آفتابنیوز : آفتاب: ماهنامه «نسیم بیداری» به بهانه سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی وسقوط رژیم پهلوی گفتوگویی را با علی مطهری، نماینده اصولگرای مجلس ترتیب داده است.
در بخشی از این مصاحبه امده است:
*هر حرکت و نهضت اجتماعی باید مبتنی بر یک حرکت و مکتب فکری باشد تا در دام مکاتب بیگانه گرفتار و از مسیر خود منحرف نشود. بهترین نمونه آن هم حرکت مجاهدین خلق در ایران است که پس از مدتی به خاطر ضعف بنیان های بنیادی اعتقادی مگس وار در تا رعنکبوت مارکسیسم گرفتار شدند. آنها در سال 54 تغییر ایدئولوژی دادند و تنها ازاسلام به عنوان ابزاری برای رسیدن به قدرت سود جستند . استقلال فرهنگی و عدم التقاط با مکاتب بیگانه جزء تاکیدات مطهری بود و می گفت از همین حالا ما باید راه خود را از مجاهدین خلق و طرفداران اسلام منهای روحانیت جدا و برای مردم هم تبیین و روشن کنیم. در سال 56 بعد از رحلت حاج آقا مصطفی خمینی دوره جدید نهضت اسلامی آغاز شد. در این مقطع قرار شد روحانیت مبارز تهران و جامعه مدرسین حوزه علمیه قم بیانیه مشترکی صادر و اهداف نهضت اسلامی را تشریح کنند . این جلسه در قم تشکیل شد و مطهری که عضو هر دوطیف بودند چون هم در قم مدرس بودند و هم در تهران با روحانیت مبارز همراه در آن جلسه شهید مطهری مطرح کردند که از اکنون باید راهمان را با مجاهدین جدا و در اعلامیه هایی به صراحت آن را اعلام کنیم در آن جا عده ای مخالفت کردند از جمله شهید بهشتی با این مضمون که این خلاف وحدت و به نفع رژیم شاه است و اکنون زمان اعلام مشی نیست و باید بعد سراغ این مباحث برویم، با این پیشنهاد مخالفت کردند. این اختلاف نظر سبب شد جلسه به تصمیم واحد نرسد. قراربراین شد نظر امام را در این خصوص جویا شوند. آیت ا... طاهری خرم آبادی می گوید: من مامورشدم به نجف نزد امام بروم و کسب تکلیف کنم و امام حق را به مطهری دادند و گفتند از اکنون باید راه را از مجاهدین جدا سازید و اسلام منهای روحانیت مانند مملکت بدون طبیب است . این فضای غبار آلود آن زمان است که حتی بزرگان انقلاب هم خطر مجاهدین را احساس نمی کردند، اگر از شخص امام و مطهری بگذریم در آن سالها هنوز انقلابیون بودند که طرفدار مجاهدین خلق بودند و به راه مطهری با تردید نگاه میکردند و میگفتند وی افراط میکند. تازه بعد از شهادت وی و آن تعریف استثنایی امام بود که آنها به هوش آمدند و متوجه موضوع شدند.
*بعد از جشن های 2500 سال شاهنشاهی در ایران شاه دچار غرور شد و حتی شاه طی مصاحبهای تند از ارتجاع سرخ و ارتجاع سیاه سخن گفت که منظورش از ارتجاع سرخ مارکسیست و ارتجاع سیاه اسلام بود، سپس دم از دروازه تمدن و تمدن بزرگ می زد و فکر میکرد تمام نیروهای مخالف را سرکوب کرده و راه برای او باز است. شاه دیگر گوشش شنوای انتقادها نبود و از قدرت مذهب، روحانیت و مردم در ایران غافل بود در صورتی که اگر سیاست به خرج می دادو ظاهر را حفظ میکرد، سرنگونی او سخت و با تاخیر همراه می شد.
*اگر شاه زیرک بود و فضای باز سیاسی را ایجاد می کرد و وانمود می کرد ما مجلس شورای واقعی داریم و نمایندگان حرفشان را میزنند و انتقاد می کنند، مانند اواخر سلطنتش که افرادی همچون پزشکیان نقدهای تندی میکرد و مردم نمیدانستند این بازی خیمه شب بازی است یا تغییر جدی رژیم، می توانست سقوط را عقب بیاندازد.
*[درپاسخ به این پرسش که آیا انقلاب سرنوشت محتوم ایران در سال 57 بود]محتوم که نبود اما با فرض وجود امام محتوم شد، اگر ما رهبری به قدرت امام خمینی نداشتیم ممکن بود انقلابی صورت نگیرد.ما در هیچ دوره ای سراغ نداریم که این تعداد یاران قوی اطراف یک رهبر باشند. افرادی چون منتظری، مطهری، طالقانی، بهشتی، هاشمی و رهبر انقلاب یا شخصیتی تحصیل کرده مانند مهندس بازرگان و دیگران که در کنار کارهای ساختاری شهید مطهری و دکتر شریعتی به این نتیجه میرسیم که انقلاب سرنوشت محتوم سال 57 بود. شاه به هر قیمتی هم دیگر نمیتوانست بماند چرا که حتی بدنه ارتش هم در بهمن 57 به نهضت پیوسته بود، مگر آن که سال 56 را مدنظر قرار دهیم که در آن صورت هم فردی مثل صدام فقط این کار را می توانست بکند ولی محمد رضا شاه فردی ضعیف النفس و در تصمیم گیری فردی متزلزل بود که قاطع عمل نمیکرد.
* کمتر کسی باور میکرد نهضت به این زودی به پیروزی برسد و فکر میکنم خود امام و یاران نزدیکشان هم چنین پیشبینی نمیکردند. البته همین پیروزی سریع نیز مرهون درایت و رهبری امام بود. انتخاب مهندس بازرگان به ریاست دولت موقت یکی از تیزهوشیها و زیرکیهایی بود که با پیشنهاد شهید مطهری انجام شد و سبب شد غرب و آمریکا زودتر دست از رژیم شاه بردارند و انقلاب با تلفات کمتری به پیروزی برسد و حساسیت غربی ها کمتر شود. هر چند امام بعدا گفتند ما اشتباه کردیم اما شخصا معتقدم وجود مرحوم بازرگان با شرط وجود شهید مطهری درست بود ولی وقتی مطهری زود ترور شد آن مشکلات به وجود آمد.
*بازرگان شخصیتی بود که با شهید مطهری تفاهم و نسبت به او حرف شنوی داشت تا امام، این یک واقعیت است. بازرگان مطهری را بیشتر از امام قبول داشت و معتقد بود امام خیلی با قشر تحصیلکرده آشنا نیست و شهید مطهری هم با فرض وجود خودش، بازرگان را پیشنهاد کرد.
*من مطمئنم اگر مطهری بود داستان شکل دیگری پیدا می کرد و حتی تسخیر لانه جاسوسی هم اتفاق نمی افتاد و ایشان سریعا بازرگان را برکنار می کرد یا روش و کار او را تصحیح میکرد. خاطرهای دارم که موید این نکته است، ظهر همان شبی که پدر ترور شد سر سفره نهار من بودم و آقای لاریجانی و پدر که صحبت بازرگان شد و من گفتم مهندس بازرگان در مصاحبه آخر خود حرف ها و کنایه هایی به امام می زدند که پدر گفت خودت شنیدی یا از دیگران؟ که گفتم خودم شنیدم. سپس پدر مکثی کردند و گفتند امام هم از دست وی خیلی راضی نیست و ما تصمیم داریم ظرف همین دو سه روزه او را برکنار کنیم و یک دولت انقلابی روی کار بیاوریم و حتی مطهری هم نا امید شده بود ولی در کل انتخاب بازرگان به شرط حضور مطهری درست بود.