مسافر جوان که خود را با نام مستعار به ماموران معرفی کرد وقتی نتوانست مدارک شناسایی را به آنان نشان دهد، در حالی به مقر انتظامی انتقال یافت که بررسیها تخصصی نشان داد گوشی تلفن همراه وی نیز سرقتی است و در یک ماجرای هولناک از زن ۴۷ ساله زورگیری شده است.
عوامل انتظامی که حالا یقین داشتند با تبهکار تبعه خارجی غیرمجاز روبه رو شدهاند بی درنگ با مالباخته تماس گرفتند.
طولی نکشید که زن مذکور خود را به کلانتری رساند و درحالی که با چشمانی حیرت زده و افکاری پراز ابهام به او مینگریست درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: دختر جوانی بودم که در یک حادثه دچار نقص جسمانی شدم و از سوی دیگر به دلیل شرایط ضعیف اقتصادی نتوانستم ازدواج کنم.
مدتی بعد پدر ومادرم نیز از دنیا رفتند و من که حالا بدون حامی شده بودم به زندگی مجردی و تنهایی روی آوردم و در یکی از مراکز خداماتی مشغول کار شدم تا این که در ۳۸ سالگی با پسرجوانی ازدواج کردم که بیماری صرع داشت، اما این زندگی مشترک ۲ سال بیشتر طول نکشید و من در سوگ شوهرم عزادار شدم و دیگر هیچ گاه به ازدواج فکر نمیکردم تا این که حدود ۱۰ ماه قبل یکی از دوستانم اصرار کرد با جوان ۳۴ سالهای ازدواج کنم که خود را اهل یکی از روستاهای تربت جام معرفی میکرد.
من هم که به گونهای از تنهایی خسته شده بودم و او هم ادعا داشت مرا به رویاها و آرزوهایم میرساند، درحالی به عقد موقت رضایت دادم که «مهران» ۱۲سال از من کوچکتر بود و شغلی هم نداشت. او بعد از ۳ماه رفت وآمد روزی به منزلم آمد و از من خواست به تفرجگاهی کوهستانی برویم! من هم از خوشحالی بلافاصله بساط پیک نیک را آماده کردم و سوار بر موتورسیکلت به راه افتادیم.
اما هنوز روی کوه بودیم که ناگهان «مهران» با طنابی که از جیب کتش بیرون آورد دست وپاهایم را بست و نه تنها باسیم چین همه طلاها و حتی گوشواره هایم را برید بلکه با تبرزین کوچکی ضربهای به سرم زد که خون برچهرهام پاشید. او سپس پولها و گوشی تلفنم را برداشت و متواری شد. چندساعت بعد خودم را روی تخت بیمارستان طالقانی دیدم و دو روز بستری شدم که در همین مدت پلیس نیز ماجرا را پیگیری کرد ولی از «مهران» خبری نبود، اما اکنون که افسران کارآزموده دایره تجسس هویت واقعی او را فاش کردهاند من هنوز در شوک و حیرتم که چگونه فریب یک جوان افغانستانی غیرمجاز را خوردهام که خودش را با نام مستعار و ایرانی معرفی کرده بود.
در همین حال تبهکار مخوف افغانستانی راز عجیب زورگیری وحشتناک را لو داد و گفت: من دو همسر در مشهد و اصفهان دارم که هر کدام از آنها یک فرزند دارند ولی از وجود یکدیگر بی اطلاع هستند. بر اساس یک رسم کهن باید هدایایی را به همسر اصفهانیام میدادم. از سوی دیگر بیکار بودم و پولی نداشتم، این بود که وقتی فهمیدم این زن (مالباخته) در مرکز خدماتی کار میکند و مقداری طلا دارد نقشه ازدواج با او را طراحی کردم. این تبعه غیرمجاز خارجی در حالی که به زن جوان خیره شده بود با آرامش و خونسردی خاصی ادامه داد: من هیچ علاقهای به او نداشتم و فقط به خاطر طلاهایش ازدواج موقت کردم. اکنون نیز گوشواره هایش در گوش همسر اصفهانیام است و حاضرم خسارت آن را بپردازم ...
بنابراین گزارش، بررسیهای تخصصی نیروهای انتظامی با نظارت مستقیم رئیس کلانتری برای کشف زوایای پنهان این ماجرای عجیب و تبهکاریهای احتمالی دیگر این مرد افغانستانی ادامه یافت.