جلیلی با همین حرف نشان داد اتفاقا برخلاف آنچه دیگران درباره او تصور میکنند نگاهی قدسی به امر سیاست ندارد و برای به دست آوردن قدرت از هیچ کوششی فروگذار نمیکند. درست مثل دوست دیگرش آقای پناهیان. اگر منصف باشیم باید بگوییم اتفاقا در این راه موفق هم بوده. رای چهار میلیونی را بعد از یازده سال توانسته به رای سیزده و نیم میلیونی تبدیل کند. این که از چه طریقی و چگونه توانسته به این جا برسد فعلا نه خیلی مهم است و نه موضوع این یادداشت. اصلا اگر بپذیریم او و دوستانش نگاهی کاملا سکولار به مقوله قدرت دارند دیگر نباید ملامت گونه به چگونگی و نحوه به قدرت رسیدن آنها بنگریم. آنها به هر طریق توانسته اند به این نقطه برسند. هرچند هواداران آنها اغلب کسانی هستند که از منظری ایدئولوژیک به عالم و آدم مینگرند و از همین منظر است که جلیلی را دوست میدارند. از چشم انداز آنها جلیلی نه یک فعال سیاسی که مظهر و نماد همه ارزشهای الهی و دینی است و رقیب جلیلی هرکسی که باشد نماینده کفر و استکبار تلقی میشود، حتی اگر بیش از جلیلی با قرآن و نهج البلاغه آشنا باشد و سابقه حضورش در میادین نبرد پُر رنگتر از او. چیز عجیبی است؟ عجیب است و غریب، اما تجربهای یگانه و منحصر به فرد نیست. سابقه دارد. هم در قدیم و هم در روزگار ما. کافی است اندکی تامل کنیم. بگذریم.
گفتم که جلیلی در کمتر از بیست و چهار ساعت از پایان انتخابات نگذشته میگوید راهمان را با قوت ادامه میدهیم. فکر میکنم همه آنهایی که فضای سیاسی و فرهنگی امروز ایران را به صورت جدی تعقیب میکنند خوب میدانند راه آقای جلیلی چیست؛ و باز گفتم فارغ از این که چنین راهی خوب است یا بد باید بابت این همه تلاش و پیگیری خستگی ناپذیر به جلیلی و دوستانش دست مریزاد گفت، اما خواهشی هم از شخص او دارم و امیدوارم که او این خواهش را با گوش سیاست نشنود. سخت است. خوب میدانم سخت است از آدمی که همه شخصیت و هویتش را با سیاست پیوند زده و هنوز از نتیجه یک انتخابات فارغ نشده به انتخابات بعدی فکر میکند بخواهید که سخنی را با گوش سیاست نشنود، اما چه میتوان کرد؟ آدمیزاد موجود شگفتی است. شاید سخن سرد من در جان گرم او اثر کند. کسی چه میداند.
و، اما آن چه میخواهم بگویم این که: برادر جلیلی! العجله من الشیطان. اندکی صبور باشید. تا چهار سال دیگر وقت بسیار است. راهتان را ادامه بدهید، اما کمی هم تامل کنید. چند روزی را لااقل فکر کنید. با زبان آیه و حدیث و روایت با شما سخن نمیگویم. با همین دو دوتا چهارتای حساب و کتابی عرض میکنم. این که توانسته اید در یازده سال قریب به ده میلیون رای به آراء پیشینتان بیفزایید جای تقدیر دارد، اما کمی بیاندیشید که چرا همیشه کار به دوقطبی بازی که میکشد شما پیشاپیش بازنده میدانید؟ خوب میدانید که آراء رقیبتان بیشتر واکنشی بوده. یعنی به او رای داده اند تا شما نیایید؛ و خوب میدانید که اگر تحریمیها تصمیم میگرفتند روز جمعهای از خانه بیرون بزنند رقیبتان دست کم چهل میلیون رای میآورد. چرا؟ هواداران شما که در هر صورت به شما رای میدهند و کاری به دولت سوم روحانی و این حرفها ندارند، خدارا چه دیدید شاید زد و در یک انتخابات بی رقیب شما هم رئیس جمهور شدید، اما چرا در جبهه مقابل، دیگران از ترس آمدن شما به دیگری رای میدهند؟ به این موضوع خیلی جدی فکر کنید. مگر نمیگویید دولت روحانی هشت سال جز خسارت و ویرانی و ذلت چیز دیگری برای مردم به بار نیاورد و پزشکیان دولت سوم روحانی است؟ با خودتان فکر کنید چرا این مردم ادامه آن هشت سال خسارت بار را به شما ترجیح میدهند؟
خواهش میکنم از این پرسش به راحتی نگذرید. دوستانتان در پاسخ به این پرسش حرفهای بی ربط بسیار زده اند. این که ما بازی را به فضای مجازی باختیم. این که ما بازی رسانهای را بلد نیستیم. این که اصلاح طلبها خیلی پدرسوخته اند و جنگ روانی را از ما بهتر بلدند. عذرخواهی میکنم، اما همه اینها حرف مفت است و مایه دلخوش کنکِ قماربازِ بازنده. ببخشید این قدر صریح میگویم: شما روی علاقه هوادارانتان حساب باز کردید، اما روی نفرت مخالفانتان نه. نفرتی که اگر کمی جدیتر پمپاژ میشد ده بیست میلیون نفر دیگر را برمی انگیخت تا از خانه بیرون بزنند و به رقیبتان رای دهند. آنهایی را که رای ندادند جدی بگیرید. خیلی جدیتر از آنهایی که به رقیبتان رای دادند. برخی از هوادارانتان تعجب کرده اند که چرا چپهایی که بام تا شام به سیاستهای لیبرالی و نئولیبرالی دشنام میدهند چشمشان را به روی عباس آخوندی و جهانگیری و دیگر سیاستمداران طرفدار نظام بازار بستند و به رقیب شما رای دادند. آنها یا نمیفهمند و یا سودشان در نفهمیدن است. مسئله روشنتر از این حرف هاست. آن چه چپها و بخشی از تحریمیها و دکتر داوری و دکتر سروش و بخش عظیمی از خانواده شهدا و جانبازان و کثیری از متدینین را به طرفداری از آقای پزشکیان برانگیخت بیش از آن که نشانه ارادت به رئیس جمهور منتخب باشد نفرت از شما بود. رسما گفتند و نوشتند برای بقای ایران به شما رای نمیدهند. چرا نام شما با ویرانی و جنگ گره خورده است؟ چرا نام شما با زهدریایی و زدن و بستن و توقیف گره خورده است؟ یک لحظه هم فکر نمیکنید شاید ایراد از شما باشد؟ یا دست کم از اطرافیانتان؟ شاید صدا و سیما در این سالها توانسته باشد برای شما هوادارانی جمع کند، اما فکر نمیکنید چندبرابر همین هوادار برایتان دشمن هم فراهم آورده؟
واقعا به این موضوع فکر کنید چه طور میشود دشمنان قسم خورده بازارهای جهانی و امپریالیسم و استکبار که هنوز با دیدن عکس فیدل کاسترو حالی به حالی میشوند حاضرند به هرکسی رای بدهند جز شما؟ شاید بگویید ما مکلف به تکلیفیم نه نتیجه. باشد. اما نباید یک بار هم از خودتان بپرسید که این چه جور تکلیفی است که یک بار هم نتیجه درست و حسابی از آن بیرون نمیآید و اغلب مصداق از قضا سرکنگبین صفرا فزود میشود؟ من برای این پرسشها پاسخهای خودم را دارم، اما واقعا دلم میخواهد شما به این پرسشها فکر کنید. اصلا فکر کنید همه شایعاتی که پیرامون شخص شما شکل گرفته، ساخته و پرداخته یک مشت آدم از خدا بی خبر و غربزده و واداده و سازشکار و مزدور آمریکای جهانخوار است و شما هیچ نسبتی با این اتهامات ندارید، اما فکر کنید چرا اغلب مردم این حرفها را درباره شما باور میکنند. فکر کنید چرا حرفهای شما را درباره رقبایتان باور نمیکنند و اگر هم باور میکنند به آن وقعی نمینهند. آقای جلیلی! من این حرفها را با نیت خیر نوشتم و بی ذرهای عداوت و بغض. امیدوارم شما نیز در این کلمات از سر مهر و خیر بنگرید و اگر حقیقتا این مردم و این سرزمین را دوست میدارید درباره مسیری که پیش گرفته اید ساعتی تامل کنید. والسلام.