کد خبر: ۹۱۸۰۹
تاریخ انتشار : ۱۸ مرداد ۱۳۸۸ - ۱۰:۲۱

سرمقاله اعتماد؛ اینجا ایران است، انجمن صنفی روزنامه نگاران

آفتاب‌‌نیوز : آفتاب: روزنامه اعتماد در سرمقاله امروز 18 مرداد 88 آورده است:

«اگرچه دردسر می‌دهم، اما چه می‌توان کرد، نشخوار آدمیزاد حرف است. آدم حرف هم که نزند دلش می‌پوسد. ما یک رفیق داریم اسمش «دمدمی» است. این «دمدمی» حالا بیشتر از یک سال بود موی دماغ ما شده بود که؛ کبلایی تو که هم از این روزنامه نویس‌ها پیرتری هم دنیا دیده‌تری، هم تجربه‌ات زیادتر است الحمدلله به هندوستان هم که رفته‌ای، پس چرا یک روزنامه نمی‌نویسی؟ می‌گفتم؛ عزیزم، دمدمی، اولاً همین تو که الان با من ادعای دوستی می‌کنی، آن وقت دشمن من خواهی شد.
 
ثانیاً از اینها گذشته حالا آمدیم روزنامه بنویسیم، بگو ببینم چه بنویسیم؟ یک قدری سرش را پایین می‌انداخت، بعد از مدتی فکر سرش را بلند کرده می‌گفت؛ چه می‌دانم، از همین حرف‌ها که دیگران می‌نویسند. معایب بزرگان را بنویس، به ملت، دوست و دشمنش را بشناسان. 

می‌گفتم؛ عزیزم، والله بالله اینجا ایران است. در اینجا این کارها عاقبت ندارد. می‌گفت؛ پس یقین تو هم مستبد هستی، پس حکماً تو هم بله... باری چه دردسر بدهم. آنقدر گفت و گفت و گفت تا ما را به این کار واداشت. حالا که می‌بیند آن روی کار بالاست، دست و پایش را گم کرده، تمام آن حرف‌ها یادش رفته. تا یک فراش قرمزپوش می‌بیند دلش می‌تپد، تا به یک ژاندارم چشمش می‌افتد، رنگش می‌پرد...» (فرازی از کتاب چرند و پرند، مجموعه نوشته‌های علی اکبر دهخدا در روزنامه صوراسرافیل) 

این همه تکرار و تشابه، گویی نه یک قرن پیش، بلکه همین روزهاست که مرحوم علی اکبر دهخدا برای «حرفه روزنامه نگاری» اوضاع و احوالی را توصیف می‌کند که بیش از هر چیز به سرنوشت ترحم انگیز و گریزناپذیر شخصیت اسطوره‌ای «سیزیف» شباهت دارد. 

«روزنامه نگاری» کار بسیار آسان و جذاب و نان و آب دار و خوش آینده‌ای است، اگر در خدمت اصحاب قدرت و مکنت باشد. لابد ملاحظه فرموده‌اید در این سال‌ها، «آن روزنامه نگاری» را که مثل آب خوردن، وزیر شد، و «آن خبرنگاری» را که وکیل شده است، پس چرا گروهی از بهترین روزنامه نگاران این مرز و بوم هم اکنون زندانی‌اند؟ چرا کم یا بیش همواره سایه نحس دلهره ناامنی شغلی و عذاب وجدان خودسانسوری و کابوس پرونده سازی بر زندگی و خواب و بیداری روزنامه نگار، همچون بختک سنگینی می‌کند؟ پس چرا «انجمن صنفی روزنامه نگاران» به عنوان گسترده‌ترین نهاد صنفی قانونی و غیردولتی روزنامه نگاران ایران با بیش از سه هزار عضو و پس از 11 سال فعالیت قانونی، با یک دستور دو سطری و اقدام شبانه، پلمب می‌شود؟ 

مگر انجمن صنفی روزنامه نگاران چه کرده است؟ آیا دفاع و پیگیری حقوق صنفی و قانونی اعضای یک حرفه، تلاش برای صیانت از امنیت شغلی آنان، کوشش برای ارتقای صلاحیت‌ها و توانمندی‌های حرفه‌ای روزنامه نگاران و نیز فراهم ساختن اندک امکانات از اینجا و آنجا برای آسان سازی فعالیت روزنامه نگاری گناه کبیره است؟ خیانت است؟، البته ماجرای پلمب ساختمان انجمن صنفی روزنامه نگاران که این شب‌ها در قالب یک اقدام قضایی و با دستور دادستان انجام شده، صرف نظر از اینکه با چه مستند قانونی و به چه دلیل
- که البته هنوز معلوم نیست - صورت گرفته باشد، نخستین مورد مواجهه دستگاه‌های رسمی‌کشور با این تشکل قانونی نیست.
 
گام نخست را برای به تعطیلی کشاندن این انجمن، دولت نهم برداشت اما از آنجا که بهانه جویی‌های به ظاهر قانونی وزارت کار دولت نهم، پایه و مایه استوار و حقوقی نداشت، سرانجام نتوانست موجودیت «انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران» را به مخاطره اندازد. 

مگر می‌شود به همین آسانی، بی اعتنا به پیامدهای زیانبار نابود کردن یک تشکل صنفی قانونی و تضییع حقوق به رسمیت شناخته شده بیش از سه هزار عضو آن، که همگی بخش اصلی بدنه رسانه‌ها و مطبوعات کشور را می‌سازند، مثل آب خوردن آن را تعطیل کرد؟، البته شاید صدایی از آن سوی تاریکی بگوید؛ «آری، می‌شود. ما کرده‌ایم. خواهیم کرد. خواهید دید،» 

اما صدایی که از روشنایی به گوش می‌رسد، صدایی که دغدغه حیثیت نظام و اعتبار انقلاب را دارد، صدایی که دلواپس انگ خفقان و سانسور و محدودیت برای آزادی‌های قانونی و امنیت حرفه‌ای اصحاب اندیشه و اطلاع رسانی مستقل و حقیقت جویانه است و سرانجام صدایی که نمی‌خواهد وجهه درخشان انقلاب اسلامی‌که با شعار استقلال و آزادی به جهانیان معرفی شد، مخدوش شود، پاسخ می‌دهد؛ هرگز،
آخر این چه شیوه شبهه ناک و رمزآلود و ناموجهی است که برخی از نهادهای مجری قانون ترجیح می‌دهند به خیال خود «آسان ترین و سریع ترین» راه را - هرچند با نادیده انگاشتن و دور زدن مجاری قانونی- انتخاب کنند؟، آیا هیچ نهاد نظارتی و کنترل کننده وجود ندارد که نه به قصد دفاع از حق قانونی انجمن صنفی روزنامه نگاران، بلکه برای جلوگیری از مخدوش شدن اعتبار یک نهاد قانونی و قضایی، بپرسد؛ «چرا و به چه دلیل و با چه مستند قانونی؟،» 

آیا افکار عمومی ‌یا دست کم بخشی از افکار عمومی ‌یعنی سه هزار عضو یک تشکل قانونی حق ندارند و تا این حد برای آنها ارزش قائل نیستید که با چند جمله کوتاه- البته مستدل و قانونی- به آنها توضیح بدهید و چه بسا قانع شان کنید؟، 

می‌دانم که نمی‌توانید. اما به عنوان یک شهروند ایرانی که دل در گرو سرنوشت ایران و انقلاب و نظام اسلامی‌دارد و عمر ناچیز خود را در عرصه‌های خدمت فرهنگی و سیاسی و اجتماعی در همین نظام گذرانده، عرض می‌کنم که؛ من جرب المجرب حلت به الندامه؛ چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی؟ نکند آنچه را «پلمب» می‌کنید، خود «قانون» باشد، هرگز گمان مبرید فضای غبارآلود سیاسی- امنیتی موجود، آتش تهیه مناسبی برای یکسره کردن پروژه‌های ناتمام است.
حضرات، اینها که ملاحظه می‌فرمایید مردمانند. مردمان همین سرزمین اهورایی، اینک مجال پایانی این نوشته را برای گرامیداشت روز خبرنگار- روز شهادت یک خبرنگار به دست فرقه طالبان، - مغتنم می‌شمارم و یاد و خاطره روزنامه نگاران متعهد و زندانی شده را عزیز می‌دارم و به همگنان و یاران و بستگان خانوادگی و حرفه‌ای آنان درود می‌فرستم. «پرنده، مردنی ست، پرواز را به خاطر بسپار»
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین