کد خبر: ۹۲۵۶۰
تاریخ انتشار : ۲۹ شهريور ۱۳۸۸ - ۰۰:۰۳

اساس مُلک

شهید مرتضی مطهری
آفتاب‌‌نیوز : آفتاب: "لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم‏ الناس بالقسط و انزلنا الحدید فیه بأس شدید و منافع للناس و لیعلم‏ الله من ینصره و رسله بالغیب‏إن الله قوی عزیز"(حدید؛ 25) 

"إن الله یأمر بالعدل و الاحسان وإیتاء ذی‏القربی و ینهی عن الفحشاء و المنکر و البغی یعظکم لعلکم تذکرون"(نحل؛ 90)

این دو آیه کریمه از دو سوره است و هر کدام در یک جای از قرآن است. در هر دو آیه، از یک مطلب یاد شده و آن موضوع عدالت است. البته هر آیه مطلب اضافه‏ای نسبت به دیگری دارد. در آیه اول می‏فرماید: "ما پیغمبران خود را با دلایل روشن فرستادیم و همراه آن‌ها کتاب و مقیاس و وسیله اندازه‏گیری فرستادیم تا مردم بر میزان‏ عدالت عمل کنند؛ آهن فرستادیم که فلزی محکم و با صلابت است و منافعی‏ برای حیات بشر در بردارد؛ علت دیگر فرستادن پیغمبران این است که آمدن‏ آن‌ها وسیله امتحانی باشد و معلوم و روشن شود که چه کسی به یاری حق و اهل‏ حق می‏شتابد و چه کسی نمی‏شتابد؛ خداوند نیرومند و غالب است". 

در آیه دوم می‏فرماید: "خدا امر می‏کند به عدالت و به نیکی و کمک و صله‏ارحام؛ و نهی می‏کند از کارهای زشت و بد و ظلم؛ خداوند پند می‏دهد تا شما متذکر بشوید".

در آیه اول، هدف کلی ادیان آسمانی را برقرار شدن موازین عدالت ذکر می‏کند، و در آیه‌ی دوم، به‌عنوان یک اصل از اصول و مبانی کلی اسلام و به‏‌عنوان معرفی روح اسلام، می‏فرماید خداوند به عدل و احسان امر می‏کند و از فحشاء و زشت‌کاری‌ها و بدی‌ها و ظلم‌ها نهی می‏کند. موضوع عدل و احسان، خصوصاً موضوع عدل ، گذشته از این‌که در خود قرآن‏ کریم مکرر ذکر شده، در تاریخ اسلام و در میان مسلمین فصلی طولانی دارد - چه از نظر علمی در تاریخ علوم اسلامی و چه از نظر عملی و اجرایی در تاریخ‏ اجتماعی و سیاسی اسلام و چون واقعاً یکی از ارکان اسلام اصل عدل است، شایسته است که در اطراف آن صحبت شود، مخصوصاً ما شیعیان که یکی از اصول دین را عدل می‏دانیم.

عدل از اصول دین
اصول دین را پنج چیز می‏شماریم: توحید، عدل، نبوت، امامت و معاد. عدل و امامت اختصاصاً در شیعه از اصول دین شمرده شده و گاهی این دو را به‏ نام دو اصل مذهب می‏نامند که البته مقصود، این است که از نظر اسلام‏‌شناسی این مذهب و از نظر دید پیشوایان این مذهب، عدل و امامت هم از اصول اسلام است. پس معلوم می‏شود از نظر مذهب و طریقه ما، اصل عدل بسیار مهم است و در ردیف ‏مسائلی از قبیل مسائل اخلاقی نیست.

لذا به همین مناسبت در این شب‌های‏ عزیز که فرصتی هست، تا حدی که مقدور است، در اطراف این اصل و تاریخچه آن که با سرنوشت ما و وضع حاضر ما بستگی دارد مطالبی به عرض‏ شنوندگان می‏رسانم، به‌علاوه این‌که این شب‌ها تعلق دارد به امام عادل علی‏الاطلاق، مجسمه عدل و مساوات، شیفته حق و انصاف، نمونه کامل بشردوستی‏ و رحمت و محبت و احسان، مولای متقیان علی(ع) که حتی دیگران‏ درباره‏اش گفتند قاتل او همان عدل و مساواتش بود؛ (و قتل فی محرابه لشدة عدله). 

دشمن طاووس آمد پر او /ای بسا شه را بکشته فر او
گفت من آن آهوام کز ناف من/ ریخت آن صیاد خون صاف من

جود بهتر است یا عدل؟ 

اول جمله‏ای از خودش در جواب سؤالی نقل می‏کنم: کسی از علی مرتضی سلام‏‌الله‌علیه پرسید آیا جود بهتر است یا عدالت؟ "أیهما أفضل؟ العدل‏ أو الجود؟ فقال علیه‌السلام: العدل یضع الامور مواضعها، و الجود یخرجها من جهتها" فرمود عدل بهتر است از جود به دلیل این‌که عدل هر چیزی را در جای خود قرار می‏دهد و هر حقی را به ذی‌حق واقعی خود می‏رساند، اما جود و بخشش، امور را و جریان‌ها را از محل خودشان و مدارشان خارج می‏کند. جود این است که آدمی از حق مسلم خود صرف‌نظر کند، به دیگری که ذی‌حق نیست جود کند. پس جود اشیاء را از موضع خود خارج می‏کند. 

عدل وضع نعمتی بر موضعش /نی به هر بیخی که باشد آبکش
موضع رخ شه نهی، ویرانی است/ موضع شه، پیل هم نادانی است

"و العدل سائس عام، و الجود عارض خاص" دیگر این‌که‏ عدالت سائس و اداره کننده عموم است، چیزی است که پایه و مبنای زندگی‏ عمومی و اساس مقررات است، اما جود و بخشش یک حالت استثنایی است‏ که در موقع خاص کسی به کسی جود می‏کند و ایثار می‏کند. جود و ایثار را نمی‏توان مبنای اصلی زندگی عمومی قرار داد و براساس‏ آن‌ها مقررات و قانون وضع و آن را اجرا کرد. اگر جود و احسان و ایثار تحت قانون و مقررات لازم‌الاجراء درآید، دیگر جود و احسان و ایثار نام‏ ندارد؛ به‌اصطلاح از وجودش عدمش لازم می‏آید. جود و ایثار وقتی جود و ایثار است که هیچ قانون و مقررات حتمی و لازم‌الاجراء نداشته باشد و آدمی‏ صرفاً به‌خاطر کرم و بزرگواری و گذشت و نوع‌دوستی و بلکه حیات‌دوستی جود کند. پس بنابراین عدل از جود افضل است. این بود جواب علی مرتضی(ع) در مورد افضلیت عدل از جود.

هرگز یک انسانی که تفکر اجتماعی ندارد و با مقیاس‌های فردی اندازه‏گیری‏ می‏کند این‌طور جواب نمی‏دهد، نمی‏گوید عدل از جود بالاتر است. امام علی(ع) در این سخن بسیار پر قیمت خود، به عدل‏ از نظر اجتماعی نگاه می‏کند و با مقیاس اجتماعی اندازه‏گیری می‏کند. این‏ سخن، سخن کسی است که فلسفه اجتماعی روشنی دارد.

جود و عدل از دیدگاه اخلاق فردی 

علمای اخلاق جود را از عدل بالاتر دانسته‏اند، اما علی مرتضی(ع) در کمال صراحت می‏گوید عدل به این دلیل و این دلیل از جود بالاتر است. البته این دو نظر از دو زاویه و دو دیدگاه است، اگر تنها از جنبه‏ فردی و اخلاق شخصی مطلب را مطالعه کنیم، جود از عدل بالاتر است. از نظر ملکات اخلاقی، ملکه جود و ایثار بالاتر است از ملکه عدالت، زیرا شخص‏
عادل از آن جهت که شخصاً و از نظر اخلاق شخصی و فردی عادل است، در این‏ حد از کمال انسانی است که به حق دیگران تجاوز نمی‏کند، مال کسی را نمی‏برد، متعرض ناموس کسی نمی‏شود، اما آن که جود می‏کند و ایثار می‏نماید ، نه تنها مال کسی را نمی‏برد بلکه از مال خود و دست‌رنج خود به‏ دیگران جود می‏کند، نه تنها نوبت کسی را نمی‏گیرد، نوبت خود را هم‏ احیاناً به دیگران می‏دهد، نه تنها بر کسی جراحتی وارد نمی‏آورد، بلکه در بیمارستان‌ها و میدان‌های جنگ و در کلبه‏ها و خانه‏های بی‌نوایان به سر وقت‏ بیماران و مجروحین می‏رود، دارویی به کام‌شان می‏ریزد، مرهمی به جراحت‌شان‏
می‏گذارد، مجاناً شغل پرستاری بیماران را برای خود انتخاب می‏کند، نه‏ تنها خون کسی را نمی‏ریزد، بلکه حاضر است خون خود را فدای خیر جامعه کند. پس از نظر ملکات اخلاقی و صفات شخصی البته جود از عدل بالاتر است، بلکه طرف قیاس نیستند.

عدل و جود از نظر اجتماعی 

اما از نظر زندگی اجتماعی چطور؟ از نظر زندگی اجتماعی و از جنبه عمومی‏ که افراد اجتماع را به صورت یک واحد در می‏آورد، از این نظر که بنگریم‏، می‏بینیم که عدل از جود بالاتر است. عدل در اجتماع به منزله پایه‏های ساختمان است و احسان از نظر اجتماع به‏ منزله رنگ آمیزی و نقاشی و زینت ساختمان است. اول باید پایه درست‏ باشد بعد نوبت به زینت و رنگ آمیزی و نقاشی می‏رسد. اگر " خانه از پای بست ویران است"، دیگر چه فایده که "خواجه دربند نقش ایوان" باشد؟ اما اگر پایه محکم باشد، در ساختمان بی‌نقاشی و بی‌رنگ‌آمیزی هم‏ می‏توان زندگی کرد. ممکن است ساختمان فوق‌العاده نقاشی خوب داشته باشد و ظاهرش جالب باشد، اما چون پایه خراب است، یک باران کافی است آن‏ را بر سر اهلش خراب کند.

به‌علاوه همین جودها و احسان‌ها و ایثارهایی که در مواقعی خوب و مفید است‏ و از نظر جود کننده فضیلتی بسیار عالی است، از نظر گیرنده فضیلت نیست‏. حساب او را هم باید کرد، حساب اجتماع را هم باید کرد. اگر رعایت‏ موازنه اجتماعی نشود و حساب نکرده صورت بگیرد، همین فضیلت اخلاقی‏ موجب بدبختی عمومی و خرابی اجتماع می‏گردد. 

صدقات زیاد و اوقاف زیاد و حساب نکرده‏، نذورات زیاد و حساب نکرده در هر جا که وارد شده مانند سیل جامعه را خراب کرده، روحیه‏ها را تنبل و کلّاش و فاسد‌الاخلاق بار آورده، لطمه‏ها و خساراتی وارد آورده که کمتر از لطمات و خسارات یک سپاه جرار نبوده، مصداق کلام خدا بوده درباره بعضی انفاقات که می‏فرماید: "مثل ما ینفقون فی هذه الحیوة الدنیا کمثل ریح فیها صر اصابت حرث‏ قوم ظلموا أنفسهم فأهلکته و ما ظلمهم الله و لکن أنفسهم یظلمون" (آل‌عمران؛ 117) مثل انفاق‌هایی که در این دنیا می‏کنند و عنوان انفاق و صدقه و امثال‏ این‌ها به آن‌ها می‏دهند، عیناً مثل باد سختی است که با سرما همراه است و می‏رسد به زراعت مردمی که ظلم به نفس کرده‏اند و همه آن زراعت‌ها را ازبین می‏برد. خداوند به آن‌ها ستم نکرده، خودشان به خودشان ستم کرده‏اند.

جامعه را هرگز با جود و احسان نمی‏توان اداره کرد. پایه سازمان اجتماع‏ عدل است. احسان و جودهای حساب نشده و اندازه‏گیری نشده کارها را از مدار خود خارج می‏کند. 

امام سجاد(ع) فرمود: "کم من مفتون بحسن القول‏ فیه، و کم من مغرور بحسن الستر علیه و کم من مستدرج باحسان‏ إلیه" (تحف‌العقول؛ صفحه281) بسیاری از مردم از بس خوب‌شان را و مدح‌شان را گفتند فاسد شدند، بسیاری از مردم چون از عیب‌شان چشم‏پوشی شد و مورد انتقاد قرار نگرفتند، مغرور شدند، بسیاری از مردم هم چون به آن‌ها احسان شد و از راه احسان‏ زندگی و کارشان اداره شد، متدرجاً در غفلت فرو رفتند.

این است معنی سخن علی مرتضی(ع) که فرمود: "العدل یضع الامور مواضعها و الجود یخرجها من جهتها". عدل جریان کارها را در مجرای خود قرار می‏دهد، اما جود جریان‌ها را از مجرای اصلی خارج می‏کند. بسیاری از مردم ابتدا که می‏شنوند علی، مظهر کامل جود و سخا، عدل را از جود برتر دانسته تعجب می‏کنند که چطور می‏شود عدل از جود بالاتر باشد؟ 

یعنی چه علی(ع) که سرآمد اهل جود و ایثار و کرم است، درباره جود و کرم می‏فرماید که جود و کرم، کارها را از جریان خودش خارج می‏کند؟ اما با بیانی که کردم و دوجنبه‏ای که توضیح دادم، معلوم شد که ما تا کنون به عدل‏ وجود از یک جنبه نگاه می‏کرده‏ایم و آن جنبه اخلاقی و جنبه فضیلت شخصی و نفسانی قضیه بوده و البته از این جهت مطلب همان‌طور است، اما جنبه‏ دیگر مهم است و آن جنبه اجتماعی قضیه است و ما تاکنون کمتر از این جنبه‏ فکر می‏کرده‏ایم و علت این‌که کمتر فکر می‏کرده‏ایم این است که مدت زیادی‏ نیست که بشر به ارزش مطالعات اجتماعی پی برده و قوانین اجتماعی را شناخته، در سابق، کم و بیش بعضی از مفکرین عالی‌قدر ما توجه داشته‏اند، اما به صورت علوم مدونی نبوده است، لهذا در قضایا فقط به جنبه‏های‏ اخلاقی و فردی آن‌ها نگاه می‏کرده‏اند.

من یاد ندارم تاکنون کسی در کتابی در اطراف این جمله که عرض کردم‏ بحثی کرده باشد و حال آن‌که این جمله در نهج البلاغه است و در دسترس همه‏ بوده. به نظرم علتش این است که این جمله با مقیاس‌های اخلاقی نمی‏توانسته‏ در نظرها معنی درست و قابل توجهی داشته باشد، اما امروز که به برکت‏ پیشرفت علوم اجتماعی، مقیاس‌های دیگر غیر از مقیاس‌های اخلاقی به دست مارسیده، می‏فهمیم که چه کلام پرارزشی است و چقدر این سخن از زمان خودش، بلکه از زمان سیدرضی(ره) که سخنان علی(ع) را گردآوری کرد و به‌نام‏ نهج البلاغه به صورت کتابی درآورد، جلوتر و بالاتر است. هیچ ممکن نبود در آن زمان، خود سیدرضی که جمع کننده این کلمات است و حتی بوعلی‏سینا که بزرگ‌ترین فیلسوف عصر گردآوری نهج البلاغه است، بتواند همچو حقیقت اجتماعی عالی را بیان کند...

عدالت، فلسفه اجتماعی 

غرضم از نقل این سؤال و جواب این بود که توجه پیدا شود که علی مرتضی(ع) به عدل از چه دیده‏ای می‏نگریسته؟ آیا از جنبه فردی و شخصی نگاه‏ می‏کرده یا بیشتر به جنبه اجتماعی توجه داشته؟ این سؤال و جواب و تحلیلی که در جواب فرمود معلوم شد که به جنبه‏ اجتماعی مطلب توجه داشته. این است که از یک طرف از سخنان علی(ع) و از طرف دیگر از عمل او مخصوصاً از طرز عملی که در دوره زعامت و حکومت ‏خود انجام داد معلوم می‏شود که عدالت به صورت یک فلسفه اجتماعی اسلامی‏مورد توجه مولای متقیان بوده و آن را ناموس بزرگ اسلامی تلقی می‏کرده و از هر چیزی بالاتر می‏دانسته، سیاستش بر مبنای این اصل تأسیس شده بود، ممکن نبود به‌خاطر هیچ منظوری و هدفی کوچک‌ترین انحراف و انعطافی از آن‏ پیدا کند، و همین امر یگانه چیزی - بلی یگانه چیزی- بود که مشکلاتی زیاد برایش ایجاد کرد، و ضمناً همین مطلب یک مفتاح و کلیدی است برای یک‏ نفر مورخ و محقق که بخواهد حوادث خلافت علی را تحلیل کند.

علی(ع) فوق‌العاده در این امر تصلب و تعصب و انعطاف‌ناپذیری به خرج می‏داد. درباره تصلب علی(ع) در امر عدالت، که از نظر و تعبیری باید گفت‏ عدالت و از نظر و تعبیری باید گفت حقوق بشر، همین بس که فلسفه‏ پذیرفتن خلافت را بعد از عثمان، به هم خوردن عدالت اجتماعی و منقسم شدن‏ مردم به دو طبقه سیر سیر و گرسنه گرسنه ذکر می‏کند و می‏فرماید: "لولا حضور الحاضر، و قیام الحجه بوجود الناصر، و ما أخذ الله علی العلماء أن‏ لا یقاروا علی کظه ظالم و لا سغب مظلوم، لالقیت حبلها علی غاربها، و لسقیت آخرها بکأس أولها". 

اگر نبود که عده‏ای به عنوان یار و یاور به در خانه‏ام آمدند و بر من‏ اتمام حجت شد ، دیگر این‌که خداوند از دانایان و روشن‌ضمیران عهد و پیمان گرفته که هر وقت اوضاعی پیش آید که گروهی آن‏ قدر اموال و ثروت‌ها و موهبت‌های الهی را به خودشان اختصاص بدهند و آن‌قدر بخورند که از پرخوری بیمار شوند و عده‏ای آن‌قدر حقوق‌شان پایمال بشود که‏ مایه سد جوعی هم نداشته باشند، در همچو اوضاع و احوال، این دانایان و روشن‌ضمیران نمی‏توانند بنشینند و تماشاچی و حداکثر متأسف باشند. اگر همچو وظیفه‏ای را در حال حاضر احساس نمی‏کردم کنار می‏رفتم و افسار خلافت‏ را در دست نمی‏گرفتم و مانند روز اول پهلو تهی می‏کردم.

دنیای گشاده عدالت و دنیای تنگ ظلم 

بعد فرمود: "إن فی العدل سعه ، و من ضاق علیه العدل فالجور علیه‏ أضیق"، عدالت بیش از هر چیز دیگر گنجایش دارد که همه را راضی‏ کند. یگانه ظرفیت وسیعی که می‏تواند همه را در خود جمع کند و زمینه‏ رضایت عموم واقع گردد عدالت است. اگر کسی در اثر انحراف طبیعت و در اثر حرص و آز، به حق خود و حد خود قانع نباشد و قناعت به حق بر او فشار بیاورد، جور و ظلم به او بیشتر فشار خواهد آورد. زیرا دو نوع فشار به روح آدمی وارد می‏شود: یکی فشار و ضغطه‏ای است که‏ عوامل محیط و اجتماع وارد می‏آورند، تنه‏ای است که دیگری به انسان می‏زند، ضربه و شلاقی است که دیگری وارد می‏آورد، حبس و زندانی است که دیگری‏ او را گرفتار کرده است.

یک نوع دیگر فشارها و ضغطه‏هایی است که از داخل روح، بر آدمی وارد می‏آید مثل فشار حسد، فشار کینه، فشار انتقام‌جویی، فشارحرص و آز و طمع. اگر عدالت اجتماعی برقرار شود، از لحاظ عوامل خارجی‏ تأمین پدید می‏آید ، زیرا در آن صورت کسی نمی‏تواند به حق دیگری تجاوز کند، از این جهت کسی نمی‏تواند روح او را در تنگی و فشار قرار دهد. و اما اگر عدالت برقرار نشد و میدان، میدان زور و ظلم و غارت و چپاول شد، آن‌ها که تحت فشار عوامل روحی حرص و طمع هستند، مطامع‌شان بیشتر تحریک‏ می‏شود و بیشتر تحت فشار قوی این عامل‌ها قرار می‏گیرند و رنج می‏برند، پس‏ کسی که محیط عدالت بر او فشار آورد، محیط ظلم بیشتر او را می‏فشارد.

ابن‌ابی‌الحدید می‏گوید: بعد از قتل عثمان، مردم در مسجد جمع شده بودند که‏ ببینند کار خلافت به کجا می‏کشد، و چون غیر از علی(ع) کسی دیگر نبود که مردم به او توجهی داشته باشند و از طرفی هم عده‏ای بودند که رسماً خطابه‏ می‏خواندند و سخنرانی می‏کردند و در اطراف شخصیت علی(ع) و سوابق او در اسلام صحبت می‏کردند، مردم هجوم آوردند و با علی(ع) بیعت کردند. آن‏ سخنان را که فرمود مرا رها کنید و دیگری را بگیرید، زیرا اوضاع آینده‏ چنین و چنان است و به‌علاوه من کسی نیستم که از آنچه خود می‏دانم کوچک‌ترین‏ انحرافی پیدا کنم، در همین وقت بود که آمده بودند بیعت کنند و به‏‌عنوان اتمام حجت در اول کار خود، آن سخنان را ایراد کرد.

علت اصلی انحراف مسلمین از عدل اسلامی 

وقتی این سؤال مطرح می‏شود که چرا با اینکه در اسلام این‌قدر به اصل‏ عدالت توصیه شد، به آن عمل نشد، و بلکه طولی نکشید که جامعه اسلامی‏ سخت دچار بی‌عدالتی شد و انواع بی‌عدالتی‌ها و تبعیض‌ها به وجود آمد، وقتی که این سؤال مطرح می‏شود، آن چیزی که در درجه اول و زود به فکر همه‏ می‏رسد این است که مسؤول این کار، عده‏ای از خلفا بودند و آن‌ها سبب شدند که این دستور خوب، اجرا و تنفیذ نشد، زیرا اجرای این دستور، اول باید از طرف خلفا و زعمای مسلمین بشود و آن‌ها سوء‌نیت داشتند و شایستگی آن‏ مقام بزرگ را نداشتند و مانع اجرا و تنفیذ این اصل شدند و در نتیجه در جامعه اسلامی انواع بی عدالتی‌ها و تبعیض‌ها به وجود آمد. 

این جواب درست است، اما به این معنی که یکی از علت‌ها این بود که آن‌ها که می‏بایست اجرا کنند اجرا نکردند و بر ضد آن عمل کردند. تاریخ خلفای اموی و عباسی گواه صادق این مطلب است.

بد تفسیر شدن عدالت 

اما تمام علت این نیست. یک علت مهم دیگر هم هست که اثرش از علت‏ اول اگر بیشتر نباشد کمتر نیست. امشب می‏خواهم در اطراف این علت بحث‏ کنم. آن علت این است که اصل عدل در اسلام از طرف عده‏ای از پیشوایان و علمای اسلام بد تفسیر و توضیح داده شد و با آن‌که عده دیگری در مقابل آن‌ها مقاومت کردند، فایده‏ای نکرده و دسته اول پیش بردند.

یک قانون خوب و عالی در درجه اول باید خوب تفسیر شود و در درجه دوم‏ باید خوب اجرا و تنفیذ گردد. اگر خوب تفسیر نشود، فرضاً آن‌ها که متصدی‏ اجرا و تنفیذ هستند بخواهند خوب اجرا کنند، فایده ندارد، زیرا همان‌طوری اجرا می‌کنند که تفسیر شده، و اگر هم قصد خوب اجرا کردن نداشته‏ باشند برای آن‌ها چه بهتر، وقتی متصدیان تفسیر قانون، مطابق با نیات‏ سوء اجراکنندگان تفسیر کردند، عملاً و نتیجتاً خدمتی به آن‌ها کرده‏اند و آن‌ها را از زحمت و دردسر مردم نجات داده‏اند، خواه آن‌که تفسیر کنندگان‏ از اول قصدشان این باشد که به قانون و مردم خیانت کنند، و یا همچون‏ قصدی نداشته باشد، فقط روی کج‌فهمی بد تفسیر کنند.

در تفسیر اصل عدل همین‌طور شد. غالباً و شاید همه کسانی که منکر این‏ اصل در اسلام شدند - به شرحی که عرض خواهم کرد- سوء‌نیتی نداشته‏اند، فقط روی قشری فکر کردن و متعبدمآبانه فکر کردن، مسلمانان را به این روز انداختند. 

این بود که برای اسلام دو مصیبت پیش آمد: یکی مصیبت سوء‌نیت در اجرا و تنفیذ که از همان اوایل در اثر قرار نگرفتن چرخ خلافت روی محور اصلی خود، به صورت تفضیل نژاد عرب بر غیرعرب و تفضیل قریش بر غیرقریش و به صورت آزاد گذاشتن دست عده‏ای در حقوق و اموال و محروم کردن عده دیگر پیش آمد، و قیام علی(ع) در خلافت بیشتر برای مبارزه با این انحراف بود و بالأخره هم منجر به شهادتش‏شد، و بعد هم در زمان معاویه و سایر خلفا شدت یافت.

مصیبت دیگر از طرف عده‏ای قشری‌مآب و متعبدمآب وارد شد که روی یک‏ سلسله افکار خشک، به یک نوع توضیح‏ها و تفسیرهای کج و معوج پرداختند که‏ آثارش هنوز هم باقی است.

منبع: کتاب بیست گفتار
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین