تعداد داوطلبان گروه تجربی در کنکور این سالها بیشتر شده، بخش زیادی از آنها هم تلاش میکنند در دانشگاه پزشکی بخوانند، اما چالشهای حین تحصیل میتواند برای آنها سرنوشت عجیبی رقم بزند، سرنوشتی مانند خودکشی، مسئلهای که این روزها نظام سلامت در کشور ما با آن مواجه شده است، این مسئله نیاز به ریشه یابی دارد، مصطفی معین وزیر علوم دولت اصلاحات، خودکشی رزیدنتهای جوان را معطوف به عوامل فردی، ساختاری نظام سلامت و اجتماعی میکند.
متن کامل گفتگو با مصطفی معین در ادامه آمده است.
وضعیت خودکشی در کشور ما چگونه است؟
در کشور ما نرخ خودکشی از میانگین جهانی مقداری پایینتر است، اما متاسفانه فرآینده رو به رشدی دارد. در آمارها دیدم که از سال ۱۳۹۵ تا ۱۴۰۱ حدود ۵۱ درصد به میزان خودکشی در سطح کشور افزوده شده است.
گاهی گزارش میرسد که یک پرستار یا پزشک در سن ۳۰ سالگی دچار سکته قلبی شده است، یا در مواردی دست به خودکشی میزند، رزیدنتها سه تا ۵ برابر بیشتر از میانگین جامعه خودکشی میکنند. باید گفت خودکشی کادر درمان یک پیام منفی تاثیرگذاری برای جامعه دارد، طوریکه جامعه از خودش میپرسد یک پزشک که دارای جایگاه و نقش درمان و التیام دادن به جامعه هست چه شده که این مقدار خشونت را نسبت به خودش اعمال میکند.
اجازه بدید این سوال را از شما بپرسم، یک پزشک چرا خودکشی میکند؟
عوامل فردی، ساختاری و اجتماعی در وقوع خودکشی نقش دارند. باید گفت عوامل فردی و سرشتی در این اتفاق تاثیر دارند، البته اینکه بگوییم کسیکه دست به خودکشی زد از قبل یک مشکل روانی داشته یک برچسب غیرعلمی و غیراخلاقی است. اما اینکه یک رزیدنت چقدر استعداد و علاقه به پزشکی داشته باشد در سرنوشت او موثر است، کنکوری که در کشور ما برگزار میشود اینطور نیست که استعدادها را شناسایی کند، به خصوص با این سیاستهای سهمیهای که رتبههای ۱۰۰هزار وارد رشته پزشکی میشوند هراتفاقی میتواند بیفتد، این وضعیت رزیدنت را به لحاظ روانی دچار مشکل میکند، مثلاً افسردگی پیدا میکند، یا ممکن است به ناامیدی برسد، اگر ازدواج کرده باشد ممکن است طلاق بگیرد.
منظورتان از عوامل ساختاری در وقوع خودکشی پزشکان چیست؟
درخصوص ساختارها باید گفت، عوامل شغلی و تحصیلی درباره خودکشی کادر درمان اهمیت دارند، رزیدنتی در کل دنیا به خصوص در ایران یک حرفه بسیار سخت و طاقت فرسا است، چراکه رزیدنت هم باید تحصیل کند و هم باید در بیمارستان درمان انجام دهد، بنابراین او فرصتی برای استراحت، تحقیق و آموزش، رسیدگی به ایدهآلهایی که برای آن وارد رشته پزشکی شد ندارد و این شرایط او را ارضا نمیکند، از طرفی متاسفانه فرهنگ سازمانی در بیمارستانهای ما یک فرهنگ خشن، دستوری و تحقیرآمیز است، در این میان اهمیت مسائل معیشتی هم در اقدام به خودکشی کادر درمان نباید فراموش کنیم.
در چنین شرایطی فرد دچار یک فرسودگی شغلی میشود، یک جمله از آلبرت کامو هست که میگوید زندگی بدون کار پوچ است ولی اگر کار بودن روح باشد زندگی پژمرده میشود و میمیرد، یعنی فرد خلاقی که وارد رشته پزشکی شده، اما وضعیت موجود برای تحصیل در این رشته پاسخگوی نیازهای او نیست دچار افسردگی و پوچی میشود بهخصوص که ما اجازه ادامه تحصیل در خارج از کشور هم به دانشجو نمیدهیم چراکه باید در هر مقطع تحصیلی در یکی از مراکز خدمت کند و ممکن است تازه در سن ۴۰ سالگی بتواند به یک زندگی عادی دست پیدا کند، بنابراین در این مدت احساس اسارت و بیگاری میکند که میتواند سبب خودکشی آنها شود.
یکی از اشتباهات ساختاری نظام سلامت در کشور ما به سال ۱۳۶۵ برمیگردد، در آن سال رشتههای پزشکی از سایر رشتههای دانشگاهی جدا شد و دانشگاههای علوم پزشکی در یک محیط بسته قرار گرفت، فرصت تعامل با سایر رشتهها از بین رفت درحالی که امروز در دنیا به میان رشتهایها خیلی اهمیت میدهند، این اتفاق به ضرر آموزش پژوهش و نوآوری خلاقیت تمام شد.
بدتر از این در همان طرح سال ۱۳۶۵ شبکههای بهداشت و درمان را در دانشگاههای علوم پزشکی ادغام کردند یعنی مدیریت دانشگاهها دیگر فرصت نمیکنند که به مسائل آموزش و پژوهش و کیفیت بپردازند، و برعکس درگیر مسائل اجرایی تا عمق روستاها میشوند، این ادغام برچه اساسی بود؟ کدام کشور چنین تجربهای داشت؟
بهداری برای خودش کادر و شبکه داشت و تا اعماق روستاها کار میکرد، لذا باید تقویت میشد نه اینکه بهجای تقویت بهداری دانشگاه علوم پزشکی را به عنوان گوشت قربانی خرج همه کنند، به همین دلیل رزیدنتها بهجای این که دانشجوی دوره تکمیلی باشد فقط مشغول درمان هستند، درمان کشور روی دوش رزیدنتها قرار دارد و دچار فرسودگی شغلی شدهاند، بنابراین ساختار نظام سلامت زمینهساز است که مشکلات مضاعف شود.
شما درباره عوامل فردی و ساختاری گفتید، نقش عوامل اجتماعی چیست؟
بعد از عوامل شخصی و ساختاری عامل سوم عوامل اجتماعی است، ما در یک جامعهای هستیم که اصطلاحاً موجی است، از لحاظ سیاسی اجتماعی اقتصادی ناپیدار هستیم، با نابرابری، تبعیض، فقر و آسیبهای اجتماعی مواجه هستیم، این وضعیت تاثیر خودش را بر روی پزشکان میگذارد.
از میان عواملی که گفتید مهمترین آن کدام است؟
براساس گفتههایی که بالاتر عنوان کردم مهمترین آن ساختار نظام سلامت است، نظامی که برعکس همه دنیا و شاید فقط مانند کوبا پزشکی را از سایر علوم جدا میکند نقش موثری در بروز این حوادث دارد. آنچه اهمیت دارد انتخاب ورودیهای رشته پزشکی است که باید دقیق انتخاب شود، مثلاً در کشوری مانند کانادا دو سال از دوره عمومی برای این است که داوطلب برای رشته پزشکی استعداد یا علاقه دارد یا ندارد، نه اینکه خانواده و جامعه تشویق بکند که پزشکی خوب است چراکه درآمد زا است، پزشک شدن برای امرار معاش نیست فرد باید عاشق انسان و این رشته باشد.
آیا سیستم ورودی دانشجوی ما این تفکیک را تشخیص میدهد؟
خیر اینطور نیست؛ من وزیر علوم بودم میدانم که کنکور چه ویژگیهایی دارد، نمیتواند معلومات را ارزیابی کند، همین اخیراً گفته شد که ۷۵ درصد رشته پزشکی دانشگاه تهران سهمیهها هستند، اینها بر چه اساسی آمدند پزشکی میخوانند، با رتبه ۱۰۰ هزار وارد میشوند و رتبه دو رقمی نابغه و مستعد ما نمیتواند وارد دانشگاه شود یا اگرهم وارد شد ارضا نمیشود.
طرح اجباری و استثماری خدمت خارج از مرکز که دائم سختتر هم شد خودش یک مشکل است، مگر پزشک بیگار است، انتظار میرود پزشک مدرن هم درمان کند، هم آموزش بدهد، هم مصلح اجتماعی باشد و از حقوق بیمار دفاع کند، پزشک باید بتواند به بیمار آرامش بدهد نه اینکه خودش آنقدر ناآرام باشد که دست به خودکشی بزند.
آیا سیستم ما جوابگوی این خواستهها است؟
خیر نیست.
سیستم تمام وقتی استاد در دنیا تجربه شده است، بسیار سیستم مفیدی است و سلامت بیمار و آموزش دانشجو را تضمین میکند، اما الان خود استاد به دلیل مشکلاتی که دارد و، چون چند جا مشغول به کار است عملاً پاره وقت در بیمارستان حضور دارد، برعکس کسی که تمام وقت است دانشجو است، دانشجویی که باید کار اصلیاش آموزش و پژوهش باشد نه درمان بیماری، به همین دلیل رزیدنتها به جای این که دانشجوی دوره تکمیلی باشد فقط مشغول درمان هستند، درمان کشور روی دوش رزیدنتها قرار دارد و دچار فرسودگی شغلی شدهاند، بنابراین ساختار نظام سلامت زمینهساز است که مشکلات مضاعف شود؛ بنابراین اولین دلیل مشکلات را به ساختار نظام سلامت میدهم، دومی را به محیط کاری میدهم که هماطور که گفتم خشونتآمیز و تحقیرآمیز است، سومین عامل را عوامل اجتماعی میدانم، همان غلبه خشونت بر عقلانیت و بیثباتی اجتماعی، و آخر هم همان ویژگیهای فردی مجموعه این عوامل است که به یک تراژدی منجر میشود.