آفتابنیوز : 
یکی از «نه» های همیشگی امریکا، مذاکره مستقیم با ایران بوده است و با توجه به تجربه های قبلی چنین تحریمی تنها به جنگ منتهی خواهد شد زیرا این موضوع میان کشوری هژمونیک و کشوری طغیان گر روی می دهد. هیچ راهی هم جز بازگشت کشور هژمونیک به وضعیت قبلی خود برای بهبود اوضاع وجود ندارد.
امریکا هنوز تشخیص نداده که در ربع قرن گذشته چه چیز در ایران تغییر یافته است و این کشور به رغم احتیاطی که داشته نتوانسته راهی برای گشودن صفحه ای تازه با «شیطان بزرگ» باز کند که ایران را در« محور شرارت» قرار داده است. امریکا در حالی منتظر این طرح است که احتمالا زمان بیشتری نسبت به عراق مورد نیاز خواهد بود و ارتش امریکا نمی تواند تمام یا دست کم بخش های خاصی از ایران را اشغال کند.
در این بین لازم است واکنش هایی که در برابر چنین اقدامی وجود دارد را بررسی کرد زیرا در مورد عراق چنین موضوع نگران کننده ای وجود نداشت. در همین حالت انتظار بهتر است اروپا به سمت مذاکره با تهران پیش رانده شود هر چند می داند که این مذاکرات به نتیجه ای منتهی نخواهد شد.
مشکل کنونی ایران این است که این کشور را از زمان تشکیل«جمهوری اسلامی» نپذیرفته اند و از زمان ارائه سیاست«صدور انقلاب» آن شدیدا با این کشور مخالف شده است. مشکل ایران این است که آنرا«کشوری عرب» می دانند که بر خاورمیانه تحمیل شده ولی در واقع چیزی متفاوت است. این کشور پارسی هیچ گاه فراموش نکرده که جهان در زمانی که صدام حسین موشک های خود را روانه شهرهای ایران می کرد و این کشور را تحقیر می نمود، چگونه واکنش نشان داد.
اکنون گزینه هسته ای تبدیل به واکنش استراتژیک ایران شده است و انصراف از آن منجر به سرنوشت قبلی این کشور خواهد شد.
یکی دیگر از مشکلات ایران این است که در دهه هشتاد دشمنان زیادی برای خود دست و پا کرد و زمانی که می خواست خود را موجه جلوه دهد، نتوانست دوست های چندانی پیدا کند. اکنون هم اگر افزایش قیمیت نفت مطرح نبود، ایران قادر نبود روابطی سودمند در سالهای گذشته برقرار کند.
موضوع هسته ای با اهداف صلح آمیز هم اگر در مورد کشور دیگری مانند کانادا، برزیل یا افریقای جنوبی مطرح می شد، چنین بحرانی را ایجاد نمی کرد ولی در مورد ایران وضعیت تفاوت دارد. یکی از مهمترین دلایل جنگ عراق این بود که واقعه تروریستی یازده سپتامبر از سوی گروه های افراطی روی داد ولی عملیات تروریستی بعدی شاید از جانب کشورهایی رخ دهد که دارای سلاح های کشتار جمعی باشند. از این رو مخالفت غرب و امریکا شدت گرفت و حتی فرانسه هم هنگامی که موضوع ساخت احتمالی«بمب» هسته ای در ایران مطرح شد، از این موضع حمایت کرد.
با این حال اروپا وظیفه حل این بحران را به طرق دیپلماتیک برگردن گرفت و دلیل آن واهمه از وقوع جنگی دیگر بوده است اما آنها نتوانستند این روند را به خوبی پیش ببرند زیرا به سادگی می پنداشتند که می توانند ایران را تنها با وعده های اقتصادی به انصراف از برنامه هسته ای متقاع سازند.
همانگونه که تصمیم در مورد صدام در دولت بوش گرفته شد، در مورد ایران هم این تصمیم گرفته شده است اما تفاوت این دو در این است که عراق پس از سالها تحریم و زوال، کاملا آماده فروپاشیدن بود و امریکا توانست با دروغ های خود جنگ را به مردم خود بقبولاند. تفاوت دیگر ایران و عراق هم این است که در ایران هیچ خبری از حمله به جز از سوی اسراییل نیست و نیز همه می دانند که «عواقب جنگ» اکنون هر روز در عراق دیده می شوند و در هر جنگ دیگری هم چنین جریانی ادامه خواهد یافت. به این دلیل هیچ کس خواهان عراق یا عراقی ها دیگر نیست.
در مورد ایران هم تحریم تنها امید برای متوقف کردن این کشور است اما آیا تحریم صرف می تواند برنامه هسته ای ایران را متوقف کند؟ تنها گزینه قابل اطمینان حمله نظامی خواهد بود و آن هم تنها زمانی میسر می شود که امریکا حضور خود را در عراق کمرنگ کرده و تا حد«لزوم» کاهش دهد و هم چنین خطر مبارزات«حزب الله» در لبنان کم شده و حضور اسرائیل بارز شود.
در این میان ممکن است برخی از مراحل دشوار با سرعت دلخواه طی نشوند و با توجه به نفوذ ایران در عراق جدید، اسرائیل باید کاری که در عراق آغاز شده برای از میان بردن تمام تهدیدات استراتژیک اسراییل به پایان رساند.