بازنده به کارگردانی امین حسینپور و با بازی علیرضا کمالی، سارا بهرامی، صابر ابر، صدف اسپهبدی، رویا جاویدنیا، محمد علی محمدی، پیمان قاسمخانی و امیر غفارمنش از آخرین روز تابستان منتشر شد و به تازگی به پایان رسید.
بازنده با تمی معمایی و پلیسی داستان زوج جوانی بود که نوزاد یک ماههشان زمانی که بدون او به مهمانی همسایه روبهرویی رفتهاند، از خانه دزیده میشود. کارآگاه کمالی که فرزندش را در تصادف از دست داده و در پرونده قبلی اش هم موفق نبوده است، پرونده را دست میگیرد و تمام تلاشش را برای پیدا کردن رباینده به کار میبندد.
سریال اقتباسی بود از داستان «زوج همسایه» نوشته «شاری لاپنا» که در ایران زن همسایه ترجمه شده است. سریال داستانش را بدون لکنت و بدون پیچوخمهای نالازم پیش میبرد و مخاطب را درگیر میکند. یکی از نکتههای مهم در باره بازنده غیرایرانی بودن فضای آن است. خانهها، هتل و اداره آگاهی هیچ کدام شبیه نمونههای ایرانیشان نیستند. رنگ تصویر هم طوری طراحی شده که به این فضای غیرایرانی کمک کرده است. هرچند تمام اینها را میتوان به حساب این گذاشت که فیلمساز خواسته فضای دلخواه خودش را برای سریال ایجاد کند و از شباهت فضا با زندگی ایرانی گذشته است. اما در نهایت و با پخش قسمت آخر، توانست رضایت تماشاگرانش را به دست بیاورد و از طرف منتقدان هم نقدهای مثبت بگیرد.
قصه پرکشش با کانسپتی مرموز و وهمانگیز
منتقدی در باره سریال نوشته است: «بازنده از همان نقطه شروع معماهای زیادی پیرامون گم شدن بچه پیش روی مخاطبان گذاشت. در هر قسمت اجازه داد یکی از شخصیتها از زندگی خودش تعریف کند و با این شیوه رفتهرفته از ویژگیهای تکتک آنها و همچنین پیشینهشان، تفکرشان نسبت به مسائل مالی و احساساتشان پرده برداشت. حسینپور از ویژگی شخصیتها، گریمها، فضای صحنه، رنگ، نور و موسیقی کمک گرفت تا کانسپتی مرموز، وهمبرانگیز، پیچیده و در عینحال ملموس خلق کند.» او بازیها را یکی از نقاط مثبت این سریال دانسته و نوشته: «یکی از عوامل مهم موفقیت سریال «بازنده»، انتخاب صحیح بازیگران و شناخت درست آنها از نقشها بود. همه آنها جز علیرضا کمالی، در دو قالب سرزنده و افسرده و غمگین دیده میشدند. در طول زمان گریمهایشان تغییر میکرد و علاوه بر این که اوضاع زندگیشان به هم میریخت و به سمت فروپاشی میرفتند، صورتهایشان زردتر و بیروحتر به نظر میرسید.» این منتقد در باره طراحی صحنه هم نظر مثبتی داشته و نوشته: «یکی از نکات مهم سریال «بازنده» به طراحی صحنه و استفاده درست از قابها و رنگ و نورها برمیگشت. طراحی خانه ارغوان و کاوه به نحوی بود که از همان ابتدا میتوانستیم حس کنیم قرار است اتفاقی در آنجا رخ دهد. مدل راهپلهها، آسانسور و چیدمان خانه آوا هم این احساس را بیشتر میکرد. فضای این سریال با حالوهوای مرسوم سریالهای پلیسی فیلمها و سریالهای ایرانی متفاوت بود و این تفاوت علاوه بر این که جذابیت بصری سریال را بالا برده و مخاطبان را به یاد سریالهای خارجی قدیمی میانداخت، در نمایش تنهایی آدمها و همچنین اسرارآمیز بودن ماجرا هم کمک زیادی میکرد.»
منتقد دیگری هم قصه سریال را پرکشش توصیف کرده است. او نوشته: «روایت سریال به شیوهای پیش رفت که مخاطب درباره پیشبینیهای خود نیز دچار تردید میشد و سهم مظنونین ماجرا نیز کم و زیاد میشد، بنابراین دست قصه به صورت کامل برای مخاطب رو نشده بود.»
یک سریال با رعایت قواعد ژانر
منتقدی با اشاره به فضای غیرایرانی سریال آن را به نحوی لازمه رعایت قواعد ژانر دانسته و نوشته: «ژانر جنایی معمایی پلیسی به یکباره تبدیل به ژانر غالب سریالها شده است که لزوماً چیز بدی نیست، ولی نیاز به تحقیقی جامع دارد برای پاسخ به این پرسش که چرا چنین شده است. سریال «بازنده» هم در همین ژانر قرار میگیرد. البته به لحاظ فضاسازی میتوان گفت با سایر سریالهای شبکه نمایش خانگی در این ژانر متفاوت است و از الگوهایهالیوودی تبعیت میکند. در واقع از قواعد ژانر کلاسیک پلیسی جنایی در سینمایهالیوود بهره میبرد. از این نظر هم یک قدم رو به جلو در سریالسازی شبکه نمایش خانگی محسوب میشود هم برچسب سریال «غیرایرانی» را به خود میگیرد. اساساً ما همیشه با مسئله خلق یک پلیس یا قصه پلیسی ایرانی خوب که در عین حفظ قواعد ژانر رنگ غیرایرانی به خود نگیرد، مواجهیم. ظاهراً این ژانر به گونهای است که اگر قرار است درست ساخته شود، شخصیت یا اثر خودبهخود «خارجی» میشود.»
او سریال را با تعداد زیاد سریالهای نمایش خانگی که در فضای لمپنی میگذرند، مقایسه کرده و نتیجه گرفته: «وجه تمایز این سریال در سیل سریالهای لاتمحور شبکه نمایش خانگی این است که فضا و شخصیتهای کاملاً متفاوت خلق کرده و برای جذب مخاطب عام بی دلیل به سراغ همان فرمول همیشگی نرفته است. شیوه روایی شسته رفته و تلاشی که برای رعایت قواعد ژانر اثرش کرده، به اعتبارش میافزاید و آن را به اتفاق خوبی در شبکه نمایش خانگی تبدیل میکند.»
در باره شخصیتپردازیها در این سریالها هم منتقدی نوشته: «شخصیتپردازیهای صورت گرفته در سریال «بازنده» از مواردی است که باید به آن اشاره کرد. کاراکترها در دل این قصه، بسیار پیچیده و چند بعدی هستند. هر یک از شخصیتها، گذشتهای پنهان و انگیزههای خاص خود را دارند. این پیچیدگی، باعث میشود که مخاطب نسبت به آنها کنجکاو شود و بخواهد بیشتر درباره آنها بداند.» در جای دیگری منتقدی شخصیتپردازی را به عنوان یکی از نقاط قوت سریال مطرح کرده است: «یکی از نقاط قوت این سریال، پرداختن به شخصیتهای چندلایه و انگیزههای پیچیدهای است که هر یک از آنها نقش مهمیدر پیشبرد داستان ایفا میکنند.»
در باره بازیها هم بازی علیرضا کمالی در سریال مورد توجه قرار گرفته است. او در نقش یک کاراگاه درونگرای خشن با مشکلات خانوادگی و تجربه از دست دادن دختر کوچکش در تصادفی که خودش مقصر بوده، بسیار خوب کار کرده است. یک منتقد در باره بازی او نوشته است: «بازی کنترلشده علیرضا کمالی در نقش کارآگاه جذاب و باهوش، اما آسیبدیده در پیشبرد روایت و ارتباط مؤثر با مخاطب موفق است.» او در باره بازی دیگر بازیگران هم اینطور نظر داده است: «ویا جاویدنیا در نقش زن ثروتمند مرموز فرقی با بازیهای پیشینش ندارد، اما نقش همسرِ آشکارا شرورش برای پیمان قاسمخانی فرصتی برای اثبات تواناییهایش بازیگریاش است. سارا بهرامیپیش از این نقش شخصیتی که موقعیتی فاجعهبار را تجربه میکند، بازی کرده است، اینجا هم در نقش زنی افسرده با رازهایی مگو خوب عمل کرده است. صابر ابر همان آویزانی همیشگی اعضای صورت را بهخصوص در نقشهای اینچنینی که قرار است شخصیتی ضعیف را به تصویر بکشد، دارد. مشکل اصلی صدف اسپهبدی است که برای بازی در نقش یک معتاد سیمرغ بلورین جشنواره فیلم فجر را گرفته، اما اینجا تا این لحظه به سریال آسیب زده است. بازی مصنوعی او و بازیگر نقش برادرش از فضا بیرون میزند. این درباره سایر بازیگران صدق نمیکند. تقریباً همه دارند به اندازه بازی میکنند و نقششان را درست درک کردهاند.»
در باره بازی سارا بهرامی اما نظرها متفاوت است و بسیاری آن را نقطه ضعف کارنامه او دانسته اند که با اغراق در حرکتها و لحن صحبت یکنواخت و بریده بریدهاش بازی خوبی ارائه نداده است.
مخاطبان چه نوشتهاند:
در زیر پستهای پلتفرم پخش کننده سریال میتوان نظرات تماشاگرانش را بررسی کرد:
یکی از تماشاگران نوشته: «فوق العاده بود. امروز با دیدن قسمت آخرش بیشتر از هر قسمت دیگهای مجدد سورپرایز شدم. تو این همه سریال افتضاح بازنده، برنده شد.» کاربر دیگری که رمان زن همسایه را هم خوانده در باره پایان سریال نوشته: «امروز قسمت آخر سریال را دیدم. من که پارسال رمان داستان اصلی را خونده بودم، دچار شوک شدم. تا اونجا که میدونم در اقتباس نباید شیرازه مضمون اصلی داستان عوض شود. داستان اصلی هپی اند تمام میشود و خیر بر شر پیروز میشود و خواننده ته دلش خنک میشه. اما چرا در اقتباس سریالی اینگونه داستان جلو رفت؟ چرا شر بر خیر پیروز شد؟»
تماشاگری به ریتم کند سریال اشاره کرده و نوشته: «دو قسمت گذشته، اما سریال کند پیش میره
دیالوگها و مکان مصنوعیه و جز کمالی بقیه خوب بازی نمیکنن. معرفی شخصیت پلیس در سکانس یک کلیشه ایه و این که دلیلی نداره انگلیسی بنویسد لوزر، چون سریال به جز ما برای انگلیسی زبانها نمایش داده نمیشه.»
کاربر دیگری نوشته: «در کل سریال خوبیه، خوش ساخته، بازیگرها خوب بازی میکنن، داستان خوبی داره، شخصیتهای جالبی داره، ریتم کندی داره که شاید دلیلش این باشه که فقط توی یه ساختمون و یه سری لوکیشن کوچیک دیگه روایت میشه.» بعضی از کاربران هم در باره فضاسازی و غیرایرانی فضای سریال نوشته اند و آن را نقد کرده اند. از جمله تماشاگری نوشته: «داستان و کارگردانی و بازیگری و… همه چیز مطلوبه مشکلی که از نظر من داره اینه که آب و هوای فیلم غیر واقع گرانه است هر روز و هر شب داره بارون میاد.» مخاطب دیگری هم نظرش اینطور نوشته است: «واقعا سازندههای سریال بازنده فکر کردن دارن واسه کی فیلم میسازن؟! آخه کجای ایران حتی خط استوا بری چنین رنگ نوری تحویل میگیری به زور لابراتور رنگ فیلم رو اینجوری کردن! کدوم هتل، کجای شهر، کدوم دفتر پلیس؟! بقیه کج بودن فیلم خارجی ببینن کارگردانیشو تقلید کنن؟!»