آفتابنیوز : آفتاب: احمد خورشیدی آزاد - دبیرکل جمعیت خدمتگزاران انقلاب اسلامی- بر این باور است که برخی حلقههای درونی دولت دهم در سودای بازتولید پروژه مدودوف و پوتین در انتخابات یازدهم ریاست جمهوری هستند.
نام این سردار جنگ 8ساله ایران و عراق پس از سال 84 و ریاست جمهوری محمود احمدینژاد بر زبانها افتاد.
وی پس از شکست حامیان دولت در انتخابات شورای شهر سوم نخستین انتقادات خود را به تیم مشاوران محمود احمدینژاد طرح کرد و با توجه به نسبت فامیلی خورشیدی و احمدینژاد این انتقادات بازتاب بیشتری در رسانهها یافت.
وی در این گفتو گو به دلایل عدم موفقیت بازتولید پروژه پوتین و و مدودوف اشاره کرد. سردار خورشیدی به مرور خاطرات خود از ستاد انتخاباتی احمدینژاد در سال 84 پرداخت و تصریح کرد که وی نخستین فردی بود که احمدینژاد را برای شرکت در انتخابات ریاست جمهوری تشویق کرده است. با این حال در انتخابات 88 به رقیب اصولگرای احمدینژاد، یعنی محسن رضایی رأی داده است.
بخشهایی از گفتو گوی وی با شماره 48 همشهری ماه، بهشرح زیر است:
-مدل پوتین و مدودوف در ایران قابل اجرا نیست اما به نظر میرسد قرینههایی درباره تلاش برای پیادهسازی این مدل در کشور دیده میشود. در حال حاضر تلاش زیادی میشود که از برخی چهرههای نزدیک به آقای احمدینژاد چهرهسازی رسانهای شود. به طور نمونه در مورد آقای مشایی که به عنوان رئیس دفتر آقای احمدینژاد فعالیت میکند مباحث فراوانی طرح میشود. از سویی بسیاری از ناظران عرصه سیاست کشور بر این باور هستند که مشایی به تصمیمگیر اصلی در عزل و نصبهای کلان دستگاههای اجرایی بدل شده است. وی رئیس کمیسیون قراردادهای نفتی است وکلیه قراردادها باید به تایید مشایی برسد و عملا وزیر نفت به محاق رفته است. جالب است، آیا تا به حال فکر کردهاید که افکار عمومی نام رئیس دفترقبلی احمدینژاد را به یاد دارند؟ با این همه آقای مشایی را همه در کنار آقای احمدینژاد میبینند. به نظر میرسد که یک عملیات جایگزینی و به اشتهار رساندن آقای مشایی در حال انجام است. بنا بر اخبار موجود مشایی برنامه سفرهای مجزای استانی دارد.وی مدتی قبل تحت عنوان پیگیری مصوبات به شمال رفته بود.با این حال و با توجه به عدم مقبولیت این مدیر آقای احمدینژاد در نزد مقام معظم رهبری که در بحث معاون اولی مشایی بروز یافت، بعید میدانم که وی گزینه مناسبی برای این امر باشد.
- در 18 تیرماه سال 1378 و جریان دانشگاه مقام معظم رهبری صحبتهای مهمی داشتند. ایشان در ملاقات با مسؤولان نظام فرمودند نه ایران روسیه است و نه آقای خاتمی یلتسین. خوب است که بعضیها بدانند که این کشور، کشوری است که مقام معظم رهبری حرف اول و آخر را میزنند. من خیلی تعجب میکنم که چطور بعضیها میآیند پست ریاست جمهوری را قبول کنند بدون اینکه حدود و اختیاراتش را رعایت کنند. جایگاه ولی فقیه یک جایگاه الهی است و با جایگاههای دیگر مانند روسای سه قوه فرق میکند. بنابراین با وجود اینکه این اراده وجود دارد و در دستور کار عدهای قرارگرفته است. اما به نظر من این پروژه ناکام خواهد ماند. گزینههای طرح شده در این پروژه نه مورد تایید آقا و نه مردم و نه اصولگرایان است. اگر شما الان یک نظرسنجی انجام دهید درصد بسیار بالایی این موضوع را نخواهند پذیرفت و حتی عدهای آن را به چشم تمسخر مینگرند.
- شنیدهام که در جلسهای دوستان به آقای احمدینژاد گفتند که شما دور بعد خودتان هستید برای دور بعد چه کسی را مناسب میدانید که در آن جلسه ایشان آقای لنکرانی را پیشنهاد میدهند که به نظر من این حالت قیممآبانه نسبت به مردم است و وظیفهای نیست که برعهده رئیسجمهور یا روسای قوا باشد. این کار به دو مرجع امام و امت برمیگردد؛ رهبری و مردم.
- من واقعا نمیپسندم در شرایطی که آقا نشستهاند، کار ما به جایی برسد و ذهن ما بپذیرد که آقای احمدینژاد فردی را معرفی کنند. برای من پذیرش این مساله بسیار سخت است اما اگر هر کسی بخواهد در حوزهای که شایستگی و وظیفه آن را ندارد وارد شود به طور قطع با واکنش تند تودههای مردم مواجه میشود. اصلیترین سدی که در این راستا ایجاد میشود نظر مردم است و مردم این مساله را نخواهند پذیرفت و شما در این مورد شک نکنید. آقا هم بارها تکرار کردهاند که در ایران رهبری مستحکمی وجود دارد و شما مطمئن باشید که این اتفاق نمیافتد و اگر رخ بدهد با واکنش اصولگرایان مواجه خواهد شد.
- اینکه حلقه مشاوران آقای احمدینژاد هر روز تنگتر از روز گذشته میشود به خود آقای دکتر برمیگردد. وی کمتر حاضر به شنیدن مشورت منتقدان است. در حالیکه نقد نعمتی است که خدا به مسؤولان میدهد و نیازی نیست که برای آن هزینهای صرف کنند. در تمام دنیا هم عکس این مساله وجود دارد. با این وجود برخوردهای تحقیرآمیز صورت میگیرد و آدمهای دلسوز در این سیستم آرام آرام سرخورده میشوند. آقای احمدینژاد خیلی فعال است و بارها ازکار زیاد بیهوش شده و خود من چندین بار ایشان را بیمارستان بردهام اما اگر این همه پتانسیل را به کار میگرفت تمام سود این مساله به خود وی میرسید. به نظر من آقای احمدینژاد در حال حاضر با ده درصد پتانسیل نیروی کشور کار میکند و 90 درصد کنار ایستادهاند. اگر این پتانسیل به کار گرفته میشد میدانید چه اتفاقی میافتاد.
- شش ماه مانده به پایان دوره قانونی شورای شهر اول که وزارت کشور دستور انحلال کرد به این فکر افتادیم که شورای شهر و شهرداری جای مهمی است. با تعدادی از دوستان دور هم جمع شدیم که از جاهای مختلف آمده بودند؛ مانند آقای بیادی که کارمند صنایع دفاع بودند. البته آقای باهنر، فدایی و شهید سردار پروین هم حضور داشتند. هر چند ما دوست نداشتیم که چهرههای جناحی علنی شوند و این اعتقاد را داشتیم که حکومتی نشود چون اگر حکومتیها حمایت میکردند لطمه میخوردیم. پس قرارشد که فهرست بدهیم و افرادی مانند حبیب کاشانی و بیادی... در این فهرست قرار گرفتند که خواستیم چاپ کنیم. آقای سردار پروین که بعدها شهید شد، گفت در برگه سبز چاپ کنیم که کوچک و اندازه کف دست باشد. بعد چند روز قبل از انتخابات واژه آبادگران مورد اجماع قرار گرفت که قرار شد اسم حزب روی آن نگذاریم و اسم جمعیت را انتخاب کردیم. فهرست جمعیت آبادگران چاپ شد. در روز انتخابات آقای زریبافان که با بچههای دولتی ارتباط داشت تماس گرفت وگفت که همه 15 نفر رأی آوردهاند و در گام بعد برای انتخابات مجلس سازماندهی کردیم و بچههای مثل خودمان را پیدا کردیم که دلسوز و غیرجناحی و ولایی باشند. چپ و راست برای ما فرق نمیکرد.
- آن زمان در مجلس شرکت کردیم که اکثریت فهرست ما رأی آورد. البته پس ازشورای شهر نظر همه روی شهرداری آقای احمدینژاد بود و پس از اینکه در چند ماه اول ایشان خوب کار کرد و درخشید، اولین کسی که مساله ریاست جمهوری به ذهنش آمد و آن را مکتوب کرد و به ایشان گفت من بودم. گفتم اگر این وضعیت را ادامه دهید میتوانید رئیسجمهور شوید. پس از آن ایشان از جلسات آبادگران رفت و در انتخابات مجلس از فهرست 207 نفره بیش از 190 نفر رأی آوردند تا اینکه در انتخابات ریاست جمهوری دو دستگی پیش آمد؛ چون آقای قالیباف آمد و ما مردد شدیم چون ایشان از جنس خودمان و انقلاب بود و هم اینکه آرا پراکنده میشد. من نظرم این بود که آقای احمدینژاد چون سوارکار است و یک دوره شهرداری را گذرانده است بیشتر با اقبال مواجه است و آقای قالیباف میتواند برای دور بعد تلاش کند که در سه - چهار روز آخر یک افکارسنجی شد که قرار شد همه از ایشان حمایت کنند و نتیجه آن دولت نهم شد؛ هر چند وقتی جریان حاکم شد اختلافات زیاد میشود. البته ما این اعتقاد را داشتیم که آقای احمدینژاد برای یک دوره کافی است و باید آقای قالیباف بیاید ولی جمعبندی این بود که آقای قالیباف نیاید و مردم عادت دارند که به یک رئیسجمهور دو دوره رأی بدهند. هر چند من بر این باور هستم که آقای قالیباف موفق خواهد شد چون فرد معتدلی است و میتواند از همه ظرفیتها بهره بگیرد. با این تفکر که ما میتوانیم با یک گروه و دسته کشور را اداره کنیم موفق نخواهیم شد. من به عنوان اصولگرای مستقل و معتدل بر این باور هستم که بسیاری از نیروهای چپ ارزشی که بسیار انقلابی هستند سرمایه این کشور محسوب میشوند و نمیتوان آنها را حذف کرد. نظام باید از تجربیات این عزیزان نیز بهره ببرد.
- اختلافات با آقای احمدینژاد بر روابط خانوادگی ما بیتاثیر نیست، من ارتباطی ندارم ولی از این میترسیدم که در افکار این برخورد را شخصی برآورد کنند. قبل از عید یک عده از بزرگان گفتند که شما مصاحفه داشته باشید. من کاملا استقبال کردم و در مراسم مرحوم کردان دیداری داشتیم زیرا برای من که درس دانشگاه خودم را فدای انقلاب کردم، بد بود که بخواهم به خاطر مسائل شخصی با افراد درگیر شوم زیرا من از شهدا میترسم. من شاهد شهادت 1200 نفر از شهدا بودم و نمیتوانم این افراد را فراموش کنم.
-در حال حاضر رابطهام با پسرم عادی است. رفت و آمد داریم ولی نه به صورت گسترده چون ایشان در نهاد مشغول است. درس هم میخواند و کار من زیاد است. باید به خانواده شهدا سر بزنم که وقت زیادی میگیرد.