روزنامه همشهری نوشت: بخشهای مهم این مطلب را در ادامه میخوانید: قدیمها در تهران برخی بزنبهادرها ابتدای دعوا و جدل خودزنی میکردند. همان ابتدا یکی به خود میزدند تا طرف مقابل بترسد و عقبنشینی کند. این استدلال برای رأیندادن هم از ایندست است. مثل اینکه شاگردی به معلمش بگوید اگر اصلاح نشوید، درس نمیخوانم. خب، چهکسی ضرر میکند؟
ضرر اول را خود فرد میبیند. آنکه رأی نمیدهد، در اصل رأی میدهد؛ رأی به سه چیز؛ رأی برای وکالت به دیگری تا جای او انتخاب کند، دوم رأی به انتخاب او و سوم رأی به شرایطی که در آینده اتفاق میافتد. پس رأیندادن، خودش رأی است با این تفاوت که امکان اعتراض به آینده را از دست میدهد.
فارغ از خودزنی فردی و جمعی، فرض کنیم فردای انتخابات نظام تصمیم میگیرد بهخاطر قهر یک جماعتی خودش را اصلاح کند. حالا نخستین سؤال ساده این است که خب. چه باید کند؟ دقیقا چه چیز را باید اصلاح کند؟ قهرکنندهها سلبا میگویند چه نمیخواهند، اما چهکسی قرار است ایجابا بگوید که چه میخواهند؟ آیا نباید یک نمایندهای با هر میزان اشتراک عقیده، ولو حداقلی وجود داشته باشد تا مطالبات آنها را دنبال کند؟
خلاصه اینکه اگر فکر میشود با قهر میتوان پروژه اصلاح را جلو برد، باید به این نیت اصلاحی آفرین گفت؛ اما واقعیت این است که نتیجهبخش نخواهد بود.