آفتابنیوز : آفتاب: آیتالله دستغیب، در درس تفسیر قرآن خود با بیان این که یکی از مصادیق نعمت، نظام جمهورى اسلامى ایران است که خونهاى بسیارى براى به ثمر رسیدن آن بر زمین ریخت، گفت: چه بسیار افرادى که به خاطر آن زندانها کشیدند و شکنجهها دیدند و تبعیدها شدند چه بسیار افرادى که از برکت این انقلاب متدین بار آمدند و صالح شدند و امتحانات خوبى پس دادند اما این نعمت تبدیل شد و افراد صالح و پرهیزکار کنار گذاشته شدند...
آیتالله دستغیب افزود: یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثّابِتِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی اْلآخِرَةِ وَ یُضِلُّ اللَّهُ الظّالِمینَ وَ یَفْعَلُ اللَّهُ ما یَشاءُ “۲۷″. خداوند مؤمنان را با گفتار ثابت در زندگى دنیا و آخرت پایدار مىدارد و ستمگران را گمراه مىسازد و خداوند هر چه بخواهد انجام مىدهد.
یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثّابِتِ؛ قول ثابت همان فطرت اولیه انسان است که خداجو و طالب معرفت پروردگار است. اگر انسان بر این فطرت پایدارى کند و از او نَبُرد یعنى بهوسیله اعمال صالح و همنشینى با خوبان و پرهیز از گناهان و استفاده از اساتید اخلاق، بر این قول و عقیده ثابت باقى بماند، خداى تعالى او را در دینش استقامت مىبخشد، هم در دنیا و هم در آخرت.
ثمره استقامتیافتن در دین، رفع ترس و اندوه از قلب است؛ “إنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ: آنان که گفتند پروردگار ما خداست و بر این سخن پایدار و ثابتقدم ماندند نه ترسى دارند و نه اندوهى”. (احقاف/۱۳) منظور از “فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ” این است که این افراد نسبت به آینده دنیایشان خوفى ندارند و نسبت به گذشتهشان اندوهگین نیستند. چرا که چیزى از خود سراغ ندارند؛ قدرت و ثروت و فرزندان و عمل و حتى بندگى خود را از او و از توفیقات او مىدانند و لذا به چه جهت از آینده بیمناک باشند؛ همه چیز را او داده و هر وقت خواست پس مىگیرد.
وی ادامه داد: مهم این است که هر آنچه را دارد از راه خشنودى او تحصیل و در راه خشنودى او صرف کرده باشد. نتیجه این نترسیدن آن است که انسان در همه حال به تکلیف خود عمل مىکند؛ حق را بىواهمه مىگوید و به آن عمل مىکند.
منظور از “وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ” این است که اگر همه عمر خود را در راه تحصیل علوم دینى سپرى کرده اما وقتى که فقیه و مجتهد شده کسى اعتنایش نکرد یا آنکه بهخاطر گفتن حقى، مریدانش را از دست داد و همه از اطرافش پراکنده شدند، غمگین نمىشود همچنین نسبت به اموال، دارائیهایش، همسر و فرزندانش، قدرت و منصبش احساس تعلق و وابستگى نمىکند و براى از دست دادن و کمشدنشان محزون نمىگردد چرا که همه را از خدا مىداند و او را مالک و مدبر خود و همه آنچه که دارد مىبیند. این رفع خوف و حزن، عنایتى است از ناحیه پروردگار به شخص مؤمن بخاطر استقامت در دین و ثبات قدم در قول و اعتقاد حق.
پس از آن مىفرماید “أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ خالِدینَ فیها جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ: آنها بهشتیانند که همیشه درآن خواهند ماند و این جزاى عملى است که انجام دادند”. شبیه به این آیه درسوره فصلت مىفرماید “إنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ”: آنانکه گفتند پروردگار ما خداى یکتاست و بر آن پاى فشردند، فرشتگان الهى بر آنان نازل مىشوند که نترسید و غمگین نباشید، بشارت باد بر شما بهشتى که وعدهتان دادند. (فصلت/۳۰)
عضو مجلس خبرگان رهبری گفت: نزول ملائکه یعنى یافتن جنبه ملکوتى و شنیدن نداى ملائکه با گوش جان، آن هم در دنیا. چنین کسى چون وقت مرگش مىرسد، حضرت عزرائیل را با زیباترین هیأت و مهربانترین حالت مشاهده مىکند که جان او را مانند بیرون کشیدن سوزنى از خمیر یا بوئیدن گلى خوشبو، از کالبد جدا مىکند. پیش از قبض روح، جایگاه خود را در بهشت و همنشینان و دوستان و امامان خود را مشاهده مىکند و ملک الموت از او مىپرسد که آیا مىخواهى در دنیا بمانى یا با این افراد در این مقامات باشى؟ که فوراً رفتن به عالم دیگر را برمى گزیند.
در هنگام تشییع جنازه و غسل و کفن و دفن، از فرط شوق و فرح به مشایعین خود مىگوید: هر چه سریعتر مرا به خانه ابدى خود برسانید. هنگامى که اقوام و دوستانش او را در قبر مىگذارند و مىروند نداى «َبدی أوحَدوک أوحَشوک» از جانب پروردگار دریافت مىکند و احساس تنهایى و وحشتش زائل مىشود و در قبرش باغى از باغهاى بهشت باز مىشود. سؤالات نکیر و منکر را با شادمانى و طرب پاسخ مىگوید و از پاسخ گفتن خویش به حدى مسرور مىگردد که اگر سرورش را در میان اهل دوزخ تقسیم کنند، همه آنها شاد مىگردند.
وَ یُضِلُّ اللَّهُ الظّالِمینَ؛ ظلم در لغت یعنى “وَضعُ الشَیءِ فی غَیرِ ما وُضِعَ له: قراردادن اشیاء در غیر جایگاه خود”. ظالم کسى است که خود را از فطرت اولیه و حقیقت درون خویش بریده باشد. موقعیت انسان بر محور خداجویى قرار گرفته، اگر کسى از این محور خارج شود و در مدار دنیا و مادیات بیفتد، به خود ظلم کرده است.
وی اظهار کرد: قرار گرفتن در مدار دنیا یعنى طلبکردن هر چیزى به قصد دنیا، خواه ثروتاندوزى و جاهطلبى و علمپرستى باشد خواه، ریاضتکشى و عرفان و مقامات به ظاهر معنوى!
نتیجه ظلم، انحراف از مسیر پروردگار است و هر کس خود، راه انحراف رود، خداوند نیز قلبش را از مسیر حق منحرف مىسازد و راه هدایت را به رویش مىبندد؛ “فَلَمّا زاغُوا أَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقینَ: پس چون از حق روى گرداندند خداوند نیز دلهایشان را از حق منحرف ساخت و خدا هرگز فاسقان را هدایت نخواهد کرد”. (صف/۵)
بنابراین خداى تعالى هرگز کسى را ظالم و گمراه نمىگرداند بلکه این انسانها هستند که با اختیار خود راه شقاوت و گمراهى یا سعادت و رستگارى را انتخاب مىکنند و اگر کسى گمراهى را برگزیند خداى تعالى او را به خود وا مىگذارد و در گمراهیش یاریش مىکند؛ “کُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّکَ: هر یک از این دو گروه (مؤمن و فاسق) را از عطاى پروردگارت مدد مىرسانیم”. (اسراء/۲۰)
آیتالله دستغیب با بیان اینکه کسى که حاضر نیست به خیرخواهى و نصیحت دیگران گوش فرا دهد؛ بىباکانه گناه مىکند و از این کار به خود مىبالد، تصریح کرد: با پدر و مادر خود در نزاع و کشمکش است و حتى آنها را کتک مىزند یا دست به خون آنها آلوده مىکند؛ چشم و گوش و شهوت خویش را رها مىکند و به هیچ قید و بندى تن نمىدهد، در واقع خود را از اصل اولیه انداخته، حقیقت خویش را میرانده است چنین کسى مرده معنوى است و ظهور مرده معنوى، در زندگى توحش است.
از میوههاى شجره خبیثه ظلم، ظلم به دیگران است که شخص مبتلا به آن چه بسا نمازخوان و روزهگیر و به ظاهر متشرع و عالمنما و یا حتى فقیه و مجتهد باشد اما بخاطر گرفتار شدن در ثروت و ریاست، با توجیهات مختلف مرتکب هر خلافى مىشود و حق دیگران را ضایع مىسازد. وقتى که پول فراوان زیر دست آدمى مىآید و مریدان بىشمار اطرافش را مىگیرند و نیزهها و چکمهها گوش به فرمانش مىشوند، دیگر فرقى نمىکند علم دین خوانده باشد یا علم دنیا، ناگهان نفس طغیان مىکند و همه را مطیع خود مىخواهد و هر کس را که از طاعتش سر باز زند گردن مىزند!
وی بیان کرد: امام کاظمعلیه السلام در حرم پیامبرصلى الله علیه وآله مشغول به نماز بودند، هارون الرشید وارد شد. رو به قبر مطهر پیامبر اکرم کرد و گفت: اى پسر عمو من از شما عذر مىخواهم این فرزند شما در میان امت اختلاف افکنده است. بعد دستور داد حضرت موسى بن جعفرعلیهما السلام را در همان حال نماز دستگیر کردند و بر شترى سوار و روانه زندان نمودند!
این کار را کسى مىکند که خود را خلیفه پیامبرصلى الله علیه وآله و امیرالمؤمنینعلیه السلام مىنامد. وضع همه خلفاى بنىامیه و بنىعباس و تمامى ظالمان تاریخ اینگونه بود و این نتیجه دور شدن از محور اصلى خود و خارج شدن از مدار بندگى خداى تعالى است.
وَ یَفْعَلُ اللَّهُ ما یَشاءُ؛ اراده خداى تعالى بر این قرار گرفته که انسان در این عالم مختار باشد و به اختیار خود خوب و بد را انتخاب کند البته خداوند هر دو راه را به انسان نشان مىدهد و به طرق مختلف او را از خوب و بد بودن راهى که انتخاب کرده آگاه مىسازد؛ «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها: و خیر و شرّش را به او الهام کرده». (شمس/۸)
أَ لَمْ تَرَ إلَى الَّذینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ کُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ”۲۸″
جَهَنَّمَ یَصْلَوْنَها وَ بِئْسَ الْقَرارُ”۲۹″
آیا ندیدى مردمى را که نعمت خدا را به کفر تبدیل کردند و قوم خود را به نابودى کشاندند.
که به دوزخ در آیند و چه بد جایگاهى است.
أَ لَمْ تَرَ إلَى الَّذینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ کُفْراً؛ تبدیل نعمت، اقسام مختلفى دارد اول آنکه انسان نعمتهاى خدا را، نه در راه خشنودى و طاعت او بلکه در راه غضب و معصیت او بکار بندد. پس کسى که با چشم و گوش و زبان و سایر اعضاء و جوارح خود مرتکب گناه مىشود، نعمت خدا را تبدیل کرده است. همچنین آنکه علم و قدرت و آبروى خو را در راه معصیت انداخته، کفران نعمت کرده است.
قسم دیگر تبدیل نعمت، قدر ناشناسى از ائمه معصومینعلیهم السلام است چرا که ایشان مصداق نعمت تام پروردگارند و طبق روایت در قرآن کریم هر کجا نام نعمت برده شده، ایشان منظور هستند. کسانى که نگذاشتند مردم از آنان به خوبى استفاده کنند؛ حقشان را غصب کردند؛ زندانى و شکنجه و مسموم و مقتولشان ساختند، در حقیقت نعمتهاى بزرگ خدا را تبدیل کردند و قوم خود را به دار بوار (سراى نیستى) کشاندند.
وی افزود: همچنین عالمان ربانى و بزرگان دین نیز از مصادیق نعمتهاى پروردگار به شمار مىآیند و کسانى که به بهانههاى مختلف ایشان را کنار مىگذارند و مانع استفاده جامعه از آنان مىشوند، تبدیل کنندگان نعمت پروردگارند.
بیش از یکصد و بیست نفر از طلاب حوزههاى علمیه ابوصالح (عجل اللَّه تعال فرجه) و امام صادقعلیه السلام و شهید نجابترحمه الله را بىدلیل از اقامه نماز در مساجد و دانشگاهها و مدارس و ادارات خلع کردند با آنکه غالب نمازگزاران، آنها را دوست مىداشتند و به تقوا و عدالتشان مطمئن بودند. آنها هم هدفى جز تبلیغ دین خدا و بیان احکام شرع نداشتند و هرگز به دنبال پول و مادیات نبودند. این نیز تبدیل نعمت پروردگار است؛ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ.
عضو مجلس خبرگان رهبری گفت: یکى دیگر از مصادیق نعمت، نظام جمهورى اسلامى ایران است که خونهاى بسیارى براى به ثمر رسیدن آن بر زمین ریخت، چه بسیار افرادى که بخاطر آن زندانها کشیدند و شکنجهها دیدند و تبعیدها شدند چه بسیار افرادى که از برکت این انقلاب متدین بار آمدند و صالح شدند و امتحانات خوبى پس دادند اما این نعمت تبدیل شد و افراد صالح و پرهیزکار کنار گذاشته شدند... این نیز مصداق «أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ» است و چه فرقى مىکند با آنها که ائمه معصومینعلیهم السلام را کنار گذاشتند؟!
اقتصاد را از بین بردند، مردم را از دین سرخورده کردند، جامعه را از علماى راستین جدا نمودند و هیچ بعید نیست که بعضشان در پشت پرده با اجانب ارتباط داشته باشند.
جَهَنَّمَ یَصْلَوْنَها وَ بِئْسَ الْقَرارُ؛ نتیجه همه این ظلمها آتشى است که ظالمان براى خود فراهم آوردهاند.
وی ادامه داد: حجاج از طرف عبدالملک بن مروان حاکم عراق گردید و در سال نود و چهار هجرى قمرى سعید بن جبیر را اسیر کرد و گفت: تو را به آتش دوزخ مىفرستم. سعید گفت: اگر مىدانستم چنین اختیارى دارى تو را به خدایى مىپذیرفتم. حجاج گفت: هر نوع از کشتهشدن را که دوست دارى انتخاب کن تا تو را بکشم. سعید گفت: تو هر نوع را که مایلى انتخاب کن، چون در آخرت تو را با همان نوع خواهند کشت. پس در حالى که شهادتین مىگفت، آن را کشتند. حجاج بعد از آن به مریضى آکله دچار شد و بعد از 15 روز وقتى که حجاج مىخوابید، سعید بن جبیر را مىدید که جامهاش را مىگرفت و مىگفت: مرا به چه جرمى کشتى؟ و مرتب بیهوش مىشد و به هوش مىآمد و فقط مىگفت: مرا با سعید چه کار؟! (تتمة المنتهى، ص۶۵)
چنین سفاکانى همیشه در این عالم بودهاند و سرانجام همهشان جهنم و آتش غضب پروردگار است که براى خود پیش فرستادهاند؛ وَ بِئْسَ الْقَرارُ
توصیهاى به جوانان شما جوانان عزیز سعى کنید در این ماه مبارک رمضان چشم و گوش و اعضاء و جوارح خود را حفظ کنید، مخصوصاً نسبت به پدر و مادر مهربان و محسن باشید، با آنها با ملاطفت رفتار کنید با برادر و خواهر خود رئوف باشید، مبادا در مقابل نصیحت و خیرخواهى پدر و مادر، تندى کنید یا اگر برادر و خواهر بر خلاف میلتان عمل کردند، عصبانى شوید و آنها را کتک بزنید.
فراموش نکنید که همه ظالمین، به تدریج ظالم شدند، اگر انسان از ابتدا مواظبت نکند، وقتى که بزرگ مىشود و به پست و مقامى مىرسد نمىتواند جلوى خود را بگیرد؛ سفاک و خونخوار مىگردد.
حجاج بن یوسف نیز از ابتدا چنین نبود، به تدریج ظلم کرد و ظلم کرد تا آنکه حجاج بن یوسف شد. منصور دوانیقى کینه عجیبى نسبت به سادات داشت با آنکه در ابتدا دعوى دوستى ائمهعلیهم السلام را داشت و براى امام حسینعلیه السلام مجالس روضه خوانى ترتیب مىداد، پس از رسیدن به خلافت، دست به خون سادات بسیارى آلوده کرد و هزاران نفر از آنها را بىرحمانه در میان دیوارها گذاشت.
هیچکس یک دفعه چنین شقى و بىرحم نمىشود. آدمى در اثر تمرین در ظلم و ظلم بر روى ظلم، به تدریج اینگونه مىگردد.