آفتابنیوز : آفتاب: سایت آینده نوشت: در ایام دهه فجر برنامهای از شبكه اول سیما پخش میشود كه در آن علاوه بر معرفی برخی چهره های انقلابی، در كنار نادیده گرفتن طیف وسیعی، نه تنها به انقلابیسازی میپردازد، بلكه برخی اشخاص نه چندان محترم در طول تاریخ ایران را به عنوان انقلابی جا میزند كه یكی از این موارد مربوط میشود به سرتیپ منصور طالبزاده اردوبادی كه توسط پسر، به عنوان یک چهره مخالف شاه خوانده شد، حال آنكه حقیقت چیز دیگری است.
به گزارش سرویس فرهنگی «آینده»؛ صداوسیما در ایام دهه فجر امسال نیز برخی برنامه های قابل قبول را پخش كرده كه معدودی از آنها قابل ارزشیابی است. اما برخی دیگر چندان از كیفیت لازم برخوردار نیست و حتی به واسطه حضور اشخاص كم تجربه در مقابل دوربین برنامه، صرفاً گوشه های نه چندان پراهمیت انقلاب مورد توجه قرار می گیرد و نهایتاً به نمایش چند فیلم تاریخی و برانگیزاننده احساسات نوستالژیک میپردازند و بطن این حركت بزرگ همچنان دست نخورده باقی میماند تا شاید روزی كارگردانان و برنامه سازان پرسابقه و برجسته، به این حوزه ها وارد شده و آثار ماندگاری بسازند.
دوشنبه شب گذشته در یكی از این برنامههای مناسبتی كه این ایام از شبكه اول سیما پخش میشود، به واسطه حضور چهره های جوان و كم سابقه كه احاطه كافی بر تاریخ معاصر ایران ندارند، شاهد جعل تاریخ توسط فرزند یكی از امرای ارتش محمدرضا پهلوی بودیم كه مجری نیز با توجه به عدم شناختش، مسألهای را در این باره مطرح نكرد و خیلی راحت یكی از امرای رژیم شاه مخلوع به عنوان چهره ای ضدحكومت پهلوی معرفی شد كه ناخشنودی دلسوزان انقلاب را به واسطه تطهیر این قبیل اشخاص و نادیده گرفتن تلاش های بسیاری از انقلابیون كه این روزها از آنها یادی نمیشود، در پی داشت.
در این برنامه نادر طالبزاده اردوبادی، فرزند سرتیپ منصور طالب زاده اردوبادی بدون اشاره به اینكه چگونه برای تحصیل راهی آمریكا شد و تنها با اشاره به اینكه با این فضاها ناآشنا بوده و نخستین بار تصویر امام را در NEWSWEEK دیده بوده و پیش از انقلاب مجذوب كلامش شده بود، در پاسخ به پرسش مجری كه عنوان كرد، ظاهراً خانواده متنوعی داشته اید، از تكیه ای گفت كه بعد از بازار خیلی مطرح بوده و همچنین از پدرش گفت كه به دلیل مخالفت با شاه خانه نشین شده بوده است و پدرش را با ظرافت به سمت جریان ضدشاه سوق داد، حال آنكه واقعیت چیز دیگری است و اظهارات طالبزاده شاید بیشتر غلیان احساسات یک فرزند برای پدر باشد تا حقیقت محض!
سرتیپ منصور طالب زاده اردوبادی كه در اسناد تاریخ معاصر بیشتر به عنوان سرهنگ اردوبادی معرفی شده، یک نقطه روشن در كارنامه اش ثبت شده و آن مربوط به سركوب عشایر فارس پس از قیامشان در سالهای 1341- 1342 است كه عبدالله شهبازی تاریخ نگار معاصر كه پدرش نیز در همین ایام اعدام شد، اشاره میكند كه شاه برای جمع شدن غائله، به اردوبادی به عنوان بازرس ویژه حكم بررسی این ماجرا و شناسایی مقصران و عاملان را میدهد و پس از این گزارش نیز دفتر محمدرضاشاه از وی به شكل مكتوب تقدیر میكند كه سندش منتشر شده، اما شهبازی معتقدا است كه این تقدیر صوری بوده و پس از این گزارش، شاه به او غضب كرده و به همین دلیل خانه نشین شده است.
وی مینویسد: "هر چند در تاریخ 9 مرداد 1343 رئیس دفتر مخصوص شاهنشاهی طی نامهای به اردوبادی اعلام كرد: «گزارش شرفعرضی 7/ 4/ 42 تیمسار از شرفعرض پیشگاه مبارک اعلیحضرت همایون شاهنشاهی گذشت. امر و مقرر فرمودند ابلاغ نمایم كه خدمات شما جالب توجه و خوب است...» ولی اندكی بعد اردوبادی مغضوب شد. او به دلیل گزارش فوق، و نیز به دلیل دوستی و رابطه نزدیک با سرلشكر محمدولی قرنی، كه او نیز مغضوب بود، خانهنشین شد و تحت مراقبت ساواک قرار گرفت.
اما یك نگاه دیگر آن است كه شاه از كودتاچیان 25 و 28 مرداد 1332 می ترسید و اردوبادی یكی از اصلیترین پایههای رقم زدن كودتا بود و طبیعی به نظر میرسید كه شاه تا آنجا كه میتواند، نیروهای كودتا را از صحنه خارج سازد تا روزگاری دیگر با كودتایی مشابه كودتای نظامی 1332، خودش از تخت سلطنت سرنگون نشود و به نظر اردوبادی همان زمان شاه چوب پشت كردنش به ملت ایران و همراه شدن با سرلشگر زاهدی برای زمین زدن دولت دكتر مصدق را خورد و این همان حقیقتی است كه دیشب تحریف شد.
بر اساس شهادت چهرههای باقی مانده از آن دوران و همچنین كتب و اسناد تاریخی، از تاریخ هفدهم مرداد ماه 1332 فعالیت در فرمانداری نظامی و جلسات افسران وابسته به دربار فزونی یافت و دستورات با مراقبتهای جدی و پیاپی ابلاغ میشد… مقامات كه دوازده نفر (سرگرد جاویدپور، سرگرد اكبرزند، سروان كاووسی، سروان عباس شقاقی، سرهنگ زند كریمی، سروان سپهر، بیوک ساعدی، مصطفی مجلسی، سرهنگ اردوبادی فرمانده وقت ژاندارمری، سرگرد صفایی، سرهنگ رئیسیان، سرگرد امجدی، سرگرد مرعشی، سرگرد حمیدی و غیره.) بودند، جلسات محرمانهتری داشتند و دستورات كلی را به عده بعدی كه اسامی آنها در بالا نوشته شد ولی از كم و كیفش چیزی نمی گفتند و فقط بعضیها مثل اسكندر آزموده فرمانده هنگ پهلوی و سرهنگ اردوبادی فرمانده ژاندارمری در جریان بودند!
"كرمیت روزولت" رئیس ماموران سیا در خاورمیانه یک رشته مذاكرات طولانی را با سران اینتلیجنس سرویس درباره ساقط كردن حكومت دكتر مصدق برگزار كرد اواخر فوریه سال 1953 (ماجرای 9 اسفند 53 مقابل كاخ شاه) دست به یک آزمایش كوچک در تهران زده شد تا توان مقابله نظامی دكتر مصدق ارزیابی شود و سپس به ایجاد چند گروه از جمله كمیته نجات وطن، اتحاد میهن پرستان و ... اقدام شد. گیلانشاه فرمانده نیروی هوائی، نصیری فرمانده گارد شاه، تیمور بختیار فرمانده پادگان كرمانشاه، یک افسر ژاندارم به نام "اردوبادی"، غلامرضا اویسی فرمانده گردان تانک، محمد خواجه نوری و ... بر اثر ترغیب و وعده های ماموران آمریكا به جمع ناراضیان از حكومت مصدق كه ماموران جاسوسی انگلستان معرفی كرده بودند پیوستند.
شاه عمدتا به تقاضای آمریكا فرمان عزل دكتر مصدق را محرمانه صادر و زاهدی را نخست وزیر كرد، ولی دكتر مصدق فرمان را مغایر قانونی اساسی خواند و رد كرد. زیرا طبق قانون اساسی آن زمان، مجلس باید فردی را به عنوان نخست وزیر به شاه پیشنهاد می كرد، نه این كه شاه، خود نخست وزیر برگزیند. این اقدام شاه یک كودتا تلقی شد. شاه از ترس و نیز به توصیه ماموران آمریكائی از كشور فرار كرد. مردم به خیابانها ریختند و خواهان جمهوری شدند و غرب بر آنها عنوان كمونیست گذارد.
در یک روز هشت روزنامه ضد مصدق كه پروانه آنها قبلا صادر شده بود دست به انتشار زدند. دكتر مصدق ظاهرا به تقاضای سفیر آمریكا ادامه تظاهرات را ممنوع كرد و همین امر باعث شد كه نظامیان ناراضی از یک سوی، عربده كشان خیابانی و دستههای اوباش كه از ماموران آمریكایی پول نقد گرفته بودند از سوی دیگر به حركت درآمدند هر جا را كه رسیدند سوزاندند و غارت كردند. مقابل خانه دكتر مصدق در خیابان كاخ با مقاومت شدید و خونین افراد گارد وی رو به رو شدند ولی پایداری طولی نكشید. زاهدی كه در تانک مخفی شده بود به رادیو (بیسیم – مجاور پل سیدخندان) رفت و فرمان نخست وزیری خود را قرائت كرد. با این كودتا ایران عملا زیر سلطه آمریكا قرار گرفت و تا سال 1979 یكی از جبهههای جنگ سرد دو ابر قدرت بود.
شاه حسینی نخستین رئیس ورزش پس از انقلاب و از اعضاء جبهه ملی هم در خاطراتش میگوبد: در بدو امر به میدان بهارستان آمدند و از آنجا به تدریج به طرف خیابان نادری كه راه افتادند، شروع كردند به گفتن (مرگ بر مصدق) و (زنده باد شاه). گروههای طرفدار دكتر مصدق، آن انسجام را نداشتند و آن همكاری و كار تشكیلاتی كه در آن شرایط باید منضبط باشند را به هیچ وجه نداشتند و اینها تا آمدند به خود بجنبند و تصمیماتی را بگیرند ساعت 4 بعد از ظهر شد و هم خانه مصدق را ویران كردند. هم خود مصدق از خانه اش رفته بود و شهر را به گلوله بسته بودند. علاوه بر این كه از رادیو هم اعلام كردند كه ما مسلط شدیم و در عین حال هم در شهرستانها هم پایگاه داشتند. سپهبد بختیار به كرمانشاه رفت، آقای اردوبادی از سمنان و دامغان شروع به حركت كرده بود و دیگران هم از جاهای دیگر.
با این اوصاف به آقای نادر طالبزاده اردوبادی توصیه میشود، دستكم در رسانه ملی از پدر دفاع نكنند چرا كه بر اساس آنچه در تاریخ آمده و بخشهایی از آن ذكر شد، پدرشان جزو ستونهای كودتای 28 مرداد بوده است و اتفاقاً مدتها پس از این كودتا از درجه سرهنگی به درجه سرتیپی ارتش شاه ارتقاء مییابد و از این جهت چهره قابل دفاعی نیست.
اگرچه برخی اشخاص نظیر سپهد قرنی با وجود نقش داشتن در كودتای 28 مرداد با پیوستن به انقلابیون گذشته خود را جبران كرده و به مبارزه با رژیم شاه پرداختند و در نهایت به شهادت رسیدند، اما در كارنامه سرتیپ اردوبادی غیر از یک گزارش از فساد مسوولان و ارائه گزارش آن به شاه، از این قبیل اتفاقات نه تنها وجود ندارد، بلكه وی به آمریكا مهاجرت كرده و اموال وی هم بعد از انقلاب بویژه یک منزل بزرگ مسكونی در شمال تهران مصادره گردید و پس از چند سال شاید به دلیل خدمات فرزند وی نادر طالبزاده به نظام، با رافت اسلامی به ایشان منتقل گردید.
البته گناه پدر را به پای پسر نمیشود نوشت. نادر طالبزاده پسر از همان ابتدا خود را با سیل خروشان مردم انقلابی همراه كرده و از این طیف شناخته میشود و از این حیث قطعاً سوابقش با سوابق پدر تخریب نمیشود و شخصیت مستقلی دارد. ولی این دلیل نمیشود كه به واسطه سوابق مثبت طالبزاده، پدرش روی آنتن رسانه ملی تمجید شود.
ایشان دچار توهم نویسی شدند و در رسانه های ملی بی محابا مطالبی نوشتند که حتی از نطر مادر مرحومشان نیز بی ربط بود
و
نویسنده ی محترم متن ،شما آقای طالبزاده را نمی شناسید و نمی دانید که ایشان هیچ احتیاجی به تطهیر کردن چهره ی خانواده اش ندارد وبه اندازه ی کافی به خاطر آنها ضربه دیده و در موردش اجحاف شده است. تا آنجایی که بنده از ایشان شناخت دارم انسانی به درستی و صداقت و پاکی ایشان ندیده ام، لطفا در قضاوت هایتان خدا را هم در نظر بگیرید، شاید فردانوبت ما باشد