کد خبر: ۱۱۲۷۲۱
تاریخ انتشار : ۱۵ آبان ۱۳۸۹ - ۰۸:۱۷

مقالات لوموند دیپلماتیک

ماه اکتبر
آفتاب‌‌نیوز : آفتاب: لوموند دیپلماتیک نشریه‌ای است که به 29 زبان و در 57 کشور جهان منتشر می‌شود. آفتاب قصد دارد از این پس مقالات این نشریه را در بخش نگاه از دیگران خود منتشر کند. 2 مقالات قبلی را می‌توانید در لینک‌های یک و دو مشاهده کنید.
 

مقاله ششم

مانورهای بزرگ در آسیا - سئول خود را ژاندارم می‌انگارد (نوشته ماتیو رایس Matthew Reiss -ترجمه لقمان تدین‌‌نژاد)

مذاکرات درباره مسائل «انساندوستانه» که بین دو کره پس از غرق شدن رزمناو کره جنوبی در دریای زرد متوقف شده بود، در روز 20 سپتامبر از سر گرفته شد.هرچند پیوم یانگ به تحریکات دامن می زند اما سئول نیز از تشنجات برای توجیه هزینه‌های نظامی و تجدید پیوند استراتژیک با واشنگتن سود می‌برد.

جزیره‌ی آتشفشانی ژژو Jeju در دریای چین شرقی از کم شمار جاهایی است که در آن بنیاد های کهن فرهنگ کره به بهترین شکل محفوظ مانده است. مراسم جادوگرانه‌ی بزرگداشت ارواح نیاکانی بخشی از زندگی روزانه بشمار می آید و بادها به رغم فاصله‌ی یکسان جزیره از سئول و شانگهای و ژاپن آثار ناچیزی از تمدن را با خود حمل می کنند. آبهای اطراف جزیره می درخشند و آسمان های آن را آتشفشان ها و گدازه های تیره رنگ جاری بر یالها و دامنه های آن رنگ می زنند. این جزیره در لیست میراث های طبیعی یونسکو قرار دارد اما برخلاف جزیره ی اوکیناوا Okinawa (ژاپن) دور از دسترس بیشتر مردم کره است و درست به همین دلیل از نظر نظامی از مناسبترین پایگاه های موشکی بشمار می‌آید.

دوگانگی و تضاد منافع مشابهی بر فضای سرزمین اصلی کره نیز سایه انداخته که درآن یک بودجه نظامی رو به ازدیاد با یک جامعه‌ی مدنی رشد یافته شاخ به شاخ گشته است. کشور کره به دانشگاه های برجسته و سیستم پزشکی خود افتخار می کند و در آن روزنامه های مختلف هوادار کارگر و سرمایه منتشر می شود و میزان دخالت مردم در امور اداره‌ی کشور قابل قیاس با هیچیک از کشور های منطقه نیست. اما درست پس از آنکه دولت کره با بهانه قرار دادن یک حادثه‌ی دریایی به آماده باش نظامی دست زد و آغاز به سرکوب منتقدین و محدود نمودن آزادی عمل مخالفین سیاسی نمود به این هراس دامن زده شد که مبادا کشور به گذشته‌ها و تمایلات دیکتاتوری‌های سابق باز گردد.

شکاف میان گسترش و ثبات اقتصادی از یکسو و هزینه‌سازی‌های نظامی از سوی دیگر، در ژاپن نیز یعنی یکی دیگر از قلعه‌های نظامی اقیانوس آرام با رزمناو های پهلو گرفته در آن جریان دارد. در سال گذشته حزب دموکراتیک ژاپن با وعده‌ ی رسیدگی به مسئله‌ی پایگاه های نظامی آمریکا در نزدیکی های شهر های بزرگ و بار هزینه های مالی-اجتماعی آن، گرفتن رابطه با چین بدور از دخالت آمریکا، و ایجاد یک اتحادیه‌ ی‌ اقتصادی متشکل از کشورهای آسیایی، به قدرت رسید. هرچند که ح-د-ژ (حزب دمکراتیک ژاپن) به عهد خود وفا نکرد و نتوانست پایگاه های آمریکایی مزاحم را از مرکز پر جمعیت اوکیناوا برچیند اما اتفاقات سیاسی ژاپن، باعث کشش هرچه بیشتر تجار اسلحه‌ی واشنگتن به کشور کره شد.

محاصره نیم‌دایره‌ای چین

لی-میونگ-باک Lee Myung Bak از همان ابتدای رسیدن به قدرت نشان داد که در نظر دارد در راه عملی ساختن اهداف آتی ایالات متحده در کره چهار نعله بتازد و پیشاهنگ ایجاد تغییرات چشمگیر درسیاست های دو دولت لیبرال قبلی گشت. لی مدت کوتاهی پس از گرفتن قدرت به روابط دو جانبه با کره شمالی (سیاست مورد پسند همگان معروف به «آفتاب درخشان»، ابتکار کیم-دی-جونگ Kim Dae Jung)‌ و بهسازی های رسانه‌یی رئیس جمهور قبلی رو-مو-هیون Roh Moo-hyun پایان داد.

هنوز چند هفته از ریاست جمهوری لی نگذشته بود که او در کمپ دیوید با جورج بوش ملاقات کرد و در همانجا بنای آزاد کردن دوباره ی واردات گوشت گاو آمریکایی و تاکید دوباره بر نقش نظامی کره در منطقه نهاده شد. چیزی از آن ملاقات نگذشت که شرکت هیوندای Hyundai نمونه جدیدترین رزمناو خود را ارائه داد. این رزمناو مجهزبه سیستم های موشکی و رادار های ساخت شرکت لاکهید-مارتین Lockheed-Martin بود و دومین مدل آن در سال ۲۰۱۰ عرضه می شد. تحریک چین از نظر دیپلوماتیک خصلت عمده ی سیاست خارجی لی بشمار می آید و در همانحال ناوهای نظامی کشور او بر قدرت بازوی نظامی واشنگتن در مقابله با کنترل چین بر اقیانوس آرام غربی می‌افزایند.

ماموریت نیروی دریایی کره، تا پیش از به آب افتادن اولین رزمناو آن کشور، در دفاع از کناره های میهن در مقابل حملات کره شمالی خلاصه می شد. اما پس از به پایان رسیدن ساخت شش ناوشکن لاکهید- هیوندای، کره نیز مانند ژاپن به کانون برخورد های نظامی ناوگان دریایی آمریکا با چین مبدل خواهد شد. ناوگان تازه ی کره قرار است در سال ۲۰۱۴ ماموریت خود را شانه به شانه ی کشتی‌های آمریکایی از جزیره ی ژژو آغاز کند.

سرهنگ دای-ژو Dai Xu افسر نیروی هوایی ارتش آزادیبخش خلق چین همیشه از آمریکا و نصب سیستم های موشکی انتقاد کرده و آنرا «نیمدایره‌ی محاصره»ی چین از سوی ژاپن و کره و هندوستان تلقی می کند. در واقع نیز شرکت های هیوندای و لاکهید در سال گذشته اعلام کرده بودند که پس از تحویل رزمناو های ضد موشکی ABM-destroyers سفارشی کره، تولید شماری دیگررا برای فروش به هندوستان آغاز خواهند کرد.

هرچند که پروژه ی لاکهید- هیوندای حضور دریایی واشنگتن در منطقه را گسترش خواهد بخشید اما هنوز قدرت برابری با حضور سنتی نیروی دریایی چین و نفوذ نظامی آن کشور را ندارد، گو اینکه چین هنوز پاسخ مناسبی علیه نصب سیستم‌های موشکی در حاشیه‌های خود پیدا نکرده است. به رغم بلند پروازی‌های شرکت های لاکهید و هیوندای، این شرکت‌ها هنوز پایگاه مناسبی برای سیستم ضد موشکی خود در کرانه های کره پیدا نکرده اند.

تاکنون دو دسته از مردم جزیره ی ژژو با تخصیص این جزیره به یک پایگاه دریایی مخالفت نشان داده اند. اما این مخالفت ها در سال های ۲۰۰۲ و ۲۰۰۵ و زمانی ابراز شده بود که کشور کره زیر حکومت های کیم و رو از مردمداری و اجرای ملایم قانون بهره مند بود. بلافاصله پس از آنکه حکومت بدست لی افتاد ساختن پایگاه دریایی در دهکده‌ی ماهیگیری کوچکی بنام گنج-ژونگ Gangjeong به موضوع داغ و نشانه ی اراده مندی و بُرّایی دولت سئول مبدل شد. با وجودی که به گفته‌ی شهردار گنج-ژونگ ۹۴ درصد مردم به ساختن پایگاه در آن محل رای منفی داده بودند اما وزارت دفاع ملی دولت لی در اوایل سال جاری منطقه را به روی مردم بست و دست به خاکبرداری و ریشه کن کردن درختان زد. پیام این عمل آشکار بود؛ دولت تازه اجازه نخواهد داد که خواست های مردم محلی بر سیاست خارجی تازه ی آن تاثیر بگذارد.

روستاییان گنج-ژونگ با استناد به تاثیر مخرب پایگاه نظامی بر اقتصاد کشاورزی و ماهیگیری و توریسم منطقه علیه پروژه ی ساختمان آن اقامه‌ی دعوا کردند. آنها در شکایت خود به پایگاه های دریایی ایالات متحده در هاوایی و گوآم و فیلیپین و ژاپن استناد کرده و از درجه ی تخریب زیست محیطی دریایی و توریسم، مشکلات اجتماعی ناشی از حضور پرسنل نظامی در منطقه، ایجاد انبارهای دائمی مواد خطرناک سمی، و بطور خلاصه تبدیل منطقه به نسخه‌ی کره یی اوکیناوای ژاپن نمونه آوردند.

در ابتدا مردم جزیره ی ژژو به پیروزی خود در دادگاه اطمینان داشتند اما بدنبال غرق رزمناو کونان Cheonan در نزدیکی آبهای کره شمالی، دادگاه منطقه یی ژژو صدور رای را برای یک مدت نامعلوم به تعویق انداخت.

بلافاصله پس ازحادثه ی غرق کشتی کونان وزیر دفاع و رئیس سازمان اطلاعات کره هردو اعلام کردند که هیچ سندی دال بر دخالت کره شمالی در غرق این کشتی وجود ندارد اما بدنبال بررسی دوباره توسط کارشناسان کره یی و خارجی ادعا شد که غرق کشتی توسط کره شمالی صورت گرفته است.

لی دولت پیونگ یانگ را به تروریسم متهم کرد و پژواک آن بلافاصله از دهان هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه‌ی ایالات متحده نیزبگوش رسید. کلینتون نتیجه گیری تازه را «سند غیرقابل انکار» مسئولیت پیونگ یانگ در این حادثه خواند. چند روز بعد نیز پنتاگون اعلام کرد که یکی از ناوهای هواپیما بر خود را برای مانور های نظامی و دفاع ضد زیر-دریایی به کره اعزام خواهد کرد.

فضای بحرانی مورد گفتگو درست یک هفته پیش از انتخابات منطقه‌یی در کره بوجود آمده بود با این همه مردم کره بی سر و صدا انزجار خود از این وضع را نشان دادند و با رای خود نمایندگان حزب لی را از شورای منطقه‌یی سئول بیرون انداختند.

اما پلیس و نیرو های اطلاعاتی دولت لی بجای عقب نشینی به سازمان های مدنی عمده حمله کردند و افرادی را که گزارش تازه ی دولت در مورد ناوشکن کونان را مورد تردید قرار داده بودند متهم کردند. برای شکایت مردم جزیره ی ژژو در فضای شرایط اضطراری، آینده‌ی امید بخشی متصور نیست. از سوی دیگر چین نیز منتظر رای دادگاه نمانده است.

ادامه‌ی ورود های غیر قانونی چین به آبهای کشورهای همسایه و ایجاد مزاحمت در دریاهای چین جنوبی و شرقی برای نیروهای آمریکایی یی که به عملیات گردآوری اطلاعات مشغولند هیچ تردیدی بجا نگذاشته است که چه کشوری کنترل آبهای اقیانوس آرام غربی را بدست دارد. آدام استاینبرگ Adam Steinberg معاون وزارت خارجه‌ی دولت اوباما بر این اعتقاد است که ایالات متحده باید به دولت چین اطمینان ببخشد که در منافع منطقه‌یی چین دخالت نخواهد کرد و در عوض از آن کشور ضمانت بگیرد که راه های صعود و قدرت یابی آن صلح آمیز خواهد بود. در حالیکه گسترش سیستم موشکی واشنگتن در آسیا و تصمیم آن کشور در استفاده از جزیره ی ژژو در خدمت ناوهای هواپیما بر خود پیام بکلی متفاوتی می فرستد.

هرچند که در عدم کارایی سیستم های ا-بی-ام ABM در عملیات دفاعی و خنثی سازی سلاح های اتمی پرتابی تردیدی نیست اما با به آب افتادن هر یک کشتی لاکهید- هیوندای تازه، فشار بر نیروی اتمی محدود-دفاعی چین بیشتر شده و خطر ضربه خوردن غیر منتظره ی آن کشور افزایش می یابد. از سوی دیگر همکاری صنایع ژاپن و کره با پنتاگون از راه به اصطلاح «دفاع» موشکی به روابط سیاسی خاصی می انجامد که مانع نزدیک شدن آن دو کشور به چین خواهد شد.

در واقع هیچ یک از دولت های ایالات متحده قادر نبوده است فروش سلاح را بطور موفقیت آمیزی از سیاست های خارجی جدا نگاه دارد. بنا به گزارش «پروژه ی دولت مورد اطمینان» نه نفر از «هیئت سیاست گذاران دفاعی» دولت بوش قبلاً در شرکت های اسلحه سازی پست های مشاوره و یا مدیریت داشته اند. حجم معاملات این شرکت ها با دولت به حدود ۷۶ میلیارد می رسید. تئودور پوستول Theodore Postol استاد دانشگاه ام-آی-تی و مشاور سابق وزیر نیروی دریایی آمریکا می گوید، «مدافعان سیستم اِی-بی-ام اگر نمی دانستند این موضوع برایشان پولساز است اینطور از یک سیستم دفاعی غیر-کارا پشتیبانی نمی کردند.»

به‌علاوه، کمپانی لاکهید آنجا که موضوع به فروش سلاح و هواپیما به کشور های ژاپن و کره می رسد سابقه ی طولانی یی در فساد های معاملاتی دارد. دولت کاکویی تاناکا Kakuei Tanaka در ژاپن در سال ۱۹۷۴ بدنبال افشای پذیرش رشوه از سوی کمپانی لاکهید سقوط کرد و نیز لیندا کیم Linda Kim لابی گر آمریکایی در جریان فروش یک سیستم رادار ساخت یکی از کارخانه های وابسته به لاکهید به وزیر دفاع کره پیشنهاد رشوه و همخوابگی کرده و به همین دلیل در سال ۱۹۹۶ محکوم شده بود.

« New York Magazine» هیلاری کلینتونی را که سخنان آتشین او (بدنبال غرق شدن رزمنا کونان) آغاز سرکوب های سئول را وعده داده بود «سناتور لاکهید» خوانده و به روابط او با آن کمپانی اشاره می کند. او در جریان انتخابات ریاست جمهوری در سال ۲۰۰۸ بیش از هر کاندیدای دیگراعم از دموکرات و جمهوریخواه از کمپانی های تولید سلاح های دفاع ضد موشکی کمک مالی دریافت کرده بود.

از سوی دیگر تلاش‌های سخت تر از معمول لی در بنا نمودن پایگاه برای رزمناو های شرکتی که خود تا سال ۱۹۹۲ مدیر عامل آن بوده پرسش بر انگیز است. مدیر کمیسیون مبارزه با فساد اداری کره می گوید که نه کمیسیون زیر نظر او و نه مجلس ملی کره و نه کمیسیون ملی انتخابات هنوز به این مسئله نپرداخته اند که نکند قرارداد های لاکهید- هیوندای تاثیرات مستقیمی بر دارایی های لی و وزرای کابینه‌ی او داشته باشند.

در همان حالی که چین به بازسازی نیروی دریایی خود مشغول بوده و واشنگتن همسایگان او را مسلح ساخته و با آنها در دریاهای آزاد به مانور های نظامی می‌پردازد، مردم عادی کره از ابراز نارضایتی از اوضاع خودداری می‌کنند و نشانه‌های دیکتاتوری‌های پیشین از نظر نمی‌گریزد.

لی در سال ۲۰۰۸ برای متفرق کردن تظاهرات مردم علیه معامله‌ی گوشت با آمریکا به زور متوسل شد و مدتهاست که میدان مقابل شهرداری سئول به هر تظاهراتی بسته شده است بطوریکه حتی بالا بردن یک شعار ساده نیز میتواند به دستگیری منجر شود.

خبرنگارانی هرچه نگران‌تر

بدنبال اعطای میزبانی گرد هم آیی گروه -۲۰ در نوامبر ۲۰۱۰ به لی از سوی پرزیدنت اوباما، آقای فرانک لارو Frank LaRue گزارشگر ویژه ی سازمان ملل در خصوص «گسترش و حفظ حق آزادی و ابراز عقیده» در مورد وضعیت آزادی ها در کره پژوهشی صورت داده و روی این موضوع که آیا چنین افتخاری شایسته‌ی لی بوده یا نه تامل کرده است. او نتیجه‌گیری کرده است که حق ابراز عقیده و گردهم آیی در کره درست چند ماه پس از پیروزی لی در انتخابات رو به فرسایش نهاده است.

اولین آثارروش های تازه‌ی حکومت در دولت لی زمانی نمودار شد که مجله ی تلویزیونی «یادداشت های تهیه کننده» به تحلیل آزاد شدن دوباره‌ی ورود گوشت گاو آمریکایی پرداخته بود؛ تهیه کنندگان برنامه در نیمه های شب در خانه های خود دستگیر شده و به محاکمه کشیده شدند. هرچند که محکومیت های دو تا سه سال زندان مورد تقاضای دادستان پذیرفته نشد اما کل جریان آشکارا آب سردی روی سر رسانه های مستقل ریخت. هو-چول-شین Ho Cheol Shin از تهیه کنندگان مجله ی خبری سیسین Sisain می گوید، «میترسم نیمه شب بیایند و مرا دستگیر کنند.»

در طول این دوره رسانه های مستقل در انتقاد از لی بی میلی نشان داده اند و تکرار تظاهرات شمع روشن کنی بهار ۲۰۰۸ در پشتیبانی از «یادادشت های تهیه کننده» و در اعتراض به دستگیری های پس از حادثه کشتی کونان دیده نشده است.

تنها جزیره نشینان ژژو به پایمردی های خود ادامه داده اند. آنها در سوم ژوئن با دست زدن به مقاومت های مسالمت جویانه مانع بالا رفتن جرثقیل در کارگاه ساختمانی پایگاه دریایی شده و وزارت دفاع را به عقب نشینی واداشتند. آنها که از موفقیت خود شهامت بیشتری یافته بودند سوگند می خوردند که «تا پای جان» از شیوه زندگی اجدادی خود دفاع خواهند کرد هرچند که در فضای شرایط اضطراری نشانه های چنین رشادت هایی کمتر یافت می شود.

وقتی که از یکی از دانشجویان دختر دانشگاه یونسی Yonseii در مورد ایجاد موازنه بین رشد اقتصادی فردی و حفظ آزادی های سیاسی سئوال کردم، او که پدر و مادرش به نسلی تعلق داشتند که در دهه ی هشتاد پلیس ضد شورش را از دانشگاه بیرون انداخته بودند چنین جواب داد،‌ «من خودم هم در این جریان مقصر هستم. من فقط بلدم درس بخوانم و به آینده ی خود و پیدا کردن کار فکر کنم. من اصلا سیاست را دنبال نمی کنم.» او در واقع داشت برخورد های نسل خود را بیان می کرد.

با اینحال نونگ-هی-چو Nueung Hee Cho برنامه ساز «یادداشت های تهیه کننده»‌ به عکس‌العمل های مردم در مقابل دولت ایمان داشت، «ما باید به مردم کره ایمان داشته باشیم. آنها ممکن است امروز آرام بنظر برسند اما احساس من اینست که روزی که مطلقاً لازم گردد خودشان را نشان خواهند داد.»‌

مقاله هفتم

تحولات علوم، اندیشه ها و اقتصاد - از جهانی جادوئی تا توفان خلقت (نوشته رونه پسه: اقتصاددان- ترجمه شروین احمدی)

همزمان با پیشرفت علم، بشریت تصویرهای دیروزی خود از جهان را درهم می شکند تا آنها را با برداشت های جدیدتری که با سطح دانش اش هماهنگ ترند، جایگزین سازد.در هر مرحله تنها یک شاخه در برابر پیشرفت اندیشه مقاومت می کند و از اینرو انباره عقب افتادگی شگفت انگیزی می شود: حوزه اقتصاد، یعنی همانجائی که پرسش های تئوریک جای خود را به داوهای قدرت می دهند. دوران ما از این منظر یک استثنا نیست.

همه ما به آن مردکی شبیه هستیم که دریک کاریکاتور ژان فرانسوا بتولیه تنها برروی کره خاکی اش ایستاده و رو به اعماق تاریک کهکشان ها سوال می کند : «هی ، آیا کسی اونجاست ؟». او تلاش دارد معنی این جهان( اگر داشته باشد)، شیوه کارکرد و جایگاه خویش در آنرا دریابد. او از جهان برای خویش تصویرهای مختلف برحسب رشد توانائی ابزارهای مشاهده اش می سازد. بین «همه چیز عظیم» آلی مملو از جان های اسرار آمیزی که در آن قبل از همه خود را باز می یابد و « توفان خلقتی» که در آن امروز مبدا تکاملی را می بیند که جهان و زندگی بر روی کره خاکی اش را هر چه پیچیده تر کرده، انسان به مرور دریافته که حرکت جهان بی دلیل نیست و از قوانینی تبعیت می کند.پس از ایزاک نیوتون(۱) او متقاعد می شود که این جهان مانند یک ساعت کار میکند؛ سپس همراه با سعدی کارنو(۲) به این باور می رسد که نیروئی غیرمادی- انرژی- در بطن آن وجود دارد که موجب حرکت جهان است؛ و بالاخره همین نیروست که با پراکنده شدن و فرسایش اش در فضا فضیلت خلقت می یابد: خورشید که هرروز کمی خاموش تر می شود تشعشعاتی در فضا منتشر می کند که امکان پیدایش زندگی برروی کره زمین را ممکن ساخته اند.

این تصادفی نیست اگرنظریه تعادل گرانشی جهان، در حوزه اقتصاد معادل نظریه تعادل جاذبه ای براساس قیمتهای آدام اسمیت و یا نطریه تعادل عمومی لئون والراس(۳) می شود. هر دوی آنها به روشنی براین امر اذعان داشتند و حتی آدام اسمیت کتابی در باره اختر شناسی نوشته که کمتر کسی از آن مطلع است. کارل مارکس و فریدریش انگلس نیز به دفعات به ترمودینامیک سعدی کارنو ارجاع می دهند، چرا که از نظر آنها « تمام انرژی های فعال بر روی کره زمین چیزی نیست جز انرژی خورشیدی تغییر یافته». جان منارد کینز پول را در حوزه اقتصاد واقعی وارد کرد، به همان ترتیب که آلبرت انیشتن فضا و زمان را درساختار یگانه ای بهم بافت؛ می توان همچنین به متغیرهای روانشناسی کینز اشاره کرد ( مانند نظریه « رجحان نقدینگی») که مستقیما از روانشناسی فرویدی الهام گرفته است.

بازخوانی گذشته، درس نسبیت را برای ما به ارمغان می آورد. چرا که پیشرفت دانش نه ثمره انباشت نگرش نسبت به مسائل، بلکه حاصل تغییر و تحول نگاه ماست: قبل و پس از نیکلا کوپرنیک، دانشمندان با همان ابزارها، همان چیزها را در آسمان ها نمی دیدند. بین قوانین مکانیکی که یک ساعت را به کار می اندازند، قوانین انرژی ای که حرکت این جهان را ممکن می سازند و قوانین تکامل جامعه انسانی که هر چه پیچیده تر می شوند، تفاوت ها از نوع کیفی است. این امر در مورد نظریه های اقتصادی که از این تکامل بر می خیزند نیز صادق است. گذار از یک سلسله نظریه ها با زیرو رو شدن شیوه های تنظیم و گسترش سیستم های اقتصادی همراه است. در نتیجه حقیقتی ابدی و جهانشمول در این حوزه وجود ندارد. مفاهیم پدید آمده در ارتباط با واقعیت های یک دوره تنها در ارتباط با آنها کارآیند و می توانند کاملا غیر قابل تطبیق با واقعیت های دوره دیگری باشند.

این چنین است که اقتصاددان انگلیسی، داوید ریکاردو(۱۷۷۲-۱۸۲۳) که دردوران اولیه سرمایه داری ای قلم می زده که گسترش آن بویژه بر اساس انباشت سرمایه بوده است، پس انداز را یک فضیلت و خرج کردن پول برای مصارف روزانه را یک عیب ارزیابی می کند. یک قرن بعد، در انگلستانی که دیگر انباشت اولیه سرمایه در آن انجام پذیرفته بود، نیروی پیش برنده اقتصاد از سرمایه به مصرف پایدار انتقال یافت: دیگرنه ساختن راه آهن بلکه تقاضا برای اتوموبیل بود که اقتصاد را به پیش می برد. بدین ترتیب کینز بر خلاف ریکاردو، خرج کردن را فضیلت و پس انداز را عیب می انگارد. هر کدام از آنها در زمان خود حق داشتند. در عوض فریدریش هایک در بحثی که وی را در مقابل کینز قرار می دهد، کاملا دوران را اشتباه گرفته بود(۴) و به مفاهیم ریکاردوئی تکیه می کرد. همانگونه که نئولیبرال های کنونی در اشتباه اند و «راه حل»هایشان همان روش هائی را تکرار می کنند که در سال های ۱۹۲۰-۱۹۳۰ موجب غرق شدن اقتصاد‌ها در بحران شدند: کاهش هزینه دولت، کم کردن تعداد کارمندان و کاهش حقوق آنها، شناور کردن قوانین استخدام، کاهش تعداد مزدبگیران، از بین بردن هرگونه حمایت اجتماعی.

در مرزهای اقتصاد واقعی

بحران معاصر سیستم نئولیبرال چیزی جز یک پارادایم (الگوی فکری) نیست که در جهت مخالف ملزومات دورانش عمل می کند. در زمانی که گسترش استفاده از رایانه، جهان را به « واحد یگانه ای» تبدیل کرده «که در زمان حقیقی( Real Time) می زید» (۵) و بدین ترتیب ضرورت گشایش به سوی دیگران را تحمیل می کند، سیاست نئولیبرال با دنبال کردن تنها یک هدف که همان سود دهی دارائی های مالی است، تمام درها را بر روی خود می بندد....

معنای همه چیز در این جهان غیر مادی شده تغییر می یابد.فضا دیگر ارتباط چندانی با فاصله ندارد. سازمان یافته به واسطه شبکه ها، این جهان از نقاط گره ای متمرکزی تشکیل شده است که در ارتباط مستقیم با یکدیگر قرار دارند: بورس های جهان از ورای مرزها با یکدیگر در ارتباطند؛ سیلیکن والی * و سوفیا آنتی پولیس ** بهم نزدیکترند تا هرکدام با نزدیکترین شهرهای همسایه شان.

زمان دیگر آن مدتی نیست که وقایع درآن طی می شوند و یا گاه به گاه در آن انتقال می یابند. گذشته، حال و آینده باهم در می آمیزند. یک دلال بورسی در یک روز اوراق بهاداری را برای تاریخی در آینده، با پولی که هنوز ندارد، می خرد بدون آنکه در نطر داشته باشد آنها را عینا در اختیار گیرد و آنهم از فروشنده ای که بنوبه خود بهیچ وجه بر آن نیست که این اوراق را برای وی ارسال کند. در نهایت همه اینها با پرداخت اختلاف بهای اوراق به کسی پایان می یابد که توانسته به درستی تحولات بازار سرمایه را پیش بینی کند و این در واقع جایزه اوست.

در واقع بر خلاف دارائی های مادی که نمی توان آنها را بدون در اختیار داشتن شان انتقال داد، معامله اموال غیرمادی بسیار راحت است: اطلاعات بین افراد به راحتی دست به دست می شود بدون آنکه از صاحب اولیه اش صلب مالکیت شود.

در سیستمی با وابستگی های متقابل، تولید کنندگان دیگر نه فعالان منفرد بلکه زیر سیستمهای هائی هستند که از همه سو بهم تنیده شده اند. در این چارچوب مفهوم بازدهی یک عنصر( کار یا سرمایه) به تنهائی معنی ندارد. تولید مجموعه با اضافه کردن یک واحد کاری و یا سرمایه به سیستم تولیدی افزایش نمی یابد، بلکه با سریع تر کردن ریتم همه مجموعه و با هزینه ای عملا ناچیز است که ممکن می شود. آنچه در تولید یک سی دی هزینه بر است، نرم افزار می باشد؛ باقی هزینه تقریبا معادل قیمت بی اهمیت مواد اولیه بکار برده شده در آن است. در نتیجه تولید با هزینه ای رو به کاهش انجام می پذیرد، یعنی با بازدهی ای رو به رشد. در شرائط اضافه تولید، هرچند این امر به دلیل رقابت موجب کاهش قیمت ها از طریق افزایش تولید می شود، اما بهمین دلیل وضعیت منتج از اضافه تولید را وخیم تر می کند . در این جاست که بازار تبدیل به عامل تشدید کننده عدم تعادل‌ها می‌شود.

ما در واقع به مرزهای نهائی اقتصاد مادی رسیده ایم. دوران « جهان متناهی» آغاز شده است. از یک سو دیگر نمی توان طبیعت زیادی استثمار شده را ، آنچنان که کلاسیک‌ها پیشنهاد می کردند، از نظر مالکیت «آزاد» انگاشت. یعنی دیگر نمی توان آنرا مرحمتی الهی و خارج از حوزه محاسبه اقتصادی در نظر گرفت . مسئله باز تولید آن حضور خود را در حوزه اقتصادی تحمیل کرده است. و از سوی دیگر تولید کنونی ثروت در جهان اجازه می‌دهد که به نیازهای اولیه برروی کره خاکی پاسخ داد. از این لحظه به بعد ، مسئله الویت دار تر در اقتصاد پخش کردن ثروت است و در بعضی موارد مدیریت فراوانی بیش از حد محصولات.

دیروز( مانند امروز در بعضی از کشورهای بسیار فقیرتر) تولید محصولات غذائی در شرائط قحطی های مزمن در عین حال موجب تولید «راحتی بیشتر» می شد. اما آیا می توان همین مطلب را در مورد اتومبیل گفت که تمرکز آن در بعضی نقاط جهان به حدی رسیده که حتی رفت و آمد را مختل کرده است، آنهم در شرائطی که در دیگر نقاط مردم گرفتار نیازهای اولیه‌اند؟ در نتیجه هرگونه افزایش تولیدی بلافاصله این سوال را مطرح می کند که برای چه؟ یعنی با چه هدف هائی و چه فلسفه اخلاقی( اتیک ) و چه ارزش هائی.

این « گذار به محدودیت ها» نوعی تغییر عقلانیت اقتصادی را به همراه دارد. دیروز بازدهی کمی، عامل اصلی راحتی بیشتر به حساب می آمد و موثر بودن ابزار تولیدی امکان آنرا فراهم می آورد.زین پس عقلانیت، بربسترعوارض و عواقب انسانی است که خود را نشان می دهد. دیروز « ابزاری » شده به « سرانجام » خود رسیده است و دیگر نمی توان چشم بر آن فروبست.

این جابجائی حوزه عقلانیت، که ضرورتا فقط باری تئوریک ندارد، باعث زیر و رو شدن کامل معیارهای انتخاب و مدیریت اقتصادی می شود. فرد که همچون متغیرتعدیلی برای کارائی اقتصادی در نظر گرفته می شد، جایگاه واقعی خود بمثابه هدف غائی سیستم را باز می یابد؛ بنیان مقررات تبادلات بین المللی وارونه می شود؛ طبیعت که منبعی برای استثمار و غارت به حساب می آمد ، اهمیت اساسی ای را باز می یابد که بدون حفاظت از آن هیچ گونه شکلی از حیات برروی کره خاکی ممکن نیست. اینگونه تعییرات ضروری اصول مدیریتی هم اقتصادهای ملی را دربرمی گیرد و هم روابط بین المللی را.

به سوی گرایشی بیولوژیکی

در چارچوب یک ملت نیز گزارش نهائی در مورد « اصول سنجش کارآئی اقتصادی و پیشرفت اجتماعی» که توسط پرفسورها جوزف استیگلیتز، آمارتیاسن و ژان-پل فیتوسی تهیه شده، یک سلسله از توصیه ها را برای بوجود آوردن مجموعه از ابزارهای سنجش ارائه می دهد که به واقعیت زندگی خانواده ها نزدیک اند و درآمد، مصرف( و نه تولید)، دارائی ها، تقسیم ثروت( و در نتیجه نابرابری ها) را به حساب می آورند؛ این ابزار های سنجش حوزه فعالیت‌های غیرکالائی و از جمله خدمات بین خانواده ها را نیز دربرمی گیرد. تمام این ابزارهای سنجش در جهت مخالف ابزارهای اقتصاد نئولیبرالی قرار دارند.

در مورد روابط بین المللی نیز، کارآئی ابزاری که برمبنای دیدگاهی منحصرا رقابتی توصیه می شود، بربستر منطق سوددهی و بدون در نظر گرفتن عوارض انسانی، آنچه کمتر بازدهی دارد را حذف و با هرچیزی که بازدهی بیشتری داشته باشد، جایگزین می کند. این چنین است که در کشورهای جنوب کشاورزی ای با جهت گیری تجاری ، کشاورزی برای ارتزاق را نابود ساخته و بخش بزرگی از مردم جهان را به سوی فاجعه می راند. تمام اصول اساسی تجارت بین المللی براین اساس تدوین شده اند : اصل کامله الوداد (۶)، تعمیم حمایت از شرکت های داخلی به تراست های بین المللی، ویژه سازی بر اساس مزیت های نسبی (۷) « طبیعی»، گردش آزادانه کالا و بخصوص سرمایه. در مقابله با چنین اصولی، گرایشی بر مبنای عقلانیتی که هدف غائی را در نظرمی گیرد، به حقوق ملت های ناکام برای دفاع از خویش بها می دهد که برای دستیابی به امتیازات مشابه ( که نه از منابع طبیعی بلکه از سرمایه گذاری حاصل می شوند) حق دارند به سازماندهی خویش در جماعات چند ملیتی پردازند(۸) تا از توانائی کامل کردن یکدیگر بهره برند و بتوانند به نیازهای اولیه شان از طریق یکدیگر پاسخ گویند و بدین ترتیب در مقابل رقابت ملت های پیش رفته مقاومت کنند و غیره.

در مورد طبیعت نیز ، ابزارهای سنجش فیزیکی باید استانداردهای محیط زیستی ای را با دقت تعریف کنند که تمام سیاست های اقتصادی ملزم به رعایت آنها باشند. این گرایش بیولوژیک اصول سازماندهی ای را به پیش می برد که سیستم های سیاسی و اقتصادی مصلحت شان در الهام گرفتن از آنست. در تمام این حوزه ها، همبستگی جایگزین رقابت می شود؛ باید مجددا تاکید کرد که این الزام عقلانیتی فقط از احساسات نیکو ناشی نمی شود.
در جائی که هر گونه نگرش اجتماعی – و سیاسی ای – وابسته به داوری قدرت‌های مسلط اقتصاد جهانی است، لازمه چنین چرخشی آنست که از توان مالی آنها که با سیاست های نئولیبرال افزونی گرفته، کاسته شود. این بر مسئولین سیاسی است که نشان دهند که آیا حاضر به رودروئی با آنها هستند و یا ترجیح می دهند که به خدمتگذاری شان ادامه دهند.

* مرکز تکنولوژی های انفورماتیک پیشرفته در امریکا
** مرکز تکنولوژی های انفورماتیک پیشرفته در فرانسه

پاورقی‌ها:

۱- ایزاک نیوتون ( ۱۶۴۲-۱۷۲۷) ، بنیانگذار مفهوم گرانش عمومی.
۲- سعدی کارنو( ۱۷۹۶-۱۸۳۲) بنیانگذار ترمودینامیک.
۳- لئون والراس ( ۱۸۴۳-۱۹۱۰) اقتصاددان فرانسوی.
۴- اشاره به تقابل هائی است که بین سالهای ۱۹۳۲ تا ۱۹۳۶ کینز را که طرفدار یک سیاست تشویق اقتصادی براساس بالابردن حقوق ها و هزینه ها بود را در مقابل هایک اتریشی قرار می داد که بعدا نماد اصلی نئولیبرالیسم شد و از افزایش توان مالی دولت به بهای پائین نگه داشتن دستمزدها و مصرف دفاع می کرد.
۵- این اصطلاح از مانوئل کاستل(Manuel CASTELLS)، قرض گرفته شده است. او تحلیل گر جامعه اطلاعاتی است و آثارش در این زمینه مرجع به حساب می آیند.
۶- شرطی است که در بسیاری از معاهدات بین المللی به چشم می خورد و وجود آن باعث می شود که هر معاهده ای که یکی از دولت ها با دولت ثالثی منعقد کرده و در آن حقوق و امتیازاتی را به کشور دیگری ارزانی دارد، موجب بهره مندی طرف اول قرارداد از همان امتیاز بشود. این امتیازات بطور خودکار منتقل شده و نیازی به تصویب موافقتنامه جدید و یا تشریفات دیگری ندارد.
۷- اصل مزیت نسبی بیان می‌کند کل تولید گروهی از افراد، یک اقتصاد، و یا گروهی از ملت‌ها زمانی بیشینه‌است که تولید هر کالا توسط فرد یا بنگاهی انجام شود که کمترین هزینه فرصت را دارد. اگرچه آدام اسمیت در کتاب ثروت ملل خود به مزیت نسبی اشاره کرده‌است اما این اصل در اوایل قرن نوزدهم توسط دیوید ریکاردو اقتصادان بزرگ انگلیسی توسعه داده شده است.

۸- درست مانند اتحادیه اروپائی که در سال ۱۹۵۷ معاهده رم می خواست بنا کند و سپس در عمل بسیار از آن دور شد.

مقاله هشتم

تقسیم دردناک فلسطین - یک دولت برای دو رویا (آلن گرش -ترجمه بهروز عارفی)

مذاکراتی که روز دوم سپتامبر با سرپرستی پرزیدنت باراک اوباما میان اسرائیلی ها و فلسطینی ها آغاز شده، نه فقط با ادامه شهرک سازی های استعماری روبروست، بلکه همچنین با دوبینش کاملا متفاوت مواجه است. از جمله در مورد بیت المقدس، مسئله پناهنگان، مزرها و آب. این بن بست موجب شده است تا گروهی از مسئولان از جمله اسرائیلی، راه حل ایجاد یک دولت بر روی سرزمین های میان مدیترانه و رود اردن را توصیه کنند.

رئیس مجلس اظهار داشت: «کمترین خطر و هزینه، ایجاد دولت واحد با حقوق برابر برای همه شهروندان است». یک وزیر پیشین از چهره های مطرح سیاسی فراتر رفت: از این به بعد، راه حل دیگری غیر از اعلام موجودیت دولت واحد بر روی کل سرزمین تاریخی فلسطین از دریای مدیترانه تا رود اردن نداریم. یک نماینده جوان مجلس که تعلقات مذهبی هم دارد، از همان اظهارات دفاع کرد. آیا گویندگان این سخنان، سه شخصیت فلسطینی اند؟ یا سه عضو سازمان اسلامی حماس و یا سه ضدصهیونیست اروپائی؟ به هیچوجه. این اظهار نظرها را سه عضو برجسته جناح راست اسرائیل بیان کرده‌اند.

نخستین فرد، رئوون ریولین Reuven Rivlin، نظریه مربوط به تهدید جمعیتی اعراب را رد کرده و معتقد است که این نوع تفکر «به پیش کشیدن مسئله انتقال [فلسطینیان] یا رک و راست به موضوع کشتن عرب ها منجر می شود. این گفتارها مرا به وحشت می اندازد. من از مدارسی بازدید می کنم که هنگام انجام یک انتخابات آزمایشی، لیبرمن [وزیر خارجه اسرائیل و رهبر حزب افراطی راست گرا، بیتنو اسرائیل]چهل درصد آرا را کسب می کند. و از دهان کودکان می شنوم که باید عرب ها را کشت(...) چنین رفتار و منشی ننتیجه موضعگیری تکبرآمیز سوسیالیست ها [حزب کار] است که تاکید می کنند: «ما [یهودیان] در اینجا و آن ها [منظور عرب ها] در آن جا». من هرگز این موضوع را نفهمیدم. هنگامی که یابوتینسکی (١) میگفت: «صهیون به ما تعلق دارد»، منظور او اعلام یک نخست وزیر یهودی و یک معاون نخست وزیر عرب بود (٢)»

شخصیت دوم، موشه آرن Moshe Arensوزیر دفاع و امورخارجه مطرح سال های دهه ١٩٨٠ بود. او پدرخوانده سیاسی نتانیاهو و از «عقاب ها» (جنگ طلب ها) ی مشهور است. او در یک ستون بحث آزاد در روزنامه هآرتص می نویسد: «چه خواهد شد اگر حاکمیت اسرائیل شامل یهوده و شومرون (سامره) شده و به اهالی فلسطینی شهروندی اسرائیلی اعطا شود؟ کسانی که در اسرائیل و خارج از آن «اشغال» را بمثابه شری غیرقابل تحمل تلقی می کنند، احتمالا از خلاص شدن اسرائیل از این بار سنگین در اثر این تحولات آسوده خواهند شد؟ (٣)»

اما چگونه باید این جماعت را جذب کرد؟ او پاسخ می دهد که هم اکنون اسرائیل دارای اقلیت هائی است که بخوبی جذب شده اند، نظیر دروزها و چرکس ها. آن چه به اعراب مسلمان مربوط می شود، این است که مشکل تجانس آنان «به حکومت های اسرائیل بر می گردد که بموقع تصمیمات مقتضی اتخاذ نکرده اند». او معتقد است که باید ابتدا به این وظیفه مهم پرداخت.

شخصیت سومی که جامعه اسرائیل را مخاطب قرار داده، خانم تزیپی هوتوولی Tzipi Hotovely جوان ترین نماینده مجلس و از ستاره های حزب لیکود است که بنا بر درخواست شخصی نتانیاهو به آن حزب پیوسته است. او که در سال ٢٠٠٥ با تخلیه غزه مخالف بود، بر این نظر است که آن تخلیه، شکست هر دیدگاهی را که بر تخلیه زمین ها متکی باشد، نشان داده است. علاوه بر آن او به حفظ شهرک های استعماری دلبستگی دارد: «یهودیان در حبرون (الخلیل) و بیت ال زندگی کرده اند. این نقاط، از مکان های توراتی اند. حضرت داوود از این شهرها قلمرو پادشاهی اش را گسترش داد. فکرنمی کنم که ما بتوانیم از آن‌ها صرف نظر کنیم و گرنه صهیونیسم چه معنی خواهد داشت؟ صهیونیسم معتقد به بازگشت به صهیون و اورشلیم است. بازگشت به کلیه مکان های توراتی. لذا ما بایست روند صلحی را در نظر بگیریم که اهالی شهرک ها را ریشه کن نسازد(٤).» در آن صورت، تنها امکانی که باقی می ماند، عبارتست از بردن کل سرزمین های کرانه های باختری رود اردن زیر قانون اسرائیل و اعطای ملیت و حق رای به فلسطینیان. خلاصه، یک دولت واحد که از نگاه وی و نیز ریولین و یا آرن فقط می تواند «دولتی یهودی» باشد.

هدف از این پیشنهادات، حل یکی از تضادهای اساسی شاخه لیبرال (به مفهوم سیاسی آن) جناح راست اسرائیل است: چگونه می توان مطالبه حاکمیت بر سراسر «یهودا وشومرون» (کرانه باختری) را با اصول دموکراتیک سازگار کرد؟ چگونه می توان از استقرار نظام آپارتاید جلوگیری کرد در حالی که در آن، فلسطینی ها از حقوق سیاسی شان محروم خواهند بود؟

در گذشته، مناخیم بگین که راست اسرائیل را برای اولین بار در سال ١٩٧٧ به پیروزی انتخاباتی رساند، تلاش کرد که این معما را حل کند. پس از استقبال از انور سادات در بیت المقدس در نوامبر ١٩٧٧، او طرحی پیشنهاد کرد که در آن برداشت خود را از خودمختاری فلسطینی ها نشان داده و از اهالی کرانه باختری و غزه می خواست بین ملیت اسرائیلی و اردنی، یکی را انتخاب کنند یعنی به حق رای یکی از این دو کشور دست یابند.

این بینش سریعا کنار نها ه شد، چرا که با مانعی روبرو می شد که امروز نیز هیچکدام از سه شخصیت یادشده در بالا نمی توانند برطرف سازند. و آن عبارتست ازچگونگی مصالحه اعلام یک «دولت یهودی» با اعطای حق رای به فلسطینیان؟ آرن مدعی است که فلسطینی‌ها سی درصد کل جمعیت اند ولی او شمار اهالی کرانه باختری را کمتر از واقعیت به حساب آورده و اهالی غزه را نیز کاملا «فراموش» کرده است. این طرح، چگونه می تواند جمعیت فلسطین را زیر رقم تعیین کننده پنجاه درصد نگهدارد؟ حتی با میزان چهل درصد، هیچ دولتی نمی تواند بدون حمایت بخشی از جمعیت فلسطینی تشکیل شود، لذا بدرستی نمی توان فهمید آنان با چه منطقی از یک حکومت در دولت یهودی پشتیبانی خواهند کرد؟

راه‌حل بینا‌بینی دراز مدت

مستقل از محدودیت ها و تضادهای چنین نظریه های سنت شکنی، آن ها نشانه بازتاب بدبینی همگانی نسبت به بن بست «روند صلح»ی است که سال هاست به زور تنفس مصنوعی سرپا نگاهداشته شده است. با وجود از سر گیری مذاکرات اسرائیل-فلسطین به سرپرستی باراک اوباما در روز دوم سپتامبر ٢٠١٠، شمار اندکی از تحلیلگران به بهبود این بیمار خوشبین اند. یاس فراگیر شده و در صف اول، مسئولان امریکائی را دربر می گیرد که چند دهه است درگیر این مسئله‌اند.

آقای دیوید میلر Daviv Millerاز سال ١٩٨٨ تا ٢٠٠٣، به عنوان مشاور شش وزیر خارجه پی در پی امریکا در دوران سه رئیس جمهور خدمت کرده و در همه زدو بندها و مذاکرات، چه علنی و چه سری شرکت کرده است. او در مقاله پر سروصدائی که عنوان آن عصاره تفکرش را بیان می کند «اعتقاد تقلبی به صلح در خاورمیانه، چگونه من بی ایمان گشته ام (٥)» توضیح می دهد که کشمکش اسرائیل-فلسطن دیگر مسئله مرکزی واشینگتن نیست. بدیده او مسائل دیگری چون عراق، افغانستان یا پاکستان و بویژه رودرروئی با ایران توجه دولت آمریکا را به خود معطوف ساخته و قدرت بزرگی چون ایالات متحده نمی تواند در آن واحد و در این دوره بحرانی هر کاری انجام دهد.

آقای میلر می نویسد: «مومنان باید ایمان خود را بازنگری کنند، در حالی که گسترش قدرتش در سراسر جهان از توانائی های آمریکا خارج است. ایالات متحده باید هر چه از عهده اش بر می آید، انجام دهد، با اسرائیلی ها و فسطینی ها جهت مذاکره بر روی مسائل مرکزی وضعیت نهائی (...) کار کند و به فلسطینیان کمک کند تا نهادهایشان را گسترش داده و اسرائیلی ها را وادارد تا با آسوده گذاشتن فلسطینی ها به آن ها کمک کنند تا بتوانند از نظر اقتصادی نفس راحتی بکشند و اقتدار خود را توسعه داده ودر غزه آرامش برقرار کنند. (...) ولی امریکا باید بداند که از انجام چه چیزی ناتوان است و به همان نسبت به انجام چیزهائی که قادر است انجام دهد ، آگاه باشد.»

رابرت مالی Robrt Malleyاز بازیگران فعال که به عنوان مشاور پرزیدنت کلینتون در مذاکرات کمپ دیوید (ژوئیه ٢٠٠٠) شرکت داشت، با تکیه بر تجربیات خود، نتایج بدبینانه ای می گیرد و قاطعانه راه حل یک دولت فلسطین در کنار اسرائیل را مورد نقد قرار می دهد. «این دیدگاه به مسائلی که باید حل کند، پاسخ نمی دهد. این نظریه مدعی است که به کشمکشی که در ١٩٤٨ ولی بدون تردید پیش از آن اغاز شده، خاتمه دهد . اما فقط به مشکلاتی می پردازد که در سال ١٩٦٧ پدید آمده اند. پایان بخشیدن به اشغال در سرزمین های فلسطین اساسی است (...) اما ریشه های کشمکش بسیار ژرف تر است. برای اسرائیلی ها، مسئله عمده خودداری فلسطینی ها از شناختن مشروعیت دولت یهود است؛ برای فلسطینی ها، مسئولیت اسرائیل در تصرف و پراکندگی ناشی از تاسیس دولت اسرائیل اساسی است. (٦)» ایجاد دولت فلسطین، بحث در مورد میزان درصدی از سرزمین ها که به هر کدام از دو طرف خواهد رسید «احساسات وشورعمیق و ریشه دار، دلتنگی ها و کینه‌ها را ازمیان نخواهد برد.»

پس چه باید کرد، درحالی که در همان حال رابرت مالی تاکید می کند که با راه حل یک دولت نیز مخالف است؟ همچون شماری از تحلیلگران امریکائی، او به طرفدران این دیدگاه می پیوندد که «راه حل میانی دراز مدت» را پیشنهاد می کنند. را ه حلی که حواشی اش متغیر است ولی احتمالا مسائل حساس را به زمانی دیگر (کی؟) موکول می کند، نظیر مسئله بیت المقدس و پناهندگان.

راجر کهن Roger Cohenسرمقاله نویس مطرح نیویورک تایمز این دیدگاه را چنین خلاصه می‌کند(٧): «اوباما که برنده جایزه نوبل نیز است، باید انتظارات را کاهش داده، از صلح صحبت نکند و این واژه را طرد کند. کم کم از همزیستی سخن براند. این چیزی است که لیبرمن می خواهد، حماس می گوید که خواستارش است وشانه خالی کردن های نتانیاهو نیز در چنین جهتی است. این چیزی نیست که محمود عباس می خواهد ولی او قدرتی ندارد.

همان طوری که یک کارشناس علوم سیاسی اسرائیلی، شلومو آوینری Shlomo Avineriبه من گوشزد کرد «یک حالت حفظ موقعیت موجود(استاتو کو) غیر خشونت بار» بد نیست. نمونه قبرس زیاد هم بدک نیست» (...) صلح شجاعان را باید با یک دوره آرامش دون مایه ها جایگزین کرد.»

این بدبینی از هماهنگی دروغینی تغذیه می کند که از سال ١٩٩٣ بر عملکرد قدرت های بزرگ حاکم است: دو ملت بر روی این سرزمین زندگی می کنند. آن ها باید به یک توافق برسند و آن هم به «حسن نیت» و انزوای افراطیون دو طرف نیاز دارد. این موضع مسئولیت های ویژه اشغالگر را نادیده گرفته و او را با اشغال شده همردیف تلقی می کند و فراموش می کند که همه حکومت های اسرائیل سیاست های تصرف اراضی را حتی پس از امضای قرار دادهای اسلو دنبال کرده اند: از زمان امضای آن ها در ١٩٩٣ تا کنون، شمار کولون ها [ساکنان شهرک های استعماری] از صدهزار به سیصدهزار رسیده اند بدون محاسبه دویست هزار نفری که در بیت المقدس شرقی مستقر شده اند. به موازات آن «انضمام زمین های واقع در غرب دیوار جدائی، زمین هائی که کولون های رسمی و «وحشی» تصاحب می کنند، فضائی که برای ساخت جاده های کمربندی و مناطق نظامی بسته دره اردن اشغال می کند و دولت اسرائیل قصد دارد حفظ شان کند (٨)»، حدود ٤٥ درصد کرانه باختری را تشکیل می دهد. احزاب سیاسی اسرائیل، چه راست و چه چپ، بدون هیچ مجازاتی قطعنامه های سازمان ملل متحد و مشروعیت بین المللی را زیرپا می گذارند.

در سپتامبر ٢٠٠٠، آغاز انتفاضه دوم به نخست وزیر اسرائیل اهود باراک امکان داد تا اکثریت بزرگی از افکار عمومی یهودی اسرائیل را مجاب کند که نه در آن زمان و نه هرگز در گذشته «مخاطب فلسطینی» وجود نداشته است(٩). حتی تصمیم تاریخی نشست سران کشورهای عربی در مارس ٢٠٠٢ در بیروت- که صلحی کلی با اسرائیل را در مقابل ایجاد دولت فلسطین در مرزهای ١٩٦٧ می پذیرفت- با تحقیر به پس رانده شد. و دولت در مقابل این خودداری، هیچ هزینه ای نپرداخت، چرا که عمده ترین قدرت جهانی، ایالات متحده نظیر اتحادیه اروپا، چین و روسیه همچنان با اسرائیل ارتباط دارند، گوئی اشغال اصلا وجود خارجی نداشته، حتی اگر وجهه اسرائیل در افکار عمومی بطور محسوسی کاهش می‌یابد.

برابری یا هیچ مسئله اساسی‌تر این است که گروه رهبری اسرائیل در عمل، از شناسائی فلسطینیان بصورت برابر وهم تراز خودداری می کنند. قراردادهای اسلو نه بر این تکبر و خودخواهی تاثیر گذاشت و نه این باور را تغییر داد که گویا زندگی یک فلسطینی هم تراز امنیت یک اسرائیلی نیست. رهبران اسرائیل با عمده کردن خصومت همسایگانشان، با سوء‌استفاده از نسل کشی یهودیان در دوران جنگ دوم جهانی، مفهوم جدیدی از امنیت مطلق ساختند که از دسترسی هر قدرتی خارج بوده و کشور را در جنگی بی پایان درگیر می‌کند.

آیا هیچ راه حلی ممکن است اگر اصل برابری میان همه انسان هائی که بر روی این سرزمین زندگی می کنند، مورد احترام قرار نگیرد؟ روشنفکر فلسطینی-امریکائی، ادوارد سعید (١٠) میگفت: «برابری یا هیچ»، ایده ای که از این ببعد افراد مختلفی در میان طرفین درگیری به ان رسیده اند. پیش از همه، فلسطینیان اسرائیل که با همه نیرویشان خواهان برابری هستند.

این امر موجب نگرانی روزنامه نگار اسرائیلی گشته که کتابی در مورد سازمان الفتح نوشته است (١١). اهود یعاری Ehud Yaariدر مقاله ای در بهار ٢٠١٠ نوشت که تا چند سال دیگر تکیه بر راه حل دو دولت بخشی از طرفدارانش را از دست خواهد داد و دیدگاه های دیگری پدید خواهند آمد و با از بین رفتن تشکیلات خودگردان فلسطین موجب الحاق سرزمین های الحاقی بصورت دوفاکتو (بالفعل) شده و فلسطینی ها بدین ترتیب موفق خواهند شد تا با قانون شکنی برتری جمعیتی را تضمین کنند، مسئله ای که رهبران اسرائیلی اذعان دارند که ازچند دهه پیش، موجب هراس شان است و تلاش کرده اند که عمدتا از طریق اشغال و نه الحاق جلو آن را بگیرند. این الحاق وارونه انتخاب دیگری باقی نمی گذارد مگر قبول اکثریت عرب در میان خود (١٢)». لذا ازنگاه وی ترک مخاصمه ضروری است و می توان حدس زد که عقب نشینی اسرائیل بر روی مسیر «دیوار امنیتی» تسهیل شود، امری که موجب برچیده شدن شصت شهرک استعماری و تخلیه پنجاه هزار شهرک نشین (کولون) خواهد شد.

همه این طرح های «راه حل بینابینی» در واقعیت در چارچوب تناسب قوای کنونی عملی شده و بر اشغال به اشکال دیگر تداوم خواهد بخشید و فلسطینیان را در مناطق حفاظت شده [به شکل اتراق های سرخ پوست های آمریکا.م]محبوس نگاهداشته و آن ها را بدون کنترل مرزها و بدون قدرت اقتصادی و سیاسی از وحدت سرزمینی محروم خواهد کرد.

خطری که مقامات اسرائیل از اعلام استقلال دولت فلسطینی علم کرده اند، ناچیز بنظر می‌آید (١٣). مگر غیر از این است که این دولت پیش از این از سوی سازمان آزادی بخش فلسطین (ساف) در سال ١٩٨٨ اعلام شده است و بیش از صد دولت آن را به رسمیت شناخته اند. حتی اگر اتحادیه اروپا چنین کاری می کرد آیا حاضر خواهد شد پیامدهای آن را پذیرفته و با اسرائیل بمنزله قدرت اشغالگر رفتار کند که برای مجبور ساختن آن به خاتمه اشغال دولتی دیگر باید مجازاتش کرد؟

چشم انداز یک دولت واحد بر روی همه سرزمین های تاریخی فلسطین نیز مشکلاتی در همان حد می آفریند (١٤). همان طوری که بحث پیرامون پیشنهادات ریولین و آرن نشان می دهد.

یوری آونری Uri Avnery، پیش کسوت مبارزه برای صلح ، بشدت کمبودهای چنین طرحی را نکوهش می کند. بنظر وی، طراحان غزه را بحساب نمی آورند؛ دولت واحد، یهودی خواهد بود؛ انضمام کرانه باختری موجب ادامه شهرک سازی های استعماری خواهد شد؛ اعطای شهروندی به فلسطینیان در بهترین حالت، ده سال طول خواهد کشید و حتی یک نسل. و او نتیجه می گیرد «در فیلم بچه رزماری ساخته رومن پولانسکی، زنی کودکی بدنیا می آورد که زیباست ولی پسر شیطان از آب در می آید. دیدگاه جذاب یک دولت که چپ اسرائیل طرح می کند، به هیولای راست بدل می شود (١٥)»

علی حسن ابو نعمه، روشنفکر آمریکائی فلسطینی که تارنامه الکترونیکی بنام «انتفاضه الکترونیک» را اداره می کند و کتابی در دفاع از ایجاد دولت واحد (١٦) نوشته است با این دیدگاه مخالف است. او می نویسد: «آن گاه که یهودیان اسرائیل، برابری حقوق فلسطینیان را بپذیرند، آنان دیگر نمی توانند بطور یک جانبه نظامی تحمیل کنند که امتیازات ناروا را حفظ می کند. یک دولت مشترک مجبور است منافع همگانی مشروع یهودیان اسرائیل را در نظر بگیرد ولی همچنین مجبور است در مورد دیگران نیز چنین کند.»

او تشابهی با وقایع آفریقای جنوبی می بیند: « در اواسط سال های دهه ١٩٨٠، اکثریت بزرگی از سفیدپوستان درک کردند که حفظ موقعیت موجود آپاتاید غیر قابل تحمل است و شروع به طرح اصلاحاتی برای برابری همگانی کردند که از خواست های کنگره ملی آفریقا بسیار دور بود. منظور یک نفر – یک رای در یک آفریقای جنوبی غیر نژادی (...) حتی تا پایان کار. آمارگیری‌ها نشان می‌داد که اکثریت بزرگ سفیدپوستان انتخابات سرتاسری را رد می کنند ولی نوعی تقسیم قدرت را می پذیرند، بشرطی که آنان حق وتو در مورد تصمیم گیری‌های استراتژیکی داشته باشند (١٧)»

حماس بنوبه خود، دور از مباحثات مانده و به پذیرش دولت فلسطین در کرانه باختری و غزه بسنده می کند تا در این شرایط «حدنه» (ترک مخاصمه) کم و بیش طولانی با اسرائیل برقرار شود ولی بدون شناسائی آن دولت. جنبش اسلامی در مورد چگونگی «آزادی همه فلسطین» و آینده جمعیت یهودی، به اظهاراتی اکتفا می کند که اسلام اقلیت های مذهبی را می پذیرد.

در شرایطی که دو سازمان نماینده فلسطینی ها، الفتح و حماس از مباحثات قدیمی مربوط به دولت واحد غایب اند (به مقاله راه گشائی یک ایده مراجعه کنید. در همین شماره)، روشنفکرانی چون ادوارد سعید و تونی جودت Tony Judt، بخشی از جنبش همبستگی با فلسطین یا جناح گویا ولی در اقلیت افکار عمومی فلسطین از آرمان شهر دولت واحد و دموکراتیک پشتیبانی کرده یا می کنند (١٨)، همچون پیشنهاد الفتح در اواخر سال های دهه ١٩٦٠، با این حال، این طرح نیز بدلیل وجود کاستی ها و ابهام آن راهی برای خود باز نکرده است. آیا این طرح همچون مدل افریقای جنوبی، دولت همه شهروندان است؟ یا دولتی است دو ملیتی نظیر نمونه چک اسلاواکی پیشین؟ قانون اساسی آن چگونه خواهد بود و جمعیت های گونه گون آن، ملی و مذهی، چه تضمینی خواهند داشت؟ آین دولت نسبت به موقعیت زیست محیطی اش چه وضعیتی خواهد داشت؟ آیا این دولت به عضویت جامعه عرب درخواهد آمد؟

چنین طرحی نمی تواند شکل بگیرد مگر با مبارزه مشترک فلسطینیان و دست کم، بخش گویائی از جمعیت یهودی اسرائیل. نمونه آفریقای جنوبی بارها مطرح شده است. ولی فراتر از این مسئله که آیا اسرائیل یک دولت آپارتاید است یا نه، مدل آفریقای جنوبی به این دلیل خروج از کشمکش را میسر ساخت که کنگره ملی آفریقا ANCدر بستر اتحادش با حزب کمونیست دارای یک «پایه سفید پوست» بود. علاوه بر آن، این حزب گفتار و روش های مبارزاتی اش را با خواست پایه ریزی جامعه ای «رنگین کمان» و جلوگیری از مهاجرت جمعیت سفید پوست هماهنگ کرده بود، آن چنان که در انگولا و موزامبیک رخ داد. کنگره ملی افریقا، بصورت محدودی از سلاح تروریسم استفاده کرده بود و هراس داشت که این شیوه مبازره پشتیبانی افکار عمومی از جمله سفیدپوستان را از او سلب کند. (١٩) کنگره ملی آفریقا، در عین مبارزه سازش ناپذیر برای اصل «یک نفر – یک رای»، توانست هراس جامعه سفید پوست را در نظر بگیرد.

برای چنین اقداماتی در خاورمیانه، باید نوع جدیدی از سازماندهی چه در میان فلسطینی‌ها، چه اسرائیلی ها را در نظر گرفت تا ترس ها بریزند، نفرت ها، پیشداوری ها زدوده شوند. این عوامل دوحریف را از هم جدا می کند.

شاعر بزرگ فلسطینی محمود درویش، هنگام یادآوری از دیدار دشوارش از خانه بیت المقدس شان چنین سروده است*:

چطور می توانستم از بیگانه هایی اجازهء ورود بخواهم که خفته‌ اند
بر تخت خودم‮... ‬و برای پنج دقیقه دیدار از خودم
به آنان التماس کنم؟ آیا باید به احترام خم شوم
دربرابر آنان که بر رؤیای کودکی ام منزل گرفته اند؟ آیا خواهند پرسید
کیست این بیگانهء ناخوانده ای که در می کوبد؟ و چگونه
می توانم سخن بگویم از صلح و جنگ
بین قربانیان و قربانیانِ‮ ‬قربانیان،‮ ‬بدونِ
کلماتی اضافی و بدون جمله ای معترضه؟
آیا به من خواهند گفت‮: ‬جایی برای دو رؤیا
در یک بستر نیست؟ (٢٠)
-------
عنوان اصلی مقاله:
L’Epineux partage de la Palestine
Un seul Etat pour deux rêves par Alain GRESH
-----
پاورقی ها:
١ – ولادیمیر زئو یابوتینسکی Vladimir Zeev Jabotinsky(1940-1880)، رهبر جناح راست صهیونیستی. احزاب راست اسرائیل از نظریه های او الهام گرفته اند.
٢ – روزنامه هآرتص، تل آویو، شماره 15 ژوئیه 2010.
٣ - Is there another options?, Haaretz, June 2nd, 2010
٤ – The Jewish Press.com, july 10th, 2009.
٥ -“ The false religion of Mideast peace” :
– And why I’m no longer a believer”, Foreign Policy, Washington, May-June 2010
٦ – مقاله مشترک با حسین آغاHussein Agha با عنوان:
“Israel and Palestine: Can they start over? », the New York Review of Books, December 3d 2009
٧ – « A Mideast truce », The New York Times, November 16th,2009.
٨ – Denis Bouchard, « L’Etat palestinien en question. La solution des deux Etats est-elle encore possible ? », note de l’Institut française des relations internationales, Paris, mars 2010.
٩ – به مقاله «چهره واقعی اهود باراک»، لوموند دیپلماتیک، ژوئیه 2002 مراجعه کنید.
١٠ – Israel, Palestine, l’égalité ou rien », La Fabrique, Paris, 1999.
١١ – Strike Terror : The story of Fatah, sabra Books, New york, 1970.
١٢ – « Armistice now », Foreign affairs, New York, Martch-April 2010.
١٣ – ژان فرانسوآ لوگرن در کتاب زیر، راه حل های محتاف را بررسی کرده است:
Jean François Legrain, « Palestine : un Etat ? Quel Etat ? », Gremmo.mom.fr, 11 décembre 2009.
١٤ – Dominique vidal, « Palestine : à propos de l’Etat binational », France-Palestine.org, 23 novembre 2009.
١٥ – Uri Avnery, « Rosemary’s Baby », Gush-Shalom.org, 24 juillet 2010
١٦ – Ali Abunimah, One Country, Metropolitain Books, New York, 2006.
١٧ – « Israeli embrace one-state solution from unexpected direction », Electronicintifada.net, july 21st, 2010.
١٨ - به مقاله لیلا فرسخ، آیا زمان تشکیل کشوری دو ملیتی فرا رسیده است؟، لوموند دیپلماتیک، مارس 2007. http://ir.mondediplo.com/rubrique77.html
١٩ – Nelson Mandela, Un long chemin vers la liberté, Le livre de poche, Paris, 1996,p.341
٢٠ – Comme des fleurs d’amendiers ou plus loin, Actes Sud, Arles, 2007.
* بخشی از شعر « کنتر پوان – همصدائی» سروده محمود درویش برای ادوارد سعید، لوموند دیپلماتیک، ژانویه 2005: http://ir.mondediplo.com/rubrique77.html

مقاله نهم

انقلاب‌های قرن نوزدهم از نگاه کارشناسان از خودبیگانگی (آلینیست‌ها) - بیماری دموکراتیک (نوشته ورنیک فو ونسانتی، کارشناس تاریخ و مسئول فعالیت‌های علمی موزه تاریخ جانداران (در شهر مونتری حومه پاریس) برگردان: مرمر کبیر)

چند روزی پس از برکناری لویی فیلیپ و اعلام جمهوری دوم فرانسه، روز ٦ مارس سال ١٨٤٨، اعضای جامعه پزشکان و روانشناسان بحثی را سازماندهی کردند که عنوان آن چنین بود : «تاثیر اغتشاشات سیاسی و اجتماعی بر روی رشد بیماری های روانی». آیا سیاست « فعالترین عامل بروز از خودبیگانگی روانی» می باشد و آیا یک فرد می تواند به « این دلیل که به اندازه کافی تحمل تاثیرات تحریکات سیاسی را نداشته» دچار جنون شود ؟

چند ماه بعد یکی از کارشناسان فرانسوی از خودبیگانگی، آلکساندر بریر دو بوازمون، در رابطه با تغییرات اجتماعی ١٨٤٨ ارزیابی زیر را ارائه داد : «تقریبا همه افراد عضو حزب محافظه گرا دچار وسواس در رابطه با یک موضوع معین یا مونومانیاmonomania در شکل غمگین آن و آنهایی که اندیشه های نوین را پذیرا گشته بودند دچار وسواس و یا مونومانیای شاد بودند». وی نگرانی خود را چنین ابراز کرد : «شمار قابل توجهی از افرادی که بی درنگ خود را در آغوش اتوپیای دوران ما انداختند را نمی توان دچار بیماری جنون دانست آنها تنها به مثابه نوگرایان دوآتشه شناخته می شوند. اما برای من که یک پزشک می باشم دشوار است که چهره ها، حرکات و سخنان بسیاری از افرادی را که در انجمن ها مشاهده کردم از یاد ببرم، آنها تفاوتی با میهمانان آسایشگاههای ما نداشتند، و اگر قرار باشد گروهی را بر دیگری رجحان داد بیماران ما برتری دارند چرا که بروز هیجانات تند در میان آنها بسیار نادر تر می باشد (١)».

انتشار تز دکترای کارل تئودور گرودک، دوسال بعد در برلین که ترجمه آن به فرانسه تحت نام بیماری دموکراتیک، نوع نوین جنون (پاریس انتشارات ژرمر بییر ١٨٥٠) منتشر شد در ادامه این دیگاه بود. بریر دو بوازمون در تفسیر این اثر از یکی از همکاران پزشک خود شاهد می آورد که انقلابیون را به پنج دسته تقسیم می کرد : «عوام فریبان، آنهایی که دچار وسواس، وسواس تک موضوعی یا مونومانیا، زوال عقل یا دمانسیا می باشند و یا ابله ها (٢)».

در سال ١٨٦٣، دکتر لویی برژره گزارشی را به همکاران خود ارائه داد که در آن ده مورد جنون را تشریح کرده بود «که علت بروز آنها آشوب های سیاسی و اجتماعی فوریه ١٨٤٨ (٣)» ارزیابی می شد. او در این گزارش «روزنامه ها و سخنرانی های مضر» ، «یاوه گویی هایی که انواع گروهک ها و فرقه های سوسیالیستی، کمونیستی یا فوریه گرایان *» ترویج داده بودند را مورد اتهام قرار داد. به نظر او اینها «کفرگویی» هایی بود که بر اندیشه مبنی بر «امکان تحقق رویای خوشبختی کامل در این جهان» اعتبار می بخشید. از ده مورد هشت تا مربوط به زنان بود البته این نسبت بی طرفانه نیست : به نظر پزشکان آن دوران، «زنان به دلیل ساختار جسمی و عصبی شان، دارای قدرت مقاومت کمتری از مردان می باشند. به همین دلیل نیز در صورت مواجه شدن با عدم تعادل، بویژه احساسی، سریعتر دچار جنون می شوند».

به عنوان مثال ویکتورین. یو، « قبل از بروز شرایط محتومی که در میان ساده لوحان و زودباوران آشوب برپا کرد، با نظم و انضباط کامل وظایف زناشویی و مادرانه خود را انجام می داد.» او خود را به عنوان «مادر جمهوری» معرفی کرد و تصمیم گرفت برای آزاد سازی زندانیان سیاسی از جمله باربس، بلانکی، لویی بلان، راسپای و لدرو رولن به پاریس عزیمت کند. او حتی اعلام کرد «حاضر به قربانی کردن فرزندانش» برای از جا برکندن «خودکامگی» است. لویئز. ن که تا آن زمان «مادری خوب و کارگری ماهر» بود، به خواندن «صفحات سیاسی پرشور» پرداخت تا جایی که «کاملا وظایف شغلی و رسیدگی به خانه و خانواده را فراموش کرد». حرکاتش «عصیانی بود و با عصبانیت فریاد می زد و جیغ های وحشیانه اش باعث عذاب همه همسایگانش بود». در میان فریاد ها، نفرین های زیر شنیده می شد «دیگر فقر، استثمار انسان از انسان، ثروتمند، ژاندارم نمی خواهیم. انسان می بایست حاکم بر خویش باشد.» مورد اوگوستین نیز شنیدنی است، او پس از خواندن شعری از لامارتین « ماهها دچار نوعی از جنون شد که در آن بیمار گمان می کند که عاشقش هستند ـ داء العشق یا اروتومانیا».

بنا به نظر برژره این زنان دچار نوعی از شور و اشتیاق سیاسی می شوند که باعث از خود بدر شدن و جنون می گردد. نظرات این پزشک نشانگر وحشت از ورود جنس دوم به صحنه سیاسی است. هرچند در آن دوران چهره ماریان مظهر زن آرمانی بود و از هیبت زنان به مثابه نماد ملت یا جمهوری پیروزمند استفاده می شد اما در واقع منزلت و مقام آنان در حد افراد نابالغ بود. با این حال مردان نادری چون کوندورسه بر این باور بودند که «حقارت» آنان ناشی از کمبود آموزش است، دیگران که شمارشان نیز زیاد بود زن را در مقام مادری اش محدود می کردند. مردان در فضای عمومی و زنان در محیط های خصوصی می بایست دربستر خانواده محصور می ماندند. هر زنی که از نقشی که برای او متصور شده خارج گردد نه تنها به تباهی کشیده می شود بلکه خطر ناک نیز می باشدچرا که تعادل جنسی جامعه را بر هم می زند. برژره نگرانی خود در رابطه با ویکتورین را چنین ابراز می دارد : « چنان مجذوب اندیشه های فوریه شد که عقلش را از دست داد» و تا جایی پیش رفت «که با لباس مردانه در ملع عام ظاهر می شد».

مقاله ای در نشریه گاهنامه پزشکی به تاریخ ١٥ اکتبر ١٨٩٧ بروز اولین علائم جنون نزد خانم تروین دو مریکور را توصیف کرد، کشیده ای تحقیر آمیز در مقابل دیگران او را به سطح کودکان نافرمان تنزل داد : «با اولین قدم ها در زندگی اجتماعی اش قبل از آنکه کاملا عقل خود را از دست دهد نیمه مجنون شد. آنطور که پدرانمان می گفتند جنون در تن و جانش رسوخ کرد. » ... آنچه بعد ها در مورد زنان آتش افروز Pétroleuse (دوران کمون پاریس) گفته شد نیز در این چارچوب تعجب انگیز نیست، مطابق این نظریه زنانی که دارای اختیارکنترل خویش نیستند فعالیت جنسی مهار نشدنی ای دارند و جذبشان در مبارزه اجتماعی باعث می شود «من خود» را در عرصه روانی از دست دهند. در سال ١٩٠٦ دکتر اگوستن کابانس و لوسین ناس معتقد بودند «خواه انقلابی دوآتشه باشند خواه سلطنت طلب، همه زنانی که وارد سیاست می شوند از یک قماش اند (٤)».

کمون پاریس در سال ١٨٧١ نیز موقعیتی برای جامعه پزشکان و روانشناسان بوجود آورد تا بحث هایی که در سال ١٨٤٨ در مورد تاثیرات انقلاب براه انداخته بودند را مجددا برپاکنند. دکتر ژان باپتیست لابورد از «زمینه ارثی» سخن راند که شرایط به آن «ویژگی خاصی» می دهد (٥). بریر دو بوازمون در سال ١٨٧١ از لزوم استفاده از زور برای مهار کردن تن ها سخن راند و «توسل به ابزار های مکانیکی» برای رام کردن « دیوانگان عوام فریبی که بسیار خطرناک می باشند» را روا دانست، او کمونارد ها را در این گروه قرار می داد «این گروهک های بسته که می خواهند جامعه را منهدم کنند» و نظراتشان در رابطه با «خانواده، مالکیت، فردیت، آزادی، ذکاوت و ساختار جوامع ما چنان با طبیعت در تقابل است که تنها ابتلا به جنون می تواند آن را توضیح دهد» (٦).

قلم بسیاری از نویسندگان و پزشکان همچون گزارشات رسمی، کمونارد ها را دارای بدنی غرق در عیب، چهره هایی زمخت و از خود بیگانه و گلوی زنان را دریده ترسیم می کرد همراه با چهره حیوانی سرگردان و ره گم کرده.

به این قلم فرسایی های دکتران فرانسوی می بایست نیش های تیز مقالات همکاران انگلیسی و آلمانی آنان را افزود که از سرایت روحیه انقلابی از ورای مرز ها وحشت داشتند و ویژگی مردم فرانسه در شعله ور شدن سریع در انقلابات را مطرح می کردند. در انگلستان، نقاشان کاریکاتوریست جیمز جیلاری و جورج کرویکشانک تصویر یک انقلابی فرانسوی سان کولت (بدون شلوار اشرافی) لاغر، عقب افتاده و خونخوار را وسیعا پخش کردند. فردای کمون نشریات لندن تصویری به چاپ رساندند که چهره «خشن» ملی گرایان ایرلندی را با کمونارد ها مقایسه می کرد. در همان دوران کارل استارک پزشک آلمانی بررسی ای را به چاپ رساند که تیتر آن چنین بود :«ازهم پاشیدگی فیزیکی ملت فرانسه، مشخصه بیمارگونه، عوارض و علل آن» وی در این نوشته از «غرور و ظاهربینی ذاتی مردم فرانسه» و «سبکتر بودن وزن مغز فرانسوی ها و ساختار ویژه آن» سخن راند (٧).

این مجموعه نماد ها که پیکر «یاغی تب دار» را ترسیم می کند و به «شهروند بیمار» می انجامد امروز نیز در برخی سخنان هم عصرانمان احیا شده که هر گاه جنبش اجتماعی اوج می گیرد از فرانسه «بیمار»، «تب دار»، «شیزوفرن» یا حتی «اوتیست» سخن می رانند.

* Fourier فرانسوا ماری شارل فوریه فیلسوف فرانسوی ١٧٧٢ ـ ١٨٣٧ پدر مکتب جامعه گرا Ecole sociétaire، سوسیالیست انتقادی ـ تخیلی به زعم مارکس و انگلس

١ ـ Alexandre Brierre de Boismont, « Influence des derniers évènements sur le développement de la folie », L’Union médicale, Paris, 20 juillet 1848
٢ـ Annales médico-psychologiques, Paris, 1850, n°2.
٣ـ Annales d\'hygiène publique et de médecine légale, Paris,1863, série 2, n°20
٤ـ La névrose révolutionnaire, Société française d\'imprimerie et de librairie, Paris,1906
٥ـ Les hommes et les actes de l’Insurrection de Paris devant la psychologie morbide, Germer-Ballière, Paris, 1872.
٦ـ Annales médico-psychologiques, Paris,1871, n°5-6
7 - همان
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
انتشار یافته: ۰
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۳:۱۱ - ۱۳۸۹/۰۸/۱۶
0
0
واقعا ممنون.کاملا به جا و مناسب بود.
موفقیتتان را آرزومندم.
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین