برخی تصاویر خاص جلوه میکنند. انگار با دیدنشان به دل قصهها و خاطرات میرویم. حالا این عکسی که حسن شماعیزاده حدود دو هفته پیش در اکانت توییتریاش منتشر کرده، مصداق همان تصاویریست که آدم را در تونل زمان گیر میاندازد. جمعی از اثرگذارترین آدمهای فرهنگ و هنر ایران که در حبس غربت هستند.
شاهرخ شاهید
پاییز پارسال شاهرخ از میان ما رفت. صدایی دلنشین که نیم قرن پیش در موسیقی ما طلوع کرد، اما غروبش تلخ و دردناک بود. او در غریبانهترین شکل ممکن رفت. کسی که از چشمان مرغوب میخواند دوران کاری مرغوبی هم داشت. صدایی که هم زیر بود و هم بم، هم اصالت ایرانی داشت و هم ویژگیهای کلاسیک غربی. او ظرفیت آواز ایرانی را به کارش اضافه کرد. تحریرهای شیرین و جنس خاص صدایش در کارهای ریتمیک شاهرخ را یکبار دیگر در اواخر دهه ۷۰ و اوایل دهه ۸۰ با ترانه «لعبت» (کلام هما میرافشار) و موسیقی تلفیقی آن مطرح کرد. ترانهای که موجب شد تا به فاصله کوتاهی از انتشارش این خواننده را مجاب کند تا این موفقیت را در قالبی دیگر با ترانه «مرغوب» (کلام مسعود امینی) تکرار کند.
آندرانیک و مهدی ذکایی
زندگی و فعالیت آندرانیک (آندو) در آمریکا مانند بسیاری از هنرمندان ایرانی هم نسلاش بدون برنامهریزی پیشین صورت گرفت. نابغهای که در شهرت ابی، معین و خیلیهای دیگر نقش بیبدیلی را ایفا کرد. او در سال ۱۳۵۶ برای تحصیل موسیقی فیلم راهی این کشور شده بود که رویدادهای ایران در پی انقلاب اسلامی، او را برای همیشه در ایالات متحده ماندگار کرد. آندرانیک سازنده موسیقی و تنظیم کننده بسیاری از ترانههای مشهور موسیقی پاپ ایرانی است؛ "نفس" با شعری از شهیار قنبری، "منو ببخش" با شعری از ایرج جنتی عطایی و "سوگند" با شعری از لیلا کسری از جمله این ترانه هاست.
عکسی که عمو حسن منتشر کرد و آتش به راه انداختعکسی که عمو حسن منتشر کرد و آتش به راه انداخت
و، اما مهدی ذکایی که کار روزنامه نگاری را از ۱۵ سالگی از مجله اطلاعات کودکان آغاز کرد و تا سال ۵۹ که از موسسه اطلاعات خارج شد (سال ۱۳۵۹) در همین مجله تجربه اندوخت و در امور جوانان متخصص شد. ذکایی پس از ورود به آمریکا و تقویت زبان انگلیسی، اجازه نداد که خانه نشینی اش زیاد طول بکشد و مجله جوانان را در لس آنجلس راه اندازی کرد. انتشار «جوانان» بدون سرمایه لازم در لس آنجلس، یک شق القمر بود. شاید کسی که در این حرفه نباشد، نمیتواند مشکلات کار و اضطراب ناشر را در ذهن مجسم کند.
فرید زلاند
تعداد آثارش از دویست تجاوز میکند، هنوز هم لهجه شیرین افغانستانی دارد، چند نظرسنجی غیررسمی برای انتخاب بهترین آهنگساز موسیقی پاپ ایران با صدرنشینیاش همراه بوده، ملودیهای بسیاری ساخته، اما هیچ یک شبیه به هم نبودهاند، درک عمیقی از موسیقی داشته و دارد، برای هر خوانندهای، آهنگی خلق میکرد مختص به خودش. شخصیتی آرام داشت، اما در سالهای اخیر اختلافاتی پیدا کرد با همراهانی که روزی، جاودانههایی برایشان ساخت، تاختند به یکدیگر و دل چرکین کردند دوستدارانشان را، فرید زلاند، اما در موسیقی پاپ ایران زمین جایگاهی ویژه و شاید دست نیافتنی دارد؛ خالق ماندگارها.
حسن شماعیزاده
حسن شماعیزاده احتمالا معرف حضور همه است. اما خب شاید خیلیها او را با ترانههای ریتمیکش به یاد بیاورند و احتمالا نمیدانند که این فرد چه خدمتی به پاپ ایرانی کرده. شماعیزاده در ابتدا نوازنده سازهای برنجی نظیر ساکسیفون بود، اما خب دیسک گردن او را از دنیای نوازندگی به سمت آهنگسازی برد. یک توفیق اجباری، اما شگفتانگیز. خلق ملودیهای «غریب آشنا»، «چشم من»، «پنجره»، «مرداب»، «کویر»، «دو پنجره» و دوجین کار موفق دیگر برای شناساندن قدرت آهنگسازی او احتمالا کافی به نظر برسد.
بهروز وثوقی
اما این عکس یک شاهمهره سینمایی دارد. بهروز وثوقی که به گفته خیلی از نوابغ سینمای ایران، بهترین بازیگریست که طی دستکم ۶۰ سال اخیر در سینمای ما طلوع کرده. از بهروز حرف برای گفتن کم نیست. اما خب شاید در حال حاضر ناخودآگاهترین حسی که درباره او بین اهالی سینما وجود دارد همان فقدانش در سینمای ماست. در بازی جدایی بهروز و سینما، این سینما بود که باخت و این بهروز بود که ماندگارتر شد. اما خب این ماندگاری چقدر به درد علاقهمند سینما میخورد؟ او در نقطه اوج از مقابل دوربین به جایی نامعلوم کوچ کرد و حیف و صدحیف که هر چه درباره بازگشت او شنیدیم سراب بود!
شهیار قنبری
شهیار قنبری با سرودن «قصه دو ماهی»، سرآغاز مردنیسم در ترانه ایرانی شد. با اینکه جلای وطن کرده، اما هنوز هم یدگاریهایش برای نسلهای کنونی باقی مانده و ما به این موهبت مفتخریم. با او به «سفرهای درازی» رفتهایم؛ «سفره شام پر از نان غزل» و البته به بهترین جای ترانه رسیدهایم؛ آرتیستی تمامعیار و «اهل بیمرزترین دریا»ها که بیش از نیمقرن بیدریغ جان جهان جهانی خویش را با ما ایرانیان قسمت کرده است. چشمان بینا و گوشهای شنوای او را قلبی سخاوتمند راهبری میکند و ثمره این خمیره کوک کوکشده اینهمه شعر، ترانه و موسیقی که با هرکدامشان خاطره داریم؛ عاشق شدهایم، حسرت خوردهایم، جنگیدهایم، غمخواری کردهایم و مهمتر از همه تجربه، تأمل و تخیل دشت کردهایم.
اسفندیار منفردزاده
نفر آخر این تصویر اسفندِ فیلمهای کیمیاییست. رفیق گرمابه و گلستان مسعود که دنیای موسیقیهایش با خاطرات سینمایی ما عجین شده. سازنده موسیقی فیلمهایی که فریاد اعتراض سر میدادند. فرهاد و فریدون ملودیهای مشهورش را خواندهاند. برای تنگا و رضا موتوری، جمعههای خونچکان و مرد تنها را ساخته و به هر حال اسفندیار منفردزاده احتمالا رهبر موسیقی اعتراضی در دهه ۵۰ است و البته که شاید متفاوتترین فرد حاضر در این تصویر هم باشد.