آفتابنیوز : آفتاب: علی نیکزاد، وزیر محترم مسکن و شهرسازی در گفتو گویی با خبرآنلاین گفته است “اگر من وزیر هستم، معتقدم آشپزخانه اپن با فرهنگ ایرانی همخوانی ندارد”. حتی اگر جناب وزیر این سخن خود را تکذیب کنند باز نمیتوان از آفتی که در چنین مواردی در جامعه ایران وجود دارد چشمپوشی کرد. این سخن تنها بهانهای است تا به موضوعی پرداخته شود که اصطلاحاً همهچیزدانی نامیده میشود.
همهچیزدانی را میتوان یکی از آن مغالطاتی دانست که متأسفانه رواج بسیاری دارد و در آن، افراد خبرگی در یک زمینه را نشانه خبرگی در زمینههای دیگر نیز تلقی میکنند. به عنوان مثال در همین مورد آشپزخانه اپن، آیا فردی صرفاً از آن رو که وزیر مسکن و شهرسازی است، میتواند بگوید این نوع از آشپزخانه با فرهنگ ایرانی همخوانی دارد یا ندارد؟
ایشان اگر میگفتند بررسیها و کارهای کارشناسی ما را به این نتیجه رساندهاند که آشپزخانه اپن با فرهنگ ایرانی همخوانی ندارد آنگاه دستکم به مغالطه همهچیزدانی متهم نمیشدند اما وزیر محترم از “اعتقاد” خود سخن گفتهاند حال آنکه مقام و منصب یا اعتقاد یک فرد توجیهکننده مدعای وی نمیتواند باشد.
به دیگر سخن، حال که وزیر مسکن و شهرسازی مدعایی را طرح کردهاند ضروری است که استدلالها و دلایل خود را در حمایت از آن مدعا ارائه کنند. ایشان باید توضیح دهند که وقتی از “فرهنگ ایرانی” حرف میزنند از چه چیز حرف میزنند. آیا ما در اینجا با کلیتی یکپارچه مواجهیم که نام آن “فرهنگ ایرانی” است و ویژگیها و مؤلفههای مشخصی دارد یا مسامحتاً چیزی به نام “فرهنگ ایرانی” را فرض گرفتهایم، حال آنکه در آن تکثر و تفاوت بسیاری وجود دارد تا آنجا که بیشتر “شباهت خانوادگی” به آن معنایی است که ویتگنشتاین در نظر دارد.
در مثال “بازی”، آنگاه که ویتگنشتاین میکوشد تعریفی از “بازی” به دست دهد در نهایت نمیتواند نقاط مشترکی در تعارف گوناگون بیابد؛ یعنی نه توپ، نه مسابقه، نه رقابت، نه تفریح و سرگرمی، نه فعالیت فیزیکی و نه ذهنی و نه هیچ چیز دیگر، عنصری مشترک در میان بازیهای مختلف نیست، بلکه بازیها همچون یک طیف در نظر گرفته میشوند، که در این طیف، هر بازی از جنبههایی با بازی دیگر مشابهتها و نیز تفاوتهایی دارد تا آنجا که ممکن است دو بازی در دو سوی چنین طیفی از بازیها قرار بگیرند و کمابیش هیچ شباهتی با یکدیگر نداشته باشند.
همچنین وزیر محترم باید توضیح دهند که مسأله آشپزخانه اپن و همخوانی یا عدم همخوانی آن با فرهنگ ایرانی را از چه جنبههایی بررسی کردهاند و در نهایت به این نتیجه رسیدهاند که اولی با دومی همخوانی ندارد و کدام جامعهشناس، روانشناس، معمار، مردمشناس و مانند آن در پروژهای تحقیقاتی که به نتیجه مورد اشاره ایشان منتهی شده است مشارکت داشتهاند.
بنابراین به نظر میرسد که گاه افراد چون گمان میکنند در یک زمینه کارشناسند و یا در موقعیتی خاص قرار دارند آنگاه حق دارند با اطمینان کامل درباره زمینههای دیگری که در آنها آگاهی بسیار کمتری دارند اظهارنظر کنند. از سوی دیگر افراد ناآگاه جامعه ممکن است این انگاشته اتکاناپذیر را مفروض بگیرند که چون کسی در حوزهای خاص یک مرجع شناخته شده است حتماً قادر است با همان مرجعیت درباره هر موضوع دیگری صحبت کند.
اما این انگاشته که کسی میتواند در همه زمینهها کارشناس باشد کاملاً نادرست است. همچنین این انگاشته نیز غالباً نادرست است که اگر فردی در یک زمینه کارشناس باشد، در زمینههای نامربوط دیگر نیز میتواند مرجع باشد. تنها دلیل برای اعتماد به کارشناسان این است که آنها فقط در زمینهای که اظهارنظر میکنند، تخصص دارند و در مواردی که تخصص ندارند، چیزی نمیگویند.
با این اوصاف به هیچ وجه امکان ندارد که کسی در همه زمینهها کارشناس باشد. میگویند همه چیز را همگان دانند و همگان هنوز از مادر زاده نشدهاند. یعنی آنکه همهچیز دان است، احتمالاً هیچ نمیداند یا چیزهای کمی میداند. این سخن اما به نظر میرسد در جامعه ایران مورد اقبال چندانی قرار نگرفته است که اگر چنین بود کمتر کسی در مواجهه با پرسشها و مسایلی که تخصصی در آنها ندارد از پاسخ “نمیدانم” طفره میرفت و چنین پاسخی را دون شأن خود میدانست.
این ویژگی تنها منحصر به اساتید دانشگاه، متخصصان، صاحبان مناصب و مانند آن نیست، بل در میان عموم نیز که گاه در هیچ زمینه خاصی، متخصص و خبره نیستند، رواج بسیاری دارد. در نظر بگیرید مهمانیهای خانوادگی را که آدمهای مختلف با تواناییها و تخصصهای گوناگون گرد هم نشستهاند و در باب مسایل گوناگون جهانی به بحث مشغول هستند.
کم بسامدترین واژه در میان سخنان آنها چیزی نیست جز “نمیدانم” که اگر چنین نبود، جهل مرکب (اینکه نمیدانم که چیزی را نمیدانم) و آن غرور و تبختر همهچیزدانی هم وجود نداشت و آنگاه به قول شاملو شاید دیگر ما منظر جهان را تنها از رخنه تنگ چشمی حصار شرارت نمیدیدیم…