کد خبر: ۹۳۶۱۱۵
تاریخ انتشار : ۲۵ شهريور ۱۴۰۳ - ۱۸:۵۴

برای نگهبانی از مرز، بوم را شخم زدند!

آقای پزشکیان! اختلاس‌های دبش زنجانی‌ها و خاوری‌ها و ... مگر معنایی جز این دارد که برای وارستگی از آمریکا و دورزدن تحریم‌هایش، دست چونان کسانی را باز گذاشته‌اند تا بوم را شخم بزنند و هر چه دارد و ندارد در بانک‌هایِ فرنگی بیانبارند؟!
برای نگهبانی از مرز، بوم را شخم زدند!
آفتاب‌‌نیوز :

تا کمین کین اسماعیل به شکار اسحاقی نینجامیده است، فرصت هست تا دردی را با شما در میان بگذارم. شاید این درد را باید با کسانی دیگر گفت، ولی چه چاره که تنها گوشِ گشوده در حاکمیت، شما می‌نمایید؟! فراتر ازین، به اعتبار ریاستتان بر شورای عالی امنیت ملّی، خواه رسمی و خواه اسمی، می‌توان شما را مخاطبِ این سخن و درد گرفت. پیش از درانداختن گفتارم، سزاست روشن کنم که نگارنده، نه‌تن‌ها کین‌ستانی را حقِّ جمهوری اسلامی می‌داند؛ بلکه بر آن است که این حق باید به‌گونه‌ای آبرومند، بخردانه و با بازدارندگیِ هرچه بیش‌تر انجام بگیرد.

آقای پزشکیان! اگر هنوز فروتنی از جان شما رخت برنبسته است، بگذارید کمی برایتان آموزگاری کنم. در فارسی دلبندمان ترکیبی آشنا داریم که معنی سرزمین می‌دهد: مرزوبوم*. از واژه‌نامه‌ها برمی‌آید که این ترکیب از فرهنگِ کشاورزی کهنسال ایران برخاسته باشد که در آن بوم، میانه زمین است؛ همان‌جا از زمین که می‌کارند و کشتزار می‌باشد. مرز، کرانه زمین است و برآمدگی‌هایی‌ست که دُورتادور کشتزار می‌کشند تا سرحدّ این کِشتگاه با آن یکی پیدا آید.

این معنی‌های جدا و مُتَضایِف که یکی‌شان بی دیگری معنا نمی‌یابد به‌سانِ بالا و پایین که انگارشِ (تصور) یکی‌شان بی دیگری نشدنی‌ست به گونه‌ای نَغز و دلنشین و پندآموز ترکیب شده‌اند تا بیاموزانند که یک سرزمین، هم بوم است و هم مرز و نه‌تن‌ها یکی از این دو.

اکنون بیاییم امنیت و وارستگی (استقلال) از کشورهایِ دیگر را مرز بنامیم و آزادی، برابری، بالندگی، احساس خوشبختی و دلبستگی مردم یک سرزمین را بوم نام دهیم؛ آقای پزشکیان! نه مگر که شعار بنیادی انقلاب ۵۷ را «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» دانسته‌اند و دانسته‌اید؟!

درآمد آموزگارانه‌ام پخته شد و اینک بیخ درد: جمهوری اسلامی با سیاست خارجی‌اش توانسته است مرز‌های به‌دست‌گرفته از پادشاهی پهلوی را پاسداری کند («از خونِ جوانانِ وطن» که پایِ این وارستگی و نگهداشتِ این مرز‌ها ریخته و دمیده است تا جاویدان جاوید می‌توان گفت و سرود؛ باری، رسانه تنگ است و زبان را بند می‌آورد. پس با تَلواسه‌ای در گلو می‌گذرم و سخنم را ازسر می‌گیرم). هزینه‌ای که جمهوریِ اسلامی برای این وارستگی و نگهبانی مرز پرداخته است، شوربختانه از کیسه بوم بوده است؛ روشن‌تر بگویم: حکومت با تمرکز بر مرز و سیاستِ خارجی، از بوم غفلت بنیادبراندازی کرده است و سال‌به‌سال، سیاستِ داخلی را از آبادانی و خُرّمی و خردمندی تهی کرده است.

آقایِ پزشکیان! اختلاس‌های دبش زنجانی‌ها و خاوری‌ها و ... مگر معنایی جز این دارد که برای وارستگی از آمریکا و دورزدنِ تحریم‌هایش، دست چونان کسانی را باز گذاشته‌اند تا بوم را شخم بزنند و هر چه دارد و ندارد در بانک‌هایِ فرنگی بیانبارند؟!

آقای پزشکیان! مهاجرت انبوهِ جوانان این سرزمین، رهاکردنِ بوم و دودستی چسبیدن مرز نیست؟! ترور‌های چندگانه رژیم صهیونیستی در خاک ایران، مگر معنی‌اش آن نیست که بوم را موریانه از درون خورده است و خشم و ناخشنودیِ بومیان را می‌شود خرید تا با موساد همکاری کنند و کار به جایی برسد که وزیر اطّلاعات پیشین‌تر، آقای یونسی هشدار دهد و آژیر بکشد که جان مقامات کشوری در خطر است؟! آیا این‌که شبانه به خاک اسراییل آفند (حمله) چشمگیر بکنی و روزانه گشت ارشاد را روانه خیابان بگردانی، چیزی بیرون این است که مرز را گرفته‌اند و بوم را هشته‌اند و چه بسا کُشته؟! روشنفکری که خودش را در چارچوبِ ضدّاستعماری تعریف می‌کند همین را به زبانی دیگر گفته است و از او هم نمی‌شنوند؛ بیژنِ عبدالکریمی را می‌گویم.

آقای پزشکیان! ساده بگویم که هیچ خردمندی برای بیابان مرز نمی‌کشد و آن را پاس نمی‌دارد؛ چونان که برخی بر پایه‌ی ریشه‌شناسی گفته‌اند: بیابان جایی‌ست که آن را نمی‌پایند (درست و نادرستش بر گردنِ آن‌که گفته است).

آیا کشوری که از یمن تا لبنان را به‌درستی زیرِ رخنه‌ی هِلال خود گرفته باشد تا مرزهایش را پاس بدارد، ولی فرونشست زمینش از اصفهان تا میدانِ ونک گسترده باشد، می‌تواند در درازمدت همگیِ سرزمین را، یعنی مرزوبوم را باهم، نگه دارد؟! روشن است که نه! ولی نمی‌دانم چرا این روشن را کسی نمی‌فهمد یا اگر می‌فهمد با ویرانگرانِ بوم برخوردِ نیرومندی نمی‌کند؟! خواهند گفت: سودِ ویرانی نمی‌گذارد. خواهم گفت: می‌دانم و نمی‌دانند که حاکمیت با این سودبردن «بر سرِ شاخه نشسته است و بُن می‌بُرد»؛ این بار نه حاکمیت به‌تنهایی، که سروِ ایران نیز، یک تبرِ دیگر، بیش‌تر تاب ندارد.

آقای پزشکیان! شاید این دردنامه، با کمترین امید، توانسته باشد به کسی بفهماند که چرا «نه غزه! نه لبنان! جانم فدای ایران» در این سرزمین پشتیبان ستمدیدگان از گلوهایِ زخم‌خورده بیرون آمد. شاید و با کمترین امید توانسته باشد به کسی برساند که سیاستِ درست، پاییدنِ مرز ازبرایِ بومِ کِشته و سرسبز است؛ نه بومِ پژمرده و بومیان کُشته. باور کنید دریافتن این‌که سیاست درست، پاییدن و پاسداشت همزمان مرز و بوم است کار ساده‌ای‌ست.

(واژه‌نامه‌نویسان بر سر این‌که مرز، کشتزار معنی می‌دهد یا بوم چنین معنایی دارد، اختلاف دارند. به دید نگارنده اختلافی جدی نیست و با نگرش به معنی‌هایِ دیگر این دو واژه از میان می‌رود؛ معنی‌های حقیقی و مجازی مرز که برای همه روشن است، ولی بوم چند معنی دیگر دارد که باربط‌ترینشان چنین‌اند: متن در برابر حاشیه، زمین، زمینه و خودِ سرزمین. گذشته ازین، جابه‌جایی واژگانی مرز با بوم در چِم‌آوری (استدلال) نگارنده اثری ندارد؛ چراکه این گفتار می‌خواهد بگوید مرز و بوم باهم؛ خواه مرز، بوم باشد و خواه بوم، مرز).

منبع: فرارو
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین