کد خبر: ۱۳۲۲۴۷
تاریخ انتشار : ۱۹ مرداد ۱۳۹۰ - ۱۳:۰۴
به‌مناسبت اربعین رحلت حجت‌الاسلام والمسلمین حاج شیخ محمد علی صدوقی

متن کامل سخنرانی دکتر روحانی، در مراسم رحلت صدوقی(ره)

آفتاب‌‌نیوز : آفتاب: مراسم بزرگداشت حجت الاسلام والمسلمین محمد علی صدوقی امام جمعه یزد، صبح روز دوشنبه 13 تیرماه، با حضور گسترده مردم یزد و شخصیت‌های برجسته سیاسی و مذهبی در مسجد حضیره یزد برگزار شد. 

به گزارش آفتاب، حجت الاسلام و المسلمین حسن روحانی در این مراسم با تسلیت ارتحال امام جمعه یزد، وی را خدمت‌گزار نظام و خادم اسلام خواند و گفت: آقای صدوقی یکی از نمونه‌های بارز مردم یزد بود که همیشه پا در رکاب اسلام، انقلاب و میهن هستند از جمله در جنگ تحمیلی تیپ الغدیر یزد برای ما معیاری از شهامت، ایثار و فداکاری بود.

متن کامل سخنرانی دکتر روحانی، رئیس مرکز تحقیقات استراتژیک در این مراسم را در ادامه می‌خوانید:

بسم الله الرحمن الرحیم

فِی بُیوتٍ أَذِنَ اهُ90 أَن تُرْفَعَ وَیذْکرَ فِیهَا اسْمُهُ یسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ رِجَالٌ لَّا تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَیعٌ عَن ذِکرِاللهِ وَإِقَامِ‌الصَّلَاةِ وَإِیتَاء‌الزَّکاةِ یخَافُونَ یوْمًا تَتَقَلَّبُ فِیهِ‌الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَار

مجلس به نام و یاد شاگردی از شاگردان مکتب امام صادق و خدمتگزاری از خدمتگزاران به نظام جمهوری اسلامی و خادمی که خدمت به اسلام و مردم را افتخار خود می‌دانست، برگزار است. در آغاز سخن لازم می‌دانم از مردم غیور، متدین و باوفای یزد سپاسگزاری کنم. این مردم دیروز در تشییع جنازه بسیار باشکوهی که در تاریخ احترام مردم یزد به خدمتگزاران و به خادمان اسلام ثبت شده است، همانند همیشه برگ زرینی را آفریدند. مردم یزد در تمام مراحل نهضت اسلامی، پیروزی انقلاب و بعد از آن، جنگ تحمیلی و دیگر مراحل، ایمان، اخلاص، تقوا و ثبات قدم خودشان را به اثبات رساندند. بی‌تردید یزد دارالایمان و با این همه علما و بزرگان، دارالعلم است. 

از سال 1353 و قبل از انقلاب اسلامی، بارها برای سخنرانی به یزد سفر کرده و در جمع مردم عزیز این دیار بوده‌ام. شور و شوق مردم را در آن روزهای اختناق و خفقان نسبت به نهضت اسلامی شاهد بوده‌ام. در فروردین 1357 در منزل شهید محراب، آیت‌الله صدوقی(ره)، طبق خواست ایشان برای جمعیت انبوهی که اجتماع کرده بودند، سخنرانی کردم. در روز قیام مردم در دهم فروردین نیز در یزد حضور داشتم و می‌دانم این مردم پرشور و غیور در تمام مراحل برای اسلام، انقلاب و خدمت به کشور و میهن عزیز همیشه پا در رکاب بوده‌اند. در دفاع‌ مقدس نیز تیپ الغدیر برای ما نمونه‌ای از شهامت و ایثار و فداکاری مردم این دیار بود.

یادی از یار دیرین 

امروز به عزای عزیزی نشسته‌ایم که دارای ایمان، حُسن‌ خلق، تواضع و عشق به خدمت بود. سابقة دوستی من با این مرحوم به 47 سال قبل برمی‌گردد. از سال 1343 رفاقت و دوستی ما آغاز شد. در آستانة پیروزی انقلاب اسلامی و در ایامی که امام در نوفل‌لوشاتو بودند، هفته‌ها در کنار ایشان، امام عزیز و یاران امام بودم. این عزیز از دست رفته، در کنار پدر بزرگوارشان که از ستون‌های انقلاب و سرداران فداکار انقلاب و نظام اسلامی بودند، همواره در مسیر خدمت به انقلاب بودند. پس از پیروزی انقلاب، دو دوره در مجلس شورای اسلامی خدمت کردند. در دوره اول مجلس، ایشان به عنوان نمایندة مردم یزد در انتخابات میان‌دوره‌ای وارد مجلس شدند. پس از شهادت دکتر پاک‌نژاد (اولین نماینده مردم یزد در مجلس که مرد ایمان و تقوا بود و من همواره به او ارادت می‌ورزیدم) جناب آقای صدوقی وارد مجلس شدند. ایشان در مجلس اول، از نظر متانت، دوراندیشی، دلسوزی و اخلاق حسنه، چهره‌ای ممتاز بود. به اعتقاد من، این مردمی که دیروز در آن تشییع جنازه و امروز در این مجلس باشکوه اجتماع کرده‌اند، بیش از هر چیز به خاطر ویژگی‌های اخلاقی، مردمداری، اعتدال، تواضع و خدمتگزاری ایشان حضور یافته‌اند؛ که بسیاری از این ویژگی‌ها را از پدر به ارث برده و در مکتب پدر آموخته بود. مردم شیفتة اخلاق، شیوة مدیریت، صبوری و فروتنی او بودند. باید بدانیم از علم بالاتر، ایمان و تقوا و از مدیریت مهم‌تر، متانت و صبر و از همه ویژگی‌ها مهم‌تر، اخلاق حسنه است که پیامبر فرمود: «بعثت لأتمم مکارم‌‌الاخلاق»؛ اخلاق بسیار مهم است. 

اساساً هدف اصلی انقلاب اسلامی و این نظام مقدسی که این همه تلاش، فداکاری، ایثار و شهید تقدیم شد تا استوار بماند، قبل از هر چیز استقرار اخلاق و ایمان و معنویت در این کشور بود و بدانید تا روزی که اخلاق و ایمان در جامعة ما حاکم است، هیچ دشمنی قادر نخواهد بود این ملت را از مسیر خود منحرف نماید. مردم ما بحمدالله عاشق اسلام، مکتب تشیع و راه حسین‌بن علی هستند. مسیر و راه صحیح را امام عزیز و بزرگوارمان به ما آموخت و امروز هم آن خط و راه توسط مقام معظم رهبری ادامه دارد. این مردم با این استواری، با این ایمان در برابر هر توطئه‌ای می‌ایستند و در راه حفظ کشور و نظام اسلامی مقاومت و ایستادگی می‌کنند.
مرحوم صدوقی نمونه‌ای از اخلاق اسلامی، مردم‌دوستی و عشق به نظام و میهن بود. ایشان بعد از انقلاب در هر سه قوه خدمت کرد. در قوه مقننه، در مجالس اول و سوم، در قوه مجریه و در قوه قضاییه نیز سنواتی مشغول انجام وظیفه بود. ایشان مورد اعتماد امام بود. از همان سال‌های اول پیروزی انقلاب اسلامی، یعنی در سال 1360 زمانی که بحث انتخاب اعضای شورای عالی قضایی مطرح بود، امام ایشان را به عنوان نمایندة خود در ستاد نظارت بر انتخابات اعضای شورای عالی قضایی تعیین کرد. این به مفهوم اعتماد امام به ایشان بود. در پیام مقام معظم رهبری هم که استماع کردید، دریافتید که ایشان مورد اعتماد مقام رهبری نیز بودند و این سرمایة ارزشمندی برای ایشان بود.

جاودانگان تاریخ 

«فِی بُیوتٍ أَذِنَ اهُرا أَن تُرْفَعَ وَیذْکرَ فِیهَا اسْمُهُ یسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ» در آن خانه‌ای که ذکر و نام خداوند در آن خانه است، در آن خانه‌ای که صبحگاهان و شامگاهان تسبیح حق گفته می‌شود، آن خانه را خداوند بلندآوازه قرار می‌دهد. «أَن تُرْفَعَ» خداوند آن خانه را بلند قرار می‌دهد، به‌گونه‌ای که دیدگان انسان‌های حق‌جو و چشم تاریخ به خوبی آن خانه را ببینند و مشاهده کنند. مگر بزرگان تاریخ و خادمانِ ملت هیچ‌گاه فراموش می‌شوند؟! جسمشان از میان می‌رود، اما یاد آنها جاودانه است. «یا کمیل، هلک خزّان‌الأموال و هم احیاء و‌العلماء باقون ما بقی‌الدهر. أعیانهم مفقودة وامثالهم فی‌القلوب موجودة» امیرالمؤمنین فرمود: ای کمیل! ثروت‌اندوزان در حالی که حیات فیزیکی دارند، مردگان واقعی هستند. عالمان کسانی هستند که عمر جسمانی آنها پایان می‌یابد، اما نشانه‌ها و آثار و یاد آنها در دل و قلوب مردم جاودانه است. مگر شیخ مفید مرده است؟! مگر شیخ‌طوسی مرده است؟! مگر شیخ‌انصاری، میرزای‌شیرزای و آیت‌الله بروجردی مرده‌اند؟! مگر امام مرده است؟! جسم اینها مدفون شده، اما یاد و آثار آنها در دل‌ها زنده است. مرام و فکر و اخلاق و مسیر آنها زنده و جاودان است. مگر یاد شهید محراب آیت‌الله صدوقی از دل‌ها رفته است؟! این جسم اوست که مدفون شده، اما نام او، راه او، فکر او، تعلیمات او، مجاهدت‌های او و خط او جاودان است و برای همیشه باقی می‌ماند.
در این محضر، به صورت فشرده نکاتی را در زمینه نقش روحانیت شیعه در تاریخ به عرض می‌رسانم. وقتی تاریخ را ورق می‌زنیم، نقش روحانیت شیعه، بزرگان شیعه، علمای متعهد، فرهیختگان تربیت‌یافته مکتب امام صادق(ع) در طول قرن‌ها را به عیان می‌بینیم. به غیر از نقش تعلیم و تربیت و تبلیغ دین که وظیفه اصلی آنها بوده و به غیر از نقش الگو و اسوه‌بودن از لحاظ اخلاق و رفتار که جزو ویژگی‌های علمای متعهد و راستین در طول تاریخ بوده است و به غیر از خدمات اجتماعی روحانیت که همواره علمای مخلص و مؤمن خادم جامعه و مردم بوده‌اند، به دو نقش سیاسی - اجتماعی روحانیت نیز اشاره می‌کنم.

استعمارستیزی و استبدادستیزی روحانیت 

نقش اول، نقش استعمارستیزی و استبدادستیزی روحانیت است. با نگاه به تاریخ روحانیت، به‌ویژه دویست سال اخیر، می‌توان دریافت که در برابر استعمار خارجی و استثمار بیگانگان، آن که در صف مقدّم قد علم کرد، پرچم برافراشت، پیشگام بود و مردم را به مبارزه دعوت کرد، روحانیت بود. 

به عنوان نمونه، با مطالعه تاریخ زندگی شهید مدرس - همان انسان مجاهد، ایثارگر و فداکار و شجاعی که امام امت به او ارادت می‌ورزید - درمی‌یابیم که حضرت امام در بیانات و کلمات خود مدرس را در جهان سیاست به عنوان یک الگو معرفی می‌کند. 

چه کسی قدرت داشت در برابر استبداد رضاخانی آن‌چنان با قدرت بایستد؟! با آن خفقان و اختناقی که در آن زمان بود، که امام امت در بیاناتش می‌فرمود تا کسی آن زمان را درک نکرده باشد، نمی‌داند چه اختناق و چه تاریکی و ظلمتی کشور ما را فراگرفته بود! چه کسی توانست در برابر رضاخان در بیرون و داخل مجلس با قدرت بایستاد؟ امام در فرمایشات خود نکته‌ای نقل می‌کنند که یک روز رضاخان به مدرس گفت سید از جان من چه می‌خواهی؟ مدرس نگاهی به رضاخان کرد و گفت می‌خواهم تو نباشی! این مرد غیور و باشهامت در برابر استبداد پیشتاز بود. در برابر استعمار هم پیشگام بود. آن کسی که در مجلس، اولتیماتوم روسیه را با قدرت رد کرد و در برابر استعمارِ شمال - به تعبیر آن زمان - ایستاد، مدرس بود. خدا رحمت کند مرحوم مدرس را که می‌فرمود ملت ما هیچ رنگی را نمی‌خواهد، چه رنگ شمال (روسیه)، چه رنگ جنوب (انگلیس) و چه رنگ آخر دنیا (امریکا). مدرس می‌گفت وثوق‌الدوله است که می‌خواهد ایران را رنگ بدهد، ولی مردم این رنگ‌ها را نمی‌پذیرند. 

در ماجرای اولتیماتوم روسیه، دربار و وزرا تسلیم شده بودند و نمایندگان مجلس هم می‌خواستند تسلیم شوند، این مدرس بود که ایستادگی کرد و گفت ما این اولتیماتوم را رد می‌کنیم. مورخین غربی نوشته‌اند یک پیرمرد با عصا و با دست لرزان پشت تریبون مجلس آمد و این اولتیماتوم را با قدرت رد کرد. مدرس در مجلس گفت: اگر بناست از بین برویم، چرا خودمان آن را امضا کنیم؟ جملات مدرس در اسناد ما چنین ثبت شده است: «شاید مشیت‌ خداوند بر این امر قرار گرفته باشد که آزادی و استقلال ما به زور از ما سلب شود، ولی سزاوار نیست که ما خودمان با امضای خود آن را از دست‌ داده و ترک کنیم.» این پیرمرد شجاع و به تعبیر امام، یک‌لا قبا! در مجلس توانست در برابر قدرت استعماری شرق بایستد و مقاومت کند. این نقش روحانیت است. روحانیت در برابر استبداد و در برابر استعمار می‌ایستد. 

امروز چه کسی است که در برابر قدرت‌های سلطه‌گر دنیا ایستاده است؟ مگر این ملت غیور به پیروی از رهبری نظام و به پیروی از مراجع و علما در برابر قدرت‌های بزرگ استعماری غرب ایستادگی نکرده‌اند؟ این نقش روحانیت و خط روحانیت است. روحانیت همواره در برابر قدرت‌های استبدادی و در برابر قدرت‌های استعماری ایستاده است و امروز هم این ملت همان راه را ادامه می‌دهد. می‌‌توان نمونه اتم و اکمل نقش روحانیت را، در انقلاب اسلامی و در زندگی امام امت مشاهده ‌کرد. ملت ما در انقلاب اسلامی به رهبری امام در برابر شرق و غرب ایستاد و پیروز شد. جوانان ما، سپاه، ارتش و بسیج و نیروهای مسلح ما نیز هشت سال با رهبری امام در برابر تجاوز حزب بعث که ده‌ها کشور حامی او بودند، ایستادند و پیروز شدند. 

مردم! جوانان این سرزمین در جبهه جنگ هشت ساله، فقط با عراق نمی‌جنگیدند، بلکه با چندین کشور در منطقه و خارج از منطقه می‌جنگیدند. همه قدرت‌های سلطه‌گر از صدام حمایت می‌کردند. بسیاری از کشورهای منطقه امکانات مالی، بنادر و فضای کشورشان را در اختیار عراق ‌گذاشته بودند. آواکس‌های امریکا در منطقه نیز اطلاعات جبهه‌ها را به عراق می‌دادند. میگ‌های مدرن را هم شوروی سابق به عراق ‌داد. میراژهای F1 و سوپراتاندارد را هم فرانسه به عراق ‌داد. کارشناسان مصری هم از عراق حمایت ‌کردند. نیروهای اردنی، سودانی، فلسطینی و چندین کشور عربی دیگر هم از عراق حمایت ‌کردند. بعد از پایان جنگ، اسرای 11 کشور در کشور ما اسیر بودند. علی‌رغم همه حمایت‌های دشمنان از متجاوز، جوانان غیور ما در برابر جبهة متحد شرق و غرب، هشت‌ سال ایستادگی و مقاومت کردند و پیروز شدند. 

این خط همواره ادامه خواهد داشت. تا روحانیت هست، مبارزه با استبداد هم هست. تا روحانیت زنده است، مبارزه با استعمار هم خواهد بود. تا نظام جمهوری اسلامی ایران برپاست - که انشاءالله تا ظهور امام زمان برپا خواهد بود - مبارزه با استبداد و استعمار هم ادامه خواهد یافت. تا ارتباط صمیمی بین روحانیت و مردم وجود دارد، مبارزه با استبداد و استعمار هم ادامه خواهد داشت. 

نقش هدایت و بیداری جامعه 

نقش دیگری که روحانیت همواره در تاریخ ایفا کرده، نقش بیداری، هدایت، و انذار و هشداردهندگی است. در طول تاریخ این کشور، هر زمانی که متجاوزی خواسته به استقلال، ایمان، عزّت، راه صحیح و درست مردم ضربه‌ای بزند، روحانیت به میدان آمده و ایستادگی و مبارزه کرده است. در این فرصت کوتاه، به دو نکته درخصوص نقش هدایت‌گری روحانیت با توجه به شرایط امروز جامعه و کشورمان اشاره می‌کنم.
نکته اول، بحث مبتلاشدن جامعه سیاسی به افراطی‌گری است. قضاوت‌های تند به هر بهانه‌ای، اتهام‌زدن به دیگران، بزرگ‌کردن نقطه ضعف دیگران، فراموش‌کردن اخلاق اسلامی، دنبال قدرت‌بودن با وسایل نامشروع، همگی از آثار افراطی‌گری است. 

بی‌تردید خارج‌شدن از مسیر اعتدال، هم به ضرر خود انسان و هم به ضرر جامعه و کشور است. انتقادکردن نه تنها اشکالی ندارد، که گاهی وظیفه است. هرکس که بخواهد انتقاد کند، باید آزاد باشد. رهبری هم بارها فرموده‌اند که نقد و انتقادِ سالم و سازنده، آزاد است. انتقاد یعنی از روی دلسوزی نکته‌ای را گفتن، اشکالی را مطرح‌کردن و اشتباهی را متذکرشدن، که وظیفه هر مسلمانی است. نتیجة نصیحت، تذکر و نقد توأم با دلسوزی، تقویت مسئولین خواهد بود. اما هوکردن، مسخره‌کردن، نقاط قوت را نادیده‌ گرفتن، از مسیر اعتدال خارج‌شدن، شایسته یک جامعه اسلامی نیست. 

همه احزاب، گروه‌ها و جناح‌ها باید معتدل باشند. مهم نیست که فردی از کدام حزب و جناح باشد، مردم آزادند. هر حزب و هر جناحی که نظام، قانون ‌اساسی و رهبری را قبول دارد، باید مورد احترام باشد و بتواند آزادانه نظرات خود را بیان کند و فعالیت سیاسی و اجتماعی داشته باشد. تنوع حزب و جناح و اختلاف‌نظر، هم حق است و هم مفید است. اما نقد و انتقاد نیز باید با ملایمت، رعایت اخلاق و انسانیت و در چارچوب معیارهای اسلامی باشد. هم انتقاد کنیم، هم نشاط داشته باشیم و هم آبرو و حیثیت مردم را حراست و حفاظت کنیم. 

مقام معظم رهبری خطاب به مسئولین قوه‌ قضاییه گفته‌اند که تا فردی در دادگاه محاکمه و محکوم نشده باشد، کسی حق ندارد، اتهامات او را اعلام کند. حتی اگر در دادگاه محکوم شد، چه داعی وجود دارد که جرم او بر سر زبان‌ها باشد؟! ایشان گفتند، اعضای خانوادة او چه گناهی دارند؟! از بین‌بردن حیثیت یک خانواده، با کدام معیار قانونی و اسلامی سازگار است؟! متن سخنان ایشان چنین است: «تا وقتی جرمی ثابت نشده است، قطعاً نبایستی کسی را در معرض قرار داد؛ در معرض اتهام هم نباید قرار داد؛ چون وقتی گفتید متهم است، افکار عمومی تفکیک نمی‌کند بین متهمی که هیچ گناهی نکرده است، با آن کسی که شواهدی بر گناه او وجود دارد. حتی بعد از اثبات جرم هم چه لزومی دارد؟ عرض کردم، مگر یک موارد خاص؛ «ولیشهد عذابهما طائفة من المؤمنین(انعام، 116)» چند مورد این‌جوری داریم. حتی اگر چنانچه فرض کنیم یک نفری جرمی هم کرده است، این جرم در دادگاه صالح اثبات هم شده است، این شخص به مجازات محکوم هم شده است - فرض کنید رفته زندان - چه لزومی دارد ما اسم او را در روزنامه‌ها منتشر کنیم تا بچه این آدم که دارد مدرسه می‌رود، دیگر رویش نشود مدرسه برود؟ چه اشکال دارد که این مدتِ زندانش را بگذراند، بیاید بیرون، خودش و خانواده‌شان زندگی عادی‌شان را ادامه دهند؟ خب، جرمی کرد، مجازات شد، تمام شد دیگر. باید حتماً آبروریزی بشود؟ این از نکات بسیار مهمی است.»
 
برادران عزیز و خواهران گرامی! 32 سال از پیروزی انقلاب اسلامی گذشته است. امام درس‌ها به ما آموخت، رهبری نظام درس‌ها به ما آموخت، علما و بزرگان به ما درس‌ها آموختند؛ درس حضور در صحنه‌های سیاسی و اجتماعی با اخلاق، ادب و متانت. این درس‌ها را باید سرمشق زندگی به‌ویژه زندگی سیاسی خودمان قرار دهیم. همیشه و همه‌جا باید اعتدال حاکم باشد. حتی اگر یکی را دوست داشتیم، در دوستی او معتدل باشیم. اگر یکی را دشمن داشتیم، در دشمنی با او هم از عدالت و اعتدال خارج نشویم. میانه‌رو، معتدل و حق‌طلب باشیم و هیچ‌گاه اعتدال را از دست ندهیم. از مسیر حق منحرف نشویم. تندروی نکنیم که اسلام تندروی را نمی‌پسندد. 

امیرالمؤمنین(ع) راجع به آنهایی که نسبت به او راه افراط را انتخاب کرده‌اند، انتقاد می‌کند و می‌فرماید: دوستدار افراطی و دشمن زیاده‌رو نسبت به من، به هلاکت خواهد افتاد؛ آنهایی که دوستی‌شان یا دشمنی‌شان افراطی است. بیان امیرالمؤمنین در نهج‌البلاغه چنین است: «وسیهلک فی‌صنفان: محب مفرط یذهب به‌الحب إلی غیرالحق و مبغض مفرط یذهب به‌البغض إلی غیرالحق» فرمود: دو گروه هستند که نسبت به من از مسیر حق خارج شده‌اند و خودشان را به هلاکت انداخته‌اند. آن کسی که دوستدار افراطی من است، یعنی امیرالمؤمنین را بالاتر از حدش می‌بینید و معرفی و ترویج می‌کند. چون امیرالمؤمنین با همه مقامش، عبد خداوند و شاگرد رسول خداست. اگر کسی از این حدود تجاوز کند، افراط کرده است. در دوست‌داشتن هم از حدّ و حق عبور نکنیم. اگر فردی، جناحی، حزبی و جمعیتی را دوست داریم، اشکالی ندارد، ولی آن را در حدّ معقول و در چارچوب حق ببینیم و تعریف کنیم. علاقة ما در چارچوب حق باشد و در چارچوب حق هم تبلیغ کنیم. اگر هم کسی را دشمن داریم، نباید از مسیر حق و عدل منحرف شویم و افراط کنیم. اتهام ناروا به رقیب، اهانت به کسی که دوست نداریم، تحریف‌کردن چهرة واقعی او، بزرگ‌ کردن نقاط ضعف و امثال اینها، افراط در دشمنی است. بعد فرمود: «وخیرالناس فی حالاً النمط الأوسط فألزموه» بهترین مردم نسبت به من میانه‌روها هستند. آنها که مسیر درست و حق را انتخاب کرده‌اند. میانه‌روی، اعتدال، در خط حق حرکت‌کردن، به چپ و راست نغلطیدن و در مسیر اخلاق حرکت‌کردن، راه درست و صحیح است؛ که امیرالمؤمنین فرمود در کنار این جمع باشید. بعد فرمود: «والزموا السّواد الأعظم فإن یدالله علی‌الجماعة و إیاکم والفرقة» همواره با بزرگ‌ترین جمعیت‌ها باشید و با آنها همداستان شوید که دست خداوند با جماعت است، از تفرقه و اختلاف بپرهیزید.
مردم! اتحاد داشته باشید که این نصحیت امیرالمؤمنین است. مردم! مبادا تفرقه و اختلاف دامن ما را فرابگیرد، مبادا آتش اختلاف بین ما جدایی بیفکند که موجب آفت و هلاکت است. اعتدال را حفظ کنید. در مسیر اعتدال حرکت کنید تا بتوانید به حق و حقیقت دست پیدا کنید. 

حتی امیرالمؤمنین می‌فرماید اگر کسی جرم و خطایی کرد، نسبت به گناهکار هم از حدّ اعتدال خارج نشوید. بنا نیست که مجرم از همه نعمات زندگی محروم شود، بنا نیست خانه‌نشین شود، بنا نیست انگشت‌‌نما شود، بنا نیست در جامعه بی‌آبرو شود. اگر کسی خطایی و گناهی کرده، طبق قانون و دادگاه باید مجازات شود و وقتی مجازات شد، تمام است و پس از آن مانند بقیه افراد جامعه است. ماجرا را ادامه ندهیم، پس از پایان مسئله، مجدداً افکار جامعه را تحریک نکنیم. ادامه این‌گونه امور، به خیر و مصلحت کسی نیست. امیرالمؤمنین می‌فرماید: «قد علمتم ان رسول‌الله (صلی‌الله‌ علیه ‌‌و‌آله) رجم‌الزّانی المحصن، ثم صلّی' علیه، ثم ورّثه أهله» می‌دانید که پیغمبر اسلام نسبت به زنای محصنه دستور رجم می‌داد و سپس خود پیامبر بر پیکرش نماز می‌خواند. وقتی سارق مسلحی یا قاتلی مجازات شود، اگر به ما بگویند بر بدن او نماز بخوانیم، گویی کراهت داریم! خداوند برای این جرم مجازاتی قرار داده و آن مجازات هم اجرا شده است. چرا می‌خواهیم فوق اسلام عمل کنیم؟! چرا می‌خواهیم از حکم خداوند هم جلوتر باشیم؟! باید در چارچوب حق حرکت کنیم. فرمود: پیغمبر، دستور رجم را صادر کرد. وقتی فرد مجرم مُرد، خود پیغمبر بر پیکرش نماز خواند. بعد هم اهلش را صدا زد و اموالش را بین آنها تقسیم کرد. نگفت اموالش را مصادره کنیم. مجازات هم حدّی دارد، باید آن حدّ را بشناسیم و از آن حدّ تجاوز نکنیم. فرمود: «و قتل‌القاتل و ورث میراثه أهله»، یعنی نسبت به قاتل دستور اعدام صادر کرد، اما بعد اموالش را بین ورثه‌اش تقسیم کرد. «وقطع السارق و جلد الزانی غیرالمحصن ثم قسّم علیهما من‌الفیء و نکحا المسلمات» فرمود: دزد را مجازات کرد، فرد زناکار را شلاق زد، اما بعد حقش را از بیت‌المال به او داد. سهم غنایم جنگی او را هم به او داد. به دختران مسلمان هم گفت می‌توانید همسر آنها باشید. نگفت چون دزدی کرده و دستش قطع شده است، نباید دختر مسلمانی همسر او شود. 

فردی که زنا کرد و به او شلاق زده شد و حدّ اجرا شد، دیگر حق نداریم بیشتر از آن کاری انجام دهیم. امیرالمؤمنین فرمود راه پیغمبر را ادامه دهید، مسیر افراط را نپیمایید، «فأخذهم رسول‌الله بذنوبهم و أقام حق‌الله فیهم ولم یمنعهم سهمهم من‌الاسلام و لم‌یخرج اسمائهم من بین أهله» فرمود: اینها را مجازات کرد، ولی حقوق آنها را هم داد، سهم بیت‌المال آنها را قطع نکرد و نامشان را از دفتر مسلمان‌ها حذف نکرد. 

برادران! اگر یک نفر یک روز خطا کرد، اسمش را از فهرست طرفداران نظام و انقلاب خط نزنید! او برادر توست. دوست توست. یک‌بار خطا کرده، باید مجازات شود. وقتی مجازات شد، دیگر تمام شد. بعد از آنکه مجازات اسلامی اجرا شد، باید به جمع دوستان و مؤمنین برگردد. برادری و محبت را از او دریغ نکنید. ما عادت کرده‌ایم با هر خطایی، اسم خطاکار را از فهرست خود خط بزنیم. اسمش را از فهرست دوستان، از فهرست مؤمنین و از فهرست طرفداران نظام و انقلاب خط نزنید! بعد از اجرای مجازات باید خطای او را فراموش کنید. امروزه متأسفانه در جامعه ما، عده‌ای مسیر افراط را انتخاب کرده‌اند، که این به نفع نظام و جامعه و کشورمان نیست. 

هیچ‌کس حق ندارد بگوید این حزب یا آن حزب مساوی با نظام اسلامی است. هیچ حزب و جناحی مساوی با نظام اسلامی نیست. تمام احزاب و جناح‌ها زیر نظام تعریف می‌شوند. نظام اسلامی بالای همه جناح‌هاست. هیچ جناح و حزبی مساوی با نظام اسلامی نیست. هیچ جناح و حزبی مساوی با رهبری نیست. رهبری بالای همه جناح‌ها و احزاب تعریف می‌شود. هیچ جناح و حزب قانونی که در چارچوب قانون فعالیت می‌کند، نباید به‌دلیل اختلاف‌ سلیقه‌ها و رقابت‌های افراطی، ضدّ نظام معرفی شود. همه احزاب ذیل نظام هستند. چرا عده‌ای دوست دارند مسیر افراط را بپیمایند؟! رقابت آزاد، سالم و عادلانه از لوازم احزاب است. تصاحب قدرت هم از مسیر مشروع نه تنها اشکالی ندارد که انگیزه کار حزبی است؛ البته از مسیر صحیح، قانونی و عادلانه. بنا نیست همدیگر را حذف کنیم. بنا نیست همدیگر را تحمل نکنیم. مگر چه شده است؟! ما همه مسلمانیم، شیعه علی‌بن ابیطالبیم، پیرو خط امامیم، حامی ولایتیم؛ پس چرا رودرروی هم قرار می‌گیریم؟! چرا مسیر تندروی و افراط را می‌پیماییم؟! 

مرحوم صدوقی که رضوان خدا بر او باد، هم خودش و هم پدر بزرگوارش (شهید محراب)، خطشان، خط اعتدال بود. در ماه‌های اول پیروزی انقلاب در سال 1358 که برای چند نوبت سخنرانی به یزد آمدم، عده‌ای از جوانان علاقه‌مند و طرفدار انقلاب به من اعتراض کردند که چرا به دیدن آیت‌الله صدوقی رفته‌ام؟! پرسیدم چرا؟ در استدلال آنها دیدم که از اینکه ایشان در مسیر افراط نیست، ناراحت‌اند. آنها عده‌ای افراطی و احساساتی بودند و ایشان هم در مسیر افراط نبود. لذا یزد از شهرهایی بود که با نظارت، مدیریت و کنترل ایشان در روزهای اول پیروزی انقلاب، با عقلانیت و با کمترین خسارت در زمینه اقتصادی و اجتماعی مواجه شد. به آنها گفتم مگر شما امام را قبول ندارید؟! ایشان نماینده و مورد اعتماد امام است. 

ظاهراً گاهی بعضی می‌خواهند از پیغمبر و امام و معصوم و قرآن هم یک قدم جلوتر باشند. مسیر اعتدال و مسیر حق را فراموش نکنیم. نگذاریم جامعه ما به التهاب کشیده شود. ما دشمن زیاد داریم. هر چه دوست داشته باشیم، باز هم کم است. باید همه یکپارچه و منسجم و متحد باشیم. همه دست به دست هم بدهیم. همه در لوای نظام اسلامی برادر باشیم. عده‌ای فکر می‌کنند از جمعیت 75 میلیونی، اگر 30 میلیون نفر را کنار بگذاریم و در کنار انقلاب فقط 35 میلیون نفر باقی بمانند، کافی است. شاید بعدها هم بگویند 35 میلیون نفر هم زیاد است، 20 میلیون نفر کافی است! بدانیم یک دشمن هم زیاد است، هزار دوست هم کم است. این مثل‌های ایرانی حکمت‌آموز است. تلاش کنیم تا همه را جذب کنیم. مقام معظم رهبری هم بارها بر این نکته تأکید ‌کرده‌اند، جذب حداکثری و دفع حداقلی. همه ما برادریم. «إنما‌المؤمنون اخوة» باید دست به دست هم بدهیم و برادر باشیم.

مبارزه با خرافات 

نکته دوم، مبارزة روحانیت در این مقطع تاریخی با انواع خرافات است. در جامعه ما احساس می‌شود گویی عده‌ای علاقه دارند تا مردم را به امور واهی مشغول کنند؛ به اموری که نه حقیقت دارد و نه مشروعیت و نه درست است. حرف‌هایی می‌شنویم که تا به حال نشنیده بودیم! هر زمان در مسئله‌ای مشکل داشتیم، قرآن را کتاب هدایت می‌دانستیم، «ذلک‌الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین». هروقت اختلاف‌نظری بود، به کتاب خدا و سنت پیامبر مراجعه می‌کردیم. «فإن تنازعتم فی شیءٍ فرّدوه إلی‌الله والرسول» همیشه کلام خداوند و سیرة پیامبر راهنمای ما بوده و به آنها مراجعه می‌کرده‌ایم. ولی در سال‌های اخیر عده‌ای معتقدند باید به جن‌گیر مراجعه کنیم! ما چنین چیزی در اسلام نداریم، جن‌گیر و رمال نداریم. این بساطی که یک عده به راه انداخته‌اند، برای انحراف مردم است. یکی از رسالت‌های بزرگ روحانیت، آگاه نمودن و هوشیارکردن مردم است. 

یک مرتبه عده‌ای از گوشه‌ای بلند شدند و گفتند ظهور امام زمان نزدیک شده است! پس آن همه روایت چیست که امام‌ باقر(ع) سه بار فرمود: «کذب الوقّاتون» هرکس برای ظهور امام زمان وقت تعیین کند، دروغ گفته است. فرمود: «و هلک المستعجلون» کسانی که عجله دارند که زودتر امام زمان بیاید، آنها هم به هلاکت می‌افتند. «و نجا المسلّمون» آنهایی در مسیر حق‌اند، که تسلیم باشند. فرمود هرگز نسبت به حوادث گذشته، از پیش تعیین وقت نکرده‌ایم و نسبت به آینده هم تعیین وقت نخواهیم کرد «ما وقّتنا فیما مضی و لا نوقّت فیما یستقبل». 

عده‌ای مسیر انحرافی به راه ‌انداخته‌اند که این انحراف با هدف منزوی‌کردن روحانیت است. این گروه از روحانیت ناراحت‌اند، چون روحانیت با اغفال مردم و انحراف مردم و جامعه مخالف است. تمام استعمارگران و وابستگان به آنها از روحانیت عصبانی هستند. تمام استثمارگران از روحانیت ناراحت‌اند. همان‌طور که می‌دانید، انگلیسی‌ها از روحانیت بسیار سیلی خورده‌اند. در مجموعه کتاب هفت جلدی که خودشان راجع به تاریخ ایران در دانشگاه کمبریج با عنوان "The Cambridge History of Iran"، "تاریخ ایران از دیدگاه کمبریج" منتشر کرده‌اند، در آخرین جلد این کتاب در بحثی راجع به روحانیت و بلایی که روحانیت بر سر استعمار آورده، آمده است: روحانیت شیعه و حوزه علمیه نجف، در یک مقطعی در سه جبهه با استعمار مبارزه می‌کرد. از یک‌طرف، نجف علیه تجاوز روسیه به ایران فتوا داده بود و لشکری را هم آماده می‌کرد تا در برابر تجاوز روس به کمک ایران برود. از طرف دیگر علمای نجف خودشان در عراق با انگلیسی‌ها می‌جنگیدند و از جانب دیگر فتوا داده بودند تا مردم لیبی علیه استعمار ایتالیا مبارزه کنند. حوزه نجف همزمان علیه روسیه، انگلیس و ایتالیا مبارزه می‌کرد. این اعتراف دشمن است. استعمار از دست روحانیت سیلی خورده و ناراحت است و می‌خواهد از هر طریقی نام روحانیت را خط بزند. می‌گویند روحانیت چه نقشی دارد؟! آیا می‌خواهد اسلام را به شما معرفی کند؟ مراجع و رهبری می‌خواهند چه کار کنند؟ اگر اینها نایب امام زمان‌اند، ما خودمان مستقیم با امام زمان در ارتباط هستیم! هر چه مشکل داریم، مستقیم با خود او مطرح می‌کنیم. نمی‌دانید بی‌شرمی را به کجا رسانده‌اند! آقایی پشت میز نشسته، عده‌ای هم آنجا حضور دارند. ناگهان پشت به افراد و رو به دیوار می‌شود و بعد از چند دقیقه برمی‌گردد، سری تکان می‌دهد و می‌گوید آقا فرموده‌اند همین راه درست است! بی‌حیایی را به اینجا رسانده‌اند! البته بساط اینها با آگاهی و بیداری مردم و با حضور علما و روحانیت در حال جمع‌شدن است. اگر حرکت درستی انجام نمی‌گرفت، فردا دچار مصیبت بزرگی می‌شدیم. وظیفه و رسالت روحانیت آگاهی مردم در برابر انواع انحرافات و خرافات است.

اعتراف دشمن
 
در پایان به دو نکته کوتاه اشاره می‌کنم. نکته اول سخنی از دشمن است، سخنی از یکی از مقامات امریکا. یک مقام سابق سیا می‌گوید کلید اصلی برای ایجاد یک تغییر بنیادین در سیاست ایران، از بین بردن خصوصیات انقلابی نظام ایران است که با قطع نفوذ روحانیت امکان‌پذیر است. می‌گوید اگر می‌خواهید از دست این انقلاب رها شوید و غرب بتواند از دروازه‌های ایران وارد شود، راه آن، قطع نفوذ روحانیت است، چون علما و روحانیون مانع بزرگی هستند. بی‌جهت نیست که عده‌ای در گوشه و کنار توطئه می‌کنند و تهمت می‌زنند و هتاکی می‌کنند، چون وابستگی به بیگانگان، با قطع نفوذ روحانیت امکان‌پذیر است. باید نفوذ روحانیت از بین برود و عقاید انقلابی از درون تهی شوند. این یک مقام سازمان جاسوسی امریکاست که می‌گوید اگر می‌خواهید به نظام اسلامی ایران ضربه اساسی بزنید، باید نفوذ روحانیت را قطع کنید. 

یک مقام سابق وزارت خارجه امریکا هم می‌گوید باید در صدد روی کار آوردن یک حکومت جدید به جای حکومت روحانیت در ایران باشیم. اگر از حریم روحانیت عبور کنیم و ولایت را بر کشتی تردید سوار کنیم، آنگاه بار سنگینی از دوش امریکا برداشته شده است. می‌گوید اگر می‌خواهید بار را از دوش امریکا بردارید، بیایید اصل ولایت را مورد تردید قرار دهید و نفوذ روحانیت را از بین ببرید و از حریم روحانیت عبور کنید. اینها را منزوی کنید و کنار بزنید، آن‌وقت بار از روی دوش امریکا برداشته شده است.

روحانیت از دیدگاه امام 

نکته دیگر اینکه برای درک جایگاه روحانیت، به سخن امام عزیز و بزرگوار توجه کنید که سخنان ایشان همیشه عامل بیداری و هوشیاری ملت بوده است. امام در سال 1367 می‌گوید: «از باب نهایت ارادت و علاقه‌ام به جوانان عرض می‌کنم، که در مسیر ارزش‌ها و معنویات از وجود روحانیت و علمای متعهد اسلام استفاده کنید؛ و هیچ‌گاه و تحت هیچ شرایطی خود را بی‌نیاز از هدایت و همکاری آنان ندانید. روحانیون مبارز و متعهد به اسلام در طول تاریخ و در سخت‌ترین شرایط همواره با دلی پر از امید و قلبی سرشار از عشق و محبت به تعلیم و تربیت و هدایت نسل‌ها همت گماشته‌اند و همیشه پیشتاز و سپر بلای مردم بوده‌اند؛ بر بالای دار رفته‌اند و محرومیت‌ها چشیده‌اند؛ زندان‌ها رفته‌اند و اسارت‌ها و تبعیدها دیده‌اند؛ و بالاتر از همه، آماج طعن‌ها و تهمت‌ها بوده‌اند؛ و در شرایطی که بسیاری از روشنفکران در مبارزه با طاغوت به یأس و ناامیدی رسیده بودند، روح امید و حیات را به مردم برگردانده و از حیثیت و اعتبار واقعی مردم دفاع نموده‌اند؛ و هم‌اکنون نیز در هر سنگری از خطوط مقدم جبهه گرفته تا مواضع دیگر، در کنار مردم‌اند؛ و در هر حادثه غمبار و مصیبت‌‌آفرینی شهدای بزرگواری را تقدیم نموده‌اند. در هیچ کشور و انقلابی جز انقلاب بعثت و رسالت و زندگی ائمه‌هدی (علیهم‌السلام) و انقلاب اسلامی ایران سراغ نداریم که رهبران انقلاب آنقدر آماج حملات و کینه‌ها گردند و این به‌خاطر صداقت و امانتداری است که در وجود علمای متعهد اسلام متبلور است.»
حافظة جمعی ملت ایران، مجاهدت‌های بزرگ روحانیت را از یاد نخواهد برد. نه فتوای تنباکو فراموش‌شدنی است و نه فتوای مراجع در انقلاب مشروطیت و نه زندان‌ها و شکنجه‌های علما در نهضت اسلامی و مدیریت آنان در پیروزی انقلاب اسلامی از یاد خواهد رفت. پیوند مردم و روحانیت ضامن استقلال و عزت ملی است و ملت ما علی‌رغم انواع توطئه‌ها در جهت فاصله گرفتن مردم از روحانیت، رسالت تاریخی خود را فراموش نخواهد کرد و روحانیت را هدایتگران جامعه در عصر غیبت می‌داند.
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین