آفتابنیوز : آفتاب: بالاخره نخستین آهنگ داخلی حبیب محبیان پس از انقلاب اسلامی ایران منتشر شد تا این خواننده لسآنجلسنشین نخستین سدشکن بازگشت به ایران و حضور در فضای مجاز موسیقی ایران به مدد ظهور و حضور یک دولت مکتبی باشد و «مرد تنهای شب» مقدمهای باشد بر حضور چهرههایی چون معین و بیژن مرتضوی در موسیقی ایران تا لابد آنها نیز همچون حبیب، شروع طوفانی در حوزه دفاع مقدس داشته باشند و با بهرهگیری از این حوزه دهان منتقدان حضورشان در ایران را ببندند، غافل از آنکه هنوز روزهایی که نوارهای کاست و شوهای این عزیزان با جریمه متری در دادگاه همراه میشد، فراموش نشده و این تناقض مردم را گیج کرده است.
حبیب محبیان در سال 1331 در شمران آذربایجان به دنیا آمده. سه سال در رضاییه و چند سالی هم در تبریز زندگی کرده است و اصالتاً اهل رضاییه(ارومیه) است.
او که برخلاف نظر خانواده اش در دبیرستان ساز گیتار را یاد گرفته بود، چند سال بعد طی تبلیغ رادیو و تلویزیون، پس از گذراندن مراحلی مورد تایید داوران قرار میگیرد و دو سال در آنجا میماند و در طول این دو سال آموزش موسیقی هم میبیند. بعد از آن به خدمت سربازی میرود رفت و در خدمت نیز جزء خوانندگان باشگاه افسران میشود تا در کاخ جوانان برنامه اجرا کنند و این گونه از طرف کاخ جوانان رضاییه به تمام کاخ های جوانان سرتاسر ایران سفر کرده است.
پس از اتمام سربازی با دختری به نام شادی ازدواج میکند که یک پسر هم به نام احمدرضا از او دارد که در ایران زندگی میکند. همسر اولش به علت اشتباهی زدن آمپول کزاز میمیرد و چند روز بعد مادرش هم فوت میکند تا این گونه دو خاطره بد در ذهن حبیب نقش ببندد.
حبیب در سال 1356 اولین آلبومش را با عنوان "مرد تنهای شب" روانه بازار میکند. مرد تنهای شب آلبومی بود که بیشتر کارهایش ازجمله شعر، آهنگ و تنظیمات حاصل کار حبیب بود. همین آلبوم او را به شهرت رساند و برایش محبوبیت زیادی بین مردم ایجاد کرد. او بیشتر آهنگ های این آلبوم را برای مادر و همسرش خواند؛ قطعاتی چون "شهلای من" و "نگاهم"، "مادر" یا "خرس کوکی (ببار ای برف)". سپس با زن دیگری به نام ناهید ازدواج کرد که پسرش محمد حاصل ازدواج آنهاست.
حبیب علاوه بر خوانندگی آهنگسازی و ترانه سرایی هم میکند. در نوازندگی گیتار هم متبحر است و از معدود خوانندگانیست که در کارهایش از گیتار دوازده سیم استفاده میکند. آلبومهای مختلفی از او منتشر شده؛دو آلبوم اول او با نام های مرد تنهای شب و سلام همسایه که قبل از انقلاب منتشر شدند ریتمی آرام داشتند و بیشتر آهنگ های آن غمگین بودند.
همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی، حبیب همچون بسیاری از خوانندگان به اروپا و آمریکا مهاجرت کرد تا از سال 1360 به بعد که حبیب به لس آنجلس رفت سه آلبوم به نامهای آفتاب مهتاب، خورشید خانوم، آخه عزیزم... و همراز را منتشر کرد. بعد از آن او آلبومهای صفر، بزن باران، کویر باور، خداوندا و خانه کوچک را منتشر کرد و در دو آلبوم بعدی خود پسرش را هم به عرصه خوانندگی وارد کرد که در آنها -"جوونی" و "خودشه" - بیشتر ریتم تند و امروزی مورد استفاده واقع شده بود. آخرین آلبومش "ایران بانو" است که در آن همه جور سبکی وجود دارد. ضمنا او سال گذشته کتابی هم منتشر کرد که در آن تمامی اشعارش چاپ شده بود.
حبیب که در کارهایش گاه مواضع اجتماعی را هم دنبال میکند، در مصاحبهای که سال گذشته داشته دیدگاهش را این طور بیان میکند: «مسجد باید باشد اما مشروبخواری هم باشد. باید مردم آزاد باشند که حرفشان را بزنند. ایران تنها جایگاه آخوندها نیست. در ایران جوانها هستند که دارند این مملکت را میگردانند. یک مغزهایی هستند که اصلا استثنایی هستند. متأسفانه بعضیهایشان میزنند بیرون. ولی وطنپرست هم زیاد داریم. نمونهاش همین ماهواره که فرستادند فضا.»
و البته با تمام این اظهارات تیز و برنده، او به هر حال جزو معدود خوانندههایی بود که کار سیاسی علیه نظام نخوانده بود و خودش یا اقوام درجه یکش جزو گروههای ضدانقلاب همچون منافقین و سلطنت طلبان نبودند و به همین دلیل دولت ریسک کرد و از آمدن وی به ایران حمایت هم کرد و مقابل انتقادات ایستاد.
موضوع حضور چندباره حبیب در ایران که به سادگی انتشار یک نوشته در وبلاگ رضا رشیدپور مجری تلویزیون رسانهای شد، حتی ده درصد انتقادات به ابراز تمایل رئیس دفتر رئیس جمهور سابق برای خواندن سیاوش قمیشی در ایران را نیز راه نینداخت و به نظر میرسد هرکاری عدهای انجام دهند و پشت دولت سنگر بگیرند، دستهای از اصولگرایان برای آنکه به دولت انتقاد وارد نکنند، ترجیح میدهند در قبالش سکوت کنند و صدای امثال حسین شریعتمداری که در قبال چنین اتفاقاتی فشارشان بالا زده و یادداشت مینویسند، نیز به جایی نرسد و اینچنین است که اتفاقاتی به وقوع میپیوندد که واقعاً در سی سال اخیر هیچ کس حتی جرات طرحش را نیز نداشت، چه رسد به اجرایش و دفاع از آن از تریبون رسمی دولت.
دبیر شورای اطلاع رسانی دولت در این باره نوشته است: «اخیراً خبرهایی منتشر شده، که البته تایید هم نشده است و حاکی از آن است که برخی خوانندگان لسآنجلس نشین به کشور برگشتهاند و البته همین شایعه موجب عصبیت شدید محافل ضد نظام مقدس جمهوری اسلامی در خارج از کشور بخصوص امریکا شده است. حالا تصور کنید به فرض صحت این اخبار برخی خوانندگانی که صدها لقب استاد و ... به خود دادهاند و پس از 30 سال در جریان فتنه سال گذشته، پشت به ملت و حق کرده و با طمع خام به دامن دشمنان تابلودار ایران خزیدند و علیه مردم ایران و انقلاب اسلامی سخن گفتند امروز چه حالی دارند؟ راهی که دیگران پس از 30 سال پیمودن آن عملاً به بنبست رسیده و شکست خود را پذیرفتهاند برخیها با تأخیری 30 سال آن را آغاز کردهاند آن هم در روزهای آخر عمر!" اما آنچه در این میان مهم است واکنش مردم قشرهای مختلف کشور نسبت به این موضوع است.»
پس از این تنها چند ماه زمان لازم بود تا حبیب که بنابر اذعان مسئولان ارشاد، درخواست ضبط آلبومش را مدتها پیش داده بود، نخستین "ترک" آلبومش منتشر شود و البته همزمان کلیپ ویدئویش نیز انتشار پیدا کند. تصور میکنید، آهنگ "عشق خدایی" حبیب چه مضمونی داشته که امثال جوان و رسالت تا کنون در قبالش سکوت کردهاند؟
جنگ ایران و عراق و دفاع مقدس موضوع این کلیپ است تا او نیز به خوانندگان دفاع مقدس بپیوندد و جبهه مخالفانش را چنان دور زند که نویسندگان کیهانی حتی فرصت گذاشتن موشک در آرپی جی هم پیدا نکنند و اینچنین همه این گروه در برابر نبوغ رحیم مشایی عجالتاً مات و مبهوت بمانند.
پس از این برای آنکه دهن منتقدان حسابی چفت و بست شود، در خبری خودساخته که کسی ندیده، عنوان شده یک سایت جنبش سبزی و ضد انقلاب در گوشه ای از خبر خود نوشته است که "بچه های هم جنبش، حبیب رو وادار کرده اند که در راستای هدف های انقلاب و حکومت بخونه" و این جمله به معنای عصبانیت ضدانقلاب تفسیر شده و دبیر شورای اطلاع رسانی دولت هم به آن اشاره کرده است!
با این وصف تیم مشایی امروز با هما حربه با حسین شریعتمداری مقابله میکند که شریعتمداری برای حمله به بسیاری از آن استفاده کرده بود: دشمن شاد کردن و دشمن شکن بودن!
این استدلال هیچ گاه به طور مطلق قابل استفاده نیست و به همین دلیل نمیتوان توجیه آوردن حبیب به ایران را مبنی بر دشمن شکن بودن، پذیرفت. در عین حال اگر اصرار بر دشمن شکن بودن چنین رویه ای است، چرا سراغ دکتر حسین نصر، فیلسوف مطرح جهان و پدر ولی نصر مشهور نرفتهاند که حتی شهید مطهری نیز خواستار بازپس دادن اموال توقیف شدهاش و حفظ این متفکر در ایران شده بوده، نرفتهاند و در عوض یک خواننده سن و سالدار را جذب کرده اند؟! آیا اینها یک شوی تبلیغاتی برای عوام نیست ؟
اگرچه ما مخالفتی با جذب حداکثری نداریم و اگر بخواهیم به دور از شعارزدگی قضاوت کنیم بخش اعظمی از جوانان ما، مشتری همین خواننده های غیرسیاسی غربی همچون ابراهیم حامدی (ابی)، سیاوش قمیشی، بیژن مرتضوی و نصرت الله معین نجف آبادی (معین) هستند و فضای خوانندگان داخلی نیز به سمتی رفته که امثال این خوانندگان در برابر برخی داخلی ها حکم خواننده ارزشی را پیدا میکنند و طبیعتاً وارد کردن ایشان به موسیقی داخلی، منجر به قرار گرفتنیشان به شکل کامل در چهارچوب موسیقی پاپ مورد تایید کشور میشود که این چند نفر نیز با آن چندان فاصله ندارند، اما آیا این رفتار، از سوی گروهی انحراف تلقی نمیشود؟!
دستگاه های مسئول که روزگاری با چنین مظاهری برخورد میکردند و در صورت یافتن نوارهای کاست یا "شو"های این خوانندگان در اموال شخصی، نوارها را بیرون کشیده، متر کرده و متناسب با آن توسط قاضی جریمه میکردند، اشتباه و تندروی کردند و اصول نظام را رعایت نکردند یا گروهی که امروز به اصطلاح اصل جنس یا خود خوانندگان را به ایران آوردهاند، اشتباه و تندروی کردهاند و اصول نظام را رعایت نمیکنند؟!
آیا باید اشخاصی که جریمه های سنگین شدهاند و حتی برای تکثیر نوار همین خوانندگان زندان افتادهاند، صف بایستند و خسارت و غرامت زندان رفتنشان را دریافت کرده و سوء سابقه شان پاک شود یا با اشخاصی که این عده را آوردهاند، برخورد میشود؟
البته اینها حرف زیادی است و به این رسانه ربط ندارد(!) و باید تنها منتظر بود با انتشار نخستین آلبوم کامل حبیب، کم کم زمینه برگزاری کنسرت این خواننده با پسرش محمد در ورزشگاه آزادی فراهم شود؛ کنسرتی که به قول خودشان اگر 10 شب نیز برگزار شود، 100 هزار نفری آزادی خالی نمیشود. شاید هم کنسرت مشترکان بیشتری داشته باشد و ابی و معین و سیاوش قمیشی را هم آنجا ببینید؛ ایده خوبیست؟ دیگر لازم نیست ویزای امارات متحده یا ایالات متحده را گرفت؛ چنین کنسرت بی نظیری به زودی در آزادی برگزار میشود. پس پول هایتان را جمع کنید که بلیتش احتمالاً گران خواهد بود!
قسمتی از متن آهنگ حبیب بدین شرح است:
شب تاریک و سیاه ِ زندگیم تموم نمیشه
صدای آتیش و ترکش، توی گوشم ِ همیشه
بوی تند گاز خردل، می پیچه تو خاطراتم
نفسم داره میگیره، آخرین ِ لحظاتم
صدای تیر و گلوله، کابوس تمام ِ شبهام
یاد بچه ها میفتم، ای خدا من چرا تنهام؟
گلای سرخ شقایق، زخمی و خسته و بی جون