در یک هفته گذشته تحلیلهای متعددی درباره نحوۀ پاسخ ایران به اسرائیل درباره ترور اسماعیل هنیه ابراز شده که اکثر آنها پاسخ ایران را نظامی و به خصوص استفاده از موشک و پهپاد همچون حمله ۱۳ آوریل توصیف کرده اند. در این تحلیلها به صورت عجیبی هیچگونه اشارهای به امکان و ظرفیت استفاده از قدرت نرم و قدرت سیاسی - دیپلماتیک در پاسخ به این اقدام اسرائیل نشده است.
از سوی دیگر در این یک هفته بحثی میان برخی کارشناسان درباره لزوم یا عدم لزوم پاسخ ایران به این اقدام اسرائیل صورت گرفته است؛ چنانکه برخی معتقدند ضرورتی ندارد برای ترور فردی غیرایرانی کشور را وارد بحران و چه بسا جنگ کنیم. به نظر میرسد ضرورت یا عدم ضرورت پاسخ ایران به اسرائیل تا حدودی بستگی به نحوه انجام ترور دارد. اگر ترور به واسطه نفوذ و خیانت نیروهای داخلی انجام گرفته باشد، ایران میبایست در مرحله نخست به پاکسازی نیروهای خود بپردازد و با راهکارهای جدیدی مانع از بروز چنین موضوعی شود. اما اگر ترور به واسطه یک نیروی خارجی انجام گرفته قاعدتا تجاوز محسوب میشود و نیازمند پاسخ متناسب است. در واقع مسألۀ اصلی در اینجا امنیت ملی و بازدارندگی در برابر اسرائیل است و عدم پاسخ به ترور میهمان رسمی ایران در قلب تهران، چراغ سبز به اسرائیل برای افزایش و تداوم چنین تجاوزاتی است.
منتها ایران در نحوه پاسخ به این اقدام باید تصمیم بگیرد ماهیت آن قرار است برخاسته از تفکری راهبردی باشد یا تاکتیکی. در نگاهی راهبردی یا استراتژیک پاسخ ایران میبایست به تحدید اسرائیل و به خصوص سران اصلی آن همچون نتانیاهو بینجامد. اما در نگاهی تاکتیکی، ایران اولویت را در تامین و حفظ بازدارندگی خواهد دید.
حمله ۱۳ آوریل ایران به اسرائیل برخاسته از نگاهی تاکتیکی بود که قصد داشت با نمایش قدرتی عظیم، اما مدیریت شده به تامین بازدارندگی برای ایران بپردازد. با این حال ترور هنیه در تهران نشان داد که اسراییل مایل است آن اتفاق را تحت الشعاع قرار دهد تا ثمرات آن حمله ناچیز جلوه کند و مهمتر آنکه اسرائیل این محاسبه را انجام داده تا بتواند باز هم با سیستم پدافندی خود و متحدانش اینگونه حملات را ناکام بگذارد؛ لذا به نظر میرسد شیوه پاسخ ایران به ترور هنیه میبایست متفاوت از حمله ۱۳ آوریل باشد.
اگر ایران همچنان به دنبال پاسخی تاکتیکی، اما معتبر به اسرائیل است میتواند روشهای امنیتی را بر نظامی اولویت بخشد. با توجه به حمایت آمریکا و چندین کشور دیگر از اسرائیل، اهرم نظامی مزیتی برای ایران محسوب نمیشود. مزیت ایران نسبت به اسرائیل دسترسی و نزدیکی به خاک اسرائیل از طریق نیابتیهایش است. از این منظر انجام هرگونه خرابکاری در مراکز حساس اسرائیل، بمب گذاری و حتی ترور سران اصلی این رژیم میتواند پاسخی دردناکتر از یک نمایش عظیم و حجیم موشکی و پهپادی، اما مبهم در نتیجه باشد.
نیازی به گفتن نیست که ایران نباید به صورت رسمی مسئولیت هرگونه از اقدامات گفته شده در بالا و به خصوص ترور سران اسرائیل را بر عهده بگیرد. مهم این است که اسرائیل درک کند این اقدامات با حمایت و پشتیبانی ایران انجام گرفته است.
اما در نگاهی استراتژیک و برای تحدید اسرائیل میبایست از ظرفیتهای قدرت نرم (بخوانید قدرت اقناعی) و قدرت سیاسی - دیپلماتیک استفاده کرد. متاسفانه به نظر میرسد در این موضوع تاکنون ضعیف عمل شده است. شاید یکی از معایب غلبه تفکر نظامی بر دیپلماتیک در سیاست خارجی همین موضوع باشد. یعنی در حالی که چه در حمله به کنسولگری ایران در سوریه و چه در ترور اسماعیل هنیه، طرف خاطی، قطعا و حتما اسرائیل بود، ایران هنوز نتوانسته اجماعی گسترده نه در سطح جهانی، بلکه حتی در سطح کشورهای اسلامی ایجاد کند.
چنانکه روز چهارشنبه ۱۷ مرداد کنفرانس وزرای خارجه سازمان همکاری اسلامی در عربستان و به درخواست ایران برگزار شد که جز صدور بیانیهای مبنی بر محکومیت ترور اسماعیل هنیه و نقض حاکمیت ایران دستاوردی نداشت. این در حالی است که ایران میبایست این موضوع را به مسئله جهان اسلام و آرمان فلسطین تبدیل میکرد.
اگرچه حماس از جایگاه و محبوبیت چندانی در میان برخی کشورهای اسلامی همچون عربستان برخوردار نیست، ولی در عین حال ایران میتواند با هم افزایی با کشورهایی همچون ترکیه، قطر، پاکستان و دیگران فضایی در افکار عمومی جهان اسلام ایجاد کند که در این شرایط خاص کشورهایی همچون عربستان را مجبور به موضع گیری جدی تری در برابر اسرائیل نماید.
اما در حال حاضر شرایط به گونهای پیش میرود که گویی مسئله صرفا میان ایران و اسرائیل و در نهایت چند گروه متحد ایران همچون حزبالله و حوثیها است. در سطح بین المللی نیز بیش از آنکه اقدام غیرقانونی اسرائیل مورد سوال قرار گیرد، همگی منتظر واکنش ایران هستند تا سپس به محکوم کردن آن بپردازند، گو اینکه برخی کشورها و بر خلاف قوانین بین المللی و منشور سازمان ملل اساسا خواستار خویشتنداری ایران و عدم پاسخ شده اند. این وضعیت ناشی از ضعف در به کارگیری قدرت اقناعی و دیپلماسی به صورت کنشگری فعال است.
اگر ایران اولویت خود را قدرت اقناعی و دیپلماسی قرار میداد و حداقل در سطح جهان اسلام تلاش میکرد اجماعی نه برای جنگ علیه اسرائیل (که آرمانی و غیرقابل تصور است) بلکه برای تحریم اقتصادی این رژیم و تحدید روابط با آن (از سوی کشورهای اسلامی که با اسرائیل رابطه دارند) و همچنین فشار سیاسی برای پذیرش صلح و بلکه قطعنامههای سازمان ملل برای بازگشت به مرزهای پیش از جنگ ۱۹۶۷ ایجاد نماید، قطعا دردناکترین و سختترین پاسخ ممکن به اسرائیل را عملی میکرد.