آفتابنیوز : آفتاب: با وجود گذشت نزدیک به 20 سال از تصویب قانون کار در ایران که عمر زیادی برای یک قانون مادر به حساب نمیآید، همچنان اعتراض گروههای مشمول به نحوه اجرا و نیز خود قانون ادامه دارد. برخی کارفرمایان این قانون را ضد تولید میدانند و در مقابل کارگران اعتقاد دارند که عدم اجرای صحیح قانون سببساز بروز مشکلات عدیده برای آنها شده است.
دبیرکل خانه کارگر معتقد است که روابط کار در ایران پیشینهای به درازای تاریخ ایران دارد. علیرضا محجوب استیلای مغول، سیاست مستملکاتی روسیه و مستعمراتی انگلستان و فرهنگ حجرهای را سبب انحطاط روابط کار ایران میخواند. وی معتقد است که تا زمانی که تجاری بیاندیشیم و عمل کنیم، مشکلی از مشکلاتمان حل نخواهد شد.
روابط کار ایران با وجود قدمت تاریخی این سرزمین و پیشینه صد ساله صنعت به معنای امروزین آن، هنوز هم در پیچ و خمهای فراوانی گرفتار است. هنوز عدهای مفهوم بیمه اجتماعی کارگران را نمیدانند، آن چنانکه امروز شاهدیم که آییننامهای برای بیمه کارگران ساختمانی نوشته میشود و با این وجود، برخی با آن مخالفت میکردند. به نظر شما ریشه این مشکلات در چیست؟ برخلاف نظر شما، موضوع روابط کار در ایران موضوع کهنهای است؛ به دلیل اینکه روابط کارگری و کارفرمایی در ایران پیشینه زیادی دارد. در مشهورترین کتیبههای عیلامی که عزتالله نگهبان در شوش کشف کرده است موارد متعددی درباره نظام مزدی کارگران برای ساخت کاخ معبدهایی مثل چغازنبیل وجود دارد. به طور کلی چون در ایران نظام بردهداری وجود نداشته است -البته به استثنای مواردی که چون کشورهای متخاصم از ایرانیان برده میگرفتند ایرانیان هم از آنها برده به اسارت میگرفتند- همواره نظام کارگری و کارفرمایی در ایران وجود داشته است. اساسا در ایران نظام تولید بر پایه روابط کار بوده است. یا مالک و زارع داشتیم یا کارگر و کارفرما. عمده مشاغل موجود در شهرها هم مشاغل صنعتی بوده است.
ما در ایران دوره سفال طولانی داریم، دوره مس طولانی داریم، دوره مفرغ و آهن طولانی داریم. از 1300 یا 1380 قبل از میلاد دوره مفرغ در ایران آغاز میشود. یا قبل از آن از هزاره ششم یا هفتم قبل از میلاد، دوره مس شروع شده و قبل از آن هم دوره سفال در ایران آغاز شده بود. اگر به تمام مکانهای باستانی موجود در کشور از چغازبیل گرفته تا سیلک در کاشان، نگاه کنیم، کف محوطه تاریخی پر از سفال شکستههایی است که به آن دوران مربوط است.
در کشفیات فرانسویها و آمریکاییها و داخلیها که نگاه کنیم همه به اتفاق ایران را دارای کارگاههای فراوان ساخت سفال، مسگری و فلزکاری دانستهاند.
بافت شهری ایران در آن دوران هم بافت صنعتی بوده که در این کارگاه صنعتی، استاد و شاگرد و کارگر و کارفرما حضور داشتهاند. حتی در عصر ساسانی ما میبینیم که صنوف در راستههایی که هستند که بازار تیسفون را عمدتا براساس صنعت تقسیمبندی کردهاند. اسامی داشتهاند و نوع کارها اسم داشته است.
در دوران عباسی در بغداد هم میبینیم که همان نظام صنفی ساسانی حضور داشته است.
اضافه کنیم به این نظام صنفی یک نظام خدماتی و پیچیده اداری و دیوانی را. ایرانیها در آن دوران دیوانسالاری عریض و طویلی داشتهاند که از عصر هخامنشی وجود داشته است. آن چه که در آن روزگار بر دنیای یونان غلبه کرد همین نظام دیوانسالار ایران بود که توانست نظام جدیدی را در برابر نظام دموکراسی یونانی به دنیا عرضه کند. نظامی که مبتنی بر شوراهای کوچک و محلی بود.
در عصر قباد آنچه تحت عنوان قیام مزدک شاهد هستیم منازعه مطلق روابط کاری است؛ یعنی در همان دوران هم نظام روابط کاری وجود داشته و حتی پیشتر. در عصر هخامنشی از چند ده هزار لوحی که به دست آمده است حدود دو سوم این الواح نه به تاریخ و جغرافیا بلکه به نظام مزدبگیری میپردازند.
پیداست که روابط کار تا چه اندازه مهم بوده است که در عصر هخامنشی در کاخها و بناها چیزی بر جای نگذاشتهاند الا الواح محاسبات پرداخت مزد و رابطه کاری که در واقع در کاخها بوده، پولی که پرداخت شده، اسامی کسانی که کار کردهاند، سمت آنها، کار آنها و مرتب تاکید بر اینکه در اینجا هیچ سنگی روی سنگی گذاشته نشده مگر اینکه بابتش پولی پرداخت شده است. این تاکیدی است که در عضر هخامنشی و ادوار دیگر در ایران دیده شده است. تاکید همیشگی حکام بر این بوده که در اینجا هیچ بردهای به کار گرفته نشده است.
موضوع روابط کار و فرهنگ کار در ایران آنقدر آشکار است که وقتی کارل مارکس به مساله تولید آسیایی میرسد میگوید که وجه تولید آسیایی متفاوت از وجه تولید اروپایی، آفریقایی و سایر نقاط جهان است و وجه تمایز را کار خانگی، صنایع دستی و تولید در کارگاهها میبیند. البته وی بیشتر از این تحقیق نکرده است که روابط کار پیشرفته حاکم بر این نقاط در ایران و چین را بشناسد و بگوید که روابط کار پیشرفتهای در این دو کشور وجود داشته است. در ایران بردهداری تعریفی نداشته و کارها تخصصی بودهاند. در عصر اسلامی هم همین وضع را شاهد هستیم که به راحتی این موضوع در جامعه هضم شد.
البته در اسلام بردهداری وجود داشته است. در ابواب فقهی وقتی به مساله کار میرسیم با وجود اینکه برده در اسلام وجود داشته، اما اسلام نهایتا قصد براندازی نظام بردهداری را داشته است. در این پیشینه فرهنگی و مکتبی چیزی به نام بردهداری جای نداشته است. هرگز چیزی جز روابط کار در ابواب مختلفی چون اجاره، مزارعه و مساقات وجود نداشته است. میبینیم همه جا کار تعریف شده است. کار در مزرعه، کار در فروش، کار در صنعت و... . هیچ بندی نیست که فصل مشترکش کار نباشد. چون این کارها با برده تامین نمیشده است. هم نهی داریم، هم نفی و هم فرهنگ پذیرا نبوده است. ابواب فقه اسلامی هم همه بر پایه روابط کار نوشته شده بود.
اما در تاریخ ایران مواردی از روابط مالک و رعیت که کم از بردهداری نداشته است مشاهده میشود. روابط کار سالم تا عصر مغول در ایران جاری بود. ظهور مغول روابط کار حاکم را متلاشی کرد. دوره مغول مساوی است با یک دوره فترت در این عرصه. ظهور مغول آسیب جبرانناپذیری بر حرف و مشاغل موجود در جامعه و فرهنگ و روابط کار برجای گذاشت. دوره مغول و استیلای نظام تیولداری روابط و فواصل کار در ایران را به گونهای متلاشی کرد که بعد از آن هم ایران نتوانست این نقصانها را جبران کند. بعدها در دوران صفویه ثباتی در کشور حاکم میشود و روابط کار شکل و شمایلی پیدا میکند. در دوره افشاریه و زندیه بهرغم تمامی جنگها و فتوحاتی که حادث میشود، نوعی دنبالهروی از سیاستهای عصر مغول به چشم میخورد. بسیاری از کسانی که در مورد نادر نوشتهاند گفتهاند که او به واسطه بیاطلاعی از اقتصاد آن چنان ضربهای به کشور به واسطه جمعآوری و پنهان کردن پول به ایران زد که روابط اقتصادی و صنعتی، تولید و کار و در یک کلام کل مناسبات اقتصادی را تحت تاثیر منفی قرار داد و روابط کار را در مسیر مذموم و منحط قرار داد. در دوره قاجار هم که شروع و ادامه آن با جنگهای ایران و روس همراه است، ایران در سایه قرار میگیرد.
بسیاری اعتقاد دارند که جنگهای ایران و روسیه که شکستهای سنگینی برای ایرانیان به همراه داشت باعث شد تا ایرانیان به عقبماندگیهای تاریخی خود پی برند و نوعی بیداری در ایرانیان شکل گیرد. آیا این بیداری در عرصه روابط کار به وجود نیامد؟ در فصل اول دوره قاجار، ایرانی داریم درگیر جنگهای داخلی و خارجی، بعد هم که یک شبهثباتی در عصر ناصری حاکم میشود، یک ایران تجاری میبینیم، بنابراین روابط تجاری که معمولا کمی بهتر از روابط بردهداری است، بر کشور حاکم میشود. روسها به موجب عهدنامه گلستان و ترکمانچای، اراده اقتصادی خود را به طور تام بر ما تحمیل کردند و ایران عملا یک تابعه اقتصادی از روسیه شد. انگلیسیها هم شریک روسیه شدند و این غائله را بدتر و بدتر کردند. به تدریج ما به یک تابعه از سیاستهای اقتصادی مستملکاتی روسیه و مستعمراتی انگلستان مبدل میشویم. در این دوران چیزی که به عنوان روابط کار پیشرفته در ایران حاکم میشود، تقلید و تبعیتی از سیاستهای این دو کشور است.
فترت دوران مغول و روابطی که تا دوران مشروطه حاکم است و بیش از 200 سال به طول میانجامد، به سمت و سوی تولید صنعتی و اقتصادی برنمیگردد، و لذا مناسبات اقتصادی به پیش از مغول باز نمیگردد بلکه یک روابط جدیدی به خصوص در دوران دوم قاجار آغاز میشود تحت عنوان روابط مبتنی بر اقتصاد تجاری.
بهتدریج ما به جای اینکه شاهد اعتلای روابط کار در ایران باشیم نظارهگر تنزل روابط کار در کشور هستیم؛ آنقدر که ما امروز وقتی در عصر معاصر میخواهیم دنبال یک اثر بگردیم و به آن افتخار کنیم فرمان والی کرمان را بالای سر میگیریم و میگوییم او حداقل در 12 مادهای که صادر کرد 8 ساعت کار را به رسیمت شناخت، کار سخت و زیانآور، کار در محیط نمور، حفاظت و ایمنی کار را مورد توجه قرار داد و اینها را فصول پیشرفتهای میشناسیم که قطعا قبل از اسلام و بعد از اسلام تا دوره مغول بهتر از اینها در ایران جریان داشته است. دوران فترت آغاز شده از استیلای مغول باعث شد تا با انقطاع از پیشینه تاریخی، روابط کار در ایران اسیر تجار مال پرست سودجوی عصر قجر و بعد دوران ابتدایی پهلوی شود؛ روابط کاری کاملا منحط و منفک از گذشته تاریخی خود.
مغول انفکاکی است بین تاریخ ایران در عرصه روابط کار از پیش از اسلام و پس از اسلام با دوران بعد که فقط در عصر صفوی یک نشو و نمایی در آن مشاهده شده است. این هم با ظهور نادر و زندیه خاموش میشود و مجددا در دوران قجری یک دوران افول و بازگشت به دوره انحطاط روابط کار مشاهده میکنیم. میگوییم انحطاط چون قوانین عرفی که قرنها و سدهها در ایران ساری و جاری بوده است، و مناسباتی که طی این دوره طولانی شکل گرفته بود در دوران قاجار محو میشوند و به جای آن یکسری مناسبات و روابطی که عمدتا عاریتی و مدیون یکسری تجار غرب دیده و روس دیده است، در کشور پا میگیرد.
تاثیر مشروطه که عدهای آن را رنسانس ایرانی خواندهاند، بر روابط کار چیست؟ مشروطیت دوران بیداری است. روابط کار ایران بیشتر از روسیه در دوران قاجار عاریت گرفته شد. روابط کار روسیه در آن عصر منحطترین روابط کار جهان است. سرواژی در روسیه حاکم است. تمام منابع داخلی و خارجی که درباره روسیه آن عصر نوشتهاند میگویند که عصر تزارها در روسیه عصر سرواژی است. یعنی دورانی که درست است که بردهداری نیست اما کشاورز مخدوم و خادم زمیندار است و مالک همه کاره اوست. یکی از دلایلی که به عنوان انحطاط صفویه اعلام میشود ظهور نوعی نظام شبهسرواژی در ایران خوانده شده است.
در دوران شاه سلطان حسین فرمانی صادر میشود که کسی حق کوچ از شهرها و فرار از زمینها را ندارد و هر کس فرار میکرد برمیگرداندند سر زمین. عین این اتفاق در روسیه حکام بود حتی تا اواخر قاجار و انقلاب اکتبر. در دوران صفوی آنچه باعث شد افغانها ایران را تصرف کنند و ایرانیها هم همکاری کنند به علت خفقان و فشار موجود ناشی از چنین روابطی بود، با این حال این نظام قرنها به عنوان نظام حاکم بر روسیه جاری بود و تبعیت میشد و بر روابط کار دوران قجری نیز تاثیر میگذاشت.
در ایرانی که آن فرهنگ پیش از مغول را دیده و تجربه کرده بود، این موضوع یک عقبگرد و انحطاط بود. مشروطیت آغاز بیداری است؛ به این دلیل که مشروطیت صدای روسیه نیست، صدای انگلستان نیست و صدای امینالضرب است. فردی که افتخارش این است که من 30 کارخانه و صنعت را به ایران آوردهام تا آنها را بومی کنم. امینالضرب فریاد میزد که بیایید پول مرا بگیرید و در خدمت بومی کردن صنعت ایران قرار دهید. این صدای امینالضرب است که در مقابل امثال امینالسلطان قرار گرفته بودند؛ امینالسلطانهایی که منابع ایران را به باد میدادند.
همانگونه که امینالضرب و امینالسلطان دو روی متفاوت اقتصادی آن دوران بودند، مشروطه نیز با دوران قاجار دو روی کاملا متفاوت بودند. درست است که باز هم سلطنت هست، اما اقتضای ادامه سلطنت مشروطه، پیشرفت و بازگشت به تاریخ قبلی ایرانی است، به انضمام عاریه گرفتن پیشرفت و رشد علمی و صنعتی. بنابراین میبینیم که در دوران مشروطه شعار بیمه اجتماعی برای اولین بار در اعلامیه دموکراتها مطرح میشود که بعدها آنها را به نام اجتماعیون عامیون در دوران مشروطه میشناسیم. به صراحت اعلامیههای تندی در همین موضوعات میبینیم. در واقع تلاش برای ایجاد تشکلهای کارگری را در مشروطه میبینیم.
روز کارگر درست است که در 1299 برای اولین بار در ایران برگزار شد ولی این میوه مشروطه است. همین که سلیمان میرزا اسکندری نجیبزاده و اشرافی، حزبی با این آرمان در کشور ایجاد میکند، نشان از وجود ظرفیتهای آن روز است. اشعار ملکالشعرا بهار را در باب همصدایی با سلیمان میرزا ببینید. البته بخشی از اینها به دلیل همسایگی ما با کشوری است که در آن انقلاب اکتبر به ثمر رسیده است، اما به هر حال در این دوره ایران همراه با تحولات است.
نهضتهایی که در ایران بعد از مشروطیت به پا میشوند، چه جریانهایی که نام بردیم چه میرزا کوچک خان جنگلی، همگی سمت و سوی روابط کاری دارند. این به عنوان واقعیت تاریخی ایران غیرقابل کتمان است که از سلیمان میرزا تا میرزا کوچک خان، در اعاده حقوق کارگر و برپایی روابط کار قابل قبول اختلاف نظری وجود نداشته است. اختلاف نظرها بر سر مبانی ایدئولوژیک بوده است.
پس چرا این تاثیر عمیق منجر به تحولی جدی و عمیق در عرصه روابط کار نمیشود؟ با تمامی این تلاشهای مبارک و میمون، تسلط فراوان خارجیها بر اقتصاد و همسویی برخی از تجار و صاحبان سرمایه با آنها، مانعی بزرگ در راه تحقق آرمانهای مشروطه میشود؛ به گونهای که بسیاری از این خواستهها محقق نمیشود. برای مثال اولین صندوق بیمه کارگران در اواسط کار رضا خان پهلوی در سال 1305 در ایران شکل میگیرد.
پس از مشروطه شاهد ظهور رضا خان در کشور هستیم. علاقه وافر پهلوی اول به مدرنیزاسیون امری ثابت شده است. پس چرا با وجود تاثیرات مشروطه و گام نهادن ایران در مسیر توسعه صنعتی، روابط کار ایران به مسیر صحیح بازنمیگردد؟ ما یک دوره اوج درباره پیگیری خواستههای انسانی داریم که مربوط است به دوران مشروطه که تاثیرات خود را هم گذاشت. مثلا وقتی ایجاد خطوط آهن در کشور در دستور کار قرار میگیرد، دستور داده میشود که صندوقی هم برای بیمه این کارگران در نظر گرفته شود که بیشک متاثر از شعارهای مشروطه برای بیمه کارگران و فحلههاست.
بهتدریج و به خصوص وقتی از 1312 میگذریم که دوران نزدیکی رضا خان با آلمانهاست و تثبیت حکومت وی بر ایران است، اشتیاق برای از بین بردن روابط کار دوباره سر بر میآورد. برای مثال انگلیسیها مشتاقانه به دنبال حاکم کردن روابط یکطرفه در محیط کار صنعت نفت هستند.
کارگران ایران که بیشتر لرهای بختیاری بودند، توسط سرکردگان ایل بختیاری که وابسته به انگلیسها بودند، از هر تحرکی برای احقاق حقوق خود در محلهای مختلف اکتشاف نفت مثل مسجدسلیمان و آبادان باز میماندند. رضاخان هم سیاستهای مکملی برای تشدید این وضع به کار میبرد. ظهور حزب کمونیست در ایران و اختلافات این احزاب با دولت رضاخان و اختلافات رضاخان با همسایه شمالی متاثر از تبلیغات انگلیسها و آلمانها سبب میشود که روابط کار در ایران خشن شود و شکل انسانگرایانه صدر مشروطیت و سالهای ابتدایی حکومت پهلوی اول را به کلی از دست دهد.
فراموش نکنیم که پهلوی اول یک حکومت خودکامه بود. دیکتاتوری هیچ وقت مختص سیاست نیست. هر دیکتاتوری که در سیاست روی دهد به شکل بدتری خود را در اقتصاد نشان میدهد که در روابط کار خود را به شکل عریانی نشان میدهد، حال آنکه روابط کار اصولا متاثر از اومانیسم است، متاثر از نحوه نگاه انسانگرایانه به یک فرد و مجموعه است.
اما به هر حال صنعتی شدن الزاماتی دارد که باید گردن نهاد، مثل همین روابط کار صنعتی. نگاهی به نسخه مشروطیت و رضاخانی برای صنعتی شدن گویای بسیاری از نکات است. در مشروطیت نسخههای خودانگیخته مثل امینالضرب هستند که داد میزنند بیایید پول بدهیم تا صنعت وارد کشور شود. صدها نفر مثل امینالضرب در شهرهای مختلف ایران در دوران مشروطیت حامی و پشتیبان این نگاه هستند. اگر تا این اندازه مزاحمت خارجی در کشور وجود نداشت، قطعا روند صنعتی شدن در کشور جا میافتاد. در دوران پهلوی اول، رضاخان از سال 1310 به یکباره متوجه اهمیت صنعتی شدن میشود. کبریتسازیهای مختلفی ایجاد میشوند و نساجیهای مدرن از 1318 در کشور پدید میآیند، اما شیوه رضاخان متفاوت است. رضاخان سرمایهدارها را چون با او همراهی نمیکنند، بهزور و زندانی کردن، مجبور میکند که تعهد دهند که بروند سرمایهگذاری صنعتی کنند. این شیوه به نظر شما چه ارزش ملی دارد؟ مولد این وضع چه روابط کاری خواهد بود؟ از ترس رضاخان صنعت ایجاد کردند و از ترس رضاخان کارگر استخدام کردند. هر چند شاید ظاهر این صنعتی شدن با صنعتی شدن عصر مشروطه یکسان باشد، اما این شیوه مستبدانه و خودخواهانه صنعتی شدن، بیشتر به آلمان نازی و اندیشههای فاشیستی شباهت داشت که قرابتی با روند خودانگیخته و ملی دوران مشروطه نداشت. یک سرمایهدار اصفهانی را رضا خان 2 ماه به زندان انداخت تا از او تعهد گیرد که 2 کارخانه نساجی در اصفهان راهاندازی کند. آیا این شیوه نگرش به صنعتی شدن انسانگرایانه است و ارتباطی با مشروطیت دارد؟ پاسخ این راه جدید هم مشخص است، با هر تلاشی، متلاشی میشود، هر چند بعضی از این صنایع تا امروز هم ادامه حیات دادهاند. این جریان با این حال مولد نبود و یک تک جریان بود. در یک دوره همه سرمایهدارها مجبور به سرمایهگذاری صنعتی شدند ولی این دنباله نداشت. اینها اصولا کارشان صنعت نبود و تجارت بود.
یعنی معتقدید فشار رضا خان به سرمایهدارها بهطور غیرمستقیم به کارگرها منتقل میشد؟ روابط کاری که این سرمایهداران تاجر شکل میدهند همان روابط کار است که در مغازه با شاگردشان داشتند که روابط کار صنعتی نیست. برای همین میبینیم که به رغم این صنعتی شدن صوری، روابط حاکم همان روابط استاد و شاگردی است. هنوز هم اگر با بسیاری صحبت شود به تعریف و تمجید از آن روابط میپردازند، بدون اینکه بدانند این روابط، رابطهای منحط است که در تاریخ ایران تا دوران استیلای مغول، همه روابط کاری پیشرفتهتر از این روابط بوده است. این روابط در اصل روابط قجری است که در دوران رضاخان پای آن به صنعت باز شد. رضاخان متوجه چنین ابعادی نبود بلکه میخواست به هر قیمتی تولید صنعتی در کشور باشد؛ به هر قیمت همین نتیجه را دارد.
کسی که با چوب استبداد دست به ایجاد کارخانه و تولید صنعتی زده است، چوب استبداد را بالای سر کارگر نگه میدارد. به همین دلیل است که با وجود وسعت زیاد اقدامات رضا خان برای صنعتی کردن کشور، نه تولید پویایی در کشور میبینیم، نه توسعه. در دوران جدید هم باب شدن قراردادهای موقت از همین دید نشات میگیرد، نگاهی که معتقد است کارگر را باید با ترس چوب و چماق اخراج وادار به کار کردن کرد، یک تفکر حجرهای و مغازهای است که آمده در صنعت عصر رضاخان و محمدرضا و دائما هم در حال تکثیر در ادوار مختلف به گونههای جدید است. هنوز چون روابط کار صنعتی خودجوش در کشور پدید نیامده است، طبیعت اقتصاد به دنبال بازگشت به روابط حاکم بر اقتصاد تجاری است.
کمی که غرق خصوصیسازی و فروش و واگذاری کارخانهها شدیم، سرمایهداران سریعا کارخانهها را به حالت نیمه تعطیل یا تعطیل در میآورند و روابط کار تجاری را بر آنها حاکم میکنند.
بدنه این اقتصاد هنوز صنعتی نیست، تولیدکننده عاشق صنعت نیست، خود را ناچار از تولید صنعتی دیده است. امروز که فضای تجارت با خارجی را میبیند با تمام مشقات حاکم بر تجارت خارجی، هم سیاستمدار ما و هم سرمایهدار ما قانع است که به هر شکلی با خارجی رابطه داشته باشد. وقتی از هر جهت تحریم هستیم و مانده که نفس کشیدن را هم تحریم کنند، این روابط گسترده تجاری که این همه واردات محصول آن است، نشان از پیشینه و عقبهای دارد که صاحب جدید ثروت و سرمایه نمیتواند با نیروی کار، بازار فروش، بازار مواد اولیه و... رابطه تعریفداری برقرار کند. پس آن بخش از اقتصاد را که فقط شامل خرید و فروش است، یعنی خرید کالای تولید شده را میپسندد و نه تولید، بازتولید و حتی مونتاژ را.
البته سرمایهگذاران معتقدند که سود تولید در ایران اندک است و حتی بهره بانکی پرداخت شده بیش از سود تولید است. درست است که سرمایه به دنبال سود میدود، اما تا این اندازه سوداگری در اقتصادهای جهانی بیسابقه است که تمایل طبیعی سرمایه نیست. من آن را فرصتطلبی صاحبان سرمایه در ایران میخوانم.
راهکار شما برای ایجاد روابط کار سالم و انسانی در کشور چیست؟ مطمئن باشید اگر امروز به عصر فراصنعت رسیده بودیم، و به مرزهایی که کشورهای پیشتاخته صنعتی به آنها رسیدهاند، میرسیدیم، به سهولت فرهنگ و روابط کار صنعتی در جامعه هضم میشد. هر زمان که ما بیشترین رشد صنعتی را داریم به دلیل این است که بیشترین نگاه به انسان حضور دارد. انسانیترین دورهها در تاریخ روابط کار ایران، مربوط به دورانی است که صنعت و تولید به معنای واقعی در ایران مورد توجه قرار گرفته است. هر وقت هم که از روزهای درخشان تولید و اقتصاد پویا فاصله میگیریم، قاعدتا شلاق بیشتر بر سر کارگران میخورد. اگر میبینیم امروز اتحادی برای کم کردن حداقلهای حمایتی از کارگران به وجود آمده است به این دلیل است که اقتصاد از مسیر درست خارج شده است. باید ذکر کنم که اقتصاد تجاری با روابط کار صنعتی بیگانه است.