آفتابنیوز : آفتاب: سید محمد خاتمی با ارسال متن سخنرانی خود برای سمپوزیوم بینالمللی دین و صلح جهانی، تاکید کرد: صلح واقعی هنگامی پدید خواهد آمد که بر زندگی انسانها عدالت، آزادی و محبت حاکم گردد. صلح در سطح یک ملت و میان مردم یک کشور هنگامی برقرار میشود و نظم اجتماعی وقتی شایسته صلح است که مبتنیبر آزادی و عدالت و محبت باشد وگرنه هر ثبات نسبی و هر سکون گورستانی دور از شأن و کرامت و فضیلت انسانی را نمیتوان وضعیت صلحآمیز خواند.
خاتمی که، نتوانست دعوت برگزارکنندگان سمپوزیوم بینالمللی دین و صلح جهانی در آلمان را اجابت کند و به عنوان سخنران اختتامیه در این نشست حضور یابد، متن سخنرانی خود را برای قرائت در آیین اختتامیه اجلاس در اختیار میزبانان این نشست فرهنگی قرار داد. این نشست از ۲۸ مهر تا ۱ آبان ۱۳۸۹ برابر با ۲۰ تا ۲۳ اکتبر ۲۰۱۰ در اسنابروک آلمان برگزار شد.
به گزارش آفتاب به نقل از وبسایت خاتمی، متن کامل این سخنرانی در پی میآید:
بسم الله الرحمن الرحیم
اگر صلح را به معنی نفی و رفع جنگ بدانیم، هم به لحاظ مفهوم و هم از نظر تحقق خارجی از جنگ متأخر است. تاریخ نیز این امر را تأیید میکند. در اسطورههای ملل و اقوام نیز از جنگ و جنگاوری ستایش شده است، چنانکه سلحشوری و دلاوری دست کم برای آنان که وظیفه دفاع از قبیله و افراد و شهر و شهروند در برابر تجاوز را دارند یک فضیلت بهحساب آمده و ستوده شده است.
«صلح» نزد یونانیان دوره «هومر» جایگاهی ندارد. «هکتور» به هنگام وداع با همسرش بر بیدادگری و زشتی جنگ «تروا» افسوس میخورد و پسرش را در آغوش میگیرد و برای او نه زندگی صلحآمیز، بلکه زندگی جنگاوران را آرزو میکند تا پسرش دل مادر خویش را با به غنیمت آوردن سلاحهای خونین دشمنان خود به خانه شاد کند. چنانکه «اورپید» تراژدینویس و «اریستوفان» کمدی نویس هر دو سخنانی در مخالفت با جنگ میگویند. و چرا راه دور میرویم؟ در دنیای مدرن نیز نظریه «تنازع بقاء» از مؤثرترین نظریاتی بوده است که در صدد تبیین تحول زیستی در تاریخ بوده است؛ امری که در عرصه حیات اجتماعی به صورت جنگهایی ویرانگر که در آن قوی، پیروز میشود و عملا حق با کسی است که قویتر است بروز و ظهور کرده است.
در دورهای نزدیک به خودمان از «نیچه» میشنویم که: «جنگ قانون ابدی زندگی است و صلح راحت باش میان دو جنگ است» و پیش از او فیلسوف بلندآوازهای چون «لایبنیتس» طرح صلح دائمی میان زمامداران مسیحی را که در سال ۱۷۱۳ مطرح شده بود مسخره کرد و گفت: «صلح دائمی (Pax Pertua) او را به یاد نوشتهای بر سر در گورستان میاندازد. اما چندی نگذشت که فیلسوف نامآور و انساندوستی چون «کانت» عنوان «صلح دائمی» را از سردر گورستان برگرفت و بر پیشانی طرحهای سیاسی و اخلاقی خود (Zum ewigen Frieden) برافراشت و کوشید تا ثابت کند که صلح از جهات اخلاقی الزامآور و از جهت تجربی تحققپذیر است.
آنچه باعث امیدواری است اینکه علیرغم سرگذشت تلخ انسان و آسیبهای فراوانی که از جنگ و بیعدالتی دیده است امروز هیچ جان فرهیخته و انسان خیرخواهی نیست که فضیلت و رجحان گفتو گو و صلح را بر ستیز و جنگ مورد تأکید قرار ندهد و این امر فرخنده نشانه سیر تکاملی تاریخ بشری با همه فراز و نشیبهایش و دلیل تحول خرد آدمی با گذشت زمان از راه آزمون و خطا است. گویا میبایست قرنها زمین با خون انسانهای بیشماری آبیاری شود تا این رجحان و فضیلت پذیرفته شود. گرچه بهروشنی در مییابیم که میان پذیرش ذهنی موضوعی چون صلح تا تحقق خارجی و واقعی آن در مناسبات سیاسی و بینالمللی فاصلهای بسیار طولانی وجود دارد. همانگونه که امروز غلبه جنگ و ستیز را بر صلح و همزیستی کم و بیش در همه جای این کره خاکی میبیینیم و اگر احیانا صلحی نیز هست، در پناه سهمناکترین سلاحهای ویرانگر و زرادخانههایی است که میتواند به چشم بر همزدنی زمین را به جهنمی سوزان برای ساکنان آن مبدل کند. و عدالت نیز که همراه صلح واقعی است چنین سرنوشتی داشته و دارد و مگر نه این است که از این مطلوب زیبای انسان در همیشه و همهجا در واقعیت تاریخ کمتر نشان میبینیم و همینجا بیفزایم که اگر واقعا خواستار صلح هستیم باید بدانیم که جز در سایه عدالت تحقق نمییابد. صلح و عدالت گرچه مفهوماً متغایرند ولی در عمل یکی بدون دیگری تحقق نخواهد یافت و این هر دو با «محبت» که اکسیر زندگی درخور انسان است همراه و هم عناناند، چرا که محبت آفریننده صلح و عدالت است و نفرت و کین پدید آورنده جنگ و بیداد.
در ورای همه بحثهای تاریخی و فلسفی و جامعهشناختی در باب صلح باید گفت که بیش و پیش از همه دینهای بزرگ بهخصوص اسلام و مسیحیت به صلح و عدالت فراخواندهاند و این دو موضوع میتواند مهمترین موضوع گفتو گوی تمدنها و فرهنگها و بهخصوص گفتوگوی ادیان باشد.
کلمه عربی «سلام» هم به معنی «صلح» است و همه به معنی «درود». بهشت جاویدان از نظر قرآن مجید «خانه صلح» و دارالسلام است و در آنجا هیچ شری وجود ندارد و خداوند در قرآن کریم همه مردمان را به خانه صلح دعوت میکند: «والله یدعوا الی دارالسلام»
سلام به معنی عدم آلودگی به آفات ظاهری و باطنی و از اسماء الهی در قرآن است، زیرا ذات متعال خداوند نفس خیری است که در او هیچ شری راه ندارد.
و اگر عدالت پایه صلح واقعی است قرآن به صراحت اعلام میدارد که «خداوند پیامبران را فرستاده است و با آنان کتاب و میزان برای داوری درباره خیر و شر فرو فرستاده است تا مردمان به قسط برخیزند» و نکته جالب اینکه فاعل «قیام» خود مردم اند نه پیامبران، یعنی این مردم هستند که اصیلاند و در اثر آگاهی و بیداری، عدالت و صلح را میشناسند و با اراده تقویت شده با ایمان، آن را بر پا میدارند و از آن پاسداری میکنند.
از نظر متفکران مسیحی قرون وسطی نیز صلح جاویدان که مطلوب خداوند و در خور شأن انسان است در هفتمین دوره تاریخ نوع بشر پدید خواهد آمد، دورهای که به هفتمین روز آفرینش شباهت دارد.
این دورهای است که مدینه زمینی مطابق «مدینه الله» در آسمان خواهد شد و مهمترین دستاورد آن دوره فرجامین، «صلح» است و مقصد نهایی فیلسوفان مسیحی تمهید مقدمات استقرار «مدینه خدا» و استقرار صلح بیان شده است، زیرا فلسفه از نظر آنان معلم عدالت و راهگشای محبت است.
طبق اعتقاد ما مسلمانان (همانگونه که مسیحیان و یهودیان به نحوی همین اعتقاد را دارند) جهان در انتظار منجی آخرالزمان است تا با ظهور او مدینه زمینی به اصل آسمانی خود یعنی «مدینه الله» نزدیک شود و در آن زمان عدالت و صلح واقعی بر جامعه بشری حاکم میگردد.
اگر خواستار صلح هستیم باید بدانیم که میان صلح و عدالت از یک سو و صلح و حیات مدنی و اجتماعی از سوی دیگر ارتباط محکمی وجود دارد. بیعدالتی مخل زندگی سالم اجتماعی است.
همچنین عدالت با آزادی همعنان است. تعارض مشهوری که میان عدالت و آزادی در فلسفه متأخر غرب ادعا شده است در حقیقت تعارض نیست بلکه ناشی از عدم تأمل کافی در فهم نسبت میان این دو است. چگونه میتوان سهم هر یک از شهروندان را از آزادی مصادره کرد و ادعای عدالت داشت؟ عدالت مستلزم پرداخت سهم هر صاحب حقی به او است. فقدان آزادی و غصب آن غیرعادلانهترین اقدام یک حکومت است. حکومتی عادل است که در گام اول زنجیز از پای مردمان برگیرد و آنان را چون زنان و مردان آزادی بداند که در پی ایجاد عادلانهترین مناسبات اجتماعی کوشش میکنند.
تعبیر «زنجیز از پای برگرفتن» تعبیر قرآنی است و یکی از وظایف مهمی است که قرآن برای پیامبر بر میشمرد و چون در جای دیگر الگوی لازم الاتباع مؤمنان را پیامبر میداند و در واقع فرمان آزادی و برگرفتن غل و زنجیرهای مختلفی که خود معلول نظامهای ظالمانه تاریخی و اجتماعی است فرمان قرآنی خطاب به همه انسانها است.
اگر عدالت بدون آزادی چیزی جز ظلم نیست، آزادی بدون عدالت نیز آزادی تجاوز و غارت و اشاعه فقر و فساد و ظلم است. آنچه در زبان جامعه شناسان به «همبستگی»(Solidarity) اجتماعی تعبیر شده است تنها در صورت تلائم و حضور توأمان عدالت و آزادی است که متحقق میشود و هرچه همبستگی، دوام و قوام بیشتری داشته باشد صلح ثبات و استحکام بیشتری دارد.
باری، صلح واقعی هنگامی پدید خواهد آمد که بر زندگی انسانها عدالت، آزادی و محبت حاکم گردد. صلح در سطح یک ملت و میان مردم یک کشور هنگامی برقرار میشود و نظم اجتماعی وقتی شایسته صلح است که مبتنیبر آزادی و عدالت و محبت باشد وگرنه هر ثبات نسبی و هر سکون گورستانی دور از شأن و کرامت و فضیلت انسانی را نمیتوان وضعیت صلحآمیز خواند.
صلح میان ملل نیز از این حیث کاملا شبیه صلح میان مردمان یک کشور است.
تسلسل بیانتهای جنگها، ناشی از فقدان صلح واقعی است و در زمان ما بهخصوص ناشی از نظامهای بینالمللی غیرعادلانه ای است که با کمال تأسف بیشتر تأمین کننده منافع قدرتهایی است که به غلط منافع خود را منافع کل بشریت میدانند و به خاطر و به بهانه تأمین و حفظ آن حاضراند بدترین ستیزها و جنگها را بر ملتها و جهان تحمیل کنند و بر میزان فقر و جهل و بیماری و تبعیض بیفزایند و حتی منشاء پیدایش خشونت متقابل و تروریسم ویرانگر شوند.
استقرار صلح علاوهبر لوازم و زمینههای اجتماعی نیازمند جانهای صلحطلب نیز هست و جان صلحطلب جانی است که در گرو محبت و زیبایی مطلق باشد.
اکسیر اعظم که کیمیاگران در پی آن بودند «محبت خداوند» است و با نام پر لطف و آرام بخش او است که بر جنگ پیروز خواهیم شد. نام خداوند به هر زبان که باشد نام همه کمالات و خیرات و زیباییها و حقایق است و نمیتوان آن را سرلوحه جنگ و قدرت قرار داد و جاهلانه سخن از جنگ های صلیبی گفت یا به نام خدا به ترور و کشتار دست زد و چه دردآور است که به نام خدای لطیف و مهربان بر انسان ستم شده است و در دوران جدید نیز نام خدا و فرمان او یا مورد انکار قرار گرفته یا از صحنه زندگی انسانی حذف شده است یا به گونه ای مورد تحریف قرار گرفته است که توجیه کننده تجاوز به حقوق انسانها و کشتار و بیداد باشد.
و کلام آخر اینکه: صلح بیدرد و عشق حاصل نمیشود. مولانای بزرگ ما که شاید بتوان او را شاعرترین شاعر جهان نامید وقتی میخواهد توجه ما را به اهمیت بیمثال «درد» در کسب فضائل جلب کند با زیبایی تمام داستان مریم عذرا را به نقل از قرآن کریم باز میگوید تا نشان دهد که حضرت عیسی علیه السلام این ثمره شیرین خلقت، بی درد به مریم عطا نمیشود:
«درد مریم را به خرما بن کشید» که اشاره به آیه قرآن است که «فاجاء المخاص الی جذع النخله». نشستن در سایه سار نخل و چیدن خرمای شیرین، بیدرد برای مریم حاصل نشد، چنانکه محبت ازلی بیتاجی از خار و بیتازیانه و درد بر معلم جاودانه عشق و صلح حضرت عیسی علیهالسلام ممکن نشد.
در روایات اسلامی از قول پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم نقل شده است که ایشان از عیسی به عنوان برادر خود نام میبرد. به پیامبر ما، آموزگار بزرگ محبت و صلح و عدالت و خردمندی، داستان عیسی و مریم یعنی داستان درد و عشق با بلاغت و زیبایی تمام وحی شده است.
آیا بشر امروز گوش شنیدن آن زیباترین سرود را دارد؟ و هنگامی انسان به صلح واقعی می رسد که در این باب گوش شنوا پیدا کند و به فرمان و خطاب الهی که پیامبران بزرگوارش برای ما خواندهاند گوش فرا دهیم. و این واقعه چندان دور نیست.
افکار او از جنس طلای ناب است.