آفتابنیوز : 
او در اين گفت وگو خبر از آن مى دهد كه سيدمحمد خاتمى نيز از پائيز سال ۸۰ تصميم داشته كه در زمينه خروج از حاكميت تصميم قطعى بگيرد و استعفا دهد ولى به خاطر بحث محور شرارت كه از جانب بوش مطرح شد، اين موضوع به تاخير افتاد.
او با اين توضيح مى گويد: «مبناى منطقى بحث خروج از حاكميت خيلى روشن بود و از فرط وضوح بى توجهى نسبت به آن جاى تعجب داشت. شما داخل يك سيستم وارد مى شويد و اهداف و برنامه هايى داريد كه منطقاً و عقلاً در چارچوب قوانين مملكت تحقق مى يابد. اما وقتى نمى توانيد اهداف خود را پيش ببريد، بايد يك تصميم بگيريد، يا ادامه مى دهيد و يا كنار مى رويد. وقتى مطابق تحليل شما موانع آنقدر اهميت ندارد كه به واسطه آن بخواهيد عرصه را ترك كنيد، بايد ادامه دهيد.
اما زمانى كه اجازه نداريد در چارچوب قوانين موجود حداقل ها را برآورده كنيد، بايد از ساختار بيرون آمد. بنابراين آنهايى كه بيرون نيامدند يا هنوز معتقد نبودند كه به كف خواسته ها رسيده بوديم و يا كه نان شان در ماندن بود وگرنه خروج از حاكميت نياز به تحليل ندارد و كاملاً روشن است.»
عبدى مى گويد كه اصلاح طلبان مسئوليت را پذيرفتند ولى قدرت را به آنها ندادند و بنابراين تاكيد مى كند كه پذيرفتن مسئوليت بدون داشتن قدرت هم به مفهوم حضور نداشتن در حاكميت بود.
عباس عبدى از اين داستان كه مى گذرد به منازعه دو طيف از اصلاح طلبان در اولويت تغييرات حقوقى يا تغييرات حقيقى اشاره مى كند و مى گويد كه مشكل، تغيير ساختار حقيقى يا حقوقى نيست بلكه حاكميت قانون است: «اصلاح طلبان و آقاى خاتمى نبايد درباره حاكميت قانون كوتاه مى آمدند... اگر دوباره كوتاه نمى آمدند قضيه تا حدودى حل مى شد و يا حداقل در مسير حل شدن قرار مى گرفت... اگر طرف مقابل بايستد و مقاومت كند در اين صورت يا بايد دعوا مى كردند و يا خداحافظى. اما اين سخن بدان مفهوم نيست كه آنها بايد با اولين اقدام به اين نتيجه مى رسيدند. يك جايى ممكن است كوتاه بيايد. اما در هر حال بايد چنين اصلى را پذيرفت و زيربار عدم حاكميت قانون نرفت. به نظر من بزرگترين تخلف اصلاح طلبان اين بود كه زيربار اين موضوع رفتند.»
عباس عبدى به شكست اصلاح طلبان در انتخابات اخير رياست جمهورى مى پردازد و سپس در نگاهى به آينده مى گويد: «اصلاح طلبان متاسفانه سرمايه و اعتماد اجتماعى و سياسى خود را از دست داده اند و اكنون بايد با همين سرمايه موجود كار كنند. شايد نتيجه انتخابات اين فرصت را به وجود بياورد كه تابوهاى گذشته بشكند و به نظر من هم انتخابات اخير از اين جهت خيلى مهم بود. من حتى نتيجه انتخابات را مثبت مى دانم.
به اين دليل كه شكاف بين قدرت و مسئوليت را مردم حل كردند و من نسبت به اين قضيه بدبين نيستم و معتقد به حضور فاشيسم هم نيستم اما اينكه اصلاح طلبان چه مى كنند بايد يك سال همه شان فرض كنند كه در زندان هستند. يك سال بايد بنشينند و فكر كنند و چندين سئوال را جواب دهند. يكى از سئوال ها اين است كه با ساختار فعلى چه مى خواهند بكنند؟ اگر اين مرز را براى خودشان تعريف كنند به اعتقاد من به نفع سيستم هم عمل كرده اند. اصلاح طلبان بايد ببينند كه منشاء اشتباهات سال هاى گذشته شان چه بوده است. اينكه كجا اشتباه كردند مهم ترين سئوال نيست، بايد ببينند كه چرا اشتباه كردند.
دوستان ما نبايد بگويند كه ما اشتباه كرديم و شكست خورديم. بايد چرايى و منشاء اشتباه را مشخص كنند كه اين مسئله زمان مى برد. اصلاح طلبان براى توجيه رفتار خويش تصور مى كنند رسالتى دارند كه اگر انجام نشود مملكت بر باد مى رود. اصلاً اين خبر ها نيست. اگر تمام اصلاح طلبان بروند و در خانه بنشينند هم اتفاق خيلى مهمى رخ نمى دهد. درست است كه اتفاقات زيادى مى افتد اما آنها توانايى آن را ندارند كه جلوى آن را بگيرند چرا كه اعتماد اجتماعى خود را از دست داده اند.»
عباس عبدى در پايان توضيح مى دهد كه اصلاح طلبان نبايد علت شكست خود در انتخابات را متوجه عدم حضور تحريمى ها كنند.
عبدى مى گويد: «اصلاح طلبان نمى توانند بگويند بايد شركت مى كرديد تا ما پيروز شويم. چرا كه تحريم كنندگان هم مى توانند جواب دهند كه شما نبايد شركت مى كرديد تا ما پيروز شويم. كسى كه در سياست پا مى گذارد از ابتدا بايد حواسش باشد كه آيا مى تواند نيرو ها را جذب كند يا خير؟ اصلاً اصلاح طلبان شعار هاى تند مطرح كردند كه تحريمى ها را جذب كنند. چرا جبهه دموكراسى خواهى مطرح كردند؟ خوب آنهايى كه تا آنجا رفتند مى خواستند يك قدم جلوتر هم بروند تا اينان را جذب كنند. به علاوه من معتقدم كه نقش تحريمى ها از كسانى كه شركت نكردند كمتر نبوده است. اگر تحريم نبود رد صلاحيت گسترده تر مى شد.»