آفتابنیوز : آفتاب: سقوط دیکتاتور تونس و وقایع بعد از آن، پیامها و پندهای مهمی برای همهی صاحبان قدرت به همراه دارد.
دیکتاتورها هیچگاه دیکتاتور از مادر زائیده نمیشوند. جالبتر اینکه اکثر کسانی که به بیماری دیکتاتوری مبتلا شدهاند قبلاً ضد دیکتاتور بودهاند و یا لااقل با شعار مبارزه با دیکتاتوری به صحنه آمدهاند. البته استثناهائی هم وجود دارد، همچون محمدرضا شاه پهلوی آخرین شاه ایران که از هنگامی که در دامان مادر بود در فضای دیکتاتوری تنفس کرد و تا زمانی که به قدرت رسید با هیچ مفهومی غیر از دیکتاتوری آشنا نبود. فطرت اولیه این قبیل افراد هم دیکتاتوری نیست، ولی این از بدشانسی و شوربختی خودشان است که از همان روز تولد، با هوای آلوده به دیکتاتوری نفس میکشند و مجالی برای استنشاق هوای آزاد نمییابند…
از این موارد استثنائی که بگذریم، دولتمردان معمولاً در اثر جلوس بر کرسی قدرت دیکتاتور میشوند و این بلای خانمان سوزی است که دامن گیر بیشتر انسانها میشود. بسیار کمیابند کسانی که به قدرت برسند و از قدرت برای خدمت به مردم استفاده کنند و خود در دام قدرت نیفتند و روزی که اریکه حاکمیت را ترک میکنند بر همان حال و منوال باشند که در اولین روز رسیدن به قدرت بودند.
همین تونس که این روزها اینهمه خبرساز شده شاهد خوبی برای این واقعیت است. کشور تونس بعد از آنکه در سال ۷۷ هجری شمسی بطور کامل از سلطه بیزانس خارج شد و اعراب حاکمیت خود را بر آن کامل کردند با پشت سر گذاشتن دوران خلفای اموی و عباسی و فاطمیون و حفصیون، سرانجام در اواخر قرن نهم هجری به بخشی از متصرفات عثمانی تبدیل شد و با ضعیف شدن دولت عثمانی و دست اندازی اروپائیان به شمال آفریقا و کشورهای اسلامی، حاکم وقت تونس در سال ۱۲۶۰ هجری در پی لشکرکشی فرانسه به این کشور با امضای قرارداد استعماری “باردو” تحت الحمایه فرانسه بودن این کشور را پذیرفت. در فاصله دو جنگ جهانی اول و دوم، مردم تونس برای استقلال مبارزه کردند ولی این جنبش توسط فرانسه سرکوب شد. مبارزات استقلال خواهانه مردم تونس بعد از جنگ جهانی دوم شدت بیشتری یافت و سرانجام در سال ۱۳۳۴ فرانسه مجبور شد استقلال تونس را به رسمیت بشناسد. حبیب بورقیبه، که یکی از رهبران مبارزات ضد استعماری بود، ابتدا نخستوزیر پادشاهی تونس شد و با تبدیل شدن تونس به جمهوری، به ریاست جمهوری انتخاب گردید و پست نخست وزیری را حذف کرد.
حبیب بورقیبه، مبارزات ضد فرانسوی را تا درگیری خونین نظامی با فرانسه بر سر پایگاه نظامی “بیزرت” که در اختیار فرانسه بود ادامه داد و در سال ۱۳۴۲ فرانسه را وادار به تخلیه این پایگاه کرد، اما همین آقای حبیب بورقیبه با همین سابقه مبارزاتی درخشان، در مدت کوتاهی به یک دیکتاتور تبدیل شد بطوری که حزب خود را که “نئودستور” نام داشت به تنها حزب رسمی تونس تبدیل کرد، خود را در سال ۱۳۵۶ رئیسجمهور مادام العمر کشور اعلام نمود، مخالفتهای مردمی را به خاک و خون کشید، رهبران احزاب اسلامی را در سال ۱۳۶۰ دستگیر کرد و کار به جائی رسید که با کمک گرفتن از نیروی هوائی فرانسه تظاهرات مردم شهر “قفصه” را سرکوب کرد!
از آنجا که دیکتاتوری سرانجامی غیر از سقوط ندارد، خونهای مردم شهر “قفصه” و سایر شهرهای تونس در همان دهه ۶۰ دامن دیکتاتور پیر ۸۴ ساله را گرفت و نخستوزیر او “زین العابدین بن علی” با یک کودتای نظامی در آبان ۱۳۶۶ او را برکنار کرد و زمام امور تونس را دردست گرفت. بن علی نیز با شعار مبارزه با خودکامگی و دیکتاتوری حبیب بورقیبه، بر کرسی قدرت تکیه زد و وعدههای خوبی به مردم داد ولی او هم بسیار زود به یک دیکتاتور خون آشام تبدیل شد و سرانجام با تظاهرات مردم، هفته گذشته سقوط کرد و به عربستان گریخت.
الجزائر و لیبی، دو کشور مجاور تونس نیز وضعیت مشابهی دارند. قذافی هم با استعمار ایتالیا مبارزه کرد و به قدرت رسید ولی اکنون بیش از ۴۰ سال است که قدرت را رها نکرده و این روزها زمزمههای ناآرامی مردم لیبی نیز به گوش میرسد که قذافی را هدف قرار داده است. در مصر هم، افسران جوانی که ملک فاروق را با یک کودتای نظامی برکنار کردند، پس از آنکه به قدرت رسیدند به جان همدیگر افتادند. جمال عبدالناصر، ژنرال محمد نجیب را در سال ۱۳۳۳ برکنار کرد و خود نیز بعد از جنگ ۶ روزه اعراب و اسرائیل و بعد از شورشهای دانشجوئی علیه سیاستهای ناصر در سال ۱۳۴۹ درگذشت و محمد انورالسادات، که یکی از افسران جوان ضد دیکتاتوری ملک فاروق بود، به قدرت رسید ولی به آمریکا وابسته شد و با رژیم صهیونیستی قرارداد ننگین کمپ دیوید را امضا کرد و به دلیل سرکوب مردم و خون ریزیهای زیاد، توسط ستوان خالد اسلامبولی اعدام انقلابی شد و حسنی مبارک،که او هم از همان مجموعه بود در سال ۱۳۶۰ به ریاست جمهوری رسید و اکنون ۲۹ سال است که حاضر نیست قدرت را رها کند و به دیکتاتوری تبدیل شده که یادآور فراعنه مصر است. جالبترین فراز زندگی این دیکتاتور اینست که حتی “اوباما” رئیسجمهور آمریکا به او میگوید: سرنوشت تونس در انتظار توست.
حال و روز بسیاری از سران عرب، از اردن گرفته تا عربستان و مراکش و یمن نیز همین است. سرنوشت صدام را نیز همه میدانیم، حاکم خون آشامی که حزب او با شعار سوسیالیسم به قدرت رسید ولی دستان رهبران این حزب تا مرفق به خون مردم عراق آلوده شد و البته سرنوشت شومی نیز نصیب او و کلیه همدستانش گردید.
اکنون جهان عرب تحت تأثیر تحولات تونس قرار دارد و در التهاب است. اینکه دیکتاتورها یکی پس از دیگری سقوط میکنند و با سقوط یک دیکتاتور سایر دیکتاتورها دچار وحشت میشوند مایه خوشحالی است، لکن روی دیگر این سکه اینست که هرچه زمان میگذرد و چنین حوادث مهمی رخ میدهد، تغییر چندانی در بافت دیکتاتوری در منطقه پدید نمیآید. اگر حکام منطقه اهل عبرت گرفتن بودند، میبایست از سقوط شاه ایران در ۱۳۵۷ عبرت میگرفتند و بساط دیکتاتوری جمع میشد. متأسفانه هر وقت یک دیکتاتور سقوط میکند. حکام منطقه امتیازاتی به مردم میدهند که به منزله تزریق مسکن است و با آرام شدن اوضاع، باز هم هوس دیکتاتوری تمام وجود آنان را پر میکند. این، رابطهایست که میان قدرت و دیکتاتوری وجود دارد و نوعی بیماری خطرناک است که به نظر میرسد با این قبیل حوادث درمان نخواهد شد. درمان قطعی دیکتاتوری، تزکیه نفس است. فقط کسانی که وجودشان از هوای نفس خالی باشد اگر بر کرسی قدرت تکیه بزنند دیکتاتور نخواهند شد و هرکس به این درجه از تزکیه نرسیده باشد و در واقع “آدم” نشده باشد، با رسیدن به قدرت، خوی حیوانی بر او غلبه خواهد کرد و دیکتاتور خواهد شد.