسی بین شیعان و اهل سنت است در مسئله ولایت و تعارض آن با مفهوم خاتمیت . این دركی كه شیعیان خصوصا الان در این شیعه غلو آمیزی كه در ایران هست این دركی كه از ولایت دارند واقعا نفی كننده خاتمیت است. در ایران ما یك شیعه غالی یعنی اهل غلو داریم همان كه مرحوم شریعتی می گفت شیعه صفوی و یك تفكر اخباری كه اسم اجتهاد برده می شود اما چیزی جز تقلید در حوزهای علمیه به چشم نمی خورد.

تفاوت دیگر مفهوم مهدویت است كه دنباله همان امامت و ولایت است. شیعیان اعتقاد دارند یكی از امامانشان همچنان زنده است و به نحوی در كارها حضور دارد. عوام اعتقاد دارند مجتهدین زیر عنایت آن امام غائب هستند و توسط او هدایت می شوند و از خطا نگه داری می شوند حتی اگر كسی به مسند مرجعیت رسید حتما نظر امام غائب با مرجعیت وی بوده است. الان در نزدیكی شهر قم روسنایی است به نام جمكران كه بر اساس یك خوابی كه كسی دیده و امام زمان گفته كه من در آنجا گاهی حضور دارم مسجدی بنا شده است. این مسجد سالها است كه محل زیارت شیعیان است پس از انقلاب توجه بی سابقه ای به آن مسجد شد تا حدی كه خود قم تحت الشعاع این مسجد قرار گرفته است. چاهی در این مسجد هست كه مردم نامه ها و عریضه های خودشان را برای آنكه بدست امام زمان برسد در آن چاه می اندازند، اخیرا شنیدم این چاه پر شده است ، این كار عوام شیعه است. البته وقتی می گویم عوام شیعه ، علمای شیعه را هم جزو همین عوام می شمارم. زیرا اینها هم پیروی عوام می كنند و هم عوام این كارها را از ایشان یاد می گیرند. شما فكر نكنید هركسی معمم است و روحانی است جزء خواص هست نه اینطور نیست. اینها جزو عوام هستند منتها عوامی كه گاهی امر بر خودش مشتبه می شود و گمان می كند عوام نیست و در جهل مركب است. مرحوم مطهری می گفت روحانیت ما عوامزده است ، بنده معتقدم اینطور نیست ، روحانیت ما عوامزده نیست عوام است. عوامزده یك لغت محترمی است یعنی كسی كه خودش عوام نیست ولی گرفتار عوام است در حالیكه عوام گرفتار اینها هستند.

در هرحال نزد شیعه دوران طلائی تمدن اسلامی وقتی خواهد بود كه آن امام غائب ظهور بكند و یك حكومت جهانی ایجاد بكند. البته همانطور كه به یاد دارید یكی از شعارهای جمهوری اسلامی از ابتدا این بود كه این نظام برپا شده است تا مقدمات ظهور آن امام غائب را برپا بكند و این پرچم را به صاحب اصلی او بسپارد. فقهای شیعه هر حكومتی فارغ از آنكه عادلانه باشد یا نباشد را غاصب می دانند.

دكتر سروش سپس برای تبیین بحث خود به یكی از آثار اقبال لاهوری اندیشمند مسلمان اشاره نمود و گفت: اقبال لاهوری كتابی دارد به نام" احیای فكر دینی در اسلام" فصل پنجم این كتاب در مورد نبوت است كه پیامبر چه می كند و خلاصه حرفش این است كه ختم نبوت به دلیل ظهور عقل استقرائی بشر است. تا قبل از ظهور عقل استقرائی پیامبران ظهورشان لازم بود. اما همینكه مردم عاقل و بالغ شدند از حضور پیامبران بی نیاز شدند. ختم نبوت یعنی اینكه دیگر كسی حامل وحی از سوی خدا نیست و دیگر كسی اتوریته كلام پیامبر را ندارد. اقبال در شعر معروفش می گوید:

...چراغ خویش برافروختم كه دست كلیم  /  در این زمانه نهان اندر آستین كردند

اقبال می گوید كه در زمانه ما چراغ كلیم در آستین مانده است و دیگر بیرون نمی آید و ما از چراغ كلیم الله نور نمی گیریم بلكه چراغ خودمان را باید روشن كنیم. اقبال در آن كتاب خودش می گوید : ختم نبوت یعنی آنكه ما رها هستیم از الهام آسمان، یعنی دیگر كسی نیست كه بیاید و بگوید من از جانب خداوند با شما سخن می گویم فلذا روی حرف من حرف نزنید عقل نقاد و عقل استقرائی وقتی آمد در وحی بسته شد. در ادامه این بحث اقبال به مهدویت اشاره می كند كه البته این بخش از كتاب اقبال به فارسی ترجمه نشده است. در همین بخش پایانی فصل پنجم اقبال به مهدویت اشاره می كند. اقبال در این بخش از كتاب خودش از ابن خلدون تقدیر می كند كه وی تمامی روایات مربوط به امام غائب را نقل و سپس رد كرده است و می گوید چنین چیزی نداریم. اقبال ، ابن خلدون را تحسین می كند و می افزاید : اگر قرار باشد یك مهدی بیاید كه همان اتوریته پیامبر را داشته باشد ما از فوائد خاتمیت بی بهره می مانیم. زیرا فلسفه خاتمیت این است كه با خاتمیت آدمیان به رهائی می رسند اما اگر شما بگوئید كه یك پیامبر صفت دیگری در آخرالزمان خواهد آمد كه همان اتوریته پیامبر را خواهد داشت آنگاه آن رهائی تحقق نخواهد یافت. فلذا این سئوال و پرابلم از شیعیان باقی است كه مهدویت را چگونه با اندیشه رهائی و دموكراسی می توان جمع كرد؟

نزد شیعیان هر حكومتی حتی همین جمهوری اسلامی كه خودش را حق می داند آب و جارو كننده آن حكومت جهانی است، مقدمه ای است برای آن ظهور نهائی و جنبه موقت دارد و بیش از آنكه رعایت مصلحت عامه را بكند زمینه ساز آن وعده نهائی است. خیلی شبیه آن چیزی كه در اسرائیل می گذرد و از این جهت مشابهتهای زیادی دارد . اسرائیلی ها در واقع بنایشان را بر همین گذاشته اند كه در آخرالزمان مسیح می آید و در آن موقع بیت المقدس باید آماده شده باشد برای آن دوران . و یهودی ها دارند زمینه سازی می كنند بازگشت مجدد مسیح را. حكومتها دو نوع بیشتر نمی توانند باشد ، یا حكومتی هستند كه مال مردم هستند و مصالح كنونی مردم را تأمین می كنند یا حكومتهایی كه نهایتا برای تحقق یك موعودی در آخرالزمان عمل می كنند و رسالت اصلی شان را آن می دانند.

چنین است كه بین اندیشه دموكراتیك با اندیشه مهدویت و رقیق كردن خاتمیت یك تعارضی آشكار می شود. من سرنوشت آقای بازرگان را مصداق این تعارض باطنی می دانم. بازرگان كه اولین نخست وزیر ج ا ا بود كاملا كسی بود كه در غالبهای سكولار به حكومت و قدرت می اندیشید، یعنی قدرت غیر مقدس و حكومتی كه آمده تا كار مردم را راه بیاندازد راه بسازد ، پل بسازد ، سد بسازد ، كارخانه بسازد و... ایشان در كانتكسی نخست وزیر شد كه آنها كارشان و خودشان را مقدس می دانستند و خودشان را زمینه ساز یك موعود نهائی آخرالزمان می دانستند و....  یك دیدی كه به مصلحت عامه می اندیشید و یك دیدی كه به زمینه سازی برای یك موعود تاریخی می اندیشد خیلی با هم تفاوت داشتند و جمع آندو ناممكن است.

دكتر سروش در پایان سخنرانی خود نتیجه گرفت كه تكیه بر عنصر قانون سالاری در تمدن اسلامی راه ما را به دموكراسی بسیار نزدیك خواهد كرد و آنچه كه كم داریم مفهوم حق است كه آنرا هم از طریق جهاد فرهنگی باید وارد این بدنه عظیم تمدنی بكنیم. 

سروش در ادامه به سئوالات حضار پاسخ گفت.
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
انتشار یافته: ۷
مهدی
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۱:۲۱ - ۱۳۹۵/۱۱/۱۱
0
3
پناه می برم به خدا.
پاسخ ها
صادق
| Iran, Islamic Republic of |
۱۰:۵۱ - ۱۳۹۷/۰۳/۲۶
حتما پنا ببر
علی
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۷:۴۳ - ۱۳۹۵/۱۱/۲۶
4
1
جواب این مرد به ظاهر دکتر را یه بچه هم میتواند بدهد...
تنها با حدیث ثقلین
محمد
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۳:۲۶ - ۱۳۹۶/۰۳/۲۶
1
3
بحث جالبي بود جاي تامل دارد. البته اگر واقعا به دنبال حقيقت باشي و از اينكه باورهاي قبلي تو را شخم بزند نترسي. كار بسيار مشكلي است
mehran
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۲:۱۷ - ۱۳۹۶/۰۷/۰۶
0
4
عالي بود
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۲:۵۸ - ۱۳۹۷/۰۶/۲۳
1
2
عقل و منطق چه می گوید.با حدیث این وان که نمی توان ساختمان فکری خود را بنا نهاد.سروش چون حرف عقلانی میزند مغصوب عوام سواران است
س ع
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۰:۳۳ - ۱۳۹۷/۱۱/۱۴
0
3
حرف هایش عاقلانه است
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین