عباس ترابی، حقوقدان و پژوهشگر ارشد مطالعات آمریکا و حقوق بین الملل از دانشگاه تهران در یادداشتی برای جماران نوشت:
با برگزاری دور دوم از چهاردهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری در روزهای اخیر، اصلاح طلبان به کاندیداتوری مسعود پزشکیان در یک رقابت بسیار نزدیک با سعید جلیلی، کاندیدای جریان پایداری از جریانات موسوم به «جبهه انقلاب» به پیروزی رسیدند و موفق شدند سه سال پس از واگذاری قدرت در انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ دوباره به مسند قدرت بازگردند. بازگشت دوباره جناح موسوم به «اصلاحات» به قدرت، از این منظر مهم است که نگرش یک خطی به ساختار روابط قدرت در نظام جمهوری اسلامی از این پس پاسخگوی تحلیلگران سیستمهای سیاسی نیست و باید مورد بازنگری و تجدید نظر قرار گیرد تا پیش فرضها و نگرشهای قبلی نظریه پردازان سیستمهای سیاسی در این خصوص اصلاح گردد.
اگر چه، با پیروزی اصولگرایان در سیزدهمین دور انتخابات ریاست جمهوری در ایران، اغلب تحلیلگران سیستمهای سیاسی فرض را بر این گذاشته بودند که جناح موسوم به اصلاحات دیگر در ساختار سیاسی جمهوری اسلامی نقش و جایگاهی نخواهد داشت و جناحهای موسوم به اصول گرایی در قالب جبهه انقلاب، از انتخابات ۱۴۰۰ به این سو همواره قدرت را بین خود دست به دست خواهند کرد، اما باز پس گیری مجدد قدرت توسط اصلاح طلبان در انتخابات اخیر خط بطلانی بر این فرضیه کشید و ضرورت بازخوانی روابط قدرت در نظام جمهوری اسلامی را بیش از پیش آشکار کرد. لذا، شناخت مجدد استراتژی عمومی نظام جمهوری اسلامی، جایگاه و تاکتیکهای بقا، انطباق و تحول سیستم در حوزه سیاست داخلی مطابق با تغییرات در جامعه، ضروری به نظر میرسد.
حال اگر بخواهیم استراتژی نظام جمهوری اسلامی در حوزه سیاست داخلی را تعریف کنیم باید آن را جریان کلی حاکم بر هماهنگ سازی امکانات و اهداف برای تامین خواسته امنیتی نظام سیاسی دانست که بر محور «بقاء سیستم» بنا شده است. اما نکته مهم اینجاست که استراتژی اصلاح طلبان برای بقا خود در قدرت و بقاء سیستم را چگونه میتوان تعریف کرد؟ در پاسخ به این پرسش به نظر میرسد، استراتژی اصلاح طلبان بر نوعی پیش فرض مبتنی بر وجود دیالکتیکی از «تعارض» و «منافع» بین دیگر بازیگران عرصه سیاست در جمهوری اسلامی استوار است. استراتژی اصلاح طلبان به عنوان یک بازیگر عقلانی، در راستای افزایش عینی منابع و ارزشها بجای کناره گیری از قدرت در جهت بازپس گیری قدرت نهفته است. به عبارت دیگر، اصلاح طلبان با ظرافت هر چه بیشتر، استراتژی را هنر توسعه و بکارگیری بهتر امکانات در راستای نیل موفقیت آمیز به قدرت در مقابل جناحهای موسوم به "جبهه انقلاب" درک کرده و بکار گرفتند.
اما هدف این مقاله بررسی استراتژی اصلاح طلبان در چگونگی نیل به قدرت مجدد نیست، بلکه، هدف مطالعه نوع رابطه اصلاح طلبان با «هسته سخت قدرت» در جمهوری اسلامی است. پیش فرض نگارنده بر این اصل استوار است که جناح موسوم به اصلاحات خود اصلیترین محافظ هسته سخت قدرت در نظام جمهوری اسلامی است. اما پیش از تشریح چگونگی این موضوع، بهتر است تعریفی از هسته سخت قدرت که در ادبیات سیاسی جهان از آن به Deep State یاد میشود ارائه داد.
عبارت «هسته سخت قدرت» برای ا ولین بار در ترکیه نوین عصر آتاتورک ابداع شد که منظور از آن اندیشههای کمالیسم بود که ارتش این کشور خود را محافظ اندیشههای مصطفی کمال ملقب به آتاتورک، میدانست و مراقب بود تا سیاست داخلی و خارجی ترکیه از این چارچوب خارج نگردد. بنابراین، هسته سخت قدرت، در واقع نه یک گروه یا یک شخص، بلکه «اندیشه و چارچوبی» است که توان بلامنازع در تصمیم سازی و تصمیم گیری و ابلاغ آن به کل سیستم سیاسی را داراست. این اندیشه همچنین قدرت وتو کردن معدود تصمیماتی که خارج از چارچوب مورد قبول صورت گرفته را نیز دارا میباشد.
اما از آنجایی که در اندیشه دینی و متعاقب آن در حکومتهای شریعت محور، شخص پیامبر، امام و رهبر نقش بسیار مهمی ایفا میکنند؛ شاید این تصور پیش آید که در نظام جمهوری اسلامی نیز شخص مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنهای تنها پاسدار اندیشههای بنیانگذار جمهوری اسلامی است؛ لذا شخص ایشان نماد و تبلور Deep State در جمهوری اسلامی است. اما باید به این نکته تاریخی توجه داشت که حتی در خود «مدینة النبی» نیز سیاست قدرت، مبتنی بر شخص پیامبر نبود. بلکه سیاست قدرت در مدینه بر دو بال؛ «وحی الهی» و دیگری «نظام حکمرانی قبیله ای» استوار بود. در نظام جمهوری اسلامی نیز سیاست قدرت بر دو بال «اندیشههای امام خمینی» و «سیستم جمهوری» استوار است که این دو بال با رهبری داهیانه آیت الله خامنهای در راستای همپوشانی یکدیگر بکار گرفته میشود.
اما در این میان، این جناح اصلاحات است که از ابتدای سال ۱۳۶۰ به عنوان مجری اندیشههای بنیانگذار نظام انقلاب اسلامی و مبتنی بر سیستم جمهوریت، همواره قدرت را در دست داشته است. این جناح در طول دهه ۶۰ شمسی تحت عنوان نیروهای «خط امامی» تا رحلت بنیانگذار انقلاب، قدرت را در دست داشت و سپس در دوران موسوم به سازندگی تحت عنوان «کارگزاران سازندگی» تا سال ۱۳۷۶ در قدرت بود. این جناح سپس در یک پوست اندازی بزرگ، جنبش اصلاحات را در دوم خرداد ۱۳۷۶ رقم زد و تا سال ۱۳۸۴ در مسند قدرت ماند و سپس در دهه ۱۳۹۰ نیز در قالب اعتدال گرایی دوباره عنان سیاست قدرت را در اختیار گرفت. تنها استثناء بر این قاعده، دوران ۸ سال ریاست جمهوری یک اصولگرا بنام محمود احمدی نژاد بود که توانست دو دوره پیاپی در قدرت باشد و سپس نیز شهید آیت الله رئیسی بود که به عنوان یک اصولگرا از مرداد ۱۴۰۰ تا اردیبهشت ۱۴۰۳ موفق شد قدرت را از کف اصلاح طلبان خارج کند.
اما بازگشت دوباره اصلاح طلبان به قدرت در تیر ماه ۱۴۰۳ این پیش فرض نگارنده را اثبات میکند که این جناح با موفقیت توانسته است در این چهار دهه از عمر انقلاب اسلامی، همواره خود را نگهبان اندیشههای بنیانگذار انقلاب و سیستم جمهوریت نشان داده و قدرت اجرایی و عملیاتی در سیستم جمهوری اسلامی را در ید اختیار خود داشته باشد. در حقیقت، این اصلاح طلبان هستند که بازی سیاست را در این چهار دهه اخیر بهتر از جناح رقیب آموخته اند و همواره موفق شده اند قدرت را از دست خود وا ننهند. در تعریف سیاست نیز گفته اند که سیاست چیزی جز تلاش برای کسب، نگهداشت، افزایش و مانور قدرت نیست. ما نیز شاهدیم که همواره اصلاح طلبان به عنوان محافظان هسته سخت قدرت، در این موضوع موفق عمل کرده اند.