آفتابنیوز : 
بحث درباره پرونده هسته اي و درس هايي كه مي توان از آن آموخت به اين زودي ها اهميت خود را از دست نخواهد داد، حتي اگر خود اين پرونده ديري نپايد و اندك زماني ديگر حل و فصل شود.
در خلال مباحثات درباره اين پرونده، ديگربار- و براي چندمين بار در سال هاي پس از پيروزي انقلاب اسلامي- نزاعي رخ نموده است كه هرچه در تاريخ انقلاب جلوتر رفته ايم، اهميت آن روز به روز افزون تر شده و آن نيست جز پرسش از اينكه نظام جمهوري اسلامي تصميمات خود در سياست داخلي- و خصوصا خارجي- را بر چه مبنايي بايد استوار سازد: منافع ملي يا ارزش هاي ايدئولوژيك؟ در اين سال ها از جانب بعضي مدعيان اصلاحات در داخل كشور ، تلاشي فزون از حد صورت گرفته است كه دوگانه «منفعت-ارزش» يك دوگانه قطبي جلوه داده شود به طوري كه نزديك شدن به يك سر آن، مستلزم دوري از جانب ديگر باشد. معناي اين سخن نيز دقيقا اين است كه در سال هاي پس از پيروزي انقلاب در موارد بسياري منافع ملي قرباني ارزش هاي ايدئولوژيك و انقلابي شده و اقتصاد و سياست ما هزينه آرمان هامان را پرداخته است. (مراجعه كنيد به نامه 11 اقتصاددان در دفاع از اقتصاد آزاد كه از منظري اقتصادي براي رساندن همين پيام تلاش كرده اند).
وقتي صورت مسئله چنين طرح شود، معلوم است كه راه حل آن سر از كجا درخواهد آورد. راه حلي كه مدعيان اصلاحات و دموكراسي، براي عبور از بحران پيشنهاد مي كنند ساده است: بايد از خير ارزش هاي انقلابي گذشت تا منافع ملي، پاس داشته شود. منظورشان هم البته اين نيست كه در تزاحم منافع ملي و ارزش هاي انقلابي، اولي بر دومي مقدم است (چرا كه هرگز نتوانسته اند بر اصل وجود اين تزاحم، استدلالي ارايه دهند)، بلكه بيشتر مي خواهند بگويند اين ارزش ها اساسا واجب الاجتناب و تاريخ مصرف گذشته اند و درهرحال خير و صلاح ملك و ملت در كنار نهادن آنهاست.
پرونده هسته اي مي تواند آزموني دقيق و موثر براي تحقيق در ميزان صحت اين ديدگاه ترتيب دهد و تكليف آن را به نحوي قاطع روشن سازد. نگاهي ولو از سر اجمال و اختصار به روندها و رويدادهاي اين پرونده در ماه هاي گذشته، به خوبي آشكار مي سازد كه عمل به كدام توصيه مي تواند منافع ملي ما را تامين كند: ايستادن، بر ارزش هاي انقلابي، پاي فشردن و حق خود را با صداي بلند و بي خوف و هراس مطالبه كردن يا نشستن، خود را ضعيف و جبن و ترسو نماياندن و اعانت و عنايت غربيان را اميد داشتن؟
از روزي كه اصلاح طلبان نه به ميل و اختيار خود كه به سبب ابراز بي اعتمادي قاطع مردم در انتخابات سوم تير، پاي از جرگه دولتيان و صاحبان منصب بيرون نهاده اند، همزمان گروهي نوپديد از كارشناسان! پرونده هسته اي نيز ديده به عالم سياست ايران گشوده اند.مدعيان اصلاح طلبي پس از بيكارشدن، جملگي خود را كارشناسان ارشد و تحليلگران بي بديل پرونده هسته اي تصور كرده اند.يكي افاضه كرده است كه «اساسا فناوري هسته اي مي خواهيم چه كار، آن هم با اين همه گرفتاري و مخاطره كه دارد»! (محمد عطريانفر، جلسه بررسي آرايش نيروهاي سياسي در جبهه مشاركت شمال تهران، 7مهر1384). به ايشان صبح به خير بايد گفت. آن ديگري پرونده هسته اي را مسئله حكومت و نه مردم خوانده و شرط مردمي و ملي شدن آن را در اين دانسته كه همه بتوانند به راحتي در مورد آن صحبت كنند و لابد كمافي السابق منظورش از «همه» خودش به تنهايي است! (عباس عبدي، گفت وگو با شبكه ماهواره اي هما، 7مهر 1384). از اين طايفه يكي ديگر گفته است: مردم ايران اصلا نمي دانند انرژي هسته اي چيست، يك چنين چيزي چطور مي تواند «ملي» باشد و البته خيلي زود معلوم مي شود خودش هم چيز زيادي در اين باره نمي داند. و بالاخره آقاي ديگري زحمت كشيده و يك خط قرمز جديد براي پرونده هسته اي ترسيم فرموده اند: «خط قرمز ما در پرونده هسته اي، ارجاع پرونده به شوراي امنيت است»! (محسن ميردامادي، سخنراني در كنگره حزب مشاركت).
اين جملات نه عجيبند و نه جديد. با اين وجود بايد آنها را بارها و بارها خواند و در احوالات گويندگان آنها ژرف نگريست. اتفاق جديدي نيفتاده است. اينان دوستان و همفكران همان كسي هستند كه در روزهاي اوج بحران سازي غرب عليه ايران پشت تريبون مجلس ايستاد و كشورش را به 18سال پنهان كاري متهم نمود تا عملا حق را در ميانه اين جنجال ها به جانب دشمن هبه كرده باشد. يا ديگري كه در كسوت نايب رئيس مجلس استدلال «ديك چني» معاون بوش را بدون يك كلمه بيش و كم از پشت تريبون مجلس خواند: «ما نفت و گاز فراوان داريم، انرژي هسته اي مقرون به صرفه نيست». حافظه تاريخي مردم ايران هرگز اين اظهارنظرها را از ياد نخواهد برد همچنان كه هيچ وقت خاطره توهين سپهبد رزم آرا را كه در قضيه ملي شدن صنعت نفت مي گفت: «اين مردم لولهنگ هم نمي توانند بسازند، حالا مي خواهند نفت را ملي كنند»، با وجود گذشت ساليان از يادها زدوده نشده است.
اما حقيقت قضيه ابعادي عميق تر دارد. عده اي از تحليلگران عقيده دارند اين جماعت همچون بسياري موارد ديگر در ساليان اخير ماموريتي جديد دريافت كرده اند تا اجماع ملي در مورد لزوم حفظ فناوري هسته اي و پرداخت هزينه هاي آن در صورت لزوم را مخدوش جلوه دهند و پيامي از همراهي و نرمش به جانب غربيان ارسال كنند.از هم اكنون مي توان گفت اين ترفند شكست خورده و ناكام خواهد ماند. مدعيان اصلاح طلبي آن روز كه دولت و مجلس را در قبضه خود داشتند و حمايت 20ميليوني مردم از خود را ادعا مي كردند، نتوانستند با اين قبيل مخالف خواني ها در اجماع ملي بر سر پرونده هسته اي خللي بيفكنند و غربيان را به وجود اختلاف نظري قابل اعتنا در داخل درباره اين موضوع قانع سازند، چه رسد به حالا كه مردم در 3انتخابات پياپي - هربار قاطع تر از بار قبل- به كليت گفتمان اصلاح طلبي غربگرا «نه» گفته اند و ناهمراهي خود با اين تفكرات را با صداي بلند فرياد زده اند.
حدس ديگر اما قوي تر است و مبناهاي مستحكم تري دارد. «خط سازش» در ايران مولود امروز و ديروز نيست. سال هاي دراز است- لااقل 300سال- كه در تاريخ ايران زمين عده اي همه هويت و ماموريت خود را بزرگ جلوه دادن هيبت و هيمنه دشمن و رعب افكندن در دل خودي ها مي دانند تا هركس انديشه مقاومت و ايستادگي در سر دارد آن را بي حاصل و از پيش شكست خورده بپندارد و راه معقول را در راضي كردن دشمن جستجو كند. اصلاح طلبان اكنون خطر تحريم و حمله نظامي را بسيار بزرگتر از آنكه به واقع هست جلوه مي دهند تا مگر ترديدي در دل هاي استوار ايرانيان حامي ملي شدن صنعت هسته اي بيفتد و مجبور شوند در گوشه اي از ذهن خود براي «امكان معامله بر سر چرخه سوخت» جايي باز كنند. اين موج تبليغاتي از قضا هنگامي به راه افتاده است كه موضع ايران در دفاع از حقوقش مستحكم تر از هر زمان ديگري است تا آنجا كه غربيان مغرور و كينه توز در مقابل اعتماد به نفس ملت ايران درمانده شده و واسطه هاي پنهاني فرستاده اند كه آماده مذاكره ايم و...
در حالي دشمن خود به ضعف خويش معترف و نشانه هاي قوت و پايداري در جبهه خودي صدها بار روشن تر از گذشته است، چرا جماعتي بايد به نام حراست از منافع ملي دست به كار يك صحنه سازي شيادانه شوند و نبرد برده را مغلوبه جلوه دهند؟ مي گويم چرا. خط سازش هرگز به منافع ملي نينديشيده است و از آنجا كه هيچ تصور روشني از اين مفهوم ندارد، نمي تواند بينديشد. خط سازش خود را نماينده يا بهتر بگويم دست نشانده مسلوب الاختيار غرب مي داند. نمي داند و نمي فهمد منافع ملي چيست، چرا كه اصلا مسئله اش اين نيست. نظامي هست به نام جمهوري اسلامي كه به رغم همه بدخواهان، در حال بومي سازي فناوري توليد سوخت هسته اي به عنوان يك اهرم فوق العاده موثر اعمال اقتدار استراتژيك است. اين نظام با وجود همه فشاري كه بر دوش خود احساس مي كند، قصد ندارد ننگ كمر خم كردن را بر خويش هموار سازد؛ بنابراين غرب عصباني شده است كه چه بايد بكند و در مانده كه چه مي تواند بكند. در چنين حال همه تلاش و اساسا فلسفه وجودي خط سازش اين است- و همواره در چنين احوال اين بوده- كه پنجه به صورت خونين و رنجور اما پرصلابت اين نظام سازش ناپذير بكشد. بقيه هرچه هست فرع بر اين است و الا كيست كه نداند در طول تاريخ ايران از چند صد سال پيش تا امروز هربار كه ايراني مسلمان توانسته حق خود را استيفا كند از راه مقاومت و پايمردي و وارد آوردن فشار متقابل به غرب بوده و حافظه تاريخ ما حتي يك بار هم به ياد ندارد كه غربيان بر سر ميز مذاكره و پس از طي فرآيند اعتمادسازي و مصالحه و مذاكره، امتيازي واگذار كرده باشند.
منافع ملي ما فقط هنگامي محفوظ مي ماند كه توان ايستادگي و مقاومت داشته باشيم و اين توان را صرفا آن هنگام خواهيم داشت كه ديده هامان به نور ايمان روشن، دل هامان از صلابت وعده نصرت الهي قرص و پشتمان به آرمان هاي الهي و اخلاقي گرم باشد. اينجاست كه آن تناقض نماي بي مبنا يعني مقابل پنداري ارزش هاي ايدئولوژيك و منافع ملي معناي خود را پاك از دست مي دهد و از ميان برمي خيزد. دنياي ما دنيايي نيست كه در آن به محض اثبات شايستگي ات پذيرفته شوي. تنها زماني مي پذيرندت كه توان تحميل خود را به اين نظم سرتاپا فساد داشته باشي.