امیرحسین ثابتی، مشاور سعید جلیلی، در یک برنامۀ تلویزیونی گفته است «مبارزه با بیحجابی را مثل مبارزه با مواد مخدر باید سفت و سخت بگیریم. حجاب یکی دیگر از مولفههای فرهنگی ماست و ...»
حدود ۱۷۰ سال قبل از این نمایندۀ تندرو مجلس ایران، کارل مارکس هم دین را به مواد مخدر تشبیه میکرد و بعدها پیروانش مبارزه با دینداری را مثل مبارزه با مواد مخدر سفت و سخت گرفتند و دمار از روزگار دینداران در کشورهای تحت حاکمیتشان برآوردند، ولی نهایتا پس از فروپاشی کمونیسم، معلوم شد بسیاری از مردم همچنان دیندارند و آن همه اجبار و فشار کمونیستها تاثیر چندانی در کاهش دینداری نگذاشته بود.
اینکه هر کس از هر چیزی خوشش نمیآید، آن را به مواد مخدر تشبیه کند، کار راحتی است، ولی افرادی نظیر امیرحسین ثابتی باید احتمال دهند چرخ روزگار ممکن است دیگرگونه بچرخد و بساط تندروی آنها به کلی جمع شود و کسان دیگری بر سر کار آیند و عقاید و سبک زندگی مطلوب ثابتیها را به مواد مخدر تشبیه کنند و به مبارزۀ سفت و سخت با این امور برخیزند.
در قرآن آمده است: «تِلکَ الایامُ نُداوِلُها بَینَ الناس: این روزگار را در میان مردم میگردانیم» (آل عمران، ۱۴۰). این سخن علی ابن ابیطالب هم مشهور است: «الدهرُ یَومانِ: فیومٌ لکَ و یومٌ علیکَ: روزگار دو روز است: روزی با تو و روزی بر تو.»
خلاصه اینکه، دائما یکسان نباشد حال دوران، غم بخور! غم بخور یعنی اندیشه کن. اندیشه کن هم یعنی بترس و بیمناک باش. بویژه اینکه در پایان آیۀ ۱۴۰ سورۀ آل عمران آمده است: والله لا یحب الظالمین: خدا ستمکاران را دوست ندارد.
به بهانۀ مبارزه با دینداری (مثل کمونیستها) یا مبارزه با حجاب (مثل رضاشاه) یا مبارزه با بیحجابی (مثل امیرحسین ثابتی و رفقا) نمیتوان ستمکاری را تجویز کرد.
کسی که ستمگری را تحت لوای "مبارزۀ سفت و سخت" تجویز میکند، پسفردا ممکن است سبک زندگی خودش و اطرافیانش هم مشمول مبارزۀ سفت و سخت شود. چنین فردی در این صورت تازه یادش میافتد دموکراسی چه چیز خوبی است!
اگر همین الان در لندن و نیویورک حجاب را ممنوع کنند و پلیس بریتانیا و آمریکا هر روز با زنان مسلمان درگیر باشد که حجابتان را بردارید، آیا همین آقای ثابتی و آن آقای جلیلی، صدایشان درنمیآید که پلیس انگلیس و آمریکا برخورد غیردموکراتیکی با زنان مسلمان دارند؟
وقتی در هیچ جای قرآن و حتی احادیث امامان شیعه توصیه نشده با زنان سفت و سخت مبارزه کنید تا همگی حجاب را کاملا رعایت کنند، این تجویزهای ثابتیوار از کجا میآید؟ این تجویزها از کمونیسم و لنینیسم میآید.
لنین معتقد بود خودش و رفقایش گروهی برتر و پیشرو هستند که بیش از دیگران میفهمند و لازم نیست به قواعد دموکراتیک پایبند باشند و اصل طلایی اخلاق را رعایت کنند (آنچه بر خود نمیپسندی بر دیگران نیز مپسند) بلکه باید به هر ضرب و زوری که شده، جامعه را به سمت رعایت ارزشهای مطلوب خودشان سوق دهند ولو با زورگویی و ستمگری و خشونت و جنایت.
برخی از مدافعان لنین و لنینیسم اساسا به مفهوم "جنایت" اعتقادی ندارند. آنها به منتقدان مارکسیسم-لنینیسم میگویند آنچه شما جنایت مینامید، در واقع تلاش برای تربیت و ترقی "جامعه" بوده. و، چون در مارکسیسم "فرد" اهمیتی ندارد و "جامعه" مهم است، پس چه باک که برای تربیت و پیشرفت جامعه، افرادی هم زیر دست و پای "انقلابیونِ در حال پیشروی" له شوند؟
این اسلوب مارکسیستی، بدبختانه در ذهن آدمهای تازه به دوران رسیدهای مثل امیرحسین ثابتی حک شده و البته این افراد این شیوه را از بزرگترهایشان آموختهاند چراکه دورانِ شبابِ اکابرشان دوران تفوق گفتمان و مشی مارکسیستی در جهان و بویژه جهان سوم بوده. جهان سوم هم عمدتا لودۀ مارکسیسم-لنینیسم شده بود نه مثلا مارکسیسم غربی.
مطابق این نگرش، یک عده ولو که در اقلیت باشند، محقاند که دیگران را مجبور کنند چنان بزیند که اینان میپسندند. اسم این اجبار هم میشود راندن مردم به سمت ترقی یا سعادت. ترقی، طنینی دنیوی دارد و سعادت هم طنینی اخروی. ولی مهم این است که با ستمگری نمیتوان دنیا یا آخرت مطلوبی برای دیگران ساخت. اگر این کار شدنی بود، استالین و هیتلر و ملاعمر و ابوبکر بغدادی از عهدۀ انجامش برمیآمدند.
این ایده که جامعه مثل مومی است در دست یک گروه "پیشرو" یا "برگزیده"، و این گروه هر طور که بخواهد میتواند به این موم شکل دهد، ایدهای است که نطفهاش در مارکسیسم یا دست کم در مارکسیسم-لنینیسم بسته شده و یکی از علل شکست نظامهای کمونیستی نیز بود.
امیرحسین ثابتی پیرمرد نیست که همیشه در خانهاش نشسته باشد و دیگران برایش نقل کنند در جامعه چه خبر است. ثابتی مثل همۀ ما در شهر تردد میکند و از فروشگاهها خرید میکند و سفر میرود و غیره؛ بنابراین او مثل همۀ ما کم و بیش میداند در جامعه چه خبر است. چه کم بداند چه بیش، به هر حال میداند که مشغول تجویز "مبارزۀ سفت و سخت با مردم" است. این کسانی که ثابتی خواستار بگیر و ببند آنهاست، مردم ایرانند؛ زنان ایرانیاند.
تجویز مبارزۀ سفت و سخت با زنان، به بهانۀ اینکه تعداد بیحجابها ممکن است بیشتر شود، نفرتی ایجاد میکند که طرف مقابل (یعنی جامعه) را نیز به وادی "مبارزۀ سفت و سخت" میکشاند و "امر اجتماعی" را به "امر سیاسی" ارتقا میدهد.
نتیجۀ این وضع، آن هم در این فضای سیاسی و اجتماعی، فقط افزایش تعداد بیحجابهاست. آیا الان تعداد زنان بیحجاب در خیابانهای تهران کمتر از دو سال قبل است؟
وانگهی، ملعوم نیست آقای ثابتی چطور میخواهد شهر را "پاکسازی" کند؟ ماشینهای گشت ارشاد غالبا در بعضی میادین مهم شهر و جلوی بعضی از ایستگاههای مترو مستقرند. آیا در همۀ خیابانها و کوچههای شهر هم میتوان آژان گذاشت مبادا زنی بدون روسری و شال در تردد باشد؟
چنین کاری ناشدنی است و حرف زدن دربارهاش لاجرم بیهوده. به قول موبد در نمایشنامۀ مرگ یزدگرد: ناشدنی، نگفته بهتر!