آفتاب: علی اکبر جوانفکر، مشاور مطبوعاتی رئیسجمهوری در جدیدترین مطلبی که در سایت شخصیاش نوشته، ضمن دفاع تمام قد از اسفندیار رحیم مشایی، خطاب به وی نوشت: برخیها آستین همت بالا زدهاند که تو نباشی، اما تو هستی و خواهی بود.
در بخشی از مطلب مدیرعامل ایرنا درباره رئیسدفتر رئیسجمهوری آمده است: آنگاه که ولی زمان تو را خطاب قرار داد، خود را سربازی کوچک خواندی و بر تبعیت کامل از ولی امر تصریح کردی و آنگاه که ایشان حضورت را در یکی از مسئولیتها به مصلحت ندید، بازهم خود را سرباز نظام ولایی خواندی و در تبعیت از نظر مولا درنگ نکردی. آری تو در عین بیادعایی و در هنگامه امتحان، پایبندترین فرد به راه روشن ولایت نشان دادی.
گزیده یادداشت جوانفکر به این شرح است:
با جرات می توان ادعا کرد که زمین گیر شدن شماری از مدیران ارشد و عناصر سیاسی کشور و ثبت مهر مردودی در کارنامه عملکردی آنان در سال ۱۳۸۸، از مهمترین حوادث عبرت انگیز سالهای پس از انقلاب بوده است. آنها کسانی هستند که در طول سالیان مدید از حمایت بزرگوارانه رهبر فرزانه انقلاب برخوردار بودند، به مقام و منصب رسیدند ، از رفاه و امکانات مادی برخوردار شدند و اگرچه در زمره سران فتنه قرار نگرفتند اما در بزنگاهی که ولی امر ندای «این عمار» سر داد، به مخفی گاهها خزیدند، زبانهایشان را به کام گرفتند و سکوت کردن و منتظر نتیجه رویدادها ماندن را بر ورود به عرصه ای که لازمه آن به مخاطره انداختن اندوخته های گذشته بود، ترجیح دادند.
دسته دیگر ، کسانی هستند که از جنس کاروان عقب ماندگان و درگل فرو رفتگان نیستند. آنها جلوداری می کنند، در هر صحنه ای، سینه چاک می دهند، خود را مصداق حق و باطل، میزان سنج ولایت پذیری و مدافعان راستین انقلاب می خوانند. آنها به خویش می نازند و به دیگران می تازند.
این منطق منسوخ که «هرکه با ما نیست ، بر ماست» مقدمه کار آنهاست. معیار «با ما بودن» در تکرار همان چیزی است که آنها می گویند و اگر متفاوت از آنها، گفتی و اندیشیدی، «برما» می شوی و اینجاست که تو را نشان می کنند و همه فریادها را بر سر تو فرود می آورند.
فرقی نمی کند که تو کی هستی، هرکه می خواهی باش. حتی اگر در «این عمار» مولا، عین عمار باشی باز هم فرقی نمی کند. عین عمار که نه، حتی خود عمار باشی! بازهم نه حتی خود مولا باشی! روی دست ما بلند می شوی، نوآوری می کنی، حرفهای تازه می زنی، آدرس ایران را برای دورماندگان از وطن می فرستی، شورآفرینی می کنی، از هنر و زیبایی روایت می کنی، نه فقط به حفظ و تلاوت آیات الهی، بلکه به تفسیر آنها می پردازی، وارد عرصه هایی می شوی که منحصر به عده ای خاص است، معلوم است که به آنها برمی خورد و تو را برنمی تابند، تکفیرت می کنند، مهر انحراف بر پیشانی ات می زنند، توهین و هتاکی را بر تو واجب می شمارند و تو حاضر نمی شوی از حق آزادی ات برای سخن گفتن دست بکشی. به تو می گویند ساکت باش و زبانت را به کام بگیر و تو این کار را نه بی عدالتی در حق خود بلکه ظلم به انسانیت می شماری و حاضری بهایش را هم بپردازی! تو را فتنه گر و نفوذی دشمن می نامند و بر همین اساس به خود حق می دهند همه دشنام ها را نثارت کنند.