در جامعه امروز ایران، خشونت چه وضعی دارد و خشونتگران و خشونتدیدگان چه کسانیاند؟ این مهمترین سوالی است که تعداد زیادی از جامعهشناسان، حقوقدانان و کارشناسان علوم سیاسی در «سمپوزیوم ملی علیه خشونت» دور هم جمع شدند تا به آن و بسیاری از دیگر سوالها در این باره پاسخ دهند. بررسی ابعاد خشونت در ایران امروز، موضوع اصلی این سمپوزیوم بود و شرکتکنندگان در آن سعی کردند آخرین وضعیت خشونت در این روزهای ایران را بهطور دقیق بررسی کنند.
عباس نعیمیجورشری، مدیر علمی و اجرایی سمپوزیوم بهعنوان سخنران آغازین این نشست گفت که جامعه ایران در دوره معاصر فرازوفرودهایی تجربه کرده است که بسیاری از آنها متصف به خشونت بودهاند. تحولات جاری ایران در سالهای اخیر نیز همواره وجهی از خشونت را پررنگ کرده است. پژوهشهای اجتماعی بر این موقعیت صحه میگذارند؛ یعنی نمونههای فراوانی از بروز اعمال خشن در ایران مشاهده میشود. این خشونت سطوح متفاوت خرد، متوسط و کلان را در برمیگیرد؛ از رویدادهای بزرگ تا امور روزمره. اگرچه آمارهای دقیقی از این سطوح وجود ندارد، اما مطالعات موردی بیانگر افزایش ابعاد خشونت و مصایب ناشی از آن بوده است و براین مبنا ضرورت برگزاری نشستی با محور خشونت و اعلام هشدار نسبت به آن محسوس بوده است.
سعید معیدفر، رئیس انجمن جامعهشناسی ایران، سخنرانی خود را با مقایسه ابعاد خشونت در دنیای گذشته و جهان معاصر آغاز کرد. او گفت که ما با اشکالی از خشونت در گذشته روبهرو بودیم که امروز ممکن است بهعنوان امری رایج با آن روبهرو نشویم، مانند پوست کندن، شمعآجین کردن و. گاهی این خشونت در منظر عموم انجام میشد. در تاریخ معاصر هم نمونههای دیگری از این خشونت مانند جنگ جهانی اول و دوم، نسلکشی مسلمانان توسط صربها و... را دیدیم، در عین حال با اشکال تحویلیافتهای از خشونت هم روبهرو شدهایم: «چون سابقاً تلقی بر این بود که برای ممانعت از خشونت، باید شدیدترین وجه آن علیه کسی که خشونت ورزیده، اعمال شود، اما این تلقی در دنیای امروز تحول یافته است.»
معیدفر ادامه داد: «ما در دنیایی وارد شدیم که امر اجتماعی پیچیدگیهایی دارد و به سادگی دنیای گذشته نیست که با مقابلهبهمثل، مانع امر ناهنجاری شویم. تقریباً امروز بسیاری از جوامع به مرحلهای رسیدهاند که دیدن صحنه خشونت را هم تجویز نمیکنند. به همین دلیل ایده بر این است برای اینکه چرخه خشونت را بازداریم، نسبت به آنچه در دنیای گذشته بود تجدیدنظر کنیم. خشونت برانگیخته و تصاویر خشونت در مهدهای کودک، مدارس، سالمندان و... که اعمال شده، واکنشهایی در فضای عمومی داشته و انزجاری را ایجاد کرده است و همین موضوع موجب شده متولیان امر برخوردهایی را با عاملان خشونت اعمال کنند، با این حال انتشار عکس یا تصاویری از خشونت نشاندهنده این است که وجدان جمعی جامعه نسبت به دیدن این صورت خشونت هنوز واکسینه نشده و آن را تجویز میکند.»
معیدفر دو نوع خشونت را در ایران مسئلهزا و در وضعیتی بغرنج دانست: «یکی از آنها خشونت خانگی است. ظاهراً خانه در ایران جای امنی است و گفته میشود زندگی خانوادگی مؤثری داریم و تنها نهاد اجتماعی باقیمانده برای ما همین نهاد است، اما اگر امروز به آمارها و ارقام نگاه کنیم، ملاحظه میکنیم که شدیدترین نوع خشونتها در خانه رخ میدهد. بیشترین قتلها، خشونتهای زبانی، جنسی و فیزیکی در خانه بهطور گستردهتر رخ میدهد. بیرون از آن هم وجود دارد، اما آمارهای خشونت در خانه بیشتر، عمیقتر و قابلتأمل است. نمونههایی از خشونت را در ماهها یا چندسال اخیر در رسانه شاهد بودیم؛ مواردی مانند صحنه بسیار وحشتناک بریدن سر دختر توسط پدر با داس که تاثیر عمیقی داشت یا صحنه سربریده یک زن جوان توسط شوهر و برادر خودش و گرداندن آن در خیابان در یکی از استانهای جنوبی کشور. کسی که فاتحانه و برای تقویت و حراست از غیرت خانوادگی خود این کار را انجام میدهد، چون آن دختر با ازدواج با او مخالف بوده و به کشور دیگری فرار میکند و درنهایت پدر و عمو، او را برمیگردانند تا توسط شوهر سلاخی شود.»
این جامعهشناس خودکشی را هم نوعی خشونت دانست و گفت که یک نمونه از این خشونت هم احتمالاً توسط فرد بر خودش اعمال میشود که همان مسئله خودکشی است: «درحالیکه میدانیم خودکشی مسئلهای اجتماعی است و فرد در شرایط دشواری آن را انجام میدهد. آن شرایطی که موجب اعمال خشونت از سوی فرد نسبت به خودش میشود، باز هم در خانه اتفاق میافتد. ما نمونههای بسیار زیادی از خودکشی زنانی را در سالهای گذشته بهویژه در میان برخی اقوام، طوایف و حاشیهها داشتیم که ناشی از شرایط بسیار نامناسب و حتی اعمال فشاری بوده که از طریق خانواده و از طریق ازدواج اجباری یا شیوههای دیگری بر زن وارد شده که درنهایت به این شیوه خودش را بروز داده است.»
رئیس انجمن جامعهشناسان ایران نوع دیگری از خشونت را که بهشکل گستردهای در جامعه وجود دارد، خشونت نظام سیاسی نسبت به مردم دانست: «در این نوع از خشونت، نظام سیاسی به اشکال مختلف تلاش میکند که ارزشها، هنجارها و سبک و سلیقه خاص خود را به هر نحو ممکن بر جمعیتی که ممکن است به هیچ وجه آن را برنتابند، اعمال کند. ما الان نمونههایی از آن را در خیابان میبینیم؛ کسانی که سبک زندگی متفاوتی دارند و حاکمیت میخواهد سبک زندگی و پوشش یا هنجارهای خود را که فکر میکند قانون است، اعمال کند و افراد هم با خشونت قانونی مواجه میشوند؛ خشونتی که از طریق یک نظام سلطه اعمال میشود و افراد از حداقلهای زندگی دریغ میشوند و سفره آنها هرروز کوچکتر میشود که خودش باعث بروز مشکلات عظیم و برهمخوردن روابط اجتماعی، هنجارها و درنهایت بروز خشونت میشود. بسیاری از خشونتهایی که امروز در جامعه اعمال میشود ناشی از نابرابریها و وضعیت دشواری است که بر زندگی مردم تحمیل میشود.»
معیدفر ادامه داد: «میزان نفرت و انزجار جامعه از این اشکال خشونت در وضعیت آینده جامعه ما تاثیرگذار است. در جوامع دیگر نیز چنین اتفاقی افتاده است و هرجایی که وجدان جمعی، افکار عمومی و ارزشهای یک جامعه نسبت به نوعی از خشونت برانگیخته شده و وجدان عمومی را به درد آورده، از آن بهبعد خشونت مورد اعتراض قرار گرفته و توانسته بهشکل یک مسئله اجتماعی درآید. بهنظر میرسد اگر بخواهیم به سمت کاهش خشونت حرکت کنیم و جامعه را یک گام به سمت خروج از خشونت بکشانیم، چارهای جز تغییر ذهنیت جامعه، هنجارها و نوع نگاهمان از یک امر تربیتی به یک امر منفی و منزجرکننده نیست و با این شرایط میتوانیم از این چرخه عبور کنیم.»
محمدمهدی مجاهدی، عضو هیئتعلمی پژوهشگاه علوم انسانی یکی دیگر از سخنرانان این نشست بود و درباره ابعاد خشونت در جامعه امروز گفت. او گفت، ما در دورانی زندگی میکنیم که به تعابیر گوناگون آن را مدرن میخوانیم و در این دوران با پدیده دولت-ملت بهعنوان بزرگترین نهاد اجتماعی مواجهیم: «مؤلفه معرف این دوران رخنه خشونت در ریشههای ساختاری مناسبات قدرت است؛ چه در جامعه و چه در حکومت، مناسبات قدرت درهم تنیده با انواع خشونت است. در این دوران خشونت استثنا نیست، بلکه قاعده بازی محسوب میشود؛ اما قاعدهای سلبی. به تعبیر هانا آرنت، زمانی که از نسبت خشونت و سیاست میپرسید درواقع از نسبت میان دو امر متقابل پرسش میکنید؛ آنجا که خشونت اوج میگیرد سیاست به قهقرا میرود و آنجا که سیاست فعال میشود، خشونت مهار میشود، بنابراین در دوران مدرن خشونتپرهیزی یا خشونتستیزی یا حساسیت اخلاقی و مدنی نسبت به آن، ارتباط تنگاتنگی با جدی گرفتن سیاست دارد. بههمیندلیل خشونتورزی روی دیگری از گریز از سیاست است.
در دوران مدرن یکی از منابع استقبال از خشونت، پناه بردن به دامنهای است که از دوران پیشامدرن به این دوران سرایت کرده و آن هم مجموعهای از گرایشهای اخلاقی است که رستگاری و پاکی را در گرو پرهیز عملی و نظری از سیاسیکاری میداند. نوعی اخلاقگریز از جامعه که راه و هدف آن مستلزم کنارهجویی از تعلقات است که درواقع نام دیگری از مناسبات اجتماعی است و با منابع قدرت و اثرگذاری برقرار میشود. اخلاق سیاستگریز مسیر همواری به سمت دامنزدن به خشونت است. جایگاه خشونت در سیاست در دوران مدرن کانونی است و محل اجماع همه رویکردهایی است که در نقاط دیگر با هم اختلاف دارند؛ از وبر تا مارکس.»
او ادامه داد: «اما در جوامع در حال گذار که هنوز روند دولتسازی و ملتسازی متناسب با مقتضیات دوران جدید طی نشده، همچنان نبود حساسیت به خشونت، با تعریف سیاست و زندگی مدنی و سیاسی ارتباطی ندارد و حساسیت نسبت به آن بهنظر فانتزی و غیرواقعبینانه است، به آسانی میتوان آن را مهار کرد، نیازی به مدیریت ندارد و ناشی از بداخلاقی افراد است؛ چون کافی است افراد، خوشاخلاق و خیرخواه باشند و دیگران را مورد ستم و خشونت قرار ندهند. ازجمله در تحلیلهای سیاسی روزمره مردم و سیاستمداران هم وجود دارد. مثلاً در این تحلیل که برخی نابسامانیهایی که پیچیده با خشونت دیده میشود ـ مثل پارهای از سرکوبها و ستمها ـ این موارد به فرد نسبت داده میشود؛ یعنی اگر فرد دیگری در آن جایگاه قرار داشت، خشونت اعمال نمیشد. درواقع آن خشونت و صحنهگردان اصلی افرادند، نه ساخت دولت. بهاینترتیب چرخهای از جایگزینکردن فردی با فرد دیگر آغاز میشود. درصورتیکه خشونت از منطق درونی ساخت دولت مدرن برمیخیزد و مشتقی از مناسبات قدرت است.»
به گفته مجاهدی، زمینههای خشونت در دوران جدید را باید در گسلهایی جستوجو کرد که ناشی از اختلاف تراز قدرت میان دو بخش از جامعه یا بخشهای بیشتر توأم با اراده فرادستان و فرودستان، معطوف به اعمال قدرت و خشونت و پیچیده در لفافههای رنگارنگ از مشروعیت اخلاقی و حقوقی برای اعمال زور است.
فهیمه نظری، جامعهشناس و پژوهشگر مسائل اجتماعی ایران یکی دیگر از سخنرانان این سمپوزیوم بود که درباره خشونت وضعیت تروماتیک در ایران توضیح داد. او گفت که دنیای ما دنیای نوآوری و پیشرفت فناوری است و هر روز با خبری از پیشرفت علمی در آن روبهرو هستیم: «این پیشرفتها با خود نوعی استیصال، خشم و خشونت به همراه دارد. هر روز آتش، نفرت، جنگ، کشتار و... بهشکلی خود را نشان میدهد و گویی پایانی برای آن وجود ندارد. حال این پرسش وجود دارد که به سمت آسایش میرویم یا بحران؟ ما در بحث خشونت با دو مسئله روبهرو میشویم: اول اینکه خشونت یک حقیقت است و جلوههای آن را در بسیاری از ابعاد سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و... میبینیم. مشکل بعدی تعریفی است که از خشونت میخواهیم ارائه دهیم؛ تعاریف و دیدگاههای مختلفی در این زمینه وجود دارد. آمار دقیقی از انواع خشونت وجود ندارد و بسیاری از مطالعات این موضوع را در حوزه فردی دنبال کردند و اینجاست که با تفاوت در رویکردها مواجه میشویم. در این شرایط اشکال دیگری از خشونت نیز وجود دارد که اگر درباره آنها صحبت نشود، وارد ساختارهایی میشود که اگر برای آن مکانیسم حقوقی هم وجود نداشته باشد، کمی بحث خشونت گستردهتر میشود و باید بیشتر درباره آن صحبت کرد.»
نظری خشونت را استفاده از ابزار قدرت علیه هستی و وجوه دیگری برای کنترل آن دانست: «نوعی دیگری از خشونت داریم که یا پنهان است یا آشکار. عامل خشونت آشکار قابل رویت است، اما عامل خشونت پنهان، مشخص نیست و شاید مجموعه عواملی در آن دخیل باشند و دیده نمیشود؛ اما درک میشود. استیون بکر کتابی دارد که در آن ادعا میکند خشونت رو به افول است، اما مردم درک دیگری دارند. این تحقیق در جامعه انگلستان هم صورت میگیرد که از آنها پرسیده میشود آیا خشونتی وجود دارد؟ آمارها میگفتند که خشونت حدود ۹۵ برابر نسبت به گذشته کمتر شده، اما نظر مردم این بود که خشونتها ۱۴ برابر بیشتر شده است؛ بنابراین ما با بحثی روبهرو هستیم که طبق آن شاید نشانههای آشکار خشونت دیده نشوند، اما خشونت درک میشود و وجود دارد. این پرسش مطرح میشود که آیا خشونت کمتر شده یا بیشتر؟»
نظری درباره بسترها و ساختارهای تاریخی خشونت پنهان، اولین مورد را بستر جغرافیایی که ایران در آن قرار دارد عنوان کرد: «ما در پهنه جغرافیایی وسیعی قرار داریم که در گذشتهی آن، کمبود آب، جمعیت پراکنده، کمبود مراتع و منابع، قبایلی که به شکل گسسته از هم زندگی میکردند و جنگهای متعددی بین آنها بر سر منابع رخ میداد که نوعی از خشونت را به همراه داشت. در همین جغرافیا ما تنوع فرهنگی و قومیتی را داریم که خودش نظام باوری و اعتقادات گوناگون را همراه دارد. ما از نظر تاریخی نیز دورههای گوناگونی داشتیم و ایران جزو کشورهای باسابقه داشتن دولت طبقهبندی میشود که انواع تلاطمها را پشت سرگذاشته است. همین دو دلیل تاریخی و جغرافیایی، دلیلی بر ایجاد نظام فرادست و فرودست میشود که اقلیتی دارای قدرت میخواهد علیه فرودست اعمال قدرت و کنترل کند. در همین نظام ما نظام خانوادگی را هم داریم که تحت همین شرایط پدر به منشأ قدرت تبدیل میشود و خود خانواده تجلی آن در دولت دیده میشود و این انحصاریبودن نوعی نظام فرادستی-فرودستی را ایجاد میکند و آن خشونت را در اقلیت ایجاد میکند. ما هنر را هم میتوانیم نام ببریم که پر از نشانههای خشونتزاست.
در ادبیات کلامی و زبانی این موضوع را میبینیم که هستی دیگری را میخواهد به تملک درآورد. ما بحث یادگیری اجتماعی را نیز داریم که فرد بر مبنای فرهنگ حاکم از کودکی این کلام و رفتار را یاد گرفته است. نظام آموزشوپرورش ما نیز در همین راستا در طول تاریخ عمل کرده است. تعلیمات خانوادگی که از یادگیری اجتماعی میآید و در نظام آموزشوپرورش خودش را تجلی میدهد و در یک پروسه زمانی به کودکان این سرزمین فرهنگ فرادستی و فرودستی آموخته میشود که در آن معمولاً تساهل و تسامحی وجود ندارد و نوعی اقتدارطلبی، تسلط فرادست (معلم) بر فرودست (دانشآموز) دیده میشود که این هم بستر دیگری برای تعلیم خشونت است.
نظام فرهنگی نیز چتری بر سایر عوامل است که آن تفاسیر نادرست میتواند از دین یا ایدئولوژی و... باشد. نظام فرهنگی هم نوع دیگری از المانها محسوب میشود که بستر را برای تولید نوعی خشونت فراهم میکند و در همین جامعه غرایز شدیداً سرکوب میشوند و افراد تحت عناوینی مانند شرم، حیا و... ابا دارند تا از غرایز و امیال خود صحبت کنند.»
نظری در ادامه با اشاره به اشکال خشونت پنهان گفت: «صحبت ما درباره خشونت پنهان و آن هم بهشکل روانی است. بسیاری از خشونتها در گذشته آشکار نبودند، اما امروز محسوب میشوند. درحالحاضر عده زیادی از افراد جامعه ما زیر خط فقر قرار دارند. آیا این را نمیتوانیم حاصل یک خشونت پنهان بدانیم؟ عده زیادی از افراد از کار بازماندهاند. تحت چنین شرایطی بسیاری از کودکان از دسترسی به تحصیل بازماندند که آن هم حاصل خشونت پنهان است. ما در ادارات خود همان قانون سلسلهمراتب را داریم که بعضاً ناعادلانه است و در بحث جنسیتی بین مردان و زنان بیشتر علیه زنان است. آیا بسیاری از افراد در موقعیتهایی که باید باشند، هستند؟ آیا این بازماندگی آنها را نمیتوان به خشونت پنهان ارتباط دهیم؟ در هر صورت فرهنگ، فرهنگِ نام اشکال این خشونت را تغییر میدهد، مثلاً اگر نظام آموزشوپرورش کودکی را تنبیه میکند، میگوید آن را بهنام تعلیم و تربیت تنبیه میکنم. ما کتکزدن زنان و قتلها را داریم که به انواع مختلف نامگذاری میشود؛ تحتعنوان ناموسپرستی توجیه میشود.»
این جامعهشناس با اشاره به آمار قتلهای ناموسی هم گفت: «ما با آمارهای وحشتناک قتلهای ناموسی در ایران روبهرو هستیم. به آمار دوماه ۱۴۰۳ اشاره میکنم که ۲۳ زن توسط پدر، همسر، برادر یا خواستگار به قتل رسیدند. رکورد نزاع و درگیری در ایران با یک رشد هشت درصدی روبهروست. فقط در سال ۱۴۰۲ نسبت به هفت سال اخیر، این آمارها به بالاترین حد خود یعنی بالای ۲۵۰ هزار نزاع رسیده است. گروههای زیادی مانند پزشکان، کارگران و معلمان مطالبات فراوانی دارند، اما موانع و نظام فرادست و فرودست باعث میشوند این خشمها فروخفته شوند و دیدیم که بسیاری از پزشکان دست به خودکشی زدند. ایران در زمره نگرانترین، خشمگینترین و مضطربترین مردم جهان است. مطالعهای که در پنج سال گذشته انجام شد، نشان داد که ایران رتبه اول را از نظر خشونت اجتماعی به خود اختصاص داده است. در سال ۲۰۱۷ مؤسسهای در تحقیقات خود به این نتیجه رسید که ایران از بین ۱۴۲ کشور، از نظر خشونت رتبه اول را به دست آورد. ما در این بررسی قبل از عراق و سودان قرار داریم.»
نظری با بیان اینکه این ترس و اضطراب موجب میشود ما در جای دیگری قافیه را ببازیم و آن هم غرور ملی است، ادامه داد: «جامعهای که خشن است دیگر غروری ندارد و به ملیت خود افتخار نمیکند؛ چون ناکام است و با موانع زیادی روبهروست. غرور ملی زمانی ایجاد میشود که منافع ملی در نظر گرفته شود. مجموعه این وضعیت تروماتیک که در ایران به آن اشاره کردم، جامعه را برای ضربهخورن و تروماهای پیدرپی در سطح وسیعی آماده میکند و همان ضربههای جمعی است که میتواند روح و روان یک جامعه را در اثر همان خشونتهای پنهان که حالا بهصورت جمعی است، بهصورت اجتماعی نشان دهد.»
مهران صولتی، جامعهشناس یکی دیگر از کسانی بود که در این سمپوزیوم سخنرانی کرد. او در تعریف خشونت متناسب با این محور ادامه داد: «زمانی که میگوییم خشونت حکومت علیه جامعه وجود دارد، در چهار محور قابل معرفی است: تلاش حکومت برای یکسانسازی در جامعه؛ یعنی حکومت بر آن است که از تنوع و تکثر جامعه بکاهد و یک صورت یگانه متناسب با ایدئولوژی خود را بر جامعه تحمیل کند. اگر مقوله حجاب را در نظر بگیریم که در یکی، دو سال اخیر موضوع مبتلابه بسیاری از افراد بود یا مسئله تحمیل سبک زندگی یا گزینشهای استخدامی، در همه آنها ردپای همسانسازی ایدئولوژیک و عقیدتی را میبینیم. حکومت در همه این حوزهها تلاش میکند از آن تنوع و تکثر جامعه بکاهد و بر میزان یکسانسازی خود اضافه کند. طبیعی است در این مسیر هم از ابزارهای نرم و سخت بهره میگیرد.»
صولتی محور دوم را تلاش حکومت برای کنترلپذیری جامعه دانست که یکی از مصادیق اعمال خشونت است: «برای این مورد میتوانیم تلاش حکومت برای تشکلزدایی از جامعه را در نظر بگیریم که جامعه را بیشتر در شکل تودهای و اتمیزه خود میپسندد؛ بهخاطر اینکه وقتی جامعه تشکل پیدا میکند از میزان کنترلپذیری آن کاسته میشود و حکومت قادر نیست نظارت کافی و نفوذ مناسبی را بر آنها اعمال کند. محور سوم، تلاشی است که ازسوی حکومت برای مداخلهگری در حوزههایی مانند فرهنگ، خانواده و دین انجام میشود؛ ما در حوزه اقتصاد همچنان با اقتصاد دستوری روبهرو هستیم. در بحث فرهنگ نیز با نوعی فرهنگ کنترلشده روبهرو هستیم که مقوله سانسور در آن نقش پررنگی دارد. در بحث خانواده بهویژه در لایحه فرزندآوری و جوانی جمعیت شاهد مداخل افسارگسیخته حکومت در خانوادهها، تنظیم خانواده، شیوه فرزندآوری یا تعداد فرزندان روبهرو هستیم. محور چهارم، تلاش برای ناامنسازی نهادهای مدنی است. حکومت بهنحو سیستماتیک سعی میکند هزینه فعالیتهای مدنی را در بین کنشگران افزایش دهد و فیلترهای بیشتری را بر سر ورود آنها به عرصههای فعالیت مدنی قرار دهد و از این مسیر جامعه را بهسمت نوعی جامعه تودهوار و قابل کنترل بیشتر از طرف خود سوق دهد.»
صولتی در مورد خشونت جامعه علیه حکومت نیز توضیح داد و گفت: «در این موضوع میتوان از سه محور نام برد و هیچگونه قضاوت ارزشیای در این بحث نداریم. نام آوردن از این نوع خشونت فارغ از نوعی قضاوت ارزشی است. محور تلاشی است که در جامعه برای مشروعیتزدایی از حکومت صورت میگیرد؛ وقتی جامعه تاثیرپذیری حکومت از قدرتهای خارجی را بزرگنمایی میکند، سعی دارد تا آن را منتسب به قدرتهای خارجی معرفی کند و نفوذ قدرتهای بیگانه در ارکان حکومت را ترسیم کند، شاهد این موضوع هستیم. همچنین تلاش جامعه برای اینکه حکومت را غیراسلامی معرفی کند و شواهدی را ارائه و تناقضهایی را به رخ بکشد که حکایت از این دارد که حکومت چندان هم پایبند به موازین اسلامی نیست. محور بعدی هم تلاش برای غیرمردمی معرفی کردن حکومت است؛ یعنی با وجود اینکه آشکارا بیان میشود ذات جمهوری اسلامی با مردم سرشته شده، شاهد تلاش بخشهایی از جامعه برای جاانداختن این موضوع است که حکومت فقط در لفظ از مردم استفاده میکند و در عمل غیرمردمی است. وقتی سخن از این میشود که در ساختار حکومت گروههای ذینفعی حضور دارند که به آرای مردم متکی نباشند، بهصورت غیرمستقیم نوعی تلاش برای مشروعیتزدایی و خشونت جامعه علیه حکومت هویدا میشود.»
به گفته او، محور دوم نیز نوعی تخریب امکانات عمومی است که به آن وندالیسم گفته میشود و نسبت به همه چیزهایی انجام میشود که منتسب به برخورداریهای یک دولت نفتی است و احتمالاً چندان بر سر مهر با شهروندان و مطالبات آنها نبوده است: «محور سوم نیز تلاش برای افشاگری است؛ ما شاهد یک عطش فزاینده از طرف جامعه برای کاوش در روابط غیراخلاقی مسئولان هستیم و این جستوجو، نفسگیر، پیگیر و خستگیناپذیر از طرف جامعه بهنظر میرسد که دارد پاشنه آشیل حکومت را در بحث افشاگری در این حوزهها و روابط مالی غیرشفاف مسئولان میبیند.»
صولتی محور بعدی خشونت جامعه علیه جامعه را تلاش برای دوقطبیسازی، برچسبزنی، اعتمادزدایی و منفعتگرایی و خودگرایی دانست. به گفته او، خشونت حکومت علیه حکومت نیز خود را در قالب قانونستیزی، انحصارگرایی یا یکدستسازی، ضدیت با منافع ملی و موازیسازی نشان میدهد. او سه راهکار اصلی رسیدن به توازن بین قدرت حکومت و جامعه، تقویت سرمایه اجتماعی و تمرکززدایی از قدرت را راهکاری برای حل این شرایط عنوان کرد.
منبع: روزنامه هم میهن