آفتابنیوز : آفتاب - محمد سروش محلاتی(پارسینه): طرح مسأله: برخی از متفکران اسلامی، با نگاه آسیبشناسانه به وضع اخلاق در جامعه ما، متوجه این بیماری خطرناک شدهاند که در نزد بسیاری از متدیّنان، «تهمت و افترا زدن» به مخالفان، جایز شمرده میشود و چنین استدلال میکنند که با تهمت باید آبرو و حیثیت آنها را از بین برد تا کسی به آنها اعتماد نکند و تحت تأثیر ضلالت و گمراهیشان قرار نگیرد.
شرایط اجتماعی امروز ما که باید به تعبیر حضرت امام خمینی آن را «روز تهمت» نامید[۱]، ما را با این سؤال مواجه میسازد که قضیه از چه قرار است؟ این توهّم که «به مخالفان هر دروغی را میتوان نسبت داد» چه ریشهای دارد؟ عواقب و پیامدهای آن چیست ؟ این سخن از «کجا» آمده و ما را به «کجا» میبرد؟ …
۱- دستور مباهتة روایتی از رسول اکرم (ص) نقل شده که حضرت، وظیفه امت را در مقابل «اهل بدعت» بیان فرموده و دستور داده اند که از آنان برائت جسته، عیبها و ایراداتشان را بازگو کنید و آنان را «مبهوت» سازید تا برای تباه کردن ِ اسلام، طمع نکنند: «إذا رأیتم اهل الریب و البدع من بعدی فأظهروا البرائة منهم … و باهتوهم کیلایطعموا فی الفساد فی الاسلام و یحذّرهم الناس[۲]».
واژه «باهتوهم» از ماده «بهت» به معنی «مبهوت ساختن» است، یعنی به قدری با قوّت با آنان بحث کنید و دلیل محکم و قاطع ارائه کنید، که اهل بدعت را «متحیّر و مبهوت» ساخته و از پاسخ دادن ناتوان کنید. چه اینکه حضرت ابراهیم هم، چنان منطقی و مستحکم با کافر بت پرست احتجاج کرد که او را مبهوت نمود: «فبهت الذی کفر[۳]».
منابع اصیل لغت عرب، همین معنا را برای این ریشه ذکر کرده اند، مثلا جوهری در صحاح می گوید: «بهته بهتًا أخذه بغتة و بهت الرجل إذا دهش و تحیّر»، و فیّومی در مصباح می گوید: «بهت: دهش و تحیّر». زمخشری در اساس البلاغه می گوید که بهت و باهت (ثلاثی مجرد و مزید) تفاوتی ندارد: «بهته بکذا و باهته به». ابن فارس هم در معجم مقاییس اللغه آورده است که اصل این ماده به همان معنی «حیرت »، و «بهتان» به معنی دروغ است: «الباء و الهاء و التاء اصل واحد و هو کالدهش و الحیره، یقال: بهت الرجل یبهت بهتا و البیهته: الحیره، فأمّا البهتان فالکذب».
بهر حال از نظر لغت، دلیلی وجود ندارد که «باهتوهم» را به «تهمت زدن و افترابستن و نسبت دروغ دادن» معنی کنیم و نتیجه بگیریم که رسول خدا اجازه داده است تا برای کوبیدن و ضایع کردن افراد منحرف، هر دروغی به آنها ببندیم و هر نسبت خلافی به آنها بدهیم!
۲- منطق بهتآور
روایت رسول اکرم (ص) را تا قرن دوازدهم هجری «محدّثان» همانگونه که اشاره کردیم معنا می کردند و می گفتند باید در برابر اهل بدعت، با سلاح منطق ظاهر شد و موهومات آنها را نقش بر آب کرد. محدث بزرگوار فیـض کاشـانی «باهتوهم» را به معنی آن میدانست که: با آنان چنان سخن بگوئید که ساکت شوند و حرفی برای گفتن نداشته باشند: أی: «جادلوهم و اسکتوهم و اقطعوا الکلام
علیهم[۴]».
فیض در وافی، هر چند در مواردی که معانی مختلف و احتمالات گوناگون در معنی یک روایت وجود دارد به آنها اشاره میکند، ولی در اینجا به هیچ معنای دیگری، حتی در حد احتمال هم اشاره نمیکند. پس از وی، ملاصالح مازندرانی هم در شرح بر اصول کافی، روایت را همین گونه معنی میکند و توضیح میدهد که «بهت» به معنای «تحیّر» است، پس معنی روایت چنین می شود که با «حجت قاطع» و دلیل محکم، راهها را به روی بدعتگذاران ببندید تا آنها مبهوت شوند[۵]. و سپس علامه مجلسی نیز به همان کلمات لغویین استناد میکند، و روایت را مانند محدّثین گذشته معنی نموده و «بهتان» برای مصلحت دین را، احتمال مرجوح میشمارد: «الظاهر أن المراد بالمباهته الزامهم بالحجج القاطعه و جعلهم متحیّرین لایحیّرون جوابا[۶]»، مجلسی در برخی از رسالههای فارسی خود هم، روایت را چنین ترجمه کرده است: «بر ایشان حجت را تمام کنید تا ایشان طغیان نکنند در فساد کردن دین اسلام[۷]».
۳- تکلیف حقیقتگویی فقهای شیعه تا قرن دوازدهم، در بحثهای فقهی خود، بر این مبنا مشی میکردند که حتی به بدعتگذاران در دین هم نباید نسبت خلاف داد، و دروغ بستن به آنها جایز نیست، اگر آنان به تخریب دین اقدام کردهاند، ولی ما حق نداریم، برای ضایع کردنشان، نسبت ناروا به آنها بدهیم: شهید ثانی میگفت: در نقد و اعتراض آنها، نباید ذرهای از حقیقت منحرف شده و مرتکب دروغ گردید:«یصح مواجهتهم بما یکون نسبته الیهم حقا لا بالکذب[۸]». سید صاحب ریاض هم پس از نقل همان روایت، میگوید: جایز نیست که در برخورد با آنان دروغ گفته شود، زیرا دروغ حرام است.
او حاضر نیست دروغ نسبت به مخالفان را حتی اگر بدعت گذار باشند، از حرمت کذب استثنا کند و آن را به عنوان وسیله ای برای خراب کردن افراد فاسد بپذیرد! «و لاتصحّ مواجهته بما یکون الیه کذبا لحرمته[۹]». صاحب جواهر هم در در بحث قذف از کتاب الحدود خود، این روایت را نقل میکند ولی هشدار می دهد که بدگویی نسبت به اهل بدعت به معنای آن نیست که نسبت های ناروا به آنها داده شود و به آنچه که انجام نداده اند متّهم شوند: «نعم لیس کذلک ما لا یسوغ لقاؤه به من الرمی بما لایفعله[۱۰]»
۴- مصلحت تهمت
از قرن سیزدهم نظریه «به اهل بدعت «تهمت» بزنید تا آنها را از میدان بدر کنید»، در فقه پدیدار شد. این نظریه ابتدا به شکل احتمال مطرح شد که «باهتوهم» میتواند به معنی «تهمت زدن» باشد و سپس در تایید این احتمال گفته شد که: چه مانعی دارد که تهمت زدن به آنها به خاطر «مصلحت» جایز باشد، و چه مصلحتی بالاتر از آنکه با تهمت زدن – مثل آنکه فلانی دزد است، ویا کافر شده، و یا اهل زنا و لواط است- او را مفتضح و بیآبرو ساخته تا مردم از او فاصله بگیرند و دینشان حفظ شود؟ با این تهمت، هر چند یک نفر بی آبرو می شود، ولی دین و ایمان جامعه سالم می ماند!!« ویحتمل ابقائه علی ظاهره بتجویز الکذب علیهم لاجل المصلحة، فانّ مصلحة تنفیر الخلق عنهم أقوی من مفسدة الکذب[۱۱]».
در این روند، ابتدا «یک احتمال» مطرح شد ولی «خلاف ظاهر» تلقّی گردید، ولی بعد همان احتمال، به عنوان «ظاهر روایت»، مورد تأیید واقع شد، و سپس «فلسفهای» برای آن بیان گردید که با وجود این فلسفه، اصلا نیازی به دلالت روایت هم نیست، و آن فلسفه آن است که در تزاحم، با صرف نظر از یک حکم مهم، باید از رعایت «حکم اهمّ» که مصلحت بیشتر و قویتری دارد، مراقبت کرد.
مثلا آیتالله خوئی در پاسخ به این سوال که آیا میتوان مخالفان و اهل بدعت را با نسبتهای ناروا و عیب و ایرادهایی که در آنها نیست، «هجو» کرد؟ گفت: هرچند دروغ حـرام است ولی گاه «مصلحـت » اقتضـا میکند که به آنها «تهمـت» زده شـود و بـرای مفتضـح شدنشان، کارهای زشتی که نکردهاند، به آنها نسبت داده شود، تا مردم متدیّن عوام، از آنها فاصله بگیرند و تحت تاثیر آنان واقع نشوند!! «قد تقتضی المصلحة الملزمة جواز بهتهم و الزراء علیهم و ذکرهم بما لیس فیهم افتضاحا لهم و المصلحة فی ذلک هی استبانة شئونهم لضعفاء المؤمنین حتّی لا یغترّوا بارائهم الخبیثة[۱۲]».
آیتالله گلپایگانی نیز با معنی کردن «باهتوهم» به «آنها را متهم کنید»، نتیجه گرفت که به اقتضای این روایت، باید گفت که در چنین مواردی، دروغ جایز است، چون با این دروغ مصلحت مهم تری استیفا میشود، وآن مصلحت، «بیآبرو کردن» بدعتگذار در میان مردم است[۱۳].
این نظریه در دوران ما محدود به آن مراجع نبوده، بلکه برخی علمای دیگر را نیز به دنبال خود کشانده است[۱۴]. تا آنجا که برای آیتالله مؤمن قابل قبول است که: قذف و نسبت زنا دادن به آنان نه تنها جایز است، بلکه رجحان دارد. و با این روایت، روایاتی که قذف را حرام میداند تخصیص میخورد.(البته قذف در موارد مشکوک جایز است، نه با علم به کذب)[۱۵]
۵-عاقبت تهمت نظریه جواز تهمت به مخالفان، از نظر مبانی استدلالی، کاملا آسیبپذیر است و نیازی به نقد تفصیلی آن در اینجا نیست، مثلِ الف)فاصله گرفتن از معنای لغوی «بهت» که مورد توجه شارحان حدیث بوده، ب)بی توجهی به «اجمال» حدیث،در صورت اشتراک لفظی بهت دو معنای «تحیّر» و «تهمت» ودر نتیجه غیر قابل استناد بودن، ج)عدم تامل در قرائن داخلی وخارجی که نشان میدهد در اینجا «بُهت» به معنای تهمت نیست، د)«مفاسد» مهم تهمت زدن به مخالفان دینی و سیاسی را نادیده گرفتن و آن را به «مصلحت» دین شمردن و… .
ولی مهمتر از این مباحث علمی که در جای خود از اهمیت برخوردار است، این است که در پرتو این نظریه فقهی واخلاقی، «چه جامعهای» ساخته میشود؟ و گفتو گوهای علمی به چه سمت و سوئی پیش می رود؟ و رقابتهای سیاسی گروهها، به کجا میانجامد؟ بر فضای رسانهای کشور چه جوّی حاکم میشود؟ و… .
اگر کسانی با این نگاه، به مناصب حکومتی دست پیدا کنند، و در برابر اعتراضات به حق، یا به ناحق قرار گیرند و به مخالفان خود «نسبتهایی» بدهند، حتی اگر در تقوی مانند سلیمان و ابوذر باشند، سخنان آنها چه اعتباری دارد؟ و خاطراتی که بازگو میکنند و یا مینویسند، چقدر با صداقت توأم است؟ و اگر آمارها وگزارش هایی از جنایتهای دشمنان خارجی، ارائه کنند، چگونه حمل بر حقیقت میتوان کرد؟ و اعترافاتی که از متهمان اخذ میکنند و اعلام مینمایند، به چه دلیل عاری از حقیقت نباشد؟
اگر تا به حال، به دلیل تدیّن و ایمان و عدالت و تقوی، «احتمال دروغ» و تهمت را در گفتارشان نفی میکردیم، اینک به اقتضای تقوی و عدالتشان، سخنشان را چگونه راست بدانیم یا دروغ؟
۶- بهانهی بد مستی روایت رسول خدا در خصوص «اهل بدعت» است، ولی اگر در میان متدینان باب «تهمت» نسبت به آنان باز شود، این باب به روی دیگران هم باز خواهد بود وهر کس پس از «انگ بدعتگذاری، مستحق هر نسبتی میشود و میتوان هر کار زشتی را به نام او ثبت کرد!! مگر در نهضت مشروطه که آخوند خراسانی و میرزای نائینی، از تاسیس مجلس شورای ملی و تدوین قانون اساسی دفاع کردند، به عنوان حامیان«بدعت» معرفی نشدند؟ و مگر تنبیهالامّة نائینی در پاسخ به این اتهام نیست که قانون اساسی را «بدعت» نگوئید، و مجلس شورای را بدعت نخوانید، و اخذ به رأی اکثریت را بدعت نشمارید[۱۶] و مگر فتوای شهید ثانی به وجوب عینی نماز جمعه در عصر غیبت، از سوی برخی از علما، «بدعت» دانسته نشد[۱۷]؟ در جامعهای که عدهای به دنبال بهانه برای «بد مستی»اند، کافی است که فردی در اثر کینهی شخصی و اختلاف جناحی، به سرعت بدعتگذار شود و بعد هم هر نسبتی به او جایز باشد که: بهائی است، و همجنسباز است و … .
قضیه «بهانه برای مستی» را شهید مطهری به همین تناسب نقل میکند: «آن زمانی که یک شاهی ارزش داشت، یک نفر رفت دکان عرقفروشی وگفت: یک شاهی عرق بده، عرق فروش گفت: یک شاهی که عرق نمی شود،او اصرار کرد که یک ته استکان! عرق فروش گفت مردم عرق می خورند که مست بشوند، این یک ذره فائدهاش چیست؟ گفت: تو همان را بده، بد مستیاش با خودم!»
مطهری سپس میگوید: بعضی مردم که دنبال بهانهاند برای بدمستی و هرزگیاند گفتهاند: اجازه هست هر دروغی که دلمان میخواهد، برای اهل بدعت جعل کنیم، بعد با هر کسی که کینهی شخصی پیدا میکنند، فورًا یک تهمتی میزنند و میگویند: او اهل بدعت است، و شروع میکنند به جعل کردن و تهمت زدن! آن وقت ببینید بر سر دین، چه میآید؟[۱۸]
برای اینکه روشن شود، در جامعه ما انحراف و اعواج تا کجا رسوخ کرده و فقه و اخلاق چگونه آسیب دیده است، میتوان سخن مقدس اردبیلی را به عنوان مقیاس قرار داد، شخصیتی که در «تحقیق» و «تقوی» الگوی فقهاست:
«مسلمانی که عقیدهی کافری را مورد نقد و اعتراض قرار میدهد، فقط میتواند از «دلیل منطقی» علیه او استفاده کند، و حق ندارد به او نسبت ناروا داده و او را قذف کند، حتی اجازه ندارد که زشتیهای ظاهری و یا عیوب باطنیاش را موجب ناسزا قرار داده و به او خطاب کند: ای جزامی، ولو در واقع هم جزامی باشد، و یا او را کودن و پست بنامد! مسلمان حق ندارد، به دین و آئین کفر او دروغ ببندد و زشتیها و ایراداتی که در آن واقعا وجود ندارد، به آن نسبت دهد. از قواعد شهید هم همین طور استفاده میشود.»[۱۹]
عدهای از بزرگان، بر این شیوهی ضداخلاق گروهی از دینداران که با «تهمت » میخواهند از دین دفاع کنند، انتقاد کردهاند، عــلامه شعرانی میگوید: «بعض عوام» بر اهل «بدعت» افترا میبندند و جملات «کفر»آمیز را به دروغ به آنها نسبت میدهند تا آنها را از چشم مردم ساقط کنند، ولی این کار غلط است و تهمت، حرام است:«ربما یختلف فی ذهن بعض العوامّ انّه یجوز البهتان والافتراء علی اهل البدع بأن ینسب الیهم کفر لم یتفوهّوا به لمزید تنفّر الناس عنهم و هو غلط.[۲۰]»
ولی این عالم بزرگوار چرا این کار را به «بعض عوام» نسبت داده و چرا نقش «بعض خواص» را در این ماجرا ندیده است؟ استاد عالیقدر هم وقتی از این جریان انتقاد میکند میگوید: بعضی آدمهای «بیسواد» این «باهتوهم» را اینطور معنی کردهاند که به آنها تهمت بزنید و دروغ ببندید، و بعد میگویند: اهل بدعت دشمن خدا هستند و من دروغ علیه او جعل میکنم، با هر کسی هم که دشمنی شخصی داشته باشد، میگوید: این ملعون اهل بدعت است، صغری و کبری تشکیل میدهد، بعد هم شروع میکند دروغ جعل کردن علیه او. آن وقت است که شما میبینید، دروغ اندر دروغ جعل میشود[۲۱]. علامه مطهری، با اشاره به یک نمونه در این باره، جامعه ما را «اجتماع ننگین» مینامد، مطهری با درایت و بصیرت خود، انحرافات اخلاقی در میان متدینان را به خوبی تشخیص داده بود و نسبت به خطرات آن هشدار داد، ولی تا وقتی که در صدد یافتن ریشههای این انحراف بر نیائیم و تا وقتی که نپذیریم این انحرافات در حوزهی «بیسوادان جامعه» محدود نمیشود، بلکه در بیرون آن ریشه دارد[۲۲]، وبالاخره تا وقتی که نظریات فقهی و اخلاقی را تهذیب نکنیم و اخلاق را حاکم بر فقاهت و سیاست و دیانت قرار ندهیم، علاج واقعه امکان ندارد.
پانوشتها: ۱- امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۰، ص۲۷۵: امروز- همینطور که ملاحظه میکنید – روز «تهمت» است، من نمی دانم چه جور شده است که هر کس به هر کس دلش میخواهد هر چی میگوید! نمیداند که هتک حرمت مومن، هتک حرمتالله است؟!
۲- الکلینی، الاصول من الکافی، ج۴، ص۱۲۳
۳- سوره بقره، آیه ۲۵۸
۴- فیض کاشانی، ج۱، ص۲۴۵
۵- مازندرانی، شرح اصول کافی، ج۱۰،ص۴۳
۶- مجلسی، مراة العقول، ج۱۱، ص۸۱
۷- مجلسی،رساله حدود و قصاص و دیات، ص۲۸
۸- مازندرانی، شرح اصول کافی، ج۱۰، ص۴۳
۹- الطباطبایی، ریاض المسائل، ج۱۶، ص۴۲
۱۰- النجفی، جواهر الکلام، ج۴۱، ص۴۱۳
۱۱-الانصاری، المکاسب، ج۲، ص۱۱۸
۱۲- الخوئی، مصباح الفقاهه، ج۱، ۴۵۸
۱۳- الگلپایگانی، الدر المنضود، ج۲، ص۱۴۸ ، البته مقّرر (آیت الله علی کریمی جهرمی) در این باره، بر استاد خود اعتراض کرده است.
۱۴- شیخ جواد تبریزی، ارشاد الطالب، ج۱، ص۲۸۱ و اسس الحدود و التعزیرات، ص۲۳۵
۱۵- محمد مومن، مبانی تحریر الوسیله، ج۲، ص۴۵۲
۱۶- میرزا حسین نائینی، تنبیه الامّة و تنزیه الملة، ص۱۰۱ و ۱۱۵
۱۷- دوازده رسالهی فقهی در مورد نماز جمعه، ص۳۸۶
۱۸- شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۱۶، ص۱۰۴
۱۹- اردبیلی، مجمع الفائده، ج۱۳، ص۱۶۴
۲۰- شعرانی، تعلیقه بر شرح ملاصالح بر کافی، ج۱۰، ص۴۳
۲۱- شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۲۶، ص۴۱۷
۲۲- برای نمونه نگاه کنید به سخنان یکی از ائمه جمعه: «جنگ سایبری را جدی بگیرید. با وبلاگ طنز، علمی یا ادبی و یا هک کردن، با هر وسیلهای که میتوانید به جنگ بروید. هر چه هست الان جنگ است. مسأله جنگ ما در فضای مجازی به این حد رسیده است که هر کس دستش میرسد با هر وسیلهای که میتواند متوسل بشود. این را بدانید که مسلم است همانطور که در جنگ برخی اوقات خلاف شرعها جایز میشود در جنگ سایبری هم خلاف شرعها جایز میشود. یعنی الان شرایطی است که شما با هرچه که به دستتان میرسد بزنید. ملاحظه هیچ طرف را هم نکنید چون شما نزنید دشمن شما را میزند.»(۳۰/۴/۸۹)آیا لازمة این نظر آن نیست که:
اولا: چون این جنگ محدود به فضای سایبری نیست و همه میدانهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی را در برگرفته، پس در همه حوزهها در برابر مخالفان میتوان از شیوههای خلاف شرع استفاده کرد؟
ثانیا: چون گوینده این نظر، عادل و متشرّع است و در این میدان نبرد حضور دارد، پس بر حسب وظیفه برای تخطئه آنهایی که دشمن میداند، از شیوههای خلاف شرع حتّی در خطبههای جمعه استفاده میکند؟