آفتابنیوز : آفتاب - فروزان آصف نخعی: درست سر به زنگاهایی که فکر می کنی دیگر کسی پیدا نمی شود تا درباره واقعیت و حقیقت سخن بگوید، ناگهان متوجه میشوی که به دور از هیاهو، عدهای به کنج عزلت خزیدهاند و دارند کاری می کنند کارستان. کاری که درمیدان عمل و با خطرهای مضاعف آن همراه است و تو در تعجب حیران می مانی که مگر ممکن است به دختری به ورطه خطر برود و با همه مشکلات راجع به زنان و دختران خیابانی دست وپنجه نرم کند و درنهایت در کنار آن دسته از روزنامه نگارانی قرار بگیرد که شان قلم را نه در کنج کتابخانه و اتاق اخبار، که در میدان عمل می بیند. اگر لو می رفت که خبرنگار است چه می شد ، آیا او نیز مانند برخی دختران خیابانی جسد تکه تکه شده اش در گوشهای از این شهر دراندشت پیدا میشد. سرگذشت مریم شاهسمندی، روزنامه نگار در حوزه اجتماعی، برای نقب زدن به زندگی به زعم برخی از ما بهتران جنس ضعیف، یعنی دختران خیابانی و زنان خیابانی می تواند در ارتقاء شان روزنامهنگاری غیرمیدانی درایران مفید به فایده باشد.
× ابتدا بفرمایید که چه عاملی باعث شد تا به موضوع دختران خیابانی بپردازید؟
- اواخر سال 1379 بود که تحقیقات میدانی خودم را در خصوص زنان خیابانی آغاز كردم و دو سال تمام از زندگی حرفه اییام را به آن اختصاص دادم . اما شروع کار از آن جا بود که اواخر سال 79 ، یک انتشاراتی اقدام به تشكیل یك گروه برای تحقیقات میدانی در زمینه دختران فراری و زنان خیابانی كرد. هدف اصلی این انتشارات جمع آوری اطلاعات در مورد این دو گروه و گرد آوری آن در نسخه هایی سانسور نشده برای مسئولان از جمله دفتر ریاست جمهوری وقت بود. ضمن اینكه قرار بود چكیده ای از این تحقیقات را در قالب یك كتاب چاپ و منتشر كند.
× آیا تنها بودید یا همکاران دیگری هم به شما پیوسته بودند؟
- یك گروه 30 نفره از خبرنگاران، دانشجویان رشتههای روانشناسی و جامعه شناسی و اساتید فن تشكیل و چندین جلسه برای توجیه گروه برگزار شد. یك گروه از دانشجویان روانشناسی و جامعه شناسی مامور شدند كه به مراكز دولتی كه برای نگهداری این افراد در نظر گرفته شده بود بروند و با آنها مصاحبه كنند. من به همراه یك گروه خبرنگار هم مامور شدیم كه در اماكن عمومی این افراد را پیدا كنیم و گپ و گفتی انجام بدهیم و شرح زندگی شان را با ایجاد یك ارتباط دوستانه از آنها بپرسیم.
× معمولا این دست از تحقیقات میدانی به ویژه در کشورهایی چون ایران دچارمشکلاتی است چطور با این مشکلات مواجه شدید؟
- بر سر راه این تحقیقات میدانی مشكلات زیادی پیش آمد به همین دلیل كار گروهیمان بیش از یك ماه به طول نینجامید و خیلی از بچه هایی كه به گروه پیوسته بودند با مواجهه با سختیها كنار كشیدند. بعد از سه ماه كار به جایی رسید كه ازآن گروه دیگر كسی باقی نماند.
× شما هم کنارکشیدید؟ چرا؟
ـ با از هم پاشیدن گروه نیرویی مرا تشویق میكرد كه این كار را به تنهایی به پایان برسانم. نیروی جوانی، هیجانات كاوش و جستوجو در این حوزه و شاید احساسی كه نسبت به این دختران پیدا كرده بودم و اینكه فكر میكردم با این كار میتوانم قدمی هر چند كوچك در راه بهتر شدن وضعیت این افراد بردارم باعث شد تا پیشنهاد ادامه كار به تنهایی را به سرگروهمان بدهم. البته او به شدت مخالفت کرد و مخاطرات کار را دائما به من گوشزد می کرد ولی بالاخره من موفق شدن کار را به تنهایی ادامه بدهم . ادامه كار به تنهایی با خطرات زیادی همراه بود. به همین خاطر در بعضی از موارد سرگروه و یكی دیگر از مسوولان انتشارات همراه من میآمدند و دورادور مواظبم بودند.
اولین قدم
× فکر می کنم که مشکلات اصلی تازه از این مرحله باید به سوی شما آمده باشد ؟
- بله ، اولین هدف من پیدا كردن دختران فراری بود كه در پاركها و پاتوقهای ثابت حضور داشتند. كسانی كه برای دست یابی به رویاهای دور و دراز قید خانه و كاشانه شان را زده بودند و حالا دیگر نه راه پس داشتند و نه راه پیش.
× ارتباط برقرار کردن با این دست از افراد به سادگی امکان پذیر نیست ، آنان بسیار هوشیار هستند و خطر را بو می کشند با آنان چگونه ارتباط برقرار کردید ؟
- ارتباط برقرار كردن با این افراد اصلا کار سادهای نبود. باید اعتمادشان را جلب میكردم و تنها راه این بود كه در قالب نقش خودشان فرو بروم. با همان مشخصات ظاهری، طرز صحبت كردن و راه رفتن و خلاصه یكی درست مثل خودشان. این كارها آسان نبود. اینكه تو مانند یك دختر فراری لباس بپوشی و در پاركها پرسه بزنی و مورد توجه افرادی قرار بگیری كه میخواهند از موقعیت این دختران سوء استفاده كنند. اما من تمام این خطرات را به جان خریدم. برای من خبرنگاری همیشه واژه ای همراه با خطر و هیجان بود. به همین خاطر در شرایط سخت این كار همیشه به تعریفی كه از خبرنگاری داشتم فكر میكردم. دیگر برایم مهم نبود كه در پاركها مورد آزار زبانی و نگاههای بی پروای آدمهای سود جو قرار بگیرم. تمام سعی ام این بود كه به دختران فراری نزدیك شوم. این اتفاق بعد از دو سه ماه پرسه زدن در پاركهای مختلف افتاد. حالا دیگربا اكثر كسانی كه در پاتوقهای ثابت بودند دوست شده بودم.
اولین خطر
× معمولا افراد هیچگاه مواجهه با اولین خطر را فراموش نمی کنند . امکان آن هست که بگویید شما چگونه با اولین خطر مواجه شدید و عکسل العملتان چه بود؟
- اولین خطر جدی ، آشنایی من با زنی در پارك ساعی تهران بود. زنی به نام مریم كه بعدها فهمیدم سردسته باندی است كه دختران فراری را شناسایی كرده و آنها رابه دام انداخته و از آنها سوءاستفاده میكند. یكی از روزهایی كه در پارك ساعی روی یك نیمكت نشسته بودم سرو كله مریم پیدا شد. اولین چیزی كه در ارتباط برقرار كردن با دختران فراری باید در نظر گرفت داشتن داستانی از چرایی و چگونگی فرار است. داستانی كه طرف مقابل بتواند آن را قبول كند. من هم داستانی برای خودم داشتم. مریم سر صحبت را با من باز كرد. از داستانم پرسید و وقتی به او گفتم كه چند روزی است از خانه فرار كردهام و از شهرستان كرمانشاه به تهران آمده ام پیشنهاد كمك به من داد. با ترفندهایی كه از قبل آماده كرده بودم توانستم از اصرار او برای رفتن به همراه او شانه خالی كنم . ولی برای بعد از ظهر در پارك لاله قرار گذاشتیم. او با دو مرد جوان آمد. مرا به آنها معرفی كرد و خواست كه همراهشان بروم. گفت جایی برای زندگی كردن به من میدهد و غذای گرم. گفت اگر با او و دوستانش همكاری كنم آینده خوبی خواهم داشت. لحظههای سختی بود. اما به خیر گذشت و توانستم به بهانههای دیگری از دست آنها فرار كنم. این اتفاق بارها و بارها در طول تحقیقات برایم اتفاق افتاد اما هر بار به نحوی خودم را نجات می دادم با این همه هیچ كدام مانع از ادامه كارم نشد.
× بالاخره با دختران فراری ارتباط برقرار کردید ؟
- بله ، ابتدا با دختری به اسم نازی در پارك لاله آشنا شدم. او بود كه ماجراهای مریم را برایم تعریف كرد و گفت كه او چه آدم خطرناكی است. نازی گفت كه چند وقت پیش یكی از دخترها از خانه ای كه او برایش در نظر گرفته بود فرار كرده و با یك مرد مغازه دار دوست شده بود. افراد مریم شبانه مغازه آن مرد را زیر و رو كرده و با تلفن تهدیدش كرده بودند كه اگر آن دختر را برنگرداند خانواده اش را میكشند. شاید شنیدن این داستانها برای خیلی از مردمی كه در این شهر بزرگ زندگی میكنند، دور از واقعیت باشد. اما برای من كه بیش از 2 سال با گوشت و پوستم تمام این اتفاقات و زندگی این آدمها را احساس كردم موضوعی باور كردنی است.
تهدیدی دیگر
× آیا در این ملاقات ها مورد ضرب وشتم و یا تهدید به وسیله چاقو هم قرار گرفتید؟
- بارها و بارها تا پای درگیری و خطرات جدی جانی پیش رفتم . به عنوان نمونه یكی از آن دو مردی را كه مریم به من معرفی كرده بود و میخواست كه با آنها بروم ، در پارك لاله دیدم. او به طرفم حمله كرد و مرا مورد ضرب و شتم قرار داد. اگر مردم به دادم نرسیده بودند این بار مجبور میشدم كه با او بروم. كارم هر روز سخت تر میشد و ترسناك تر اما نمی توانستم راهی را كه آمده بودم نیمه كاره رها كنم. هر چه بیشتر پیش میرفتم بیشتر دلم میخواست كه از زندگی این آدمها سر در بیاورم. دختركانی كه بیشتر از آنكه از فقر مادی رنج ببرند، از فقر فرهنگی خانوادهها فراركرده بودند و حالا اسیر آدمهای گرگ صفتی شده بودند كه تا میتوانستند از آنها به عناوین مختلف سوء استفاده میكردند.
....ادامه دارد
منم با دختران فراری زیادی صحبت کردم!!!
البته این موضوع هم مهمه که تعدادی از این دختران توسط محارم به خصوص پدر و برادر مورد تجاوز و سواستفاده جنسی قرار می گیرن و خوب فرار میکنن تا با خودفروشی زندگی کنن.
کاش کسی برای این جور دخترها کاری میکرد.
کاش مسئولان به جای مرگ بر امریکا و شعارهایی که دردی از کسی دوا نمیکنه به فکراین دخترها میافتادند...
درسته که این دخترها چیزی از جسمشون باقی نمونده ولی هنوز روح معصومی دارن که نیاز به محبت داره...
زیاد حرف زدم امیدوارم موفق باشید.