این اولین واکنش مسعود پزشکیان به دیدگاههای مردم دربارۀ نخستین برنامۀ تلویزیونی اوست و از این منظر قابل توجه که به جای آن که اصطلاحاً گارد بگیرد یا درصدد توضیح و توجیه پارهای انتقادات برآید بر ضرورت «شنیدن» تأکید ورزیده است. کاربهدستان ما طی این سالها عادت کردهاند خودشان حرف بزنند و دیگران گوش بکنند و اگر هم «شنیدن»ی بوده در غالب مواقع جنبۀ صوری داشته و منولوگ بر دیالوگ چربیده است.
این حجم از میل به سخنرانی و تکگویی و تحسینطلبی شاید سبب شده هر جا تریبونی برپا کنند و جماعت را برای شنیدن و به تأیید سر تکان دادن گرد آورند. این در حالی است که مردم میخواهند حرف بزنند و قرار نیست تنها شنونده باشند و دلیل این همه استقبال از فضای مجازی و شبکههای اجتماعی در ایران همین است که صداوسیمای رسمی، صداوسیمای همۀ مردم ایران نیست.
نگاه کنید به همین مجریان تلویزیونی که برای برنامههای انتخاباتی برگزیده شدهاند. چقدر خشک و رسمی پرسشهای تکراری و کلیشهای را طرح میکنند مبادا که به جایی بربخورد یا نان خودشان آجر شود و به جای اینکه صدای مردم باشند در پی اجرای خواست بالادستی خود هستند. اگر هم گاهی از مردم گفته میشود مراد معدود موافقانیاند که اینجا و آنجا تجمعی اندک برگزار میکنند و نوشتههای ازپیش آمادهشده را در دست میگیرند حال آنکه مردم واقعی از کنار آنها عبور میکنند و همه شبیه هم نیستند.
شاید گفته شود آنچه پزشکیان نوشته «تبلیغاتی» است و تعارفی متناسب با ایام انتخابات که نباید جدی بگیریم. اگر با پیشینۀ او سازگار نبود این سخن درست بود، ولی هر جا که بوده کوشیده بیشتر گوش باشد تا زبان و وقتی هم زبان گشوده آنچه را که شنیده با دیگران در میان گذاشته و گاه فریاد برآورده است.
از منظری دیگر اگر تنها یک ادعا باشد و به قصد جلب و جذب آرا رقیبان هم بگویند. اما رقیبی که صدای مخالف را برنمیتابد و در این چند روز حاضر نشده توضیح دهد به حبس افتادن منتقدان به شکایت او ربط دارد یا نه چگونه میتواند خود را گوش شنوا و پذیرا معرفی کند؟ یا دیگری که روزنامۀ متعلق به همۀ شهروندان را به تریبون اختصاصی حامیان تبدیل کرده چگونه میتواند ادعا کند به همه گوش میدهد درحالیکه سخن مخالف او را به خشم میآورد و برنمیتابد؟
شنیدن، آدابی دارد و اگر غالب کاربهدستان ما تا این اندازه درصدد کنترل فضای اطلاعرسانی برآمدهاند به این خاطر هم هست که دوست دارند خودشان حرف بزنند نه دیگران. هنر پزشکیان این است که حرفهای مهم و جدی را به زبان ساده و با لحن آشتیجویانه بر زبان میآورد. از او که به طرح صیانت (محدودیت فضای مجازی) رأی نداده میتوان پذیرفت که بگوید «من گوش شنوای شما در فضای مجازی هستم»، اما اگر آنان که بهدنبال محدودیت با مدعای صیانت بودهاند چنین داعیهای طرح کنند با این پرسش روبهرو خواهند شد که چگونه؟ با بستن و با اسم رمز صیانت؟!
واکنش پزشکیان در عین سادگی مدرن است. چون برای شنیدن صدای مردم نیاز نیست افراد را در جای خاصی گرد آوری. میتوان در فضای مجازی هم شنید و پاسخ داد. او نشان داده اهل فلسفهبافی نیست وگرنه میتوانست دستکم برای آراستن سخن خود این جملۀ مشهور و ضربالمثلشدۀ ژان ژاک روسو را بیاورد که «صدای مردم، صدای خداست» یا از شعر سهراب مدد بگیرد که «صدا کن مرا! صدای تو خوب است.»
قصه، اما بر سر صدا نیست. دربارۀ شنیدن است. مردم ایران در این سالها بسیار شنیدهاند، ولی دوست دارند خودشان حرف بزنند و دیگران بشنوند.
در فیلم «سگکُشی» بهرام بیضایی و در صحنۀ بهیادماندنی «سنگستانیها» وقتی گلرخ کمالی (با بازی مژده شمسایی) فریاد برمیآورد بر او خرده میگیرند که چرا مثل دیگر زنان گریه سرنمیکنی و او پاسخ میدهد: ما گریههامان را کردهایم، اکنون وقت فریاد است.
حالا حکایت ماست. در این همه سال بسیار گفتهاند و بسیار شنفتهایم. اکنون، اما وقت آن است که مردم – همۀ مردم و نهفقط مردم در تعریف صداوسیما - بگویند و کاربهدستان بشنوند.
اینکه مسعود پزشکیان آمادۀ شنیدن صدای مردم است مغتنم و نیکوست، اما کافی نیست، زیرا هم باید صدای مردم را بشنود و هم صدای مردم باشد؛ چراکه صدای مردم صدای خداست…