آفتابنیوز : آفتاب - سرویس بینالملل: نتایج انتخابات میاندورهای آمریکا در دوم نوامبر 2010 اگرچه اکثریت در سنا را همچنان در اختیار دموکراتها باقی گذارد اما جمهوریخواهان را در مجلس نمایندگان با برتری 239 نماینده به 188 نماینده به پیروزی قابل ملاحظهای رساند.
جمهوریخواهان این دستاورد را مدیون عوامل متعددی هستند که از جمله مهمترین آن میتوان به اوضاع نابسامان اقتصادی داخلی و نقش تیپارتی اشاره کرد.
در زمان بهقدرت رسیدن باراک اوباما، ایالات متحده آمریکا با بحران مالی جدی مواجه شده بود و در واقع اقتصاد یکی از برگهای برنده اوباما در انتخابات ریاستجمهوری 2008 محسوب میشد. مردم آمریکا در انتخابات میان دورهای و تنها حدود 2 سال پس از ریاستجمهوری اوباما و سکانداری اکثریت دموکراتها در کنگره نارضایتی خود را از وضع موجود بهویژه در وجه اقتصادی آن به نمایش گذاردند. نکتة قابل تأمل در این میان آن است که با وجود آنکه در برخی از حوزهها، شاخصهای اقتصادی روند رو بهبهبودی را دو سال گذشته نشان میدهند اما مردم چنین دریافت و برداشتی را کمتر داشتهاند و بنابراین همان برگی که در 2008 مهمترین عامل پیروزی اوباما در انتخابات ریاستجمهوری بود امسال علیه حزب متبوع وی عمل کرد. نقش جنبش تیپارتی با بهرهبرداری از امواج نارضایتیهای عمومی و تهیج آنها در آستانه انتخابات میان دورهای نیز بسیار حائز اهمیت بود.
طرفداران این جنبش که اهدافی عمدتاً اقتصادی از جمله کاهش مالیاتها و کوچک شدن دولت را دنبال میکنند غالباً از طیف سفیدپوستان محافظهکار متمول هستند. ساراپیلین کاندیدای ناکام سمت معاونت ریاستجمهوری در انتخابات 2008 و برخی دیگر از چهرههای جمهوریخواه، در اوجگیری یکباره جنبش تیپارتی پیش از انتخابات و جلب نظر رأیدهندگان نقش مؤثری داشتند.
اکنون با توجه اکثریت یافتن جمهوریخواهان در مجلس نمایندگان و راهیابی شمار قابل ملاحظهای از طرفداران جنبش تیپارتی به کنگره و همچنین باتوجه به عوامل و ریشههای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی پیروزی آنها این پرسش مطرح است که آیا دولت اوباما در اجرای سیاستهای خود بهویژه در بعد سیاست خارجی ناگزیر به بازنگری خواهد بود؟
یکی از سناریوهای متحمل آن است که تمرکز دولت اوباما از حوزه سیاست داخلی به حوزه سیاست خارجی منتقل شود. این امر بیش از آنکه یک انتخاب باشد، یک ضرورت محسوب میشود. چرا که با تسلط جمهوریخواهان بر مجلس نمایندگان انتظار میرود که مباحث سیاست داخلی در دایره مناقشات حزبی گرفتار آید و از آنجا که نقش کنگره همواره در حوزه سیاست داخلی بیش از سیاست خارجی است لذا قدرت مانور نمایندگان و سناتورها در مقولات سیاست داخلی بالاتر است. به لحاظ تاریخی نیز رئوسایجمهوری که حزبشان در مجلس کنگره فاقد اکثریت بوده است تمایل بیشتری به فعالیت در عرصههای سیاست خارجی نشان دادهاند.
آنچه در حوزه سیاست خارجی آمریکا برای ایران واجد بیشترین اهمیت است رویکرد دولت اوباما در قبال برنامه هستهای کشور است. آیا پس تحولات برآمده از انتخابات میاندورهای آمریکا، اوباما همچنان بر مسیر سیاست تعامل با ایران و اعمال فشار حرکت خواهد کرد؟ آیا تندروهای جمهوریخواه، دولت را برای اتخاذ سیاستی تهاجمی علیه ایران تحت فشار قرار خواهند داد؟
پاسخ به پرسشهایی از این دست پیچیده و قدری زودهنگام بهنظر میرسد اما با این وجود میتوان برخی احتمالات در این زمینه را مورد توجه قرار داد؛
موقعیت و جایگاه اوباما پس از انتخابات میاندورهای تضعیف شده است این مسأله میتواند در ادامه پیگیری سیاستهای جاری اوباما در قبال ایران تأثیرگذار باشد و از سوی دیگر اوباما ممکن است با قصد ترمیم موقعیت تضعیف شده خود در موضعگیری در برابر ایران با جمهوریخواهان معامله کند. در واقع به دلیل فشار کنگره و همچنین تداوم سیاستهای پیشین ایران، سخن از مصالحه و تعامل با ایران برای اوباما دشوارتر از گذشته خواهد بود. اما این امر لزوماً به معنای اتخاذ سیاست تهاجمی در قبال ایران نیست بهویژه آنکه فرصت 2 ساله باقیمانده برای اوباما کمتر مجال ریسک و اقدامی رادیکال را میدهد. بنابراین بنظر میرسد که اوباما ناگزیر است تا با حفظ مرزهای ریسکپذیر، تشدید مواضع علیه ایران را در سیاست خارجی خود وارد سازد ضمن آنکه با تغییر آرایش قدرت در کنگره، کیفیت سیاست آمریکا در قبال اسرائیل ـ که همواره جامعه جهانی را نسبت به اتخاذ رویکردی تهاجمی علیه ایران تهیج میکند ـ در قیاس با دو سال گذشته ملایمتر خواهد شد.
با این وجود ساختار قدرت در ایالات متحده پیچیده و عوامل تأثیرگذار بر جهتگیریهای سیاست خارجی بسیار متعدد و متنوع هستند ضمن آنکه مجموعه رخدادها و تحولات بینالمللی همواره نقشی تعینبخش در تدوین سیاست خارجی کشورها دارند.